Latest Posts

قیمتها و سیاست بازار

چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed
spectral.jpg

چند شاخص در نگاه کاربر قبل و گاهی بعد از تجربه شنیدن صدا تاثیر دارد ، یکی از آنها تبلیغات مجلات و دیگری قیمت آن دستگاه هست.

قیمت یک کامپوننت کاملا در نوع نگاه کاربر تاثیر مستقیم دارد ، مثلا وقتی میشنویم قیمت یک آمپلی فایر 50 هزار دلار هست حدس میزنیم باید صدای خیلی خوبی داشته باشد و اگر آمپلی فایری با همان صدا قیمتی معادل 10 هزار دلار داشته باشد آنرا خیلی جدی نمیگیریم و فکر میکنیم حتما صدای 50 هزار دلاری بهتر است. قیمت گذاری همیشه تاثیر مستقیم بر ذهن مخاطب داشته و شرکتها سعی میکنند تا در سیاست های خود این مساله را لحاظ نمایند.

من فکر میکنم بهتر است نگاهی دوباره به این مساله داشته باشیم ، ببینید شرکتها رو میشه به دو دسته و یا چیزی ما بین این دو حالت در نظر گرفت. اول شرکتهایی هستند که قیمت محصول رو بر اساس هزینه تمام شده (هم تحقیقات و هم نیروی انسانی و …) محاسبه میکنند و دوم شرکتهایی که قیمت رو بر اساس تابع حداکثر سود تعیین میکنند. شرکتهای نوع اول (مانند شرکت McCormack و یا Spectral) مثلا اگر 2000 دلار صرف تولید کنند ، قیمت دستگاه رو 8000 دلار میگذارند و از این 8000 دلار 4000 دلار رو به سیستم توزیع و فروش میدهند و برای خودشان 4000 دلار در نظر میگیرند که از این 4000 دلار فقط 2000 دلار سود هست. یعنی اگر 2000 دلار هزینه بشه روی این محصول 100% سود در نظر میگیرند اما کمپانی دیگری میاد قیمت رو روی 25000 دلار میگذاره چرا که با رابطه ای که با فروشندگان داره و تبلیغاتی که میکنه مطمئن هست با این قیمت به حداکثر سود میرسه. این شرکت کالا رو با قیمت 10000 دلار به سیستم توزیع میده تا اونها به قیمت 25000 دلار کالا رو بفروشند.

ما دو بحث رو نباید با هم اشتباه کنیم یکی ارزش شنیداری یک کامپوننت و دیگری سیاست قیمت گذاری اون شرکت. شرکتهای نوع دوم که قیمت های خیلی بالایی دارند ممکنه واقعا محصولات خوبی تولید کنند مانند Vitus و ممکن هم هست محصول خیلی قابل توجهی تولید نکنند و صدایشان اصلا به قیمتشان نیارزد.

من از قیمت های بالا حمایت نمیکنم اما دوست دارم صدای آمپلی فایری مانند Vitus رو بشنوم و میدانم Vitus بهترین طراحی و ساخت را دارد و شاید هیچ آمپلی فایری در دنیا در این کلاس دقت ساخته نشود اما وقتی میبینم شرکتی آمپلی فایری میسازه که 20 هزار دلار قیمت داره و صداش ارزش چندانی نداره واقعا شاکی میشم. من حدس میزنم آمپلی فایری در دنیا نیست که با سلیقه من در بین Solidstate ها بهتر از Vitus صدا بدهد و یا فکر نمیکنم سورس دیجیتالی مانند dCS Scarlatti رو دیگر بشنوم اما اگر این برندها قیمت بالایی دارند کیفیت بالایی هم دارند هرچند قیمت گذاری آنها بر اساس هزینه تمام شده نیست اما باور کنید برندهای زیادی هستند که 50 هزار دلار قیمت دارند اما ارزش شنیداری زیادی ندارند.

شرکتی مانند ASR برای Emitter II داره 27 هزار دلار میگیره اما هم صدای خیلی خوبی داره و هم از بهترین طراحی و ساخت بهره میبره اما ما در همین ایران آمپلی فایری داریم که 30 هزار دلار قیمت داره و صداش در مقایسه با ASR اصلا ارزش 30 هزار دلار رو نداره. من باز هم تاکید میکنم که از قیمت های بالا حمایت نمیکنم اما دوست دارم بدونید هم در قیمت های پایین و متوسط و هم در قیمت های بالا هم محصول با ارزش داریم و هم محصول کم ارزش.

یکی دوست داره زیاد هزینه کنه میتونه Vitus بگیره یکی هم کمتر که میتونه McCormack بگیره اما مهم اینه در هر کلاس قیمتی ما بر اساس سلیقه ای که داریم با ارزش ترین رو انتخاب کنیم.

واقعیت اینه مجلات جرات نمیکنند خیلی راحت کامپوننتهایی با تفاوت قیمت بالا رو با هم مقایسه کنند مثلا کسی جرات نمیکنه بگه ASR از یک Pre Power صد هزار دلاری صدای دوست داشتنی تری میده و یا Clayton با 5000 دلار قیمت از یک آمپلی فایر 50 هزار دلاری صدای گوش نوازتری داره. مقایسه دو کامپوننت در قیمتهای کاملا متفاوت خیلی به بازار صدمه میزنه و من تا بحال ندیدم کسی در مجلات بنویسه کامپوننت A با قیمت نصف از کامپوننت B صدای بهتری میدهد چرا که کمپانی سازنده B واقعا صدمه میبینه.

مشکل دیگه اینه که چون در ایران بر اساس تبلیغات مجلات سیستم صوتی وارد کشور میشه بیشتر برندها در مقایسه با برندهای با ارزش دنیا خیلی Performance/Price بالایی ندارند و ما در ایران اکثر اوقات به بهترین انتخاب دسترسی نداریم.

اما در مورد قیمت ها من یه دورنمایی دارم که بد نیست شما هم بدونید و خیلی شاید این دورنما دقیق نباشه اما خیلی هم از واقعیت فاصله نداره . از نگاه من قیمت کامپوننت ها از این حداکثری که نوشتم نمیتونه بیشتر بشه به این شرط که قیمت گذاری بر اساس هزینه تمام شده باشه هرچند برخی معتقدند همین قیمت ها هم میتوانند کمتر از این باشند.

1. یک سورس دیجیتال عالی با بهترین طراحی و ساخت میتونه با فرض سود 100 درصد تولید کننده حداکثر قیمتی بین ۵ تا ۱۵ هزار دلار داشته باشه.

2. یک Pre Amplifier عالی با بهترین طراحی و ساخت با همون شرایط میتونه حداکثر قیمتی بین 5 تا 15 هزار دلار داشته باشد.

3. یک Power Amplifier با بهترین طراحی و ساخت میتونه با فرض سود 100 درصد تولید کننده حداکثر قیمتی بین 10 تا 20 هزار دلار داشته باشد.

4. یک بلندگوی Fullrange در گران ترین حالت میتواند قیمتی حداکثر 30 هزار دلار داشته باشد.

5. کابل بلندگو حداکثر 2000 دلار و کابل IC حداکثر 1000 دلار.

البته شرکتهایی ادعا میکنند مثلا 5 سال R&D داشتند و باید هزینه آن را روی کالا بکشند اما حتی در این حالت هم از نگاه من اگر قیمت گذاری بر اساس هزینه تمام شده باشد و آن شرکت در بازار سهم خوبی داشته باشد نباید قیمت کامپوننت از این رنجی که در بالا نوشتم بیشتر شود.

اما در دنیا قیمت ها اینگونه تعیین نمیشود کافیست نگاهی به قیمت گذاری ها بیاندازید.

تا 10 سال پیش یک شرکت سری رفرنس را 12 هزار دلار قیمت گذاری میکرد بعد 5 سال سری رفرنس شد 20 هزار دلار اما الان شده 50 هزار دلار چرا؟ چون دیگر شرکتها همین کار رو کردند و قیمت رو بالا بردند و این افزایش قیمت دلیلش افزایش هزینه نبود بلکه بازار فهمید میتونه با اینگونه قیمت گذاری سود بیشتری به جیب بزنه. مطمئن باشید 5 سال دیگه سری رفرنس میشه 75 هزار دلار. بهترین سورس دیجیتال Spectral SDR-2000 بود با قیمت 8000 دلار اما الان سورس دیجیتال 70 هزار دلاری هم داریم. همین حالا EMM-Labs داره با 12 هزار دلار بهترین سورس رو به بازار وارد میکنه و خیلی راحت این سورس قابل رقابت با سورسهای 50 هزار دلاری هست و یا Spectral یک Pre ساخته 15 هزار دلار که قابل رقابت با یک Pre چهل هزار دلاری هست.

کمپانی Cardas و یا Cable Research Lab بهترین کابل ها رو زیر 2000 دلار مفروشند درحالی که ممکنه در مقایسه CRL از یک کابل 30 هزار دلاری هم صدای دوست داشتنی تری در سیستم شما داشته باشد. Belcanto در قیمت های زیر 5 هزار دلار بهترین هارو میسازه و ممکنه خیلی راحت از یک آمپلی فایر 10 هزار دلاری صدای بهتری داشته باشه. بازار واقعا از نظر قیمتی بی منطق و خنده دار رفتار میکنه و شما نباید خیلی قیمت ها رو جدی بگیرید. گاهی کابلی رو یک شرکت میسازه و شرکت دیگری با زدن مارک خودش روی آن کابل و تبلیغات زیاد همون کابل رو به قیمت 5 برابر میفروشه.

من با قیمت بالا مشکل ندارم اما با اینکه قیمت بالا باعث بشه کاربر فکر کنه صدای بهتر با قیمت بالاتر میسر میشه مخالفم. من قبلا هم گفتم نه ستاره ها و نه تبلیغات و نه قیمت ها هیچکدام نباید ملاک ارزش گذاری شود. باید صدا بشنوید و بر اساس شنیدن انتخاب کنید تا آن ذهنیت قیمت های بالا در شما متعادل شود. شاید گوش شما به یک صدا در کلاس 10 هزار دلار کاملا راضی باشد و لازم نباشد هزینه اضافی پرداخت کنید و مهمتر اینکه یادمون نره لذت بردن از موسیقی ربط چندانی به سیستم صوتی نداره.

نه مجلات و نه بازار هیچ وقت به شما یک ذهنیت منطقی و درست رو القا نمیکنه و همیشه باید بدون در نظر گرفتن آنها انتخاب کنیم.

بدانیم صدا گرفتن با زیاد پول خرج کردن بدست نمی آید و کمپانی ها بجای کمک به کاربر فقط دنبال گرفتن پول بیشتر هستند. تمام هیجاناتی که مجلات ایجاد میکنند فقط وفقط برای فروش یک کامپوننت گران هست و هیچ وقت بازار و مجلات به ما نمیگویند صدا گرفتن سرهم کردن یک سری کامپوننت گران نیست ، نمیگویند صدا گرفتن بیشتر تابع Matching هست تا تک تک کامپوننتها و هیچ وقت نمیگویند صدای سورس دیجیتال 100 هزار دلاری ارزش شنیداری کمتری از یک سورس آنالوگ خوب دارد. تا زمانی که من و شما تصور غلطی از مسائل داشته باشیم بازار سودش تامین میشود.

امیدوارم های فای برای شما آرامش شنیدن یک موسیقی خوب باشه نه دردسر افتادن در چاه های فای.

مطلب زیر رو John Elison در Audio Asylum پست کرده، بخونید:

Link (http://db.audioasylum.com/cgi/m.mpl?forum=vinyl&n=674300&highlight=vitus&r=&session=)

the most elaborate and expensive stereo system in the world

عکس بالا مربوط به شرکت Spectral هست.

Read More

انجمن های فای Audio Forum

پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
/ / /
forum.jpg

به درخواست برخی از دوستان قصد دارم یک انجمن Forum راه بندازم و فکر میکنم میتونه ایده خوبی باشه.

بنظرم انجمن میتونه دو تا حسن داشته باشه ، یکی اینکه کسانی که در ایران به های فای علاقه مندند میتوانند با هم تبادل نظر داشته باشند و به هم نزدیک تر شوند، ممکنه در آینده نزدیک یک کلوپ های فای تشکیل بشه، دوم اینکه چون اکثر کاربران برای ارتقا باید سیستم قبلی رو بفروشند از طریق این Forum این امکان هست تا دوستان بدون درگیر شدن با سیستم فروشندگان مستقیما با هم تبادل داشته باشند. در این حالت میشه در زمان کمتر و با قیمت مناسب تری کالا رو جابجا کرد و فروشندگان هم مجبور نیستند برای فروش یک محصول جدید قبلی رو از خریدار پس بگیرند.

من خیلی دوست دارم وضعیت های فای در ایران بهتر بشه و سعی میکنم با توان محدودم یه ایده هایی رو عملی کنم. امیدوارم این اتفاق بیفته و بشه در این انجمن Audiophile ها به هم نزدیک تر شوند.

اگر کسی ایده ای داره مطرح کنه، خوشحال میشم بشنوم .

Read More

Vitus Audio

دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed
vitus-audio.jpg

Vitus Audio یک برند دانمارکی است که توسط دو شخص به نام های Hans Ole Vitus و Anders Grove اداره میشود. محصولات این شرکت دست ساز بوده و طراح این شرکت یکی از حرفه ای ترین طراحان سیستم های Solidstate در دنیاست.

من از شرکتهایی خوشم میاد که ده جور محصول تولید نمیکنند و در یک زمینه تخصصی فعالند و این برند همانند ASR آلمانی جزو معدود برندهایی است که هم طراحی خاص خودش رو داره و هم تمام توانش رو صرف ارائه بهترین محصول میکنه . من خیلی خوشحال شدم ASR اومد به ایران و فکر میکنم باید برندهایی بیاد که حرفی برای گفتن دارند و مهمتر اینکه من و شما باید از این اتفاقات استقبال کنیم. برای همین دوست دارم Vitus Audio به ایران بیاد و صداش رو بشنوم.

Vitus Audio خیلی برند پرسروصدایی نیست و بازار محدودی داره و مثل Jorma Design خیلی شناخته شده نیست. Vitus Audio قیمت هاش بالا هست و من فکر نمیکنم تا کسی در ایران دنبالش نباشه هیچ Dealer ای حاضر بشه اون رو بیاره . من امیدوارم دوستانی که در کلاس 50 هزار دلار آمپلی فایر میخرند این برند رو جدی بگیرند چون من بعید میدونم بین Solidstate ها صدایی دوست داشتنی تر از Vitus Audio پیدا بشه.

من دوست دارم کامپوننت هایی مثل سورس آنالوگ Goldmund ، آمپلی فایر Vitus ، بلندگوی Marten Design با کابلهای Jorma Design به ایران بیاد.

اما هیچ کدوم این برندها بجز Jorma در ایران نیست ، البته Jorma هم هنوز نرسیده و قراره در آینده بیاد. واقعیت اینه در ایران برندهای خیلی گران هم فروش میره اما برندهایی که وارد میشه بیشتر بر اساس تبلیغات Stereophile و Absolute Sound و دیگر مجلات هست. من دوست دارم این قضیه عوض بشه و برندهایی مثل Spectral ، Vitus و یا FM Acoustics به ایران بیاد.

البته فقط این مساله در قیمت های بالا نیست بلکه در قیمت های پایین و متوسط هم ما شاهد برندهای خیلی عالی نیستیم ، البته برخی شرکتها خصوصا آوین آوا برندهایی با قیمت مناسب و خوب وارد میکنند اما جای خیلی از برندهای دیگه مثل CTC Blowtorch ، Bel Canto ، McCormack ، Clayton ، Plinius ، Parasound و … خالیه.

آقای Jorma هم بنظرم با Vitus Audio و Marten Design کابلهاش رو تست میکنه البته خیلی مطمئن نیستم اما فکر میکنم این طور باشه. آقای Roy Gregory که از نظر من یکی از تحلیل گران خیلی خوب هست میگه :

“Vitus audio may be small; they may be the new kids on the high-end block, but that they deserve their place is indisputable.

The name might not be that well known but I’ve a feeling that that’s only a matter of time. Take the trouble to seek them out and I’ll be surprised if you are any less impressed than I was. More evidence indeed that the status quo in high-end audio is on the move. These electronics might seem expensive, but unlike so many of their price peers, they deliver full value in both engineering and musical terms.

 

I loved them!”

این پست رو نوشتم بدونید دوباره دارم برمیگردم و این علاقه در من به این زودی ها کم رنگ نخواهد شد.

از اینجا به مهندس پوینده عزیز سلام میکنم و دوست دارم از ایشان تشکر کنم چرا که عشق و علاقه ایشان به های فای همیشه برایم جذاب و تشویق های ایشان همیشه باعث دلگرمی من بوده است.

لینک ها اینجاست :

www.sixmoons.com/audioreviews/vitus/vitus.html

http://www.stereotimes.com/amp060807.shtml

http://www.vitusaudio.com/products/files/SS010_hifiP.pdf

http://www.stereotimes.com/amp011807.shtml

http://www.ultraaudio.com/twbas/twbas_20070101.htm

http://www.hififorum.nu/artiklar/vitus@md/index_eng.htm

http://www.ultraaudio.com/twbas/twbas_20071215.htm

Read More

صدای کابل Cardas Golden Reference

یکشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed
cardas.jpg cardas-golden-reference.jpg

کابل کارداس ساخت آمریکاست و طراح و سازنده آن آقای جرج کارداس یکی از طراحان حرفه ای در زمینه طراحی کابل می باشد.
جرج کارداس برخلاف بسیاری از کمپانی ها که کابل هایشان را در قیمت های بسیار بالا عرضه میکنند کابلهایش را در یک رنج قیمتی معقول عرضه میدارد و نباید تصور کنید کابل 2000 دلاری قابل قیاس با کابلهای 20000 دلاری نیست.
من معتقدم قیمت های بالا نتیجه سیاست های بازار هست تا هزینه تمام شده و از نگاه من بهترین کابل بلندگو و یا Interconnect میتواند زیر 2000 دلار عرضه شود.
کارداس درطراحی از مس خالص استفاده میکند و از نقره و یا دیگر مواد استفاده نمی نماید و از نگاه من بیشتر به ساختار متکی است تا مواد استفاده شده ، در سایت این شرکت (www.Cardas.com) مطالب بسیار مفیدی برای علاقه مندان پیدا میشود.
هر صدایی برای من یک تجربه جدید و جالب است و من شاید برخلاف بسیاری از دوستان که همواره دنبال کدام بهتر کدام بدتر هستند دنبال این گونه قضاوت ها نیستم .
گاهی فکر میکنم حتی در قیمت های بسیار بالا هم هر کامپوننتی صدای خودش را دارد و تحلیل نوشتن خیلی نمیتواند کمکی کند با توجه به این که من نه از سلیقه دوستان با خبرم و نه فکر میکنم با تحلیل نوشتن میشود جای تجربه شنیداری را گرفت. بنابراین پیشنهاد میکنم برای انتخاب حتما صدای کارداس را بشنوید و البته دقت کنید کابل 300 ساعت را گذرانده باشد.
صدای کارداس یک تجربه جدید بود و متفاوت با کابلهای دیگر فلزی که شنیده بودم. باید از آقای همایون خرمی و دکتر بنائیان تشکر کنم که کابل بلندگو و Interconnect سری Golden Reference را در اختیارم قرار دادند.
من نتوانستم کابل را به 300 ساعت Warm-up برسانم البته آقای خرمی یک سورس دیجیتال در اختیارم قرار دادند تا از Transport آن استفاده کنم اما سورس من روی خروجی دیجیتال Lock نمیکرد و من مجبور شدم سیستم را هر روز چند ساعتی روشن نگه دارم و فکر میکنم کلا کابل بلندگو به 100 ساعت هم نرسید.
نوشتن در مورد کارداس خصوصا در مورد محدودیت های آن در شرایط زیر 100 ساعت و سیستم غیر ایده ال من کار منطقی نیست، هرچند اگر کارداس توانایی های خودش را کاملا نشان نمیداد اما میتوانم در مورد تفاوت هایش بنویسم.
من تا آنجایی که فهمیدم مینویسم و نه بیشتر و به دوستان پیشنهاد میکنم تا کابلی کاملا Break-in نشده در مورد محدودیت هایش اظهار نظر نکنند.
کابل من Van Den Hul Revelation هست با طول 2.5 متر و Interconnect مدل The Second به طول 60 سانتی متر ، کابل بلندگوی کارداس 2 متر طول داشت و کابل Interconnect کارداس 1 متر بود.
سیستم تست من همچنان Accuphase DP-55v به همراه Krell KAV-300il و بلندگوی Dynaudio Audience 82 می باشد.
کارداس در اولین برخورد یک صدای متفاوت از دیگر کابلهای فلزی داشت و صدا در فضایی گرم تر و نرم تر رندر میشد. صدا یک خوش صدایی خاص داشت که صدای Solidstate های ملایم مانند Mcintosh را تداعی میکرد. طبیعتا به گوش من این میزان خوش صدایی خیلی طبیعی نبود و من حدس میزدم با Break-in کامل صدا بسمت Neutral تری پیش برود و این حالت کمتر شود. کارداس همانند Accuphase در دوره Break-in از حالت Warm به سمت Neutral میرود و با کارکرد بیشتر به حالت طبیعی تری میرسد.
از آنجایی که من بعید میدانم این حالت خوش صدایی در صدای کارداس حتی بعد از Break-in کاملا محو شود حدس میزنم این کابل در سیستم های Solidstate با سورس دیجیتال (که به سمت Lean گرایش دارند) جواب مناسبی داشته باشد چرا که کمی Warmness به صدا اضافه میکند.
آقای آرتور سالواتوره (http://www.high-endaudio.com) هم به همین مساله اشاره داشتند و من فکر میکنم کارداس برخلاف نظر آقای Marc Mickelson (مجله Soundstage) حتی در سری رفرنس به Warm Side of Neutral گرایش دارد و میتواند در سیستمهایی بسیار خوب Match شود.
صدای کارداس یک Fluency و راحتی خاصی داشت و حالت Richness را تداعی میکرد با پوسته صدای غیر dry و کاملا Liquid . صدا Lushness بیشتری از یک کابل کاملا Neutral داشت و هر چند کارداس سعی میکرد صدای یک کابل فلزی را تداعی نکند اما شنونده میتوانست حدس بزند این صدا صدای یک کابل فلزی است و از صدای یک کابل کربنی مانند Van Den Hul The Third فاصله دارد. همانطور که بهترین Solidstate ها صدایی کاملا متفاوت از بهترین لامپ ها دارند صدای کارداس هرچند از صدای کابلهای فلزی فاصله گرفته بود اما به Van den hul The third هم خیلی نزدیک نمیشد.
من نمیدانم این دنیای های فای به کجا خواهد رفت و آیا 500 سال دیگر هم تکنولوژی ها مختلف این همه تفاوت خواهند داشت یا نه؟!
کارداس از کابل بلندگوی من خیلی بهتر بود اما فکر میکنم حتی در حالت Break-in کامل صدای کارداس از Van Den Hul The Third با Van den Hul The Second فاصله خواهد داشت و من با سورس دیجیتال و آمپلی فایر Solidstate صدای The Third را ترجیح خواهم داد. البته The Third صدایی متفاوت داشته و قیمتش نیز 3 برابر کابل بلندگوی کارداس هست اما با سلیقه ای که من دارم The Third برای من یک صدای دوست داشتنی هست.
کارداس از نظر من زیر 2000 دلار انتخاب بسیار مناسبی در ایران هست و اگر با سیستم شما سازگار باشد صدای بسیار خوبی از آن خواهید شنید.
صدای کارداس در مقایسه با کابل من عمق و فضای بیشتری داشت و ابعاد تصویر آن بسیار بزرگ بود (انگار این تصویر در اتاق من خوب جا نمیشد) با عمق خوب و کاملا Laidback که در این شاخص کاملا کابل من را عقب میزد. صدا ریتمیک تر و با جریان بهتر و راحت تری پخش میشد که شنونده را در فضایی گرم و ملایم قرار میداد.
ناحیه پایین خیلی بهتر از کابل من رندر میشد هرچند سیستم و اتاق من و Break-in نشدن کارداس اجازه انتقال درست انرژی در ناحیه پایین را نمیداد اما کاملا مشهود بود در ناحیه پایین کارداس کاملا Full range صدا را پخش میکرد.
ناحیه بالا کمتر جلب توجه میکرد و صدا طبیعی تر و با grain کمتری پخش میشد . صدا در ضربات Forward نمیشد و صدا کنترل شده تر و آرام تر پخش میشد. صدا موجودیت بیشتری در اتاق پیدا کرد و در مقایسه با VDH بیشتر از صدای کابل ، موسیقی شنیده میشد.
برخلاف تصور که بیشتر کامپوننتهای گرم و Lush در Macro dynamic کمی تنبل صدا را رندر میکنند کارداس دینامیک خوبی حتی در ضربات داشت و صدا کامل دینامیک و راحت رندر میشد.
حس نزدیکی در صدای خواننده بیشتر شده بود و حالت Mechanical در بافت صدای خواننده حس نمیشد هرچند باز هم تکرار میکنم این کابل به خوبی The Third بافت صدای Vocal رو پخش نمیکرد.
جداسازی این کابل بسیار خوب بود و استرینگ های صدا در نواحی فرکانسی به هم گره نمیخوردند و یا حالت محو و غیر شفاف پیدا نمیکردند. وقتی در ناحیه پایین ضربات رندر میشد ناحیه بالا خطای ریتم و یا تغییر حالت نداشت و صدا حالت پراکنده و غیر متمرکز پیدا نمیکرد.
گسترش فرکانسی این کابل تقریبا کامل بود و میشد از این کابل در یک سیستم Full range حتی در ولوم های بالا (کارداس خیلی خوب در ولوم های بالا صدا را رندر میکرد و حالت خطی اش را حفظ مینمود) استفاده نمود ، میزان نویز بسیار پایین و کنترل صدا خوب بود که باعث میشد بتوان از این کابل در سیستمهای high resolution استفاده نمود.
صدا شفاف تر و نزدیک تر از قبل پخش میشد اما شرایط آکوستیک و بلندگوی من اجازه نمیداد مقیاس این تفاوت را بهتر بفهمم.
در یک کلام صدای کارداس ملایم و گرم بود با نویز کم و پس زمینه مشکی و تداعی کننده Fullness در صدا (بیشتر مثل ماشین آمریکایی هست تا شبیه به BMW). صدای این کابل بیشتر ملایمت و گرمی را تداعی میکند تا Sharpness و Reality را و بیشتر به سمت Beauty تمایل دارد تا Trust .
صدای کارداس بسیار Low Noise بوده و این کابل شیلد بسیار خوبی دارد ، صدای میور میور (نویز تغییر ولوم که در صورت شیلد نبودن کابل کاملا شنیده میشود) هنگام تغییر ولوم صدای Krell با این کابل شنیده نمیشد و هنگام Start Stop ها صدا انرژی اضافه به همراه نداشت. صدا بسیار راحت و با حالتی پیوسته ، خطی و smooth ولوم پیدا میکرد که برای من این حالت خیلی لذت بخش بود.
صدا بخاطر Break-in نشدن در میکرو خیلی خوب و stable نبود و آن مزه لازم رو نداشت هرچند حتی در این حالت صدا نسبت به VDH Revelation پخته تر و راحت تر بود. صدا اصلا جیغ نمیزد و از یک فضا می آمد تا اینکه حالت Flat داشته باشد و این موجودیت صدا بسیار لذت بخش بود. صدای Break-in نشده آن Harmonic Richness در مقیاس میکرو را نداشته و اجازه نمیدهد پوسته صدا لمس شود و شنونده احساس میکند صدا با یک لایه اضافه شنیده میشود. این حس اجازه نمیدهد شنونده در طولانی مدت به صدا گوش دهد.
با اینکه کابل Interconnect من کوتاهتر بود اما کارداس بخاطر طراحی بهتر Low Storage Energy تر بود و تصویر صدا شکل بهتری داشت در حالی که صدا حالت Immediate تری داشت.
صدا حالت Bloat کمتری خصوصا در نواحی پایین تر داشت که این حالت به Low Storage Energy بودن کابل بر میگردد و کارداس در تصویر سازی حتی در لحظه هایی که سیستم انرژی زیادی میکشید بسیار عالی عمل میکرد. تصویر صدا بدون هیچ جبران سازی در طول مسیر در فرکانسهای بالاتر اصلا حالت Flat نداشت و همانند Transparent Cable احساس نمیکردید با افزایش فرکانس ابعاد تصویر (دقت کنید ابعاد تصویر ربطی به بافت صدا ندارد) تغییرات دارد.
شرکتهایی مانند Transparent Cable و MIT برای بهتر کردن تصویر صدا از جبران سازهایی استفاده میکنند اما کارداس بدون استفاده از جبران ساز ظرفیت سلفی خازنی را بسیار پایین نگه داشته بود.
هر استرینگ صدا در تصویر جایی مشخص داشت و براحتی و بشکل شفافی شنیده میشد و تغییر مکان استرینگ در تصویر براحتی حس میشد.
صدا Fluency خوبی داشت و آن Bloom مورد انتظار را به شنونده تحویل میداد تا شنونده جزئیات بیشتر صدا را با حالتی دوست داشتنی بشنود.
Ambience صدا بیشتر آنالوگ بود تا دیجیتال و صدا نرم و Safe رندر میشد هرچند دوست داشتم صدا Sharpness بیشتری داشته باشد و بیشتر به سمت Neutral برود.
کارداس ره یافت بیشتری به صدا داشت و جزئیات بیشتری از صدا با حالتی ملایم شنیده میشد و این صدا بیشتر اجازه میداد تا موسیقی گوش کنم به جای اینکه سیستم تست کنم ، در مقابل VDH بیشتر صدا را سانسور میکرد تا جزئیات کمتری شنیده شود.
صدا همراه با Euphony یک Wholeness را نیز به شنونده القا میکرد که برای شنونده جذاب و جالب بود و صدای ناحیه وسط بسیار Smooth و Fluid رندر میشد ، حس موسیقی بهتر منتقل میشد و شنونده دوست داشت بیشتر به موسیقی گوش دهد.

هر کامپوننتی صدایی دارد ، کارداس هم صدایی دوست داشتنی و گرم داشت.

http://www.cardas.com/content.php?area=links&content_id=4&pagestring=Reviews

http://www.6moons.com/audioreviews/cardas/cardas.html

http://www.positive-feedback.com/Issue18/cardas_golden_reference.htm

http://www.soundstage.com/revequip/cardas_golden_reference_cables.htm

http://www.audioasylum.com/audio/general/messages/5778.html

Read More

dCS Scarlatti

پنجشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۷
/ / /
dCS Scarlatti

امروز بعد از مدتها یه سری به اینترنت زدم و مطالبی درباره dCS خوندم. البته هنوز وضعیت کارهام به حالت اول برنگشته و فکر میکنم تا دو هفته دیگه چیزی ننویسم.

از عالم های فای خبری ندارم فقط اینکه مجله صنعت صدا و تصویر اومده بیرون و مقاله منو در مورد Quad چاپ کرده. مقاله رو که خوندم خنده ام گرفت ، مقاله من خیلی دستکاری شده بود و به اصطلاح ویرایش شده بود. آقای ویرایشگر بجای Sharpness از عبارت تیزی استفاده کرده بود و نوشته بود Quad مثل B&W صدای تیزی داره و …

اینم از شانس ما ، رفتیم مقاله بدیم …
اگر یادتون باشه یک Review در مورد dCS Scarlatti نوشته بودم و در تحلیلم اشاره داشتم به اینکه این سورس دیجیتال سه تیکه صدایی فراتر از همه سورس هایی که شنیدم داره. دیروز لینک تحلیل آقای Jonathan Valin رو پیدا کردم اینجا رو ببینید. از جاناتان و تحلیل هاش خوشم میاد و نوشته اش در مورد dCS برام جالب بود. البته تا حدی نوشته ها هیجانی هست اما خود منم وقتی از صدایی لذت میبرم همینطور مینویسم. تحلیل رو حتما بخونید واقعا جالبه. متن زیر حرف جاناتان در forum سایت AVGuide هست:

Let me ask you something, Syd: What is the best speaker?What is the best amplifier? What is the best preamplifier, phonostage, turntable/tonearm/cartridge? I can tell you what I think I is best for me, given my taste in and experience with live music, my taste in and experience with canned music, my taste in and experience with hi-fi systems, my listenting room and ancillary equipment, etc. But that is only what I think under very specific conditions. For instance, the current generation of dCS players are “the best” I’ve heard. (Note: Neither of the current-generation dCS players, the dCS Puccini and the dCS Scalatti, were part of the blind-listening shoot-out that the chap on Audiogon conducted.) Does that make dCS indisputably “best?” Indisputably no. For one thing, I haven’t heard every contender for top honors in digital playback (and given the speed with which new products are introduced, how could I?); for another, I have a very specific bias when it comes to what I consider the lifelike presentation of any recorded media, what could be called (somewhat unfairly, since I consider it “realistic”) an analog bias. While I attempt to make allowances for those who don’t have these same biases in my review of the dCS gear, it is a fact that I prefer CD players that combine some of the salient qualities of LP playback with the salient qualities of digital playback. Now, if your taste and experience in music and gear run parallel to mine, and my track record of picking “worthwhile” products strikes you as reasonably good, then what I think may matter to this extent and this extent only: It gives you a reasonable direction to look in.

To put this flatly, I don’t want or trust ten or twelve strangers telling me what is “the best” audio gear for me on the basis of blind listening tests. I want to figure that one out for myself after very, very careful listening and cross-comparison (although, as noted, I wouldn’t turn down some expert direction-pointing along the way from listeners who like the music I like and hear equipment the way I hear it). Just as essentially, what is “best” for me almost always amounts to a group of products in which one or two or three stand out a bit more than the others at various price points and, often, at the same price points. On any given day, given a certain very high level of fidelity, I might reasonably prefer the set of virtues of “Best Product B” to the slightly (or wholly) different set of virtues of “Best Product A” or ‘Best Product C.” The point being that sonic virtues are sets of qualities, and which set I prefer depends to an extent on the kind of music I’m listening to, the other equipment I’m listening with, and, frankly, the state of mind I’m in. This isn’t willy-nilly, of course. If I couldn’t make a persuasive musical case for each of these products, I would be a very poor and capricious listener.

No shoot-out, blinded or sighted, is going to give you one indisputable winner that does everything you want a product of its kind to do and that fits your listening biases on every kind of music. I just don’t think that’s possible or even reasonable to expect. I do think that there are, on rare occasions, exceptional products that stand out from others of their type (in dynamic two-ways, the Magico Mini II, for instance). Does that make these stand-outs “the best of all?” Absolutely not. (Given the right amplification, preamplification, and front end), I would prefer the Magico Mini IIs on Joan Baez singing “Matty Groves” or Heifetz playing the Kreutzer Sonata ahead of just about everything else I’ve yet listened to (save, perhaps, for the huge and ultra-expensive and ultra-unobtainable Symposium Acoustics Panorams), but I wouldn’t prefer them to the MBL 101 Es on most rock ‘n’ roll and a fair amount of large-scale classical. Does that make the Magico Mini IIs less “best”?

The way this tiny section of the world works is pretty much the same way the entire world works: It gives you choices, often very good choices, but all of them somehow limited. What you want to do–and what you can do (at least for yourself and others like you)–is weed out the bad or less good ones. Then, always and forever and insolubly (blinded or sighted), you’re going to have to pick what makes best sense to you.

در ادامه رابرت هارلی گفته :

This thread brings up the larger question of the review�s responsibility to the reader and the reader�s responsibility to himself.

Reader like shootouts that name a clear winner; it makes life easier for them. But as Tom Martin and Jonathan Valin have pointed out, the product the reviewer liked the best and would choose for himself is not necessarily the product that will be best for all readers. The reviewer�s responsibility is to accurately describe the product�s sonic signature (every product has one) and assess the unit�s strengths and shortcomings. The review should expand the reader�s way of looking at the dilemma so that he can make the best choice.

Concomitantly, the reader�s responsibility is to come to grips with what tradeoffs he�s willing to make and which he isn�t. The reviewer can�t do that for the reader; the reviewer can only help him think about the problem. Readers think they want the reviewer to tell them what to buy, but in reality the reader grows by being forced to think about the problem for himself. It�s like the old adage �Give a man a fish and he can eat for a day. Teach him how to fish and he can eat for a lifetime.�

I recently went through this experience myself as a consumer. I was in the market for a sports coupe between $35k-$50k to replace my Honda S2000. I narrowed the field to a BMW 335, the new BMW 135, and an Infiniti G37. When I saw that Winding Road was about to publish a head-to-head comparison of the 135 and the G37 (just as I was about to make a purchasing decision) I anticipated it eagerly. On first reading, I was disappointed by the comparison; it didn�t name a clear winner, concluding �Each car is well worth the asking price.� It seemed like a cop-out.

But subsequent readings revealed that the author did a masterful job of pointing out the virtues and limitations of each car. Paragraph after paragraph described in detail how these two ostensibly similar cars are actually aimed at different drivers with different value systems. The review forced me to confront my own value system and decide what I really wanted in a car. The review defined the question, and forced me to grow as a car enthusiast. Had the comparison chosen a clear winner, I might have missed an opportunity to gain this insight.

There�s a direct parallel with audio reviewing. How can the reviewer know if a particular reader values deeper bass extension and dynamics over a smoother and more open midrange? The reviewer should point out which product has the deeper bass extension and which has the better midrange, and encourage the think about the question within a larger context.

یک بار با یکی از دوستان صحبت میکردم ، میگفتم این دنیای های فای ته نداره و تفاوت صداها واقعا زیاده . مثلا سورس dCS Scarlatti تقریبا قیمتی 5 برابر Krell EVO 505 داره اما صداهای این دو هم خیلی با هم تفاوت دارند. با اینکه 505 در حالت CAST با کل مجموعه Krell صدای خیلی خوبی میداد اما dCS واقعا در یک کلاس دیگه صدا رو رندر میکرد.

یکی از تفاوت های بارز Scarlatti با مدل قبلی اش یعنی سری Elgar (فکر کنم اسم ترنسپورتش Verdi La Scala باشه) به Transport برمیگرده که در سری جدید dCS از Transport های Teac استفاده کرده. وقتی میشنوم Spectral از TEAC استفاده میکنه خیالم راحت میشه TEAC بهترین سازنده Transport هست. سری جدید Accuphase 800/801 و سری رفرنس جدید مارک لوینسون و Wadia هم از ترنسپورت TEAC VRDS استفاده میکنند.

قبلا خیلی از Audiophile ها اعتقادی به Transport خوب نداشتند و عبارت bits is bits در بین برخی Audiophile ها یک مساله پذیرفته شده بود. من فکر نمیکنم dCS از Elgar تا Scarlatti تغییر ساختار زیادی داشته و حدس میزنم بیشتر از تغییر الگوریتم های DSP استفاده از ترنسپورت VRDS باعث خلوص و راحتی صدای dCS شده. البته از این دور همینجوری نظر دادن منو یاد اظهار نظر برخی از … میندازه اما من میدونم نقش Transport خیلی خیلی مهم هست و حتی یادمه تو تحلیل Spectral آقای رابرت هارلی نوشته بود صدای Spectral SDR-2000 با اینکه بهتر از حتی مدل رفرنس Mark Levinson DAC 30.5 بود اما با اضافه شدن یک Transport خارجی بنام SDR-3000 صدا یک کلاس بالاتر ایستاد. راستی رابرت هارلی هم بالاخره بعد ده سال Spectral رو راضی کرد DAC رفرنس SDR-4000 رو تحلیل کنه اونم با ویلسون الگزاندریا X2 . متن زیر رو رابرت هارلی در forum سایت AVGuide نوشته.

I had the SDR-4000 Pro in a non-Spectral system for about six weeks. My system now is the SDR-4000 Pro, Spectral DMC-30SS preamp, and a pair of Spectral DMA-360 power amplifiers. Loudspeakers are Wilson Alexandria X-2 Series 2. The entire cabling is MIT Oracle MA (interconnects and speaker cable).

I’m reviewing the X-2 first, followed by a complete review of the Spectral electronics and MIT cables. The Spectral review will include an extensive interview with Spectral founder Richard Fryer and Keith Johnson.

Elliot is correct; Spectral is very discriminating in lending review equipment. The last offically sanctioned review in the US of Spectral equipment was my review of the SDR-2000/SDR-3000 about ten years ago.

Although the SDR-4000 Pro was extraordinary when used with other electronics, it took the DMC-30SS, DMA-360, and MIT Oracle MA to reveal its full potential.

Robert Harley

خوب این تحلیل گرها اونجا سیستم تحلیل میکنند ، واقعا کار لذت بخشی هست. در ایران امکانات کم هست اما اگر یه زمانی امکانش ایجاد بشه حتما یک Showroom حسابی درست میکنم و شروع میکنم به سیستم تحلیل کردن. این لینک هم جالبه http://forums.avguide.com/viewtopic.php?t=4269

خیلی پراکنده نوشتم ، تقصیر من نبود

Read More

های فای در یک نگاه

شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۷
/ / /
nervosa.jpg

دوستانی هستند که هنوز درگیر های فای و هزینه هاش نشدند سوالهایی میپرسند و من هم بجای تشویق کردن دلسردشون میکنم نه بخاطر اینکه های فای چیز بدی هست بلکه بخاطر اینکه فکر میکنم بدون آگاهی های فای تبدیل به یک مشکل خواهد شد.

لازم شد بطور خلاصه یک مطلب در مورد کل قضیه های فای نوشته بشه تا کسانی که دوست دارند وارد این دنیا بشوند از قبل آگاهی هایی پیدا کرده باشند و کسانی هم که هنوز با صدا مشکل دارند از تجربه ای که من در این سالها داشتم استفاده کنند.

من خیلی وقت و انرژی صرف کردم ، خیلی خیلی زیاد و شاید بیشتر از دوره مهندسی برق وقت برای صدا گذاشتم. شاید بقیه دوستان هم همین وضعیت رو داشتند و هنوز هم بیشتر ما از صدا راضی نیستیم و دقیقا نمیدونیم مشکل از کجاست.

برای شما مینویسم تا با آگاهی بیشتر های فای برای شما یک تفریح لذتبخش باشه نه یک مشکل حل نشدنی. از نظر من های فای بدون توجه به برخی موضوعات بجای لذت میشه دردسر.

برای لذت بردن از های فای باید نکات زیر رو در نظر داشته باشید:

1. درک درستی از مساله لذت شنیداری (رابطه بین موسیقی و صدای سیستم صوتی) و سلیقه شنیداری که به ساختار ذهنی ما برمیگرده داشته باشیم. ملاک ارزش گذاری و هزینه برای های فای باید لذتش باشه و این مساله به درک درست ما از خودمون (ذهن ما) برمیگرده. باید دقیقا بدونید چی دوست دارید.

بدون آگاهی کامل پول خرج نکنید .

اینجا رو ببینید https://www.hifi.ir/?p=271

2- آکوستیک اتاق و جای بلندگو که از نظر من در ایران کمتر از همه بهش توجه میشه اما از نگاه من بدون آکوستیک سیستم درست (آکوستیک اتاق + جای بلندگو) لذت بردن از صدا امکان نداره (تاکید میکنم امکان نداره نداره نداره) و مهمترین بخش تاثیر گذار بر صداست. آکوستیک سیستم بد صدای یک سیستم 300 میلیونی رو خیلی پایین تر از یک سیستم 1 میلیونی در فضای خوب قرار میده. بدون آکوستیک هزینه هایی که میکنید هیچ ارزش شنیداری ایجاد نخواهد کرد.

3- برق دستگاه و گراند سیستم و درست Setup کردن سیستم برای بهترین انتقال انرژی AC و نداشتن Ground Loop در سیستم. انتقال انرژی درست الکتریکی هم به تمیز بودن برق برمیگرده و هم گراند درست و هم از بین بردن نویز RF و هم شیلد مسیر سیگنال و هم جریان دهی راحت برق خانه و …

میتونید purepower بخرید.

2 و 3 جایگزین ندارند

4- میرسیم به مرحله انتخاب سیستم. اول باید بلندگو رو انتخاب کنید که از نظر من باید حساسیت بالا باشه (بالای ۹۵ دی بی و اگر تونستید هورن) و بعد الکترونیک رو با اون Match کنید. سورس هم خیلی مهم هست اما بخاطر محدودیت مدیا شاید مجبور باشیم دیجیتال بگیریم اما یادمون باشه یک سورس دیجیتال 100 هزار دلاری هم اصلا نمیتونه صدای یک سورس آنالوگ خوب رو داشته باشه. یادتون نره کابلها خیلی خیلی مهم هستند و تاثیر اونها بر صدا خیلی خیلی زیاد هست. هم کوتاه (کوتاه ترین طول ممکن) انتخاب کنید و هم برای کابل هزینه کنید.

5- مرحله آخر Tune سیستم هست تا ما از 95% به 99% Performance واقعی سیستم برسیم. Break-in یادمون نره و حداقل 300 ساعت رو فراموش نکنیم. ثابت موندن کابلها و توجه به کانکتورها ، اکسیژن کافی در محیط شنیداری ، تیون کردن Analog (آنالوگ کلی تیون داره) و …

حذف لرزش که همان Mechanical Grounding هست و باید Rack سیستم ضد لرزش باشه و کلا همه کامپوننتها لرزش نداشته باشند حتی کابلها.

اما ببینید کمپانی ها و فروشندگان و مجلات این وسط چکار میکنند. هیچکدومشون به دو مقوله اول نمیپردازند و تاثیر اصلی اونها در قسمت 4 یعنی خرید کامپوننتهاست. دلیلش هم واضح هست در دنیا همه دعواها بر سر پول هست که باعث میشه تاکید روی قضیه به کدوم کمپانی پول بدهیم باشه. فضای بازار و بیشتر مجلات کاربر رو میندازه تو چاه های فای که وقت و انرژی و سرمایه اش رو ازش میگیره اما چیزی بهش پس نمیده. رقم ها اولش بالاست اما بعد زمانی شنیدن 50 میلیون برای یک آمپلی فایر تقریبا عادی میشه و هیچوقت هم بعد همه هزینه ها به یک صدای خوب نمیرسیم. مقوله چهارم که Tune هست هم زیاد مورد توجه نیست چون خیلی سودی برای کمپانی ها نداره. هیچوقت کسی به ما نمیگه ارزش هزار تا تحلیل Review خوندن یک هزارم شنیدن صدا در شرایط خوب نیست و تصمیم گیری باید بر اساس شنیدن باشه و نه Review خوندن. کسی به ما نمیگه بدون آکوستیک خوب حتی 1 میلیون هزینه کردن هم برای های فای اشتباه هست . کسی به ما نگفته ممکنه سیستمی 300 میلیون قیمتش باشه اما صداش ارزش یک ساعت شنیدن هم نداشته باشه.

Read More

کریس دی برگ در تهران Chris de Burgh in Tehran

پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۷
/ / /
chris-de-burgh.jpg

الان چند روزی میشه خواننده محبوب من کریس دی برگ در تهران هست. با گروه آریان قراره برنامه داشته باشند. اگر مجوز بگیره میتونیم صدای کریس دی برگ رو از نزدیک بشنویم. من که خوشحالم این اتفاق افتاده. غیر از صدای دوست داشتنی این خواننده مضمون شعرهایی که خونده برام خیلی جذاب هست.

عکس بالا رو خانم سارا ساسانی برای خبرگزاری مهر تهیه کرده اند. لینک ها اینجاست:

http://hamshahrionline.ir/News/?id=56308
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=691671

یه آهنگ داره بنام Last Night از آلبوم In to the light که شنیدنش خالی از لطف نیست و یه آهنگ هم داره بنام Border Line که متنش اینجاست :

I’m standing in the station,
I am waiting for a train,
To take me to the border,
And my loved one far away,
I watched a bunch of soldiers heading for the war,
I could hardly even bear to see them go;

 

Rolling through the countryside,
Tears are in my eyes,
We’re coming to the borderline,
I’m ready with my lies,
And in the early morning rain, I see her there,
And I know I’ll have to say goodbye again;

 

And it’s breaking my heart, I know what I must do,
I hear my country call me, but I want to be with you,
I’m taking my side, one of us will lose,
Don’t let go, I want to know,
That you will wait for me until the day,
There’s no borderline, no borderline;

 

Walking past the border guards,
Reaching for her hand,
Showing no emotion,
I want to break into a run,
But these are only boys, and I will never know,
How men can see the wisdom in a war…

 

And it’s breaking my heart, I know what I must do,
I hear my country call me, but I want to be with you,
I’m taking my side, one of us will lose,
Don’t let go, I want to know,
That you will wait for me until the day,
There’s no borderline, no borderline,
No borderline, no borderline…

Read More

تحلیل صدای Quad 2905 با آمپلی فایر Audio Note Ankoru – بخش سوم

جمعه ۳ خرداد ۱۳۸۷
/ / /
ankoru.jpg

یکی از تفاوتهایی که بلندگوهای درایوری با بلندگوهای الکترواستاتیک دارند به همین مساله انرژی مبهم برمیگردد. صدای بلندگوهای الکترواستاتیک اون حالت Bloat رو نداره و احساس خالص بودن صدا بیشتر هست اما این خلوص ، بیشتر اوقات حساسیت رو به انتخاب Upstream افزایش میده و من فکر میکنم صدایی که از Quad شنیدم وابسته به سازگاری خوب با صدای آمپلی فایر دوست داشتنی Audio Note بود. البته همیشه صدای خوب از Matching خوب میاد و بنظر من مساله Matching مهمتر از خود کامپوننت هست و آقای فاطمی Setup خوبی را برای دمو فراهم کرده بودند.

هر چقدر بلندگویی سریعتر باشه با Resolution بیشتر نیاز به Upstream بهتری داره تا بتونه اونهمه جزئیات صدا رو با ملایمت و بشکلی طبیعی رندر کنه. سیستمهای high resolution اما analytical که لذتی به شنونده نمیدهند در دنیا زیاد پیدا میشه و به اونها میگویند hifi . اصولا سیستمها یک Trade off روی دو شاخص Smoothness و Resolution دارند و به سیستمهایی Musical میگویند که در کلاس قیمتی شون Resolution خوبی دارند اما اون آرامش و Smoothness صدا رو از بین نمیبرند.

بنظر من خیلی منطقی نیست ما به کامپوننتها برچسب خوب و بد بزنیم و خود ما باید بتونیم از یک بلندگو یک صدای خوب بگیریم. من از بلندگوهای متعددی تعریف کردم و این ذهنیت پیش اومد که چرا اکبری نظرش در مورد بیشتر بلندگو ها مثبت هست. واقعیت اینه که من با تجربه ای که داشتم فکر نمیکنم همه کامپوننتها رو میشه به دو دسته کاملا خوب و یا کاملا بد دسته بندی کرد و یا حتی ما تنها یک بعدی یک کامپوننت رو ارزش گذاری کنیم هر چند فروشندگان شدیدا سعی دارند این حس رو القا کنند که برندهایی که خودشون وارد میکنند بسیار خوب و دیگر برند ها اصلا خوب نیستند و این نگاه تک بعدی کاملا خوب یا کاملا بد روی خیلی از کاربران تاثیر گذاشته. بازار همیشه دنبال سود هست و برای بیشتر فروختن سعی میکنه با تبلیغات و تاکید و فشار جنس خودش رو بهتر جلوه بده تا فروش بیشتر بشه. بازار هیچ رفاقتی با حقیقت نداره و تنها سود براش مهم هست. همیشه هم سعی در پررنگ تر کردن یک تکنولوژی و یا ایجاد هیجان داره تا کاربر فکر کنه چه اتفاق عجیبی افتاده و الان دیگه سیستم جدید چه صدایی بده؟!

مساله اینجاست در ایران ما در گرفتن صدای خوب ضعف داریم و این ضعف رو به حساب کامپوننتها میگذاریم. اکثر اوقات صدا زیر 50 درصد کارایی دمو میشه و در این شرایط واقعا نمیشه در مورد محدودیت های یک سیستم حرف زد.

فرض کنید بلندگوی Quad که صدای خیلی خوبی داره با یک Upstream ناسازگار جمع میشد و صدای خوبی در مجموع نمیداد. آیا من باید مینوشتم Quad صدای خوبی نداره؟!

خیلی از دوستانی که منگر رو شنیدند این حس رو داشتند که صدا Analytical هست اما ASR نظر دوستان رو تا حد زیادی تغییر داد. آیا من باید مینوشتم صدای Manger خوب نبود؟!

هر سیستمی که خوب Match بشه صدای خوب ای خواهد داشت هرچند ممکنه ما اون صدا رو دوست نداشته باشیم.

بلندگوی B&W Prestige در بین بلندگوهای درایوری خیلی خیلی Neutral بود با Separation عالی اما کمی ناحیه وسط و بالا اون Texture طبیعی رو نداشت که از نظر من میتونست با تغییراتی بهتر بشه. آیا باید مینوشتم این صدا خوب نبود؟!

اولین باری که Wilson 8 شنیده شد خیلی در ناحیه پایین رزونانس داشتیم و صدا اون حس نزدیکی لازم رو نداشت، آیا باید مینوشتم صدا خوب نبود؟!

خیلی طبیعی است هر کدام ما از یک صدایی خوشمون بیاد و هر کدوم سلیقه ای داشته باشیم اما من وقتی میبینم سیستمها در همه شاخص ها همدیگر رو Outclass نمیکنند نمیتونم کاملا بگم کدوم بهتر یا کدوم بدتر هست و تنها حق دارم سلیقه ام رو و انتخاب خودم رو به شما بگویم.

مثلا مهندس پوینده از صدای B&W Prestige خوشش میاد و من از صدای ویلسون 8 و هر دوی ما میدونیم این بلندگوها با هم تفاوت صدا دارند و در شاخص هایی ویلسون بهتره و در شاخص هایی B&W و سلیقه من و مهندس هم با هم فرق داره.

هیچ وقت در یک فضای آکوستیکی ایده ال صدا نشنیدم اما آیا باید این محدودیت رو به صدای سیستم نسبت بدهم؟!

من فکر میکنم ما آدمها بجای تک بعدی نگاه کردن باید سعی کنیم خودمون به درک عمیق تری از صدای کامپوننتها برسیم بدون اینکه به نظرات دیگران توجه کنیم. من همیشه اصرار داشتم به اینکه نوشته ها هیچ وقت جای شنیدن رو نمیگیره و هیچ کسی نباید نوشته های من و دیگران رو ملاک قرار بده.

من فکر میکنم هر بلندگویی و هر سیستمی نقاط قوت و ضعف خودش رو داره و ما باید صدای اونها رو بفهمیم و طوری اونها رو جمع کنیم که به یک نقطه بالانس برسیم و به خودمون اجازه ندیم در مورد سیستمها همینجوری با سواد و تجربه محدودمون حرف بزنیم.

مطمئنا برای یکی مثل من خیلی راحته فقط از صداها انتقاد کنم و سعی کنم این حس رو القا کنم که این صداها منو راضی نمیکنه . یکی از دلایلی که نگاه منو در مورد نظرات آقای سالواتوره تغییر داد نگاه تند ایشان به برخی برند ها بود.

ما همیشه از دو سمت میتونیم نگاه کنیم یکی از سمت توانایی های یک سیستم و یکی از سمت محدودیت ها . از سمت محدودیتها نگاه کردن و نوشتن کار راحتی نیست چون هم نیاز به سیستم رفرنس Match داریم و هم تجربه شنیداری بالا و واقعیت اینه من نه در ایران بلکه حتی در مقیاس وسیعتری در انجمن های معروف دنیا نظراتی رو میبینم که با واقعیت فاصله دارند و البته در ایران اظهار نظرات خیلی خیلی عجیب غریب تر و بطور آشکاری غیر دوستانه و بازاری هست.

بگذریم ،

آکوستیک اتاق دو دیوار موازی رو نداشت و این حس بود که Load صدا بخاطر آکوستیک اون استرس رو نداره و در جایی که شنونده مینشست تاثیر آکوستیک به نسبت اتاق های معمولی کمتر بود. البته کمی احساس بالانس نبودن تصویر صدا بین دو بلندگو بود و در موسیقی های دینامیک تر و شلوغ تر محدودیت فضا بیشتر مشخص میشد. شاید فضا اون Openness و شفافیت رو کمی تحت تاثیر قرار داده بود و کمی هم تصویر صدا رو Diffuse میکرد.

یکی از دلایل علاقه من به Audio Note مساله stable بودن تصویر و جریان صدا بود. آمپلی فایرهای لامپی در مقایسه با Solidstate ها خیلی در این شاخص قابل رقابت با Solidstate ها نیستند و خیلی مهم هست یک آمپلی فایر لامپی بدون خطای ریتم ، بدون احساس گم شدگی در ضربات و فوروارد شدن بلندگو رو کامل تحت کنترل داشته باشه. در شاخص Stable بودن فکر نمیکنم آمپلی فایری در دنیا توانایی Krell Evo One رو داشته باشه چون من یادمه این سیستم تقریبا هیچ استرسی هنگام رندر کردن ضربات و موسیقی های شلوغ نداشت.

صدا در مقایسه با Krell CAST/Wilson W/P8 اون Fluency رو در مقیاس macro نداشت اما در Micro اون زیبایی و لطف صدا رو خیلی خوب حفظ میکرد در حالی که حس زنده بودن صدا رو با خودش داشت. من فکر میکنم Audio Note یکی از بهترین آمپلی فایرهایی است که تا بحال شنیدم چرا که این آمپلی فایر کمک میکرد Quad خیلی خوب اون Pleasure رو به شنونده بده و در عین حال زنده و Sharp صدا پخش بشه.

من فکر میکنم Wilson W/P 8 نسبت به Quad صدای ملیح تری داره اما Audio Note کمک میکنه تا Quad اون ملاحت (Human Like Texture) رو در حد لازم به شنونده بده و در مقابل Krell هم در حالت CAST اون دینامیک و Fluency رو به Wilson میداد تا صدای نهایی از Quad عقب نمونه. واقعا چیزی جای Matching رو نمیگیره و همیشه ما فراموش میکنیم هر کامپوننتی در سیستم Match صدای خوبی میده.

حالا فرض کنید Quad رو با Krell جمع کنیم و Wilson رو با Audio Note ، من فکر میکنم صدا در هر دو سیستم از اون چیزی که من دوست دارم فاصله میگیره و هم صدای Quad کمی خشک میشه و هم صدای Wilson کمی Soft و هر دو اینها برای من خوشایند نیست.

صدای Quad کمی حتی بعد از گرم شدن کمی حالت Dark رو تداعی میکرد البته منظورم از Dark کاهش انرژی فرکانسهای بالا نیست بلکه منظورم اینه صدا کمی اون درخشش و تلالوء رو نداشت و در حد خیلی کمی خصوصا در ناحیه وسط تیره بود که میتونست دلایل مختلفی داشته باشه. یکی میتونه به Warm up نشدن سیستم برگرده و یکی هم به کابل ها. من فکر نمیکنم سورس Ayre (چرا که وقتی سورس آنالوگ پخش میشد همین تیرگی محسوس بود) این حالت رو تداعی میکرد و فکر هم نمیکنم این مساله به Quad برگرده (البته شاید پنل روی بلندگو بی تاثیر نبود) و من حدسم بیشتر روی کابل بود. کابلها بنظرم در کلاس این سیستم نبودند و بنظر میرسید تا حد زیادی صدا رو تحت تاثیر قرار داده بودند. شاید برق سیستم شایدم پنل بلندگو شایدم عوامل دیگه و من که فقط 4 ساعت صدا شنیدم واقعا نمیتونم روی حدس هایی که میزنم مطمئن باشم.

Quad با Audio Note بعد از Krell CAST با Wilson W/P 8 بهترین صدایی بود که من شنیدم هرچند سیستم نیاز به Tune هایی داشت تا به بهترین حالت خودش برسه. البته Quad در کلاس قیمتی خودش واقعا بینظیره و من فکر میکنم نمیتونم بلندگوی درایوری رو پیدا کنم که در این کلاس قیمتی چنین صدایی به من بده. بیشترین توانایی Quad به اون Wholeness و حس زنده بودن صداش برمیگرده تصویری شفاف و دقیق. صدای ویلسون Lushness بیشتری داره و Fluid تر هست و بیشتر به گوش میشینه هرچند اون Wholeness و یکپارچگی در تصویر رو نداره. صدای ویلسون Texture فوق العاده ای داره که یک حس Pleasure به شنونده میده و صدا خیلی راحت به گوش میشینه و شنونده رو غرق خودش میکنه در مقابل Quad سازها رو به اتاق میاره و خیلی زنده و شفاف سازها رو در اتاق میچینه. ویلسون Dynamic و Fluency بهتری به شنونده میده و Quad Vibrancy و Sharpness بیشتری. Emotion صدای ویلسون بیشتره و در مقابل Quad صدایی Phase Coherent و شاداب داره. تصویر صدای ویلسون بزرگ تر و عمیق تر بنظر میومد اما تصویر صدای Quad واقعی تر و Coherent تر. من فکر میکنم کمی بی انصافی است ما این دو سیستم رو با رکوردهایی مقایسه کنیم که مهندس صدای اونها هنگام تدوین از یک بلندگوی درایوری استفاده کرده باشه. بنظر من اگر رکوردی رو هنگام ویرایش در استودیو با بلندگوی الکترواستاتیک بشنویم و بر اساس اون صدا رو تدوین کنیم کمی نظرمون در مورد مقایسه صدای دو بلندگو (خصوصا در مورد مشخصات Soundstage) تغییر خواهد کرد. Quad در ولوم های خیلی پایین هم خوب بود و نسبت به دیگر بلندگوها در این شاخص بسیار خوب و راحت بود.

حس نزدیکی صدا و نداشتن انرژی مبهم و Bloat در Quad شنونده رو به واقعیت Realness نزدیک میکرد و Bloom آمپلی فایر Audio Note صدایی Smooth و طبیعی رو به شنونده میداد. Timbre صدا همانند کابل Third کمی نسبت به نوع ساز حساس بود به این معنی که سازهایی که صداشون زخمه ای بودند و در لحظه هایی سیستم باید dynamic Range بالایی داشته باشه کمی تفاوت شاخص داشت.

لذت بردم و باید از آقای فاطمی تشکر کنم که چنین امکانی رو برای من فراهم کردند.

Read More

تحلیل صدای Quad 2905 با آمپلی فایر Audio Note Ankoru – بخش دوم

یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
/ / /
quad-2905.jpg

چون همه تحلیل رو نمیتونم یکجا بنویسم ترجیح دادم به چند بخش تقسیمش کنم و الان بخش دوم رو نوشتم.

بنظر میرسید هم آمپلی فایر لامپی و هم بلندگوی Quad و هم سورس آنالوگ با هم خوب جور شده بودند و ممکنه یکی از دلایل این Matching این بود که هر سه با افزایش فرکانس تغییر مشخصه در صدا نداشتند.
من باورم نمیشد از یک آمپلی فایر لامپی چنین صدایی میشنوم و اگر یادتون باشه من همیشه دید مثبتی به صدای لامپهایی که شنیدم نداشتم و بیشتر از Solidstate ها خوشم می اومد و فکر میکردم شاید Audiophile ها بیشتر دوست دارند یک صدای بدون دینامیک و گوش نواز بشنوند اما Audio Note Ankoru ثابت کرد میتونه در سیستم Match صدایی بده که من رو شیفته خودش کنه.
اگر نمیدونستم چه سیستمی داره صدا پخش میکنه (Blind) نمیتونستم حدس بزنم Power Amplifier دستگاه لامپی هست و نهایتا اگر حدسم لامپ میبود میگفتم یا Pre و یا Source یک طبقه لامپ داره. نزدیکی و Presence صدای Ankoru و اون Human Like Midrange اش با Quad خیلی خوب Match شده بود. واقعا احساس Coloration لامپ در صدا نبود و شاید بهتره بگم اون حس Coloration لامپی که من ازش خوشم نمیاد در صدا نبود.

صدا در ابتدا کمی Dark و Polite بود و حس Dullness در صدا بود اما بعد از گذشت 4 ساعت صدا بازتر شد و وضوح و گرمای طبیعی صدا بیشتر شد. رکورد ها بعد از 4 ساعت بهتر خودشون رو نشون میدادند و سیستم در حالت پایدارتر و گرم صدایی Neutral تر میداد.
Solidstate ها وقتی خیلی خوب طراحی و ساخته میشوند مثل Krell Evolution One & Two و یا Mark Levinson No.32 & No.33 و یا Vitus SM-101 و یا ASR Emitter II صداشون اون گرمای طبیعی صدای یک ساز رو تا حد خوبی حفظ میکنه و بدون از بین بردن اون حس زیبایی که در Micro صدا هست موسیقی رو پخش میکنه هرچند با همه اینها Ankoru بالاتر از بهترین Solidstate ها اون Body و Bloom رو به شنونده میداد. این Bloom یک حس Natural بودن رو با خودش داشت نه یک حس Exaggeration رو و فکر میکنم Ankoru با یک بلندگویی مثل Wilson 8 باز در این شاخص جلوتر هم بیاد و شنونده رو در این شاخص بیشتر مجذوب خودش بکنه. تنها باری که یک آمپلی فایر Solidstate توانسته بود اون Bloom رو در مقایسه با یک لامپ خوب تا حد خوبی به من بده Krell Evolution One & Two بود. با Evo One اونقدر موسیقی خالص پخش میشد که تا حد خیلی خوبی کاری به اون حالت طبیعی صدا نداشت اما تقریبا بیشتر Solidstate های معمولی یا یک گرمای غیر طبیعی رو القا میکنند و یا یک صدای سرد میدهند و در این شاخص از یک لامپ خوب عقب تر می ایستند. بهرحال Ankoru در شاخص هایی جلوتر از بهترین Solidstate ها بود و در شاخص هایی هم عقب تر ولی من با همه علاقه ای که به Solidstate ها دارم خیلی تحت تاثیر صدای Ankoru قرار گرفتم. دو تکنولوژی لامپ و ترانزیستور در کلاس های بالا محدودیت هاشون خیلی کمتر میشه اما بهر حال گوش من و شما خیلی راحت تفاوت هاشون رو درک میکنه.

واقعا وقتی میبینم هر تکنولوژی در کلاس های بالا محدودیت هاش کم میشه لذت میبرم هرچند همیشه تفاوت صدا ها اونقدر زیاد هست که هر کدوم ما انتخاب هامون متفاوت بشه.

Ankoru در Micro حرفهای زیادی برای گفتن داشت و بافت صدای Ankoru با Sharpness صدای Quad مجموعه خوبی رو به شنونده میداد و من چقدر دلم میخواست جای اون سورس دیجیتال و کابلها چیزهای دیگه ای باشه.
چقدر خوب میشد اگر میشد در ایران این سیستمها رو در کنار هم میشنیدم و مقایسه بهتری میداشتم.
صدای سیستم در Macro توانایی های یک Solidstate خوب با بلندگوهای درایوری رو نداشت اما این محدودیت زمان شنیدن جلب توجه نمیکرد و شنونده رو متوجه نمیکرد.
کلا الکترواستاتیک ها اون Effortless Macro Dynamic رو خصوصا در فرکانسهای پایینتر ندارند و یک کم در صدا حس گرفتگی وجود داره. منظورم از گرفتگی حالت Dullness نیست بلکه این حالت وقتی مشخص میشه که شما یک موسیقی خیلی Dynamic بگذارید. احساس میکنید صدا جریان Fluency و راحتی رو در ضربات و Attack ها خصوصا در نواحی پایین تر نداره و کمی محدودیت دینامیکی در صدا حس میشه و برای همین هست که الکترواستاتیک خیلی تو بازار مورد توجه کاربران عادی نیست. کاربران عادی بیشتر دوست دارند موسیقی های پرسروصدا و Rock گوش کنند و کلا Audiophile های حرفه ای بیشتر به صدای Quad علاقه مندند. البته این محدودیت واقعا اونقدر نیست که فکر کنید یک ضعف محسوب میشه و واقعیت اینه من وقتی به صدا گوش میدادم این حس محدودیت رو خیلی لمس نمیکردم و Quad خیلی خوب موسیقی های Dynamic رو رندر میکرد اما در مقایسه با بلندگوهای درایوری طبیعتا عقب تر می ایسته هر چند این شاخص برای من خیلی مهم نبود چون بیشتر موسیقی آروم گوش میدم تا پر سروصدا.
ناحیه پایین خیلی هم Limit نبود و برخلاف چیزهایی که قبلا در مورد الکترواستاتیک ها شنیدم صدای ناحیه پایین خیلی خوب بود و حداقل برای فضاهای ما کاملا جواب میداد و مهمتر اینکه برخلاف بلندگوهای درایوری با ساخت معمولی و پایین صدا در ناحیه پایین حالت انرژی نداشت و خود صدای ساز شنیده میشد و بنظرم خیلی پاسخ ناحیه پایین عالی بود و مهمتر اینکه اون احساس جدا بودن در فرکانسهای پایین ار ناحیه وسط نبود و صدا یکپارچه و خوب رندر میشد. چه عمقی داشت تصویر و در یک آهنگ احساس کردم صدای سازی از میکروفن چند متری فاصله گرفته و خیلی این حالت راحت درک میشد.
بهرحال هر تکنولوژی با گذشت زمان محدودیت هاش رو کمتر میکنه و به ایده ال نزدیک میشه و Quad 2905 هم واقعا محدودیت هاش به چشم نمی اومد و شنونده رو راضی نگه میداشت.
همونجور که Wilson 8 در شاخص هایی مانند Coherence جلب توجه نمیکرد Quad هم در شاخص هایی مانند Macro Dynamic جلب توجه نمیکرد.
Quad بهتر از بلندگوهای درایوری اون حالت Realness رو تداعی میکرد و نزدیکی ما به صدا و اون حالت Lightness در صدا باعث میشد شنونده احساس کنه صدا همین جا و زنده در اتاق حضور داره (حس Disappear شدن هم خیلی بالا بود) اما Quad در مقایسه با بلندگوی ویلسون 8 اون Load خوشایند و راحت رو کمتر داشت و صداش اون Full-Bodeid رو به شنونده منتقل نمیکرد. ویلسون کمی Lightness صداش کمتر بود و اون حس نزدیکی رو نداشت اما بافت و Load صداش راحت تر و یک حس Lushness رو به شنونده میداد که فکر میکنم هر طراحی در بخشی از قسمت پردازش صدا در مغز بهتر عمل میکنه. Quad اون حس زنده بودن رو به شنونده میده و ویلسون اون Harmonic Richness رو تداعی میکنه. خلاصه تصمیم دارم یک Wilson 8 بخرم و یک Quad 2905 و هردو رو با هم داشته باشم هرچند فعلا نمیدونم کدوم رو بیشتر میشنوم اما حدسم میگه ویلسون رو بیشتر میشنوم.

از نظر من صدای Quad اگر موسیقی خیلی دینامیک نباشه از بلندگوهای درایوری به واقعیت نزدیکتره اما یک درایوری خوب Harmonic Richness و Lushness بیشتری داره و گوش من با این دومی راحت تر هست.

Ankoru با Quad خطای ریتم نداشت و صدا Relax بود و اصلا حالت نرمی زیاد یا کش اومدن در صدا نبود و نویز زمینه این آمپلی فایر کم بود. هرچند این نویز پایه از Solidstate های خوب بیشتر است اما بقول HP (تحلیل گر مجله TAS) این نویز بشکل بخشی از موسیقی نیست تا شنونده رو اذیت کنه و این لول بالاتر نویز کاری به لذت شنیداری نداشت.
آقای آرتور سالواتوره مفهومی بنام Sound Floor داره که فکر میکنم خیلی خوب این مفهوم رو تعریف کرده و بجای اینکه یک تحلیل گر از چندین عبارت برای توضیح این مفهوم استفاده کنه الان میتونه این عبارت رو بکار ببره. واقعا Sound Floor یک آمپلی فایر لامپی خوب مثل Ankoru بهتر از یک آمپلی فایر Solidstate هست و صدای Ankoru اگر نویز زمینه بیشتری داشت اما Sound Floor بهتری در مقایسه با Solidstate های خوب داشت.
صدا حالت Force نداشت و جزو معدود صداهایی بود که انرژی گنگ و مبهم ای که شنونده رو در درازمدت خسته کنه نداشت.

بقیه رو چند روز بعد مینویسم.

Read More

تحلیل صدای Quad 2905 با آمپلی فایر Audio Note Ankoru – بخش اول

پنجشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
/ / /

kegon.jpg
صدای Quad یک چیز است ، یکپارچه و Whole
انگار تصویر صدا ، موقعیت هر استرینگ در Stage ، تونالیته و شاخص صدای هر استرینگ بهمراه شکل تصویرش با فرکانس تغییر نمیکند.
ما یک چیز میشنویم whole .
صدا یک Ambience Field پیوسته دارد با حس سلامت و همان حالت Phase Coherent بودن را به شنونده القا میکند. Phase Coherent بودن ربطی به یکپارچگی کامل صدا ندارد و تنها یک حالت خاص در صدا را تداعی میکند. این شکل تفاوت در خانه مهندس پوینده قبلا تجربه شد.
اولین چیزی که در برخورد اول با صدای Quad جلب توجه میکند توان تصویر سازی این بلندگو هست. من تا بحال چنین تصویری جز یکبار که Planar شنیدم از بلندگویی نشنیدم. تصویری شفاف که احساس میکنید همه سازها در اتاق حضور پیدا کردند و کاملا Pinpoint ، دقیق ، واضح با ابعاد مشخص (بدون تغییر نسبت به فرکانس) پخش میشوند. واقعا این حس بود که این بلندگو خیلی زنده صدا رو پخش میکرد و همه سازها با شفافیت بسیار خوبی در اتاق شما نواخته میشوند. من تابحال چنین تصویر شفاف ، Stable ، واقعی و نزدیک به سورس صدایی نشنیدم.
سازها هر یک در یک نقطه و مکان خاص بین دو بلندگو حضور دارند و حرکت Ghost Like آنها با شفافیت و وضوح تمام حس میشه. صدای هر ساز با تغییر فرکانس تغییر شاخص نداره ، هم از نظر ابعاد تصویر و هم از نظر Timbre صدا و صدایی یکپارچه و واقعی رو شنونده میشنوه. حتی شکل قرار گرفتن میکروفن در کنار پیانو حس میشد و در تصویر احساس میکردید نت های زیرتر در فاصله دورتری از میکروفن قرار گرفته اند.

من فکر میکنم حالت Ghost Like در صدا به خطی بودن پاسخ فاز و Phase Coherent بودن و یا Low Storage Energy بودن Quad برنمیگردد و این مساله به Panel بودن بلندگوی Quad برمیگردد. بلندگوی منگر با اینکه Phase Coherent و Low Storage Energy هست چنین حالتی در صدا رو تداعی نمیکرد اما بلندگوی Planar با اینکه کراس آور دارد و پاسخ Time Domain آن مثل منگر یا Quad نیست این حالت را تداعی میکرد.
من حدس میزنم حالت Ghost Like در صدا به این مساله برمیگردد که ما در یک بلندگوی Panel چندین سورس صدا داریم و از چندین نقطه بر روی سطح ، موج صوتی ایجاد میگردد. این حالت Ghost Like در صدا و نزدیکی ما به سورس صدا واقعا شنونده رو در برخورد اول شگفت زده میکنه.
ابعاد تصویر خوب بود البته بلندگوها باید از نظر من بهتر Place میشدند تا وضعیت بهتری داشته باشیم. فاصله بلندگوها از هم کمی بیشتر از حد معمول بود و بیشتر دو تا مونو حس میشد تا یک استریو به هم پیوسته.

Quad در این شاخص جلوتر از بقیه بلندگوهایی که تابحال شنیدم قرار میگیره. به نظر من عمق و ابعاد بیشتر صدای بلندگوهای درایوری همونطور که منگر میگه خیلی واقعی نیست و این تصویری که Quad میده به نظر واقعی تر و درست تر میاد. من فکر میکنم شرایط آکوستیکی و Speaker Placement میتونست بهتر باشه تا بیشتر پتانسیل Quad مشخص بشه.
در مجموع شکل تصویر سازی در Quad مانند Planar با بلندگوهای درایوری و منگر متفاوت هست و انگار ما از دریچه ای دیگر به صدا گوش میدهیم. تا اونجایی که من میدونم شنوندگان در ایران به Soundstage اهمیت میدهند و تصویر صدا جزو پارامترهایی است که شنونده حتی غیر حرفه ای در وهله اول خیلی راحت تاثیرش رو درک میکنه. فکر میکنم یکی از دلایل علاقه شنوندگان نیمه حرفه ای به بلندگوهای درایوری در نوع تصویرسازی اونهاست که بسیار بزرگ و بقول خارجی ها Big هست. تصویر بزرگ و غیر Pin point بلندگوهای درایوری بنا به گفته آقای ژوزف منگر به سرعت پاسخ دهی درایور بر میگرده و بلندگو های Slow تر تصویر wide تر و بزرگ تری دارند. Quad تصویر PinPoint ای داشت با عمق خوب اما اون حالت بزرگ رو مانند بلندگوهای درایوری تداعی نمیکرد. جالبه بدونید بلندگوهای Marten Design که از درایورهای سریع تر Accuton استفاده میکنند تصویرشون در مقایسه با بلندگو های Slow تر کوچک تر و PinPoint تر هست. من فکر میکنم در تصویر سازی صدای Quad از بلندگوهای درایوری واقعی تر هست هرچند ممکنه شنوندگان تصویر بزرگ تر رو بیشتر دوست داشته باشند. وقتی گوش به یک صدایی عادت میکنه برای قضاوت در مورد صدای جدید ممکنه کمی دچار اشتباه بشه و برای همین هست که من فکر میکنم باید با یک پدیده جدید مثل منگر یا Quad (البته منظورم از جدید نسبت به تکنولوژی درایوری هست) بهتر برخورد کرد و صدای اونها رو برای قضاوت بهتر بیشتر شنید.
آقای فاطمی فاصله بلندگو ها رو از هم زیادتر از حد معمول کرده بودند تا عرض تصویر بیشتر بشه و شنونده اون احساس Big بودن رو داشته باشه ، نمیدونم این کار رو بر اساس شناختی که از سلیقه کاربران داشتند انجام دادند یا تنها هنگام Placement گوش خودشون رو ملاک قرار داده بودند.

صدای Quad خیلی زنده هست و خیلی احساس Light بودن در صدا حس میشه. منظورم از Light بودن نداشتن انرژی در صدا خصوصا فرکانسهای پایین نیست بلکه معنی این Lightness اینه که صدا خیلی راحت Transient ها رو رندر میکنه و اون سنگینی و کندی بلندگوهای درایوری رو نداره. این شاخص به سرعت Quad بر میگرده. همون طور که میدونید پنل الکترواستاتیک سبک ترین ماده ای است که صدا تولید میکنه و سبک بودن به معنی چابک تر بودن و سریع تر پاسخ دادن هست. این حس Liveness رو قبلا با منگر تجربه کرده بودم و با Quad صدا خیلی خالص (به معنی خالی از انرژی اضافه یا یک حالت کودن) ، راحت و زنده پخش میشد.
سازها واقعا به خانه آقای فاطمی آمده بودند و چه راحت نفس میزدند هرچند کمی سورس دیجیتال میتونست اون حالت تنفس رو بهتر کنه و Ambience بهتری به ما بده. من کلکسیونی از سازها رو جلوی خودم میدیدم و سازها بدون تداخل با هم هر یک در مکان خودش راحت پخش میشد. این حس زنده بودن و تنفس رو بلندگوی B&W Prestige هم داشت که من میتونم نتیجه بگیرم Liveness در صدا به سرعت پاسخ دهی بلندگو برمیگرده و شاخص Low Storage Energy بودن. البته من اگر آزمایشکاه داشتم از حالت حدس به یقین میرسیدم و براتون دقیق تر نتیجه گیری میکردم.
حرکت سازها در مکان تصویر بخاطر اون حالت Ghost Like بودن خیلی لذت بخش بود و Start/Stop های دقیق هر ساز بدون دخالت و احساس گم شدگی و در هم رفتگی احساس خوبی در شنونده بوجود می آورد. حتی سازهایی که در پس زمینه بودند حالت Blur نداشتند و راحت و شفاف رندر میشدند.
بنظر میرسه B&W Prestige در بین بلندگو های درایوری از نظر Sharpness بیشتر به صدای Quad نزدیک میشه تا دیگر بلندگو ها.

سورس دیجیتال Ayre برخلاف تعریف هایی که Stereophile ازش کرده بود (آرتور هم معتقده Ayre سورس جالبی نیست) صدایی درست حسابی نمیداد و بنظرم با این سیستم جور نبود و اصلا در کلاس Audio Note و بقیه نبود. به آقای فاطمی گفتم Audio Note یک DAC مدل DAC 5 داره که صدای خیلی خوبی داره و چه خوب میشه با اون دمو کنید. البته وقتی دو طبقه لامپ داریم بد نیست از یک سورس دیجیتال SolidState مثل dCS یا EMM Labs استفاده کنیم تا اون حالت High Resolution سورس با نرمی طبقه لامپ به یک تعادل و نقطه خوب برسه.
آقای فاطمی سورس آنالوگ Linn LP12 هم داشتند و از اون هم صدا گرفتند اما خیلی Fidelity سورس شاید بخاطر خود صفحات بالا نبود و اون حالت Precision و Filedity بالا در صدا حس نمیشد هرچند صدا دوست داشتنی و راحت بود.
وقتی سورس آنالوگ پخش میشه با لامپ و Quad شنونده حوصله تمرکز روی صدا رو از دست میده و تقریبا دوست داره فقط موسیقی گوش کنه البته کمی اون Roll off ناحیه بالا دلیل این مساله هست اما در کل گوش من خیلی آنالوگ رو دوست داره و من حس میکنم برای ساعتها موسیقی شنیدن دیجیتال نمیتونه جای آنالوگ رو بگیره.
اگر سورس صدا میشد EMM Labs و کابلها بهتر میشدند مطمئن بودم این سیستم میتونست یکی از بهترین صداهایی باشه که در این دنیا وجود داره و البته حتی با همین سورس و همین کابل دراز سه متری صدا بسیار تاثیر گذار بود. واقعا این سیستم مثل CAST با Wilson جلب توجه نمیکرد و خیلی خوب برای شنونده موسیقی پخش میکرد. من فکر میکنم مهمترین چیز اینه که یک سیستم محدودیت هاش در لحظه شنیدن جلب توجه نکنه و هرچند هر سیستمی محدودیت های خودش رو داره و هر سیستمی شاخص صدای خودش رو داره اما خیلی مهم هست که لحظه ای که شما به صدایی گوش میکنید احساس نکنید یه چیزی کم هست و یا یه چیزی باید بهتر بشه.
آنالوگ با لامپ و Quad در عین خوش صدایی جلب توجه نمیکردند اما سورس دیجیتال Ayre خودش رو نشون میداد و به من میگفت Stereophile رو نباید جدی گرفت.
این تحلیل خیلی طولانی شده و من هم خیلی حوصله تایپ ندارم و بقیه این تحلیل رو به مرور در سایت میگذارم.

بد نیست بدونید بیشتر از Quad آمپلی فایر لامپی Audio Note Ankoru روی من تاثیر داشت و کاملا باورم شد میشه از لامپ صدایی بهتر از حتی بهترین Solidstate ها شنید.

Read More

نمایندگی Classe در ایران Classe Audio in Iran

سه شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
/ / /
classe-omega.jpg

شرکت گرامافون به مدیریت جناب آقای خرمی نمایندگی Classe Audio رو اخذ نمودند.

Classe Audio یک برند کانادایی است با ساخت خوب در رده Solidstate ها که در بسیاری از تست ها با برند B&W جمع شده است. آمپلی فایرهای Classe Audio تا 30 وات اول در حالت Class A و از اون به بعد در حالت Class A/B کار میکنند. فکر کنم تونالیته صداش Warm side of Neutral باشه اما مطمئن نیستم و باید صداش رو بشنوم.

کانادایی ها برای رقابت با برندهای آمریکایی سعی میکنند در قیمت های مشابه از قطعات و ساخت خوب استفاده کنند. مثلا برند SimAudio هم همانند Classe که یک برند کانادایی هست ساخت خیلی خوبی داره. در مورد صدای Classe باید صداش رو بشنوم و نظرم رو در موردش بنویسم.

لیست تحلیل های TAS اینجاست :

http://www.avguide.com/search?next=&keywords=classe

لیست ادامه هم اینجاست:

http://search.ecoustics.com/a.php?search=classe

http://www.stereophile.com/solidpoweramps/878/

 

Read More