Latest Posts

صدای kharma Ceramique 3.2 در یارامانا Yaramana

چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۷
/ / /

یک Overview از صدای kharma Ceramique 3.2

نگاه اول :

صدای Kharma بیشتر از تصور من منو Impress کرد هرچند باید برای درک ببشتر صدا آنرا در طولانی مدت و در شرایط ایده ال تر بشنوم.

پیشنهاد میکنم بجای خواندن نوشته من یک زنگی به 09122860234 بزنید و با آقای رحمانی قرار بگذارید تا صداش رو خودتون بشنوید.

اما در مورد شرایط شنیدن من :

من سه ساعت صدا شنیدم و خیلی هم روی صدا تمرکز نداشتم (هنوز کاهش ویتامین در بدن بخاطر سرماخوردگی شدید محسوس هست)، شرایط آکوستیکی مناسب نبود و بلندگو هم کلا 20 ساعت هم کار نکرده بود و با Upstream ای جمع شده بود که بنظر من با خود Kharma خیلی جور نبود. سورس دیجیتال dCS بود، سری Elgar که مستقیما دایرکت شده بود به Krell Evo 403 Power Amplifier و کابلهای بلندگو Fadel Art Coherence بودند و Interconnect هم فکر کنم Burmester بود.

من سعی میکنم هر چه دستگیرم شد بنویسم و چون میدونم اگر همین مطالب رو ننویسم ممکنه دیگه در آینده حوصله شو نداشته باشم و برای همین فعلا آنچه درک شد رو مینویسم و اگر در آینده با صدای Kharma بیشتر آشنا بشم تحلیل مفصل تر و کامل تری ازش در سایت میگذارم.

با این که کمی این روزها کم حوصله ترم اما این Overview از صدای Kharma رو بخاطر یک دوست عزیز ، مهندس پارسا مینویسم که همیشه مشوق من هستند.

در مورد محدودیت آکوستیک باید بگم هم صدا کمی حالت Bloat داشت و هم تصویر صدا اون درخشش ، شفافیت و حالت صاف در صدا رو نداشت و هم فضای ساخته شده قابل قیاس با خانه آقای الکساندریان نبود.

اما صدای Kharma 3.2 :

هر صدایی برای من یک تجربه جدید و دوست داشتنی است، انگار هر کامپوننتی یک صدایی دارد و Kharma هم صدای خودش را داشت ، متفاوت با بلندگوهای معمول بازار و وقتی از دریچه این بلندگو به رکورد نگاه میکردید انگار در مقایسه با دیگر بلندگوهای معمول درایوری دارید با میکروسکوپ به اجزای صدا نگاه میکنید.

صدای Kharma در یک جمله حالت شفاف و کریستالی داشت با تفکیک و Resolution بالا و احساس Ease و Lightness در Flow صدا ، شبیه به Quad و B&W Prestige حلزونی.

در اولین برخورد صدای Kharma چنین حسی رو به شنونده میده و صدا اصلا حالت کند و گرفته و سنگین که بلندگوهای معمول درایوری دارند رو نداره. صدا راحت جریان پیدا میکنه با وضوح بالا و یک حس سلامت و دقت در رندر کردن Dynamic Structure صدا.

یک حس دقت در دینامیک صدا هست که من در کمتر بلندگوی درایوری اون رو حس کردم و شاید دلیلش Phase Coherent بودن و یا شایدم سریع بودن درایورهای این بلندگو باشه. وضعیت داینامیکی صدا از attack تا Decay دقیق و واقعی رندر میشه تا احساس Compress و یا کندی در زمان حس نشه.

تصویر صدا برخلاف بلندگوهای معمول درایوری حالت Big نداره و بنظر من تصویرش مثل quad و B&W Prestige واقعی تر و Real تر هست با Focus بیشتر و حالت Pinpoint تر و مشخص تر نسبت به بلندگوهای معمول درایوری.

یک حس Cleanness و خالی بودن از انرژی اضافی در صدا هست که منو یاد B&W Prestige انداخت البته صدای Kharma در فرکانسهای بالاتر کمی ملایم تر و Friendly تر رندر میشد (در مورد فرکانسهای بالای Prestige قبلا هم گفتم بنظر من مشکل از کابل و برق بود و تا اون پارامترها درست نمیشد نمیتوانیم در مورد فرکانسهای بالای B&W حرفی بزنیم) اما در ناحیه وسط کمی نیاز به Warm up بیشتر داشت تا از حالت کمی Exaggerated در Sharpness به حالت طبیعی تری برسه.

در میکرو که بخاطر Warm-up نشدن عملا چیزی نمیشد گفت ، هم نیاز به حالت طبیعی تری داشتیم و هم صدا Vibrant ، Rich و کاملا بدون کاراکتر نبود. کمی صدا خشک و گرفته بود و نیاز به Liquidity بیشتری داشت و کمی هم Midrange حالت thin داشت و اون وزن رو نداشت (البته اتصال مستقیم dCS به Power ممکنه در Thin بودن ناحیه وسط تاثیر داشته). این احتمالات رو بعد از Break-in کامل میشه دقیق فهمید.

صدای Kharma اون حالت Lushness و Emitional رو مثل Wilson 8 (عزیز دل برادر) نداره اما در مقابل صدایی Neutral و Solid رو با وضوحی میکروسکپی به شنونده میده ، صدای تیس تیس سنج در فرکانسهای بالا بسیار راحت ، بدون رزونانس و احساس فشار و با حالتی کریستالی و شفاف رندر میشد. صدا بافت Mechanical و Metallic نداشت در عین اینکه وضوح صدا بالا بود هرچند من معتقدم با این بلندگو یک Single Ended لامپی جواب بهتری نسبت به یک Solid State خواهد داد.

صدای Clean حالت Washed Sound نداشت و من حتی با رکوردهای خیلی بد اصلا احساس آزار، فشار یا حالت Mechanical نداشتم ، صدا فقط Neutral و خالی از انرژی اضافه بود.

صدای Kharma خیلی Quick و سریع بود و منو یاد Quad انداخت ، در عین حال نرم و راحت صدا رو رندر میکرد ، هرچند نمیتونست مثل Quad اون حس Realness رو تداعی کنه اما بعنوان یک بلندگوی درایوری خوب در این شاخص به Quad نزدیک میشد. صدا عمق و جداسازی خوبی داشت و تصویر صدا خیلی Stable و حرکت ساز در تصویر اون Focus رو به هم نمیزد.

صدا بخاطر نداشتن انرژی مبهم خیلی جزئیات رو خوب به شنونده میداد ، decay سازهای پس زمینه براحتی در تصویر شنیده میشدند و صدا آرامش خاصی در رندر کردن صدا داشت. یک صدای بسیار بسیار آرام کمانچه که در پس زمینه بود براحتی شنیده میشد بدون اینکه احساس تداخلی رو در شنونده بوجود بیاره.

صدا هیجان اضافی نداشت ، در کنترل کامل بود و با آرامش خاصی بدون ایجاد عدم تمرکز در مغز رندر میشد و جزئیات زیاد آرامش شنونده رو تحت تاثیر قرار نمیدادند. صدا در دو ناحیه Coherence خوبی داشت و من هرچند خیلی دقت نکردم اما این حس رو نداشتم که صدا با افزایش فرکانس تغییر مشخصه داره.

دفعه بعد که صدا شنیدم روی این شاخص بیشتر تمرکز میکنم. در مورد محدودیت ها هم باید بیشتر صدای Kharma رو بشنوم و مهمتر از همه در درازمدت ببینیم چه حسی رو به شنونده القا میکنه و چه وضعیتی در Long Listening Session داره.

بعضی از دوستان در مورد مقایسه با 8 پرسیدند و میخواستند نظر منو بدونند، باید بگویم صدای ویلسون هشت برای من همیشه ( حتی پس از شنیدن هر بلندگویی در هر کلاسی از دقت یا ٍEmotional بودن) زیباست و من حتی اگر صداهای خیلی دقیق و یا Emotional تر هم بشنوم باز هم ویلسون 8 را به اندازه روز اول دوست خواهم داشت چرا که معتقدم صدای دوست داشتنی همیشه دوست داشتنی است و اون زیبایی کم رنگ نخواهد شد. قبلا هم گفتم صدای ویلسون 8 به گوش من خیلی بالانس هست و من چیز بیشتری نمیخوام و اینطور نیست که با شنیدن بلندگوهای دیگر نظرم در مورد ویلسون 8 تغییر کنه.

خوش باشید

Read More

بخش دوم Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing

یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷
/ / /

نوشتم ما میتونیم با دیدی Subjective به صدا نگاه کنیم و آنرا برای دیگران شرح دهیم. مساله شرح دادن صدا و یا احساس خودمان هنگام شنیدن کار خیلی راحتی نیست و قبلا هم گفتم روی تحلیل های هر تحلیل گری خیلی حساب باز نکنید چون هم بینشون بیسواد هست و هم کم تجربه و هم بازاری ، اینطور نیست که فکر کنید همه تحلیل گران درک عمیقی از صدا دارند نه.

هر کامپوننتی که خیلی جالب نیست رو در مجله به اون تحلیل گر کم تجربه تره میدن تا ازش بیشتر تعریف کنه و اصولا یک حرف خیلی جالبی دوست بسیار خوبم آقای چینی فروشان به من گفتند و آن این بود که خود خواننده باید به این مهارت برسه که با اطلاعات ای که داره بتونه از روی یک تحلیل، اطلاعات مفیدش رو استخراج کنه و خیلی احتمال داره یک خواننده معمولی وقتی یک تحلیل میخونه اسیر همون تاثیرات تبلیغاتی تحلیل بشه ، واقعا همین طوره و من کاملا با این مساله موافقم. ببینید مارتین کالمز چی میگه:

Two kinds of audio listener?

However the project did raise an important issue concerning how audiophiles and audio designers perceive sound, how they interpret music, and what qualities they value in both live musical performance and in sound reproduction.

Without wishing to appear excessively judgmental, the sound quality results from our team, when compared with the much more positive results reported by some other listeners seem to suggest fundamental differences in perception.

According to the first kind of listener: “I can hear clear sounds, the bass is powerful, solo instrument focus is highly defined. It drives my difficult speakers well, and, this amplifier is cool, clever, compact, convenient, ecological and good value.”

Conversely, the second kind says: “I want to tap my feet, I want to hear the life, expression and natural dynamics which help make it sound more like real music. I want the image to be stable, with deep three-dimensional perspectives; I want sparkling high resolution treble sounds which image in depth. I want a natural timbre and tonal balance.”

From personal experience I know that to be a member of the second group you need to have had experience, ideally on good quality familiar recordings, of how well these qualities can in fact be expressed in a well tuned and matched audio replay system.

Those who have not experienced these music performance qualities from reproduced audio may never know or understand what is possible. They probably run a system which has not been selected to reveal these qualities, and are therefore unlikely to be able to detect whether they are present or absent in any other component introduced into the system. The system becomes a self sustaining closed loop encompassing the listener.

It’s important that the audio system in which a product is evaluated has the potential to reveal most of the important parameters, both those helpful to listener involvement and those responsible for detail, bandwidth, power and spatial effects. Only then will the musical performance differences which we consider so important be sufficiently revealed.

It seems that the first listener group are more accepting of the balance of performance provided by Class D amplifiers, whereas those in the second group may appreciate certain aspects of Class D performance, but viewed as a whole find them dissatisfying at present.

We hope to explore this listener divide in future issues of HIFICRITIC.

من معتقدم تشریح یک صدا بر اساس اجزایش حتی به بهترین شکل برای کسی که اون صدا رو نشنیده دید عمیقی به خواننده نخواهد داد و من همیشه به تحلیل به شکل یک سرگرمی نگاه کردم و همیشه پیشنهاد کردم خود صدا شنیده و تجربه بشه و بعدش تحلیل خوانده بشه. یعنی ارزش تحلیل بیش از اینکه بخواد به ما دید درست و کاملی در مورد یک کامپوننت بده (قبل از تجربه شنیدن آن کامپوننت) به اینه که کمک کنه ما (بعد از شنیدن صدا و بعد خواندن تحلیل) تحلیل کردن رو یاد بگیریم و با شاخص های صدا آشنا شویم تا بهتر و با هزینه کمتر یک سیستمی رو بر اساس سلیقه مون Setup کنیم.

کلا صدا یک چیز هست و شرح یک کل بر اساس اجزایش رو من روش خوبی برای به تصویر کشیدن آن صدا (خصوصا برای دیگران ای که خیلی علاقه وارد شدن به جزئیات رو ندارند) نمیدانم و معتقدم بیشتر باید در مورد اثر صدا بر حس شنیداری (در سه دوره تجربه صدا خصوصا دوره درازمدت سوم) صحبت کرد چرا که صدا باید در نهایت در دراز مدت به گوش ما بالانس و Musical باشد و هرچقدر هم یک تحلیل گر در مورد اجزای صدا حرف بزند خیلی کار مفیدی انجام نداده است و باید در نهایت در مورد حس شنیداریش صحبت کند آن هم با مشخص کردن سلیقه شنیداریش.

تحلیل گر قبل از هرچیزی باید سلیقه شنیداریش رو برای مخاطب شرح بده و از صداهایی که شنیده و تجربیات گذشته اش تصویری درست به خوانند بده تا خواننده در جریان نگاه آن تحلیل گر و معیار ارزش گذاریش قرار بگیره. تحلیل گر باید اطلاعات لازم در مورد موسیقی هایی که بیشتر دوست داره و ببشتر میشنوه رو هم به خواننده بده و کلا خواننده باید درک خوبی از تحلیلگر داشته باشه.

شرایط دمو (از آکوستیک گرفته تا همه کامپوننت ها و رکوردها) و شکل Setup یک کامپوننت در سیستم باید مشخص باشه و هر کامپوننتی باید در سیستم Match خودش صدا بده چرا که هر کامپوننتی ممکنه تفاوتی که ایجاد میکنه در دو حالت Match و غیر Match خیلی زیاد باشه. مثلا Krell 505 تو حالت CAST وقتی کل سیستم Krell هست صدای خوبی داره اما وقتی سیستم از CAST خارج میشه و این سورس میره با یک ست دیگه جمع میشه ممکنه صدا رو از ایده ال دور کنه و همیشه ما یادمون میره Matching مهمتر از خود کامپوننت هاست. برای همینه حرف زدن در مورد یک کامپوننت تنها خیلی نمیتونه ایده خوبی باشه و اگر از صدای کامپوننتی تعریف کردیم باید حتما مشخص کنیم در چه حالتی Match میشه و با چه سیستم هایی Match نمیشه.

تحلیل گر میتونه از دو جهت به یک کامپوننت نگاه کنه یکی از جهت توانایی های آن کامپوننت و دیگری از جهت ضعف های آن کامپوننت و البته تا آنجایی که من میدانم تحلیل گران فقط از سمت توانایی ها نگاه میکنند. البته گاهی خجالت هم نمیکشند و از یک سورس دیجیتال 200 دلاری چنان تعریف میکنند که همون قدر از یک سورس آنالوگ 20 هزار دلاری خوب. یک تحلیل گر کم تجربه بخاطر نداشتن رفرنس های خوب در تجربه های قبلی نمیتونه بخوبی از محدودیت ها بگه اما یک تحلیل گری که تجربه های زیادی داره و صدا های خوبی شنیده خیلی بهتر از سمت محدودیت ها میتونه به صدا نگاه کنه.

من معتقدم یک تحلیل گر باید از شاخص هایی که بیشتر در نگاه اول به چشم میاد شروع کنه و برای تحلیل بر اساس اولویت مقیاس تفاوت ها جلو بره و کم کم وارد جزئیات کوچک تر بشه، یعنی طوری بنویسه که در وهله اول یک Overview خوب به خواننده بده و بعد کم کم خواننده رو درگیر جزئیات بیشتر بکنه. نویسنده نباید کاری کنه تحلیل حالت گنگ و سردرگم پیدا کنه و طوری بشه که خواننده نتونه تصور روشنی از صدا بدست بیاره.

مغز تحلیل گر خودش از لحظه ای که شروع به تمرکز روی صدا میکنه یک مسیری رو طی میکنه که اگر در همون مسیر صدا رو شرح بده بنظر من مسیر درستی هست چراکه مغز ما هم اول متوجه تفاوت های بارز تر میشه تا تفاوت های کوچک تر و به یک معنی از Macro شروع و به Micro میرسه.

همانطور که در بخش اول گفته شد ما با دو دسته مفاهیم سروکار داریم ، دسته اول مفاهیمی که به شاخص های صدا بر میگردد و در مورد اجزای تشکیل دهنده صدا صحبت میشود و در دسته دوم مفاهیمی که به تاثیر کل صدا بر روی حس شنیداری توجه دارد.

به شکلی میتوان این دو مفاهیم رو همان توجه به کل و توجه به اجزاء نامید و در در قسمت کل نگری یا همان توجه به تاثیر صدا بر حس شنیداری باید ببینیم هر سیستمی در انتقال چه حسی موفق تر است. مثلا Krell با بلندگوهای ۴ اهم ۹۰ دی بی امروزی بخاطر ماکرو دینامیک و ریتم بهتر موسیقی های خشن Rock را بهتر و با هیجان بیشتری رندر میکند، یعنی وقتی من به حس شنیداری خودم مراجعه میکنم میبینم Krell توانایی بیشتری برای ایجاد هیجان (با بلندگوهای ۴ اهم ۹۰ دی بی امروزی) در من دارد اما در مقابل Audio Note یک موسیقی حسی در دستگاه دشتی رو خیلی Emotional پخش خواهد کرد که من نتیجه میگیرم صدای Krell هیجانی تر و Impressive کننده تر هست و صدای Audio Note حالت حسی و Emotional تری دارد. حتما این لینک را ببینید که Audio Federation سیستم ها را بر اساس نوع تاثیر صدای سیستم بر حس شنیداری تقسیم بندی کرده هست:

http://www.audiofederation.com/catalog/amps/

در تحلیل و ارزش یابی حتما از موسیقی هایی استفاده کنید که بیشتر آنها را میشنوید چرا که هر سیستمی در بخشی توانایی هایی دارد و بهتر است سیستمی که شما میخرید با موسیقی هایی که میشنوید ارزش یابی شده باشد.

من معتقدم اگر یک شنونده، خیلی حرفه ای نیست و نمیخواد درگیر جزئیات تحلیل صدا بشه بهتره برای تست یک سیستم به حس خودش اعتماد کنه و اون سیستم رو با موسیقی هایی که دوست داره بشنوه، اگر احساس درونی اش در مورد صدا خیلی خوب نبود حتی اگر قیمت سیستم 500 هزار دلار بود باید این اعتماد به نفس رو داشته باشه که دست نگه داره و خرید نکنه.

برای شنیدن در این مد بهتره اصلا به خود صدا دقت نکنید (باز هم تاکید میکنم روی خود صدا تمرکز نکنید) و چند ساعتی موسیقی بشنوید و در انتها ببینید آیا احساس خوبی دارید و دلتون میخواد بیشتر صدا بشنوید یا نه ، اگر دلتون نخواست بیشتر صدا بشنوید و احساس راحت و خوب نداشتید تصمیم به خرید نگیرید و صبر کنید.

حواستون باشه موقع تست صدا رو حتما در ولوم متوسط و خصوصا پایین بشنوید و اصلا موقع شنیدن موسیقی ولوم صدا رو زیاد نکنید.

خیلی ساده هست و همه ما هم میتونیم براحتی این حس رو تشخیص بدیم با یک سوال از خودمون ، بعد از شنیدن 5 ساعت آیا دلمون میخواد باز هم به موسیقی هایی که دوست داریم گوش کنیم یا نه و آیا سیستم صوتی در این پنج ساعت اجازه داد ما در موسیقی غرق بشیم و سیستم رو فراموش کنیم؟

اگر جواب کاملا مثبت بود یعنی Passion صدا بالاست و اون سیستم صدای خوبی دارد اما اگر جواب پرسش منفی و یا حتی نه منفی و نه مثبت هست یعنی اون صدا برای ما مناسب نیست.

ممکنه شرایط آکوستیک و دمو اون passion رو از بین برده باشه اما به هر حال کسی که میخواد جنسش رو بفروشه باید بتونه از اون کامپوننت صدای خوب بگیره، اگر نتونست کاملا طبیعی هست که ما ازش کالا نخریم چون معلوم نیست وقتی هزینه کردیم اونوقت در خانه ما چه اتفاقی می افتد.

پول برای کامپوننتی که ارزشش برایتان مشخص نیست ندهید ، این کار خیلی بهتر از پول دادن و اشتباه خرید کردن هست، اگر فروشنده ای دمو نداد ازش خرید نکنید چون کارتن خریدن در نهایت نتیجه خوبی ندارد.

با این روش کم کم خود فروشندگان میفهمند باید هزینه کنند ، فضای آکوستیکی رو درست کنند و در شرایط مناسب صدا دمو بدهند، اگر شما آنها را به کارتن خریدن عادت دهید دیگر شانسی باقی نمی ماند.

تحلیل گر اول باید در مورد تاثیر صدا بر حس شنیداری بنویسد و بعد وارد جزئیات شود چون از نگاه من ممکنه یک صدایی خیلی اجزای خوبی نداشته باشه اما تاثیر ترکیبش (کل صدا) به گوش ما بالانس باشه اما در مقابل کامپوننتی اجزای بهتری داشته باشه اما ترکیب کل اش به گوش ما بالانس نباشه. مثلا ویلسون 8 نسبت به بعضی از بلندگوها ممکنه در شاخص هایی مانند Neutrality عقب تر باشه اما بالانس کل اش خیلی به گوش من عالی است . قبلا هم در مورد بالانس بودن و میوزیکال بودن در مبحث مینی مالیست صحبت کردم.

حتما برای شما هم پیش آمده که هنگام مواجهه با یک اثر هنری مثل چهره انسان گاهی از چهره ای بیشتر خوشتون میاد که اجزای صورتش به خوبی و زیبایی اجزای صورت نفر دوم نیست اما ترکیب اولی رو شما خیلی بیشتر میپسندید و در دراز مدت بیشتر از دیدن اولی لذت میبرید. چه مثالی زدما ؟!

مثلا نگاهی به این Fashion ها بندازید ، آیا در درازمدت میتونید تحملشون کنید؟! فقط برای چند لحظه وقتی روی سن میان شما رو تحت تاثیر قرار میدن اما چهره اونها اون چیزی رو که باید داشته باشه نداره (این مثال رو آقای فاطمی برام زدند که از همینجا بهشون سلام میکنم).

هارمونی ، بالانس ، زیبایی ، Musicality مفاهیمی پیچیده هستند که شاید هیچوقت نشه در چهارچوبی تعریفشون کرد و بهتره به احساسمون در مواجهه با یک ترکیب مانند صدا اعتماد کنیم و خودمون رو خیلی درگیر تعریف زیبایی و یا وارد شدن به اجزای ترکیب نکنیم. دنیای جالبی داریم ، ممکنه یک سیستم خیلی گران همه اجزایش عالی باشه اما شما لذت بیشتری از یک SET لامپی 3 واتی با 10 درصد دیستورشن با یک تنوی red قدیمی ببرید. هر طراحی رو طراح ندونید چون کمتر کسی به درک زیبایی و Musicality میرسه و بیشتر طراحان درک درستی از مفهوم بالانس و Musicality ندارند. صنعت های فای بقول رابرت هارلی 100 سال مسیر رو اشتباه رفت و بجای لامپ چسبید به ترانزیستور اما بالاخره داره برمیگرده و با لامپ آشتی میکنه.

خلاصه اینکه احساس شما اشتباه نمیکنه و به شما در مورد زیبایی صدا دروغ نمیگه ، بهش اعتماد کنید و با شنیدن موسیقی ببینید چه حسی بعد از چند ساعت دارید. اجازه ندید اجزای صدا شما رو Impress کنه و سعی کنید همه تمرکزتون روی موسیقی باشه و نه اجزای صدا.

ادامه دارد …

Read More

چند خبر

چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۷
/ / /

چند روز غیبت من بخاطر سرماخوردگی شدید بود. البته الان حالم خیلی بهتر هست و همه چیز داره روبراه میشه.

آقای رحمانی چند روز پیش اطلاع دادند بلندگوی Kharma رسیده و الان در یارامانا صداش شنیده میشه.

اگر این پنج شنبه وقت بشه حتما برای شنیدن صدا میرم یارامانا و صدای Kharma رو میشنوم.

فعلا خبر دیگه ای نیست …

Read More

بخش اول Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing

جمعه ۸ آذر ۱۳۸۷
/ / /

بنام خدا شروع میکنیم

اول باید ببینیم چه اتفاقی داره میفته و چه مکانیسمی وجود داره که ما در مورد صدا تحلیل مینویسیم.

به شکل زیر نگاه کنید :

در شکل بالا سه ساختار (قبلا ساختار را تعریف کردم و گفتم هر ساختاری از یک سری اجزاء تشکیل میشود) وجود دارد، یکی موسیقی و دیگری ساختار Sound Reproducing رکورد و بازسازی صدا (سیستم صوتی فقط یک بخش این ساختار هست) و دیگری مغز و ساختار شنیداری انسان.

ما از دو زاویه میتوانیم به این سه ساختار نگاه کنیم ، یکی نگاه Objective و دیگری نگاه Subjective ، در نگاه Objective ما یک نگاه فیزیکی در یک ساختار ریاضیات به مساله داریم. مثلا به موسیقی میتوان به این شکل نگاه کرد : مجموعه ای از نت ها که در زمانهای خاصی پشت سر هم اجرا میشوند و هر نت یک تابع خاص در فضای فرکانسی فوریه در دو شاخص دامنه و فاز دارد و مجموعه این نت های پشت سر هم یک موسیقی را تشکیل میدهد. مطالعه بر روی موسیقی از این دریچه میشود نگاه Objective به ساختار موسیقی. در دنیای واقعی ما با مطالعه تاثیرات یک ساختار آنرا مورد مطالعه قرار میدهیم و با ابزار ریاضیات آنرا بیان میکنیم.

به سیستم های صوتی هم از نگاه Objective میتوان نگاه کرد، مثلا مدلسازی مدارات یک آمپلی فایر و تحلیل پاسخ مدار همان نگاه Objective به مساله میباشد. وقتی مینویسیم این مدار 1% دیستورشن دارد و یا پاسخ فرکانسی آن تا 20 کیلوهرتز گسترش دارد یعنی آن سیستم را بر اساس پارامترهای مدل Objective شرح دادیم.

به مغز انسان هم میتوان نگاهی Objective داشت و با مدلسازی ریاضی سیستم شنوایی و درک صدا در مغز بر اساس پارامترهای فیزیکی مانند انتقال الکترون ها در رشته های عصبی و یا میزان وجود یک ماده خاص در مغز و یا نحوه رفتار یک سلول … به مطالعه در مورد آن پرداخت. این شاخه به فیزیولوژی پزشکی مربوط میشود و مطالعه بر روی انسان از دیدی فیزیکی و Objective انجام میگردد. مثلا در این نگاه ما به تاثیر لاله گوش در ایجاد تغییر بر روی پاسخ فرکانسی صدا و رابطه آن با نوع پردازش صدا در مغز بر اساس پارامترهای فیزیکی میپردازیم.

اصولا علم بر این اساس به جلو میرود و نگاه علمی نگاهی است که یک پدیده را بر اساس تاثیرش بر چیزهای قابل مشاهده و قابل اندازه گیری مورد بررسی قرار میدهد که برای همه قابل دسترس هست.

خب تا الان در نگاه Objective ما یک ساختار را بر اساس تاثیرش بر پارامترهای فیزیکی مورد مطالعه قرار میدادیم اما در نگاه Subjective ما یک ساختار را بر اساس تاثیرش بر یک ساختار دیگر یعنی مغز و همان احساس و از دید ناظری مورد مطالعه قرار میدهیم که مغزش صدا را درک میکند.

یعنی در حالت Subjective یک انسان وقتی به موسیقی گوش میکند به تاثیر آن موسیقی بر روح و روانش توجه میکند و آنرا از این منظر مورد توجه قرار میدهد. وقتی من صدای یک سیستمی رو مثلا A میشنوم و میگم این صدا لذت بخش تر از صدای سیستم B هست یعنی با در نظر گرفتن تاثیر صدا بر مغزم این حرف رو زدم و به این میگویند نگاه Subjective به یک پدیده خارجی بنام سیستم صوتی.

در حالت Subjective ما هم میتوانیم به ساختار صدا و پارامترهای آن مانند Timing نگاه کنیم و هم به پارامترهای سیستم صوتی مانند Transparency و هم به تاثیر صدا بر مغز مانند میزان Emotional بودن و یا احساس Natural بودن توجه کنیم.

من یک کادر دور موسیقی و فیلتر های فای کشیدم و اسمش رو صدا گذاشتم که نشون بدم کل آنچه شنیده میشود رو Sound در نظر بگیریم و آنچه در مغز درک میشود را حس شنیداری.

ساختار Sound در بیرون از مغز یک مشخصاتی دارد که مغز آنها را هنگام مقایسه با صداهای متفاوت درک میکند و این پارامترها همان شاخص های Subjective صدا میباشند مانند Transparency ، Soundstage ، Timing و … که توسط مغز درک میگردند.

تا زمانی که مغز ما تفاوت های صدا را تشخیص میدهد و میتواند بفهمد چه اجزایی از صدا تغییر کرده میتواند در مورد شاخص هایی که در صدا تغییر کرده بنویسد. ببینید شاخص های صدا فقط به سیستم صوتی مربوط نمیشود و به کل چیزهایی که در صدا تغییرات ایجاد میکنند مربوط میشود. بگذارید از لحظه اول تولید یک صدا شروع کنیم، صدا توسط یک ساز یا حنجره انسان و یا یک دستگاه تولید میگردد، صدای سازها با هم تفاوت دارد و هیچ دو سازی صدایشان یکی نیست ، مثلا صدای ساز سنتوری که استاد راسخ میسازد با صدای سنتوری که یک شخص دیگر میسازد متفاوت هست ، مثل تفاوت صدای دو آمپلی فایر .

گوش ما تفاوت صدای سازها را میفهمد و میتواند در مورد شاخص های صدای هر ساز تحلیل بنویسد ، مثلا بگوید صدای سنتور آقای راسخ نسبت به صدای فلان ساز Coherence بیشتری دارد و صدای هر نت آن Weight بیشتری دارد و یا جعبه آن طوری ساخته شده که احساس خفه بودن صدا خیلی کمتر است و یا زنگ صدای هر نتش بیشتر از سازهای دیگر هست …

هر سازی مثل یک کامپوننت مشخصات خودش را دارد و ممکن است نوازنده چند تا ساز داشته باشد که برای هر اجرایی یکی از آنها را انتخاب کند. به صدای سنتور آقای پشنگ کامکار در آلبوم “بیاد عارف” اثر استاد شجریان دقت کنید ببینید چقدر صدای اون ساز با سنتورهای دیگه فرق داره.

خب میرسیم به نوازنده ساز ، طبیعتا همه نوازنده ها وقتی یک قطعه را با یک ساز اجرا میکنند آنچه شنیده میشود با هم تفاوت دارد و این تفاوت به گوش شنونده ای حرفه ای بیشتر است. مثلا سبک نوازندگی استاد مشکاتیان با نوازندگی استاد پایور متفاوت هست و میشه در مورد تفاوت اجرای هر کدام یک تحلیل بنویسیم. مثلا میشه گفت timing در نوازندگی فلان نوازنده از timing نوازنده دیگر بهتر است و یا نوازنده A از نوازنده B نت ها را دقیق تر اجرا میکند و …

حالا میرسیم به رکورد صدا ، طبیعتا هر استودیوی ضبط ای مشخصات آکوستیکی خودش را دارد و یا هر سالن کنسرتی یک آکوستیک خاص دارد که هر سازی هنگام اجرا در آن فضا صدایش شکل خاصی دارد و همان ساز در یک فضای آکوستیکی دیگر به شکلی دیگر شنیده میشود و ما میتوانیم بر اساس تفاوت های این دو فضا تحلیل بنویسیم.

مثلا بگوییم reverb صدا در محیط A کمتر اما حس Liveness صدا در محیط B بیشتر است و …

این وضعیت رو میشه در مورد تجهیزات استودیویی و آنالوگ یا دیجیتال بودن رکورد و خلاصه سیستم صوتی خانه ما و آکوستیک خانه ما ادامه داد چرا که همه این اجزا بر روی صدا تاثیر میگذارند و میشود در مورد تاثیر همه آنها تحلیل بنویسیم.

در نهایت بعد از گذشتن صدا از همه مراحل مغز ما یک صدایی را میشنود و میتواند در مورد شاخص هایش با توجه به تفاوت ها نظر دهد.

شاخص هایی که مربوط به خود صدا میشود و توسط مغز درک میگردد را من “شاخص های Subjective صدا” و یا به اختصار “شاخص های صدا” مینامم.

تحلیل گران دنیا با درک شاخص های صدا، هر صدایی را در ساختار مشخص Subjective تحلیل مینمایند و این شاخص ها به گوش تحلیل گران مشخص بوده و یک مفهوم واحد میباشد. به این معنی که وقتی دو تحلیل گر در مورد Soundstage مینویسند منظور هر دوی آنها دقیقا یک چیز هست و شاخص های Subjective صدا همانند لغات و عبارات یک زبان یک چیز مشخص هستند هرچند توضیح دادن آن مفاهیم برای کسانی که در دنیای های فای نیستند خیلی دشوار و گاهی نا ممکن هست و ممکن است هرگز نتوان یک مفهوم های فای را برای یک شخصی که صدا نشنیده و یا روی تفاوت صداها دقیق نبوده توضیح داد. توضیح برخی از مفاهیم هم نیاز به سیستم صوتی رفرنس دارد چرا که برخی از شاخص های صدا در مقیاس میکرو فقط توسط سیستمهای دقیق بازسازی میشوند.

رسیدن به درک مشترک با یک تحلیلگر و فهمیدن عبارات های فای مانند Timing نیاز به شنیدن زیاد صدا ، درک تفاوت ها در صدا و درک زبانی است که تحلیل گران از آن برای شرح این تفاوت ها استفاده میکنند.

من نتیجه میگیرم هر صدایی شاخص هایی دارد که از آنها برای تحلیل یک صدا استفاده میکنیم مثلا میگوییم این صدا Transparency خوب دارد اما Macro Dynamic خوبی ندارد و …

خب، این شاخص های subjective مربوط به صدا ها میباشد که مغز ما آنها را درک میکند اما فراموش نکنیم هر انسانی یک حس شنیداری دارد که از موسیقی تاثیر می پذیرد و میتوان اثر یک موسیقی را بر روی مغز (حس شنیداری) مورد مطالعه از دید Subjective قرار داد.

یک مثال میزنم، من میگویم آمپلی فایر Audio Note بافت صدای خوبی دارد و presence صدایش بسیار Immediate و 3D هست و … و در مقابل آمپلی فایر Krell صدای  Dynamic Macro و ریتمیک دارد. تا اینجا فقط در مورد شاخص های صدای دو کامپوننت حرف زدم و حرفی در مورد حس شنیداری خودم نزدم. حالا من میگویم وقتی در دراز مدت به Audio note گوش میدهم با موسیقی های حسی تر من احساس بهتری دارم و بنظرم صدا Emotional تر هست و وقتی در درازمدت به صدای Krell گوش میکنم با موسیقی Rock احساس بهتری دارم.

در حالت دوم من در مورد تاثیر صدای یک کامپوننت بر روی حس شنیداری خودم حرف زدم و در حالت اول فقط در مورد پارامترهای Subjective دو صدا صحبت کردم.

نتیجه میگیرم مغز ما (بخش حس شنیداری) که موسیقی در آن پردازش و درک میشود ساختاری دارد که میتوان بشکل Subjective به آن نگاه کرد و در مورد تفاوت احساسات مان وقتی به یک صدا گوش میکنیم بنویسیم.

عباراتی مانند Emotional ، Impressive ، Passionate ، Ease ، Sweet عباراتی هستند که ما آنها را هنگام حس کردن یک صدا بکار میبریم و کاری به اجزای صدا نداریم و در این حالت تاثیر کل یک صدا بر حس شنیداری ما مورد مطالعه و توجه قرار میگیرد.

بنابراین ما با دو گروه از اصطلاحات روبرو هستیم ، اصطلاحاتی که برای تحلیل اجزای صدا بکار میبریم و اصطلاحاتی که برای توصیف تاثیر کل صدا بر حس شنیداریمان بکار میبریم.

ادامه دارد …

Read More

تاثیر آکوستیک بر آرامش شنونده

پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۸۷
/ / /

میخواستم بحث رو با مفاهیم های فای ادامه بدم که خیلی فضای نوشته ها روی آکوستیک متمرکز نمونه اما دلم نیومد یک مطلب رو بیان نکنم.

من دو بار دیگه خانه آقای الکساندریان صدا شنیدم و لازم شد در مورد یک تجربه براتون بنویسم. من صدای ساز سنتور رو اونجا چند بار شنیدم و از اونجایی که خودم چیزی حدود 3 سال ساز زدم گوشم با صدای ساز سنتور آشناست. البته هیچوقت در ساز زدن پیشرفت خوبی نداشتم و ادامه هم ندادم هم بخاطر اینکه خیلی دیر شروع کرده بودمش و من اون زمان لازم برای تمرین رو بخاطر گرفتاری های کارم نداشتم و هم اینکه کلا خیلی آدم با استعدادی نیستم. بگذریم ، اما فقط خواستم بگم گوشم به ساز سنتور آشناست و الان هم گاهی که صدای سازم رو میشنوم ، دقت میکنم ببینیم چه اطلاعاتی در صدای اجرای زنده این ساز هست که در یک رکورد نیست.

ببینید صدای ساز استاد مشکاتیان که بشکلی معمولی صدا برداری و رکورد شده و توسط یک سیستم صوتی پخش میشود واقعا قابل قیاس با اجرای زنده نیست و اطلاعات خیلی زیادی در اجرای زنده حس و شنیده میشود که در رکورد شنیده نمیشود اما چیزی که برای من جالبه اینه که صدای ساز من و یا صدای ساز استادم در یک اتاق با آکوستیک نامناسب به زیبایی و آرامش صدای سی دی استاد مشکاتیان با سیستم صوتی آقای الکساندریان و در خانه ایشان نیست.

یعنی حتی اگر استاد مشکاتیان در خانه ما ساز بزنند صدای شنیده شده گرچه اطلاعات بیشتری رو به من میده اما زیبایی و آرامش اون کمتر از حالتی است که صدای ساز استاد در یک فضای آکوستیکی مناسب با تجهیزات خوب رکورد بشه و توسط یک سیستم صوتی خوب در یک آکوستیک خوب پخش بشه.

آیا میتونید این ادعای من رو باور کنید؟!

میدونید صدای رکورد شده از چند تا فیلتر غیر خطی رد میشه تا بگوش ما برسه؟!

خود میکروفن پاسخ محدودی داره و کاملا هم خطی نیست و کابل اون میکروفن تا پردازش های دیجیتالی که اون حس و حال موسیقی رو میگیره تا اون 16 بیت که خودش خیلی تاثیر داره و دوباره موقع پخش هم کل سیستم صوتی روی صدا تاثیرش رو میگذاره اما با همه اینها صدا وقتی در یک آکوستیک خوب رکورد و در یک آکوستیک خوب شنیده میشه موسیقی به ما آرامش لازم رو میده اما یک اجرای زنده در یک آکوستیک بد بیشتر اعصاب آدم رو خورد میکنه.

معنی این ادعا اینه تاثیر آکوستیک بد از نظر Musicality خیلی بیشتر از تاثیر کل تجهیزات ای است که از لحظه صدا برداری تا پخش توسط یک سیستم صوتی بر روی صدا تاثیر میگذارند.

حتی اگر نوازنده بودید حتما فکری بحال آکوستیک مکانی که در آن ساز میزنید بکنید چون لذت شنیداری ساز زدن در یک فضای خوب خیلی بیشتر از یک فضای معمولی است.

من معتقدم آکوستیک بد آرامش رو از شنونده میگیره و در دراز مدت موسیقی بجای آرامش دادن مغز رو خسته میکنه. من دوبار که دیر وقت از خانه آقای الکساندریان برمیگشتم احساس کردم خیلی حالم خوب هست و اولش فکر کردم شاید دارم اشتباه میکنم اما دفعه بعد که رفتم خانه ایشان و کلا دو ساعت به موسیقی هایی که دوست داشتم گوش کردم موقع برگشتن احساس خیلی خوبی داشتم. نمیدونم چه جوری این حس رو تشریح کنم اما یه جورایی انگار سرمست شده بودم، انگار در ناخودآگاه ذهنم آرامشی خاص وجود داشت که قبل از رفتن به آنجا آن آرامش را نداشتم. انگار یک حس خوب با من همراه شد و خیلی احساس راحتی و سبک بودن داشتم.

این حالت از نگاه من تاثیر موسیقی بر من بود قبلا هم موسیقی Enigma تاثیر خاصی بر من داشت که جاهای دیگه تجربه نکرده بودم و فکر میکنم یک موسیقی خوب با یک سیستم صوتی خوب و در یک فضای آکوستیکی خوب میتونه خیلی از لحاظ حسی بر ما تاثیر زیادی داشته باشه بطوری که یه جورایی حالمون خیلی خوب بشه.

امیدوارم تونسته باشم منظورم رو از “حال خوب” درست بیان کرده باشم. آکوستیک خوب اجازه میده حتی یک سیستم صوتی متوسط کاری کنه که ارتباط خیلی خوبی با موسیقی برقرار کنید و موسیقی کاملا بر شما تاثیر مثبتی داشته باشه.

در این حالت دیگه ذهنتون فراموش میکنه شما آمپلی فایرتون Single Ended لامپی آودیو نت نیست و یا سورس دیجیتالتون dCS نیست و یا کابل ها بهترین نیستند و …

با موسیقی در ارتباط هستید…

اما چیزی که از یک سیستم میمونه اون Satisfy کردن شنونده در دراز مدت هست و حرف من اینه این سیستم با این آکوستیک بیشترین توانایی رو در Satisfy کردن شنونده در دراز مدت داره چرا که بعد از شنیدن موسیقی شنونده یک حس خیلی خوب خواهد داشت.

من اگر ارزش 1000 به این صدا دادم و به بقیه ارزش زیر 100 دلیلش بیشتر به همین Long Listening Satisfaction برمیگشت و اینکه این صدا در دراز مدت ما رو نگه میداره و اجازه میده لذت ببریم در عین اینکه صدا بسیار Musical و زیباست.

من فکر میکنم اگر من صاحب یک مجله های فای در دنیا بودم یک سوم مطالبش رو به آکوستیک سیستم اختصاص میدادم ، یک سوم دیگر مطالب رو به نحوه صدا گرفتن و سیستم Setup کردن و بهینه کردن (شامل همه Tweak ها و Tune ها و توجه به همه مسائل از جمله به برق و لرزش و …) و یک سوم آخر رو به کامپوننتها اختصاص میدادم و البته اجازه نمیدادم نوشته های هر تحلیل گری چاپ بشه چون بیشتر اونها خیلی تسلط و تجربه لازم رو به کارشون ندارند.

متاسفانه مجلات بیشتر از اینکه بعنوان یک همراه و با دیدی انتقادی به کاربران کمک کنند یه جورایی انگار زاییده خود بازار هستند که فقط با تحریک کاربران پتانسیل لازم برای فروش بیشتر رو مهیا میکنند.

اینهمه تعریف از یک کامپوننتی در یک مجله میبینید که شاید 1 درصد میوزیکالیتی رو افزایش نده اما 50 هزار دلار قیمتش هست و در همون مجله حتی یک کلمه از آکوستیک نوشته نشده.

درسته یه چیزهایی در مورد آکوستیک نوشته میشه اما همه ما میدونیم با خوندن مجلات هیچ کس به مقیاس اهمیتی که آکوستیک داره پی نمیبره و از نگاه من تناسب تاکید روی شاخص ها در مجلات طوری هست که هیچ وقت به ذهن یک آدم خطور نمیکنه که بدون آکوستیک لذت بردن تقریبا امکان نداره و پول خرج کردن بیهوده هست. تاثیر آکوستیک رو حتی خیلی از مهندسان صدا هم که استودیو دارند خیلی جدی نمیگیرند و خیلی از اونها اگر ازشون بپرسید برای بهتر شدن صدا چه باید کرد بیشترشون معتقدند باید کامپوننت ها بهتر بشه مثلا از میکروفن بهتری استفاده کنیم و یا از میکسر با کیفیت تری و حتی اونها هم خیلی از تاثیر زیاد آکوستیک با خبر نیستند.

مطمئن باشید مجلات کاملا آگاهانه در خدمت گردش مالی صنعت صدا هستند.

Read More

Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing

دوشنبه ۴ آذر ۱۳۸۷
/ / /

مدتی بود که روی مفاهیم های فای و کلا مساله تحلیل نوشتن کار میکردم. مطالبی آماده شده که کم کم تایپ خواهد شد.

هدف اینه دوستان با این مقوله بیشتر آشنا شوند هرچند معتقدم بدون شنیدن صدا در کنار یک تحلیل گر نمیشه براحتی به درک مفاهیم رسید.

به هرحال سعی میکنم به شکلی مناسب و قابل فهم تر این مفاهیم رو شرح بدم.

هدف من از این نوشته ها اینه خواننده من بتونه شنونده حرفه ای تری بشه و بتونه بهتر از قبل صدا رو بشناسه هرچند معتقدم نوشتن تنها خیلی کمک بزرگی نیست و این فرایند بیشتر نیاز به شنیدن در کنار یک شنونده حرفه ای داره.

به هر حال فکر میکنم نوشته ها براتون جالب باشه و امیدوارم تاثیر مثبتی داشته باشه.

چند تا که چه عرض کنم کلی مطلب تایپ نشده هم دارم که امیدوارم زمانی برای تایپش پیدا بشه.

خبر خاصی هم ندارم و همه چیز روبراه هست

خوش باشید

Read More

چند خبر

سه شنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۷
/ / /

خبر اینکه Vitus داره آماده میشه اما ساختش بخاطر دست ساز بودن سه ماهی طول میکشه.

من از آقای چینی فروشان عزیز یاد گرفتم با Google Translator مطالب سایتهایی به زبان چینی و دانمارکی و سوئدی رو هم بخونم ، خیلی جالبه حتی در هنگ کنگ که بیشتر Audiophile ها اونجا جمع هستند از Vitus خیلی استقبال شده و حتی بالاتر از بهترین آمپلی فایرهای سوئیسی مثل FM Acoustics قرار گرفته. یکی هم 4 سال مدل 100 رو داشت که با هیچ آمپلی فایری جایگزینش نکرده بود.

King of Solidstate Amplifiers

هم آقای جورما از Vitus استفاده میکنند و هم آقای Vitus از Jorma استفاده میکنند و Matching جورما و ویتوس بی نظیره.

راستی ممکنه اون بلندگویی که من خیلی خیلی دوستش دارم (مدلی که من دوست دارم اسمش Black Pearl هست) به ایران بیاد و البته فکر کنم کاملا حدس بزنید اسم برندش چیه؟

Read More

یک معجزه DPOLS

چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۷
/ / /

دیشب من صدایی شنیدم که غیر قابل باور بود و یک تصور جدید از صدای استریو در من شکل گرفت و مقیاس تفاوت ها در ذهنم کاملا تغییر کرد و دلیل این مساله بیش از هر چیز جابجایی بلندگو در یک آکوستیک خوب بود.
چقدر دوست داشتم بقیه هم در درجه اول آکوستیک رو درست میکردند و هم به برق و گراند اهمیت میدادند و هم لرزش را از سیستم حذف میکردند و مهمتر از همه بهترین جای بلندگو رو پیدا می کردند.
اما متاسفانه اونجوری که من دوست دارم باشه نیست و کمتر کسی به این جور چیزها اهمیت میده ، بیشتر دوستان دنبال تغییر و ارتقا هستند تا بهینه سازی شرایط.
ایشان فضای آکوستیکی خیلی خوبی دارند، عرض اتاق نزدیک به 15 متر میشد (البته حدس میزنم) و کل سطوح سقف و دیوار پشت و دیوار روبرو و کف زمین از چوب بود. عملا از پشت سر بازگشتی حس نمیشد و من فقط کمی سقف رو به خودم نزدیک میدیدم و هیچ محدودیت دیگه ای از نظر آکوستیکی حس نمیشد. بلندگو ها رو از دیوار عقب به فاصله فکر کنم 1.5 متر به جلو آوردیم و مبلمانی که نزدیک به بلندگو بود را از بلندگو دور کردیم تا ما عملا نه بازگشت از سطوح کناری داشته باشیم و نه دیوار پشت تاثیری بر تصویر صدا بگذارد.
قبلا بلندگوها عقب تر بود و مبلمان فضای هال سمت چپ و راست هم به بلندگو کمی نزدیک بود.
آکوستیک قبلا هم خوب بود اما مبلهای نزدیک بلندگو و نزدیک بودن بلندگو به دیوار عقب روی صدا تاثیر منفی داشتند اما با جابجایی بلندگو و دور کردن مبل ها بطور کاملا اتفاقی صدا تبدیل به یک صدای رویایی شد.
وای ، بقول خارجی ها wow ، من این عبارت رو بارها تکرار کردم ، همش میگفتم چرا صدا اینجوری شد؟!!! ….
من که اون شب هوش از سرم پرید ، چراغها رو خاموش کردیم و چشم ها رو بستیم ، 4 ساعت موسیقی شنیدیم بدون اینکه حرفی بزنیم ، دلمون نمیخواست صحبت کنیم و فقط گاهی جامون رو عوض میکردیم تا لذت این صدا رو تقسیم کرده باشیم هر چند در هر جای این خونه صدایی رویایی شنیده میشد.
یادتون هست گفتم اگر بالای 1000 دلار خواستید خرج کنید اول آکوستیک رو درست کنید؟
باور کنید اون موقع که چنین چیزی رو مینوشتم حتی تصورش رو نمیکردم تاثیر آکوستیک تا این اندازه زیاد باشه اونم بر روی لذت شنیداری. شاید خریدن یک سیستم 100 هزار دلاری دقت صدا رو از یک سیستم 1000 دلاری خیلی بیشتر کنه اما آیا لذت شنیداری رو هم به همون نسبت زیاد میکنه؟
از نظر من نه و این رابطه قیمت با لذت شنیداری اصلا خطی نیست اما برای من جالب بود آکوستیک و Speaker Placement خوب در مقیاسی باور نکردنی لذت شنیداری رو همراه با دقت افزایش میداد.
من صدای دایانا کرال و پیانویی که میزد رو چنین رویایی و پر از احساس نشنیده بودم. Passion صدا خیلی خیلی بالا بود و تفاوت ایجاد شده در Musicality صدا غیر قابل باور بود ، غیر قابل باور بود ، غیر قابل باور بود.
من دلم نمیخواد برای شما از مقیاس این تفاوت بگم و دوست دارم یه روزی بشه شما چنین تاثیری رو خودتون با شنیدن درک کنید چون گاهی اونقدر تفاوت زیاد هست که من دلم نمیخواد مساله مقایسه رو مطرح کنم. مثلا شما هیچ وقت نمیتونید دو چیز خیلی متفاوت رو با هم مقایسه کنید و به هرکدومشون یک امتیاز بدید چون وقتی میبینید این تفاوت اینهمه زیاد هست حتی دلتون نمیاد این دو رو کنار هم بگذارید.
صدایی که من اون شب شنیدم با همه صداهایی که شنیدم چنین تفاوتی داشت، دلیلش بیش از هر چیز دیگر آکوستیک و Speaker Placement بود.
هرچند دلم نمیخواد این صدا رو کنار صداهای دیگه ای که شنیدم بگذارم اما یک مقیاسی رو میگم تا شما یک دیدی داشته باشید.
کل صداهایی که شنیدم از Neutral ترینشون که dCS Scarlatti با Krell Evo One & Two بود ، از Emotional ترینشون که Audio Note Ankoru & M3 با Wilson Maxx بود و از Real ترینشون که Quad 2905 با Audio Note Ankoru بود و همه صداهای دیگه ای که شنیدم ارزش شنیداریشون رو من بین 0 تا 100 در نظر میگیرم و صدایی که اون شب شنیدم رو 1000 .
در یک آکوستیک معمولی (مثل خانه همه دوستانی که در آنجا صدا شنیدم و از جمله خانه خودم) من به صدای یک ضبط بی کیفیت 200 هزار تومنی امتیاز 1 میدم و به یک سیستم صوتی خیلی خوب مثلا 300 هزار دلاری نهایتا 100 امتیاز میدم و به صدای سیستمی که اون شب شنیدم هم در یک فضای معمولی امتیاز 75 .
میخواهید باور کنید یا نه اما من به صدای سیستم در آن شب بی نظیر امتیاز 750 میدهم و معتقدم اگر آن سیستمی که در یک آکوستیک معمولی امتیازش 100 بود و رفرنس بحساب می آمد در شرایط ایده ال اکوستیکی و جای مناسب بلندگو نهایتا میشه 1000 .
به تعبیر دیگر یک سیستم صوتی معمولی زیر 10 هزار دلار در یک آکوستیک ایده ال ممکنه تا 7 برابر ارزش شنیداری بیشتری از یک سیستم صوتی 500 هزار دلاری رفرنس در یک آکوستیک معمولی داشته باشه.
دوست دارید باور کنید ، دوست ندارید باور نکنید و به خرج کردن بیهوده برای خریدن سیستم های گران تر در همان آکوستیک معمولی ادامه دهید. اگر امکانش رو داشتید جای بلندگو رو پیدا کنید تا شاید به باور من برسید.
دقت کنید دارم در مورد لذت شنیداری و Musicality صحبت میکنم و این تفاوت در Fidelity نیست که بگیم خیلی ربطی به لذت بردن نداره بلکه این تفاوت دقیقا در لذت شنیداری هست و آکوستیک خوب یک جهش وحشتناک در Musicality و لذت شنیداری ایجاد میکنه.
من در گذشته هم خیلی روی مساله آکوستیک تاکید داشتم اما واقعا چنین مقیاسی رو خودم هم باور نداشتم و فکر نمیکردم تاثیر فضا بر لذت شنیداری خیلی خیلی بیشتر از ارتقا از یک سیستم 1000 دلاری به یک سیستم 500 هزار دلاری هست.
باید یک چیز رو اعتراف کنم ، من سیستمهای زیادی شنیدم و خیلی هاشون بالای 50 هزار دلار بودند ، همیشه دنبال لذتی (اون utopia که ذهن همه ما از یک صدای رویایی میسازه و شباهتی به این صداهای معمولی که حتی از سیستم های گران میشنویم نداره) بودم که در هیچ کدوم از صداها پیداش نکرده بودم و همیشه سعی کردم دلایلش رو پیدا کنم ، مثلا از مینی مالیست نوشتم ، از کابل ها نوشتم ، از نبودن برندهای خوب در ایران نوشتم ، از آکوستیک بد نوشتم ، از های فای گرفتگی نوشتم ، از سیاست های بازار نوشتم ، از Tune نوشتم ، از برق نوشتم و قرار هم هست از ضعف های Stereophonics بنویسم… من به همه نوشته هام عمیقا اعتقاد دارم اما امروز یک چیز دیگه رو هم اضافه میکنم اونم اینکه اگر یک فضای خوب داشته باشید لذت شنیداری اونقدر بالا هست که یک سیستم معمولی که در حد توان مالی اون رو بر اساس سلیقه شنیداریتون میخرید و بشکل درستی Setup اش میکنید برای شما راضی کننده باشه.
هرچند سیستم بازی ممکنه تموم نشه اما حداقل اینه که صدا آزار دهنده نیست چون بهترین سیستمها هم در یک فضای آکوستیکی نامناسب یا ارزش شنیداری ندارند و یا آزار دهنده هستند.
من قبلا صدا Review کردم و در مورد شاخص های صدا نوشتم اما در مورد صدای اون شب باید از لذت شنیداری بنویسم چون واقعا خود سیستم رو کاملا فراموش کردم.
گاهی به خودم میگفتم ای کاش امکانات لازم رو میداشتم که از همه تجربه هام برای گرفتن صدا استفاده کنم ، یک فضای مجزا رو خودم آکوستیک کنم و هزینه خرید سیستمی که دوستش دارم رو میتونستم بدم تا به اون Utopia میرسیدم و به همه میگفتم های فای ارزشش رو داره اما چون خودم چنین امکانی نداشتم و از بقیه کسانی هم که در ایران به های فای علاقه مندند و امکانات مالی خوبی هم دارند ناامید شده بودم فکر نمیکردم یک روز اون صدا رو بشنوم.
صدای اون شب این نوید رو داد که های فای ارزش خیلی زیادی داره به این شرط که اصولش رو خوب یاد بگیریم.
اگر شما آرزوی داشتن یک سیستم صوتی عالی رو دارید من برعکس شما دلم میخواد یک فضای خوب شنیداری داشته باشم و در اون از شنیدن صدا لذت ببرم. من به شنیدن صدای یک سیستم صوتی خوب (نمیگم خیلی معمولی یا خیلی عالی) در یک فضای عالی شنیداری خیلی خیلی علاقه مند ترم تا به شنیدن صدای یک سیستم خیلی عالی 500 هزار دلاری صوتی در یک فضای آکوستیکی معمولی.
اما در مورد تفاوت های صدا:
اول اینکه تمام رکوردهایی که قبلا جاهای دیگه شنیده بودم حتی تو سیستمهای خیلی خوب کاملا متفاوت از قبل پخش میشدند.
صدای ناحیه Midrange و خصوصا فرکانسهای بالاتر کاملا تغییر ماهیت و تغییر شاخص (Timbre) داشت.
در فرکانسهای پایین هم تغییرات کاملا زیاد بود و صدا بالانس تر ، کنترل شده تر و شفاف تر و مشخص تر پخش میشد.
تصویر صدا هیچ محدودیتی از نظر عرض ، ارتفاع و عمق نداشت و وقتی چشم بسته بود کاملا بلندگو ها Disapear بودند یعنی از فضا صدا شنیده میشد و نه از بلندگوها.
وارد یک تعامل کاملا متفاوت با موسیقی شدم ، صدایی بسیار شفاف با جداسازی کامل ، بسیار بسیار Airy و راحت و بسیار Open و Transparent .
صدا و سیستم صوتی (بلندگو و کابل و سورس دیجیتال و … همه و همه از ذهن شسته شد و رفت و جایش موسیقی نشست) کاملا فراموش شد و فقط و فقط موسیقی در فضا حضور پیدا کرد و همه تمرکز ذهن متوجه موسیقی شد ، من هوش از سرم رفت و غرق موسیقی شدم…
اصلا در این حالت موسیقی حتی مجال نمیداد که به سیستم فکر کنم و یا شروع به حرف زدن کنم ، من در فضایی جدید با موسیقی در ارتباطی عمیق بودم.
فضای استریویی بسیار مطبوع و گوش نواز ساخته میشد که تمام سازها مثل حریری نرم و راحت گوش رو نوازش میکردند
، در اون فضا فقط موسیقی بود و لذت شنیداری و نه چیز دیگری.
موسیقی Enigma منو به گذشته ها برد و حسی عمیق رو در من بیدار میکرد ، صدای دایانا کرال در Broken Dreams رویایی بود و هیچ شباهتی به صدای دایانا در سیستمهای صوتی دیگر نداشت ، از اون معتاد کننده تر صدای پیانوی دایانا بود که با من حرف میزد.
آیا من خواب بودم ؟ آیا این رویا حقیقت داشت؟
دوباره میخوام اون صدا رو بشنوم ببینم آیا من قبلا خواب ندیدم؟!
آیا های فای دروغ نبود؟ آری دروغ نبود و ندانستن های ما چهره زیبای موسیقی رو پنهان کرده بود.
آیا محدودیت های سیستم صوتی را نمیشد حس کرد؟ چرا ، اما لذت شنیداری اونقدر بالا بود که حتی برای یک گوش حساس به تفاوت ها اصلا نه جلب توجه میکرد و نه اهمیتی داشت. مغز ما دنبال رفرنس نیست و دنبال ارتباط برقرار کردن با صداست و این صدا کاملا با مغز من در ارتباط بود. حتی ذهن کسی که خیلی دنبال تحلیل کردن و دقت در محدودیت های صداست هم شیفته موسیقی میشد و روی خود موسیقی تمرکز میکرد.
آیا یک شنونده به چیزی بیشتر از این نیاز دارد؟ از نگاه من نه …
آیا من حتی در این شرایط سیستم ارتقا خواهم داد؟ اگر دنبال موسیقی گوش کردن باشم نه اما اگر دنبال سیستم بازی باشم چرا.
گاهی در آهنگ هایی که قبلا در سیستم من یک هیجان غیر طبیعی در صدا بود و به شنونده به نوعی اون هیجان رو القا میکرد در خانه آرمن بخاطر تغییر ماهیت صدا آن هیجان ها نبود و موسیقی بشکل دیگری پخش میشد و گاهی هم آهنگ هایی که من قبلا خیلی دوستشان نداشتم خیلی دوست داشتنی و شنیدنی پخش میشد و من دیگه نمیتونستم چنین چیزی رو باور کنم که حتی لذت شنیداری هر آهنگ هم یه جورایی دچار تغییر شده بود.
این نشون میده قبلا من چیزهایی که در سیستم خودم و در خانه ام شنیده بودم به کل یک چیز دیگر بود و با آنچه در آن شب پخش میشد ارتباطی نداشت.
آیا من در خونه خودم موسیقی میشنیدم ؟ نه ، فکر کنم بیشتر صدا میشنیدم تا موسیقی …
مقیاس تغییر باور کردنی نبود و در همه شاخص ها ما با یک تغییر غیر قابل باور روبرو بودیم.
چه تصویری Soundstage داشتیم ، از زاویه 30 درجه بین محور بین دو گوش شنونده با محور راستای عمود بر خط واصل بلندگو ها صدایی از حول و حوش 7 متری به گوش میرسید و در همان حال بدون کوچکترین تداخلی صدای Vocal از روبرو بین دو بلندگو در فاصله 5 متری شنونده شنیده میشد، یک فضای بزرگ ، عمیق که تمام صداها با شفافیت کامل هرکدام در جای خود شنیده میشدند.
من باور نمیکردم اینهمه Information در یک رکورد معمولی ذخیره شده باشه چرا که تمام effect های صدا ، Ambience رکورد سازها ، بهمراه تمامی صداهای پس زمینه با وضوحی باور نکردنی سرجای خودشون و با بافتی مخملی گوش رو نوازش میکردند و اون هارمونیکهای کوچک و دوست داشتنی چه خوب شنیده میشد.
ما در Time Domain وارد یک مقیاس میکروسکپی شده بودیم چرا که همه تحرکات خیلی ضعیف پس زمینه صدا هم براحتی و بدون انرژی مبهم شنیده میشد و من رو غرق خودش کرده بود.
صدا نفس میکشید و در Stage خیلی طبیعی حرکت میکرد با Air و عمق و حجم زیاد که انگار کنسرت رو کاملا روبروی شما مجسم میکرد.
آیا دیسک 16 بیت دیجیتال که من اینهمه زدم تو سرش اینهمه اطلاعات در خودش داشت؟ وای ، باید بگم برای من هنوز غیر قابل باور هست.
آیا نگاه شنوندگان غیر حرفه ای به سیستم ها که همیشه آنها را در شرایط غیر بهینه و در یک فضای نا مناسب میشنوند میتواند خیلی خیلی از حقیقت فاصله داشته باشد؟
از نظر من آری و برای نظر دادن در مورد کامپوننت ها باید بسیار دقت کرد.
قبول کنید من حق داشتم وقتی میپرسیدید نظرت راجع به فلان دستگاه چیست من میگفتم من اون رو در شرایط خوب نشنیدم و چیزی برای گفتن ندارم.
تازه میخواستم به Stereophonic گیر بدم و بگم بهتره از Ambiophonics استفاده بشه ، چرا ؟ شاید چون تابحال چنین تصویر صدایی نشنیده بودم… طبیعتا الان وقتی بخوام از Stereophonic حرف بزنم خیلی نمیزنم تو سرش .
این صدا منو به هم ریخت ، باورتون نمیشه تفاوت رکورد ها، هم خیلی خیلی زیاد بود و هم هر کدومشون انگار یک جور دیگه پخش میشدند و انگار یک دریچه بزرگ و متفاوت به روی شنونده باز شد که خیلی چیزها در آن شنیده میشد و اطلاعات زیادی از صدا به گوش شنونده میرسید.
تصویر صدا Airy و فوق العاده شناور بود که اصلا احساس نمیکردید بلندگویی این وسط هست و مهم تر از همه صدا خیلی خیلی بخاطر اون Air و فضا راحت پخش میشد ، منو یاد کنسرت زنده دف انداخت که تو اون هیچ بلندگویی نبود و مستقیما صدای دف شنیده میشد.
سازها در این فضا حضور داشتند و چه راحت حرکت میکردند و سیستم بخاطر مینی مال بودن (لامپ و اتصال مستقیم dCS به Power) صدایی زنده ، Immediate و Musical میداد که هوش از سر آدم میبرد.
انگار های فای Game Over شده بود و من اصلا فکر بهتر شدن این صدا هم به ذهنم خطور نمیکرد.
تصویر صدا خیلی باز Open و شفاف بود و در فرکانسهای وسط صدای Vocal موجودیتی باور نکردنی داشت و در فرکانسهای بالاتر نه تنها شفافیت و Air افزایش چشمگیری داشت بلکه جنس صدا و Texture هم یک حالت کاملا مخملی ، طبیعی و زنده پیدا کرد.
صدا چه راحت جریان پیدا میکنه و اون انرژی مثبت رو به مغز تزریق میکنه (صدا بقول دوستان خیلی فاز میداد و خیلی به مغز حال میداد) ، کم کم تو صندلی فرو میرید و همه چیز رو فراموش میکنید.
صدا در فرکانسهای پایین دیگه اون حالت Hang و مبهم رو نداره و حالت طبیعی تری داره.
صدا اصلا حالت در هم رفتگی ، مبهم و مه آلود ، گم و قاطی ، فوروارد و ناراحت رو نداره و بسیار شفاف و راحت هست و البته فوق العاده Musical و دوست داشتنی.
فرض کنید روبروی یک کنسرت زنده نشسته اید و صداها از هر طرف و با هر فاصله ای از شما با شفافیت و راحت شنیده میشوند و جریانی طبیعی و راحت دارند، صدا در آن شب هم همینگونه بود و اصلا محدودیت تصویر حس نمیشد.
اگر رفتید آنجا حتما آلبوم Amused To death آقای راجر واترز رو بشنوید که با ایجاد یک سری افکت (با پردازش های خاص دیجیتال روی اطلاعات سیگنال صدا) یک تصویر 180 درجه به شما میده. محال ممکن هست شما چنین تصویری رو در یک فضای معمولی بگیرید و ازش لذت ببرید.
حرکت موجی و زنده صدای ابر از راست به چپ بین دو بلندگو واقعا شنیدنی هست و کاملا احساس حضور واقعی رو تداعی میکرد.

Read More

تحلیل صدای Audio Note M3-Ankoru, The Third, Wilson MAXX

یکشنبه ۵ آبان ۱۳۸۷
/ / /

لازم شده قبل از نوشتن تحلیل صدا در مورد Musicality مطلبی بنویسم که تا وقت و حوصله اجازه بده بد نیست قبلش شما لینک زیر رو دنبال کنید و ببینید Romy چه نظری داره :

http://www.goodsoundclub.com/Playback/MyPlayback.aspx

منظور من همون بخش اول صحبتش در مورد صدا هست.

این روزها هم روی مساله Review نوشتن و توضیح مفاهیم Subjective کار میکنم و هم روی Ambiophonics که شاید جایگزین جالبی برای Stereophonics باشه و هم باید چند تا تحلیل عقب افتاده رو بنویسم.

هرچند وقت کافی نداشتن یک مشکل حساب میشه اما فکر میکنم در همین شرایط هم ادامه دادن برای من لذت بخش هست.

در انجمن یک تاپیک در مورد فعالیت این سایت ایجاد شده و من دوست دارم نظرات همه دوستان رو در مورد نقاط ضعف سایت بشنوم ، شاید مسیر حرکت بهتر بشه هرچند من خیلی آدم حرف گوش کنی نیستم و بیشتر اوقات کاری که دوست دارم رو انجام میدم (: .

Read More

Wonderful Midrange, Communicative System

شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷
/ / /

امروز صبح مهمان دوست خوبی بودم که عاشق ترین Audiophile ایران هست، شایدم همه دنیا

مهندس پوینده عزیز یکی از دوستانی است که من همیشه خجالت زده لطف ها و محبت هاشون هستم و همیشه دلگرمی های ایشان برای من یک غنیمت هست. جدا از همه خوبیها باید اعتراف کنم من چیزهای زیادی از ایشان آموختم و تجربیات ایشان همیشه کمکی بوده به من در مسیری که پیش گرفتم.

مهندس چند روز پیش دستگاه Audio Note M3 Pre Amplifier و Ankoru Power Amplifier رو خریداری کردند و من امروز برای شنیدن صدا مهمان ایشان بودم.

اجازه بدید قبل از اینکه کلی از این صدا تعریف کنم اول مطالبی رو برای مخاطب بیان کنم تا بهتر بدانیم چرا این صدا در این حد تاثیر گذار بود.

ببینید من لازمه قبل از تحلیل یک شرحی در مورد وضعیت مغز هنگام شنیدن صدا بدهم. من فکر میکنم وقتی ما به یک صدا گوش میدهیم مغز سعی میکنه با سیگنال صدا ارتباط برقرار کنه و بخش هایی از مغز طبیعتا تحت تاثیر قرار میگیرند. البته فراموش نکنید من منظورم شنونده ای است که فقط به صدا گوش میده و دنبال تحلیل صدا نیست.

یعنی یک شنونده هم میتونه تو مد تحلیل و آنالیز صدا باشه و هم میتونه تو حالت نرمال باشه که به صدا گوش میکنه ، منظورم من مد نرمال هست که اکثر ما وقتی به صدا گوش میکنیم در آن مد هستیم. حرف من اینه وقتی یک سیگنال صدا دریافت میشه مغز اون سیگنال رو پردازش میکنه و سعی میکنه همون سیگنال رو درک کنه و نمیاد اون سیگنال رو تو ذهن با یک مرجع بسنجه. مثلا وقتی صدای یک ویولن رو با یک ضبط ماشین خیلی بد و در شرایط بد میشنویم مغز روی همون صدا پردازش انجام میده و نمیاد این صدا رو با رفرنسی قیاس کنه که قبلا در یک اجرای زنده شنیده و برای همینه هروقت صدای سیستمی رو میشنویم باید ببینیم وضعیت میزان ارتباط مغز ما هنگام شنیدن صدا چگونه هست نه اینکه اون صدا رو با یک رفرنس ای مقایسه کنیم.

منظورم اینه وقتی من صدای یک آمپلی فایر لامپی رو میشنوم شاید در قیاس با یک آمپلی فایر Solidstate خوب اون Neutrality و Cleanness رو نداشته باشه اما مساله اینه مغز من هنگام شنیدن صدا نمیاد یک مقایسه انجام بده و بعد این تفاوت رو بهانه ای کنه برای لذت نبردن، بلکه با همین صدا شروع به برقراری ارتباط میکنه ، سعی میکنم بیشتر توضیح بدم.

فرض کنید یک قطعه موسیقی رو یک آدم غیر حرفه ای تو اتاق شما بشکل زنده بدون دخالت هیچ سیستمی اجرا کنه ، ممکنه شما ازش لذت نبرید و حتی رفرنسی هم از یک اجرای خوب نداشته باشید و یا برعکس، ممکنه از شنیدنش لذت ببرید در حالی که یک نوازنده حرفه ای وجود داشته باشه که بشکل بهتری اون رو برای شما اجرا کنه اما شما بهرحال در لحظه اجرا توسط نوازنده غیر حرفه ای لذتتون رو میبرید و به یک اجرای بهتر فکر نمیکنید . مهم اینه وقتی ما به یک قطعه موسیقی گوش میدهیم ، چه این صدا اجرای زنده روبروی ما باشه و چه با بدترین سیستم صوتی برامون پخش بشه مغز ما در وضعیت تمرکز روی همون صدا قرار میگیره و نمیاد صدای شنیده شده رو با یک رفرنسی مقایسه کنه مگر اینکه بخواد صدای شنیده شده رو تحلیل کنه.

مقایسه با یک رفرنس کار یک تحلیلگر هست که میاد بر اساس تجربه اش صدا رو در شاخص های مختلف با ایده الی که داره مقایسه میکنه و در مورد صدا نظر میده اما یک شنونده فقط به خود موسیقی توجه میکنه و من کلا همیشه تاکید داشتم باید صدا بشنوید و تحلیل خوندن خیلی کار مفیدی نیست چون شرح تفاوت های یک سیستم صوتی با یک صدای ایده ال نمیتونه خیلی جالب باشه.

مساله دیگه ای که هست اینه همه سیستمها چه لامپی چه ترانزیستوری ، چه درایوری چه الکترواستاتیک و … همه و همه محدودیت هایی دارند و هر کدوم بشکلی از ایده ال فاصله دارند.

من نظرم اینه باید ببینیم به چه موسیقی هایی گوش میکنیم ، هر موسیقی با بخشی از مغز ما در ارتباط هست و یک نوع تاثیر خاص روی ما دارد، مثلا موسیقی سنتی در دستگاه دشتی یک ارتباط حسی و عرفانی برقرار میکنه و یک موسیقی مثل Hard Rock یه جورایی خشونت و قدرت رو در ما تحریک میکنه.

برای شنیدن موسیقی در دستگاه دشتی با صدای شجریان باید ببینیم چه شاخص هایی باید دست نخورده باقی بمونند تا ما بیشترین ارتباط رو با موسیقی برقرار کنیم و از موسیقی لذت بیشتری ببریم. سیستم صوتی مورد انتخاب باید در اون شاخص ها خیلی خوب عمل کنه تا اجازه بده ما بیشتر از موسیقی لذت ببریم. مثلا اگر بخواهد اون حسی که در صدای شجریان هست رو منتقل کنه باید Presence و Harmonic Richness خیلی خوبی داشته باشه و خیلی هم نیازی نیست پهنای باند خیلی زیاد و باس خیلی Physical ای داشته باشه. فقط باید در Midrange خیلی خیلی Natural عمل کنه و یا اگر شاخصی رو تغییر میده باید طوری تغییر بده که ذهن هنگام شنیدن توجه اش جلب نشه و یا احساس کم بودن چیزی رو نداشته باشه ویا آزاردهنده نباشه تا بتونه به اون صدا عادت کنه.

در مقابل اگر قرار شد متالیکا گوش بدیم طبیعتا چون هیچ حس لطیفی در موسیقی نیست و یک نوع خشونت باید منتقل بشه سیستم باید باس خیلی خوب و Macro Dynamic و Punch خیلی خوبی داشته باشه و خیلی مهم نیست تمام هامونیک های فرکانسهای میانی رو خیلی طبیعی بازسازی کنه.

نتیجه اینکه برای مغز من مهم نیست چقدر اون سیستم به ایده ال نزدیک باشه بلکه مهم اینه اجازه بده من با موسیقی ارتباط برقرار کنم همین.

از این دو مساله من نتیجه میگیرم میزان لذت شنیداری من از یک موسیقی که یک سیستم صوتی برام پخشش میکنه به میزان ارتباطی است که مغز من با اون موسیقی برقرار میکنه و در اون لحظه سیستم با همه محدودیت هایی که در مقیاس با ایده ال داره باید کاری کنه که من از موسیقی لذت ببرم. ممکنه سیستم خیلی Neutral نباشه ، ممکنه گسترش فرکانسی خیلی زیادی نداشته باشه ، ممکنه اون punch و انرژی رو نداشته باشه و … اما ممکنه اجازه بده من از صدای شجریان خیلی لذت ببرم و شجریان رو در فضای خانه ام ببینم ، خیلی خوبه چرا؟ چون من موقع شنیدم ذهنم نمیاد گسترش فرکانسی سیستم رو اندازه گیری کنه و اون رو با ایده ال بسنجه و یا نمیاد به Neutral نبودن سیستم توجه کنه، مغز من روی میزان ارتباطش با صدایی که داره پخش میشه تمرکز میکنه و اگر سیستم اجازه بده مغز بتونه ارتباط عمیقی برقرار کنه دیگه ما به اون چیزی که میخواهیم رسیدیم.

نتیجه اینکه دنبال مقایسه لامپ با ترانزیستور یا مقایسه درایوری با الکترواستاتیک و پیدا کردن ایده ال نباشید چون هم همه سیستمها بشکلی خاص از ایده ال فاصله دارند و هم لذت شنیداری خیلی دنبال ایده ال نیست و تمرکز مغز روی خود صدا هست نه مقایسه صدا با یک صدای ایده ال.

ملاک ارزش گذاری و هزینه کردن برای صدا باید بر اساس لذت شنیداری هنگام شنیدن باشد و نه مسائل دیگر.

همه سیستمها محدودیت دارند و هر محدودیت در شاخصی زمانی برای مغز مهم میشه که اون محدودیت اجازه ارتباط با اون نوع موسیقی رو بگیره و یا تحت تاثیر قرار بده. همه ما شنیدیم که صدای رادیوهای لامپی در گذشته خیلی خوب بود و قبلا هم گفتم من یک ضبط ساده سونی کوچک دارم که وقتی صداش رو میشنوم یه جورایی از خودم خجالت میکشم. این همه سال وقت گذاشتم ، review خوندم ، تست کردم و … اما آخرش صدای شجریان در این ضبط کوچک خیلی خیلی لذتبخش تر از اون سیستم گنده و ۱۰ هزار دلاریم هست. بقول تونی Very Impressive but where is the Music

چرا؟

چون نمیدونستم سیستم Complex من اون حس و حال midrange رو از بین میبره و اگر همه چیز رو در حد بالا بده اما اون حس و حال رو بگیره دیگه کار تمومه و لذت بردن از موسیقی امکان نداره.

نمیدونستم لذت بردن از یک موسیقی سنتی به توانایی سیستم در Midrange برمیگرده و توانایی اون در Harmonic Richness ، Presence و نزدیکی صدا.

نمیدونستم ساعت ها شنیدن موسیقی سنتی و غرق صدا شدن به شاخص هایی برمیگره که این سیستمهای Complex بازار در اونها ضعیف هستند.

نمیدونستم و برای همین این همه خرج بیهوده کردم …

من نمیام بگم ترانزیستور باید حذف بشه و باید کنار گذاشته بشه نه ، من معتقدم هر کدوم جایگاهی دارند و با موسیقی هایی جواب خاص خودشون رو دارند.

یک Single Ended Triodes Audio Note صدایی در midrange با چند تا از آلبوم ها داشت که من از هیچ سیستمی تابحال نشنیدم و هیچوقت اونقدر Satisfy نشدم.

در مقابل با یک موسیقی که حس حرکتی اون مثل katie mula خیلی تاثیر گذار هست با krell CAST و ویلسون خیلی لذت بردم اما میدونم حتی Krell Evo One & Two و ویلسون ۸ هم نمیتونند همانند Audio Note با MAXX اون حس و حال موسیقی بارانه پشنگ ، پیانو و ویلن شادمهر عقیلی و صدای شجریان رو به من بدهند.

درسته Audio Note هم نمیتونه اون Fluency ، ریتم ، دینامیک و Neutrality رو به من بده و نمیتونه در یک موسیقی شلوغ و دینامیک پا به پای Krell بیاد جلو اما در مقابل صدای شجریان رو خیلی حسی تر و طبیعی تر و شنیدنی تر پخش میکنه. باید ببینید چند تا از آلبوم های شما برای شنیدن نیاز به ریتم و دینامیک خوب دارند و چند تای اونها نیاز به انتقال اون حس دوست داشتنی در ناحیه وسط، من که بیشتر حسی گوش میدم.

این یک واقعیت هست و همه حسن ها یک جا جمع نمیشه و هر سیستمی یک جایگاه و موقعیتی برای خودش داره که ما باید بر اساس موسیقی هایی که میشنویم انتخاب کننده باشیم هرچند باید اعتراف کنم در مجموع صدای Audio Note با Maxx بیشتر از همیشه تاثیرگذار بود و نظرم رو تا حد خیلی زیادی در مورد لذت شنیداری یک سیستم صوتی تغییر داد. Audio Note با موسیقی هایی که من گوش میدم خیلی Musical تر از بقیه صداهایی بود که شنیدم و صدای ساز و خواننده در ناحیه وسط واقعا با من حرف میزد.

من که میگم سه تا سیستم بگیریم یکی Vitus SS-101 با Wilson 8 یکی هم Audio Note با Wilson 8 و البته یکی هم Quad 2905 با Audio Note . من با همشون حال میکنم، شما بشینید بحث کنید کدوم بهتره کدوم بدتره؟!!!!

زندگی سخت شدا ؟!!

نباید قیمت های بالا این تصور رو بوجود بیاره که مثلا با یک آمپلی فایر 100 هزار دلاری Solidstate به همه چیز های خوب میرسیم ، نه و یا فکر کنیم با یک SET لامپی ۲۵۰ هزار دلاری همه شاخص ها به حد آخر کیفیت میرسند ، نه …

باید محدودیت ها رو باور کنیم و مسیر رو درست انتخاب کنیم و اگر بعد ها هزینه ای کردیم در همون مسیر باشه. اگر صدای یک SET لامپی رو دوست داریم بر همین اساس سیستم بخریم و در آینده تو همین مسیر سیستم ارتقا بدیم و این طور نباشه فکر کنیم با 500 میلیون خرج کردن با یک سیستم Solidstate و سورس دیجیتال دیگه همه چیز OK میشه و هم خوبی صدای لامپ رو داریم و هم خوبی های ترانزیستور رو ، این طور نیست. اگر کسی شعار داد این سیستم هم نقاط قوت solidstate و Tube رو با هم داره و هم نقاط ضعف هیچکدومشون رو نداره باور نکنید.

صدایی که خانه مهندس پوینده پخش میشد بشکل عجیبی در midrange اون Harmonic Structure رو بازسازی میکرد و صدا بسیار بسیار طبیعی ، بدون کمترین آسیبی به Timbre صدا پخش میشد. صدا فوق العاد حسی بود و من فکر نمیکردم Audio Note تا این حد در بازسازی Vocal و سازهای ناحیه وسط توانا باشه.

باورتون نمیشه وقتی Pre Air Tight رو بجای Pre Audio Note آوردیم تو مدار اون زیبایی و حس و حالی که در صدا بود رفت و جالب تر اینکه وقتی Accuphase DG-38 رو وارد مدار کردیم باز هم اون حس و حال رفت و صدا درسته تو شاخص هایی بهتر شد اما اون چیزی که باید در صدا باشه رو با خودش برد. مجبور شدیم DG-38 رو هم از مدار خارج کنیم و باور کنیم مینیمالیست حتی در Digital Domain هم کاملا جواب میده و Audio Note پدیده ایست که نه تنها باید خودش رو باور کنیم بلکه باید نگاه مینی مالیستی اش رو هم باور کنیم حتی در پردازش دیجیتال.

Audio Note واقعا با فاصله از همه آمپلی فایر های لامپی حتی Air Tight و Conrad-Johnson و بقیه لامپی هایی که قبلا شنیده بودم صدا رو رندر میکرد. هیچ کدومشون چنین صدایی در Midrange نداشتند و صدا در ناحیه وسط با آدم حرف میزد، معنی Communicative بودن و با حس و حال صدا ارتباط برقرار کردن رو من امروز بخوبی فهمیدم.

مهندس پوینده عزیز دست شما درد نکنه خیلی روز خوبی بود امیدوارم بتونم جبران کنم نه همه بلکه بخش کوچکی از محبت های شما رو.

در مورد مشخصات صدای این سیستم تا یکی دو روز دیگه مینویسم ، کمی صبر کنید…

راستی انجمن فعلا درست شده و امیدوارم به مشکل نخوره، البته اگر بازهم به مشکل بخوره یک VB نصب میکنم تا دیگه همه چیز حل بشه.

F2a جان منتظر نوشته های خوبت در انجمن هستیم ، از همه دوستان هم میخوام انجمن رو فعال نگه دارند.

سخت نگیرید و هرچی دوست داشتید بپرسید، بنویسید تا با هم جلو بریم ، روزهای خوبی در پیش است…

Read More

Vitus Audio in Iran

چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷
/ / /

تا آقای Vitus از اسپانیا برگردند من خودم در مورد Vitus توضیحاتی میدم تا بیشتر با خصوصیات سیستمهای Vitus آشنا بشوید. این شرکت 8 سال زمان صرف تحقیقات کرد قبل از اینکه اولین محصولش رو تولید کنه و سعی کرد با تکنولوژی Solidstate که بالاترین حد Neutrality و Resolution رو به ما میدهد به یک سطح بالا در شاخص Musicality برسه. همه ما میدونیم آمپلی فایرهای خیلی گران قیمت Solidstate ممکنه در شاخص های Neutrality و ارائه بیشترین جزئیات در صدا توانایی زیادی داشته باشند اما مهمترین شاخصی که میتونه تفاوت ایجاد کنه مساله Emotional بودن صدا خصوصا در ناحیه Midrange هست. Vitus سعی کرده در این 8 سال روی این شاخص کار کنه چرا که کمپانی های زیادی قبلا آمپلی فایرهایی ساخته بودند که صدایی Neutral داشت اما اون حس و حال موسیقی رو که Audiophile های حرفه ای به دنبالش هستند نداشت و یا در مقیاس کمی اون رو به شنونده میداد.

دوست خوبم Tony در انگلستان میگفت یک مشتری در انگلیس داره که قیمت سیستمش به 1500000 پوند میرسه اما صدای سیستمش رو اینگونه تشریح کرد :

I have one client who system is £1.5m yes Million, amazing impressive, yet boring too, after 30 mins, you feel this is great but where is the music ?!

خب ، یعنی حتی سیستمهای خیلی خیلی گران و Neutral هم براحتی اون حس وحال موسیقی رو میتونند بگیرند و اجازه لذت بردن رو به کاربر ندهند. چرا ؟ دلیلش اینه طراحی ها بیشتر بر اساس مدل Objective هست که باعث میشه فقط طراح به پاسخ آزمایشگاهی مدار تکیه کنه و حس شنیداری شنونده رو در نظر نگیره.

برای همینه قبلا هم نوشتم ممکنه صدای یک SET لامپی ارزان لذت شنیداری بیشتری از یک سیستم 500 هزار دلاری داشته باشه و از نگاه من یک طراح سیستم های Solidstate همه تمرکزش باید روی قضیه Emotional بودن صدا باشه چراکه نقطه ضعف اصلی Solidstate ها حتی در قیمت های خیلی بالا به همون Communicative نبودن صدا برمیگرده.

Vitus رو خیلی دوست دارم بخاطر همین مساله و جالبه بدونید Pre Amplifier های این شرکت بخوبی Pre Amplifier های خیلی خوب لامپی اون Bloom و Naturalness رو به شنونده میده در حالی که صدا فوق العاده دقیق و Neutral هست و Power Amplifer های این شرکت نسبت به بقیه Solidstate سازهای خوب دنیا بیشترین حرف رو در Midrange میزنند در حالی که در شاخص های دیگر مانند Resolution پا به پای بهترین آمپلی فایرهای دیگری چون FM Acoustics جلو می آیند. خود آقای Vitus میگه هر تغییر جدیدی غیر از اینکه زیر اسیلوسکوپ اثرش بررسی میشه باید توسط تیم شنوندگان هم کاملا مورد بررسی قرار بگیره و تنها در صورتی اون تغییر اعمال میشه که همه اعضای پنل نظرشون در مورد تاثیر این تغییر بر روی Musicality صدا مثبت باشه.

اگر دقت کرده باشید میبینید کمپانی های مطرح دنیا که حرفهایی برای گفتن دارند خیلی روی مساله Power Supply تاکید دارند و حتی خودشون تحقیقات زیادی روی این مساله انجام دادند. کمپانی هایی مانند Mark Levinson (تو سری های رفرنس 32 ، 33 و 33H که میاد از یک AC Regenerator استفاده میکنه) ، Halcro که از طرح مخصوص خودش یعنی HALCRO Universal Power Factor Corrected Power Supply استفاده میکنه ، Jeff Rowland با یک منبع تغذیه سوئیچ خاص که خودش روی اون کار کرده ،کمپانی Linn که تو سری Klimax Solo 500 از یک Power Supply سوئیچ منحصر بفرد که ساخت خودش هست استفاده میکنه ، ASR Emitter (که در بالاترین سری از بالای 1000000 میکروفاراد خازن برای تثبیت استفاده میکنه و طبقات پایین رو با باتری تغذیه میکنه) ، همچنین در لامپی ها Audio Note و Wavac که اهمیت زیادی به این بخش میدهند.

کمپانی Vitus حدود چهار سال روی این مساله وقت گذاشت و با کمک یکی از شرکتهای دانمارکی یک Power Supply خاص طراحی کرد تا به بهترین پاسخ برسه. Vitus برای طبقات کم توان هم از باتری استفاده میکنه و کلا سعی کرده تا حد ممکن خلوص صدا رو افزایش بده تا اون Rich Texture صدا دست نخورده باقی بمونه و لذت شنیداری افزایش پیدا کنه.

http://www.soundstage.com/maxdb/maxdb071998.htm

وقتی به پشت این دستگاه نگاه میکنیم فقط یک ورودی بالانس داره و یک ورودی غیر بالانس و نیومده وضعیت رو پیچیده کنه و حتی در Pre Amplifier میتونید کاری کنید تمام ورودی ها مدارشون قطع باشه تا کوچکترین تاثیری بر سیگنال نگذاره. تمام کابلهای داخلی اون رو آقای Anders Grove که یک طراح حرفه ای کابل در دانمارک هست انجام میده. آقای Anders Grove صاحب و طراح کابل های معروف Argento Audio در دانمارک هست. من از آقای رحمانی خواستم مدل تمام نقره محصولات رو سفارش بگذارند چون Vitus محصولاتش رو با دو Option ارائه میکنه و میتونید انتخاب کنید Wiring داخلی تمام نقره باشه یا Copper خالص.

Vitus خواسته بهترین باشه و دوست داشتنی ترین و من فکر میکنم اگر قراره هزینه زیادی برای های فای بدیم باید با شرکت هایی کار کنیم که ارزشش رو دارند.

باور کنید حتی در قیمت های خیلی بالا محصولاتی هست که ارزش شنیداری پایینی دارند و فقط با تبلیغات شروع به فروختن میکنند و دلیلش هم تا حدی اینه که کسانی که پول های خیلی زیاد دارند خیلی شنونده های حرفه ای نیستند و بیشتر برای دلشون خرج میکنند.

من دوست دارم این قضیه عوض بشه و برندهای خوبی مثل Vitus به ایران بیاد و البته دارم یه تحقیقاتی میکنم تا در قیمت های زیر 5000 دلار و زیر 3000 دلار سیستمهای خوبی رو وارد کنیم و دوستان ای که در قیمت های پایین تر قصد خرید دارند هم به نسبت پولی که میدهند به نتیجه خوبی برسند.

قصد دارم کم کم به سمت معرفی Package برم به این معنی که بیام و در هر کلاس قیمتی یک سری کامپوننت رو با هم پیشنهاد بدم تا کاربرانی که امکان تست ندارند و یا خیلی نمیخواهند درگیر مسائل Matching بشوند بتونند به نتایج خوبی برسند.

از همین حالا بگم یکی از این Package ها احتمالا Vitus SS-101 با Wilson Audio Watt/Puppy 8 خواهد بود.

یک مساله دیگر هم هست ، انجمن به مشکل خورده و من دارم سعی میکنم مشکل رو حل کنم و باید عذر خواهی کنم بخاطر این مساله. اگر مشکل ادامه دار باشه میرم سمت نصب VB تا دیگه از این مشکلات پیش نیاد.

http://www.euphonia-audioforum.se/forums/lofiversion/index.php/t4334.html

http://www.euphonia-audioforum.se/forums/lofiversion/index.php/t4334-50.html

http://www.euphonia-audioforum.se/forums/index.php?showtopic=490&hl=vitus+audio
http://www.euphonia-audioforum.se/forums/index.php?showtopic=490&hl=vitus%20audio&st=15
http://www.euphonia-audioforum.se/forums/index.php?showtopic=490&hl=vitus%20audio&st=30
http://www.euphonia-audioforum.se/forums/index.php?showtopic=490&hl=vitus%20audio&st=45
http://www.euphonia-audioforum.se/forums/index.php?showtopic=490&hl=vitus%20audio&st=60

من یک بررسی انجام دادم که شاید برای شما هم جالب باشه. البته نمیخوام از این لیست نتیجه ای گرفته بشه و فقط به ذهنم رسید این مطلب رو بنویسم. این جور مطالب رو تو انجمن مینوشتم که الان بهش دسترسی نداریم.

در بین تمام آمپلی فایرهای Solidstate دنیا Vitus به ازای یک توان مشخص بالاترین وزن و قیمت رو داره یعنی به ازای خروجی 100 وات هیچ آمپلی فایری (Solidstate) در دنیا 75 کیلوگرم وزن نداره و قیمتش هم به این اندازه نیست. لیست اکسل را از اینجا دانلود کنید و آمپلی فایرها را مقایسه کنید. Vitus به ازای هر یک وات توان برای یک کانال 750 گرم وزن و 250 دلار پول میگیره.

تو دو تا لینک اول بالا در انجمن Euphonia شما آقای Jorma رو هم میبینید که با آقای Vitus دارند صدا گوش میدهند. بلندگوها یکیشون German Physics هست و یکی هم Marten Design و جای منم اونجا خالیه.

Read More