Latest Posts

بخش اول The “Dead Points of Live Sound” or DPOLS

سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۷
/ / /

یک مساله ای بود که برای من حل نشده بود اما من همیشه یک پاسخی براش جور میکردم تا خودم رو قانع کنم .

مساله این بود که من در گذشته (حدود 4 یا 5 سال پیش) در همه مدتی که جاهای مختلف صدا شنیدم یک بار صدای خیلی خاصی شنیدم که باورم نمیشد اون صدا از بلندگوی من داره میاد بیرون و همیشه دنبال دلیل خوب بودن اون صدایی که شنیدم بودم.

فکر کنم سال 1382 یا 1383 بود که من بلندگوی Dynaudio 82 خودم رو با دوستان خوبم (رضا و محمد) به یارامانا بردیم و با یک Krell 300i و یک سورس سونی و کابلهای خیلی معمولی مانستر صدا گرفتیم. اونجا صدا چند مشخصه داشت که هنوز یادم نرفته:

صدا در همه اتاق حضور داشت و در هر نقطه ای من صدای نسبتا خوبی میشنیدم و حتی وقتی تلفنم زنگ خورد و من رفتم بیرون شرکت وقتی برمیگشتم در جلوی درب ورودی هم صدا خوب بود.

صدا خیلی خیلی جریان Fluid و راحتی داشت که من چنین حالتی رو قبلش تجربه نکرده بودم و حتی تنفس صدای خواننده خیلی راحت حس میشد و یک راحتی Ease در جریان Flow صدا بود که باور کردنی نبود از بلندگوی من چنین صدایی میاد بیرون.

حتی رکورد های معمولی جزئیات زیادی رو خیلی راحت و با جریانی بی آزار و شفافیتی بالا پخش میکردند که برام جالب بود.

فرقی بین Krell 300i با Pre Power مدل Krell 280p 2250 نبود (قیمت دومی پنج برابر اولی هست) و فقط احساس میکردید کمی با 2250 میشه بیشتر به صدا ولوم داد که اونم اصلا بنظر مهم نمی اومد.

صدا حسی تر از گذشته بود و حس و حال آهنگ پنجم باران عشق آقای چشم آذر خیلی تاثیر گذار بود و دوست داشتم به صدا بیشتر گوش کنم.

صدا خیلی راحت ولوم پیدا میکرد و اصلا حتی در ولوم های خیلی بالا صدا آزاری نداشت و اون حس lightness در flow صدا بود.

نه کابل ها خوب بودند و نه بلندگوی من بلندگوی خوبی بود و نه سورس 500 دلاری سونی خیلی سورس خوبی بود و نه krell 300i یک آمپ فوق العاده بود ، همه چیز زیر حد متوسط بود اما صدا در مقایسه با صداهای دیگه ای که اون موقع شنیده بودم خیلی خیلی بهتر بود و همون دمو باعث شد من بیفتم تو این مسیر تموم نشدنی های فای و اگر اون صدا رو نمیشنیدم احتمالا الان چنین سایتی وجود نداشت و منم این همه برای های فای وقت نمیگذاشتم.

ما دفعات دیگه ای تو یارامانا از بلندگوی خودم صدا شنیدیم حتی با کابل خیلی بهتر و سورس رفرنس و آمپ خیلی بهتر اما بلندگوی من هیچ وقت اونجا دیگه اون صدای گذشته رو نمیداد و هیچ وقت هم من دلیل موجهی برای این موضوع پیدا نکردم.

بلندگوی من هیچ جای دیگه ای هم صدای خوبی نداد و هرجایی که برای تست میبردمش صدا خیلی از اون صدای خوب فاصله داشت و همیشه این علامت سوال تو ذهنم بود که چرا نتیجه اینه و اون موقع ها همیشه ذهن من دنبال پاسخ در بین کامپوننت ها میگشت، مثلا فکر میکردم دلیل خوب بودن صدا krell بوده که برای همین رفتم krell خریدم (2 میلیون و سیصد) و مدتی دنبال سورس سونی بودم که پیداش نکردم و بجاش آکوفیض خریدم (دو میلیون و ششصد) و همه کابل ها رو عوض کردم (یک و نیم میلیون) اما 4 سال پیش نمیدونستم دلیل خوبی اون صدا به کامپوننت ها برنمیگشت. حتی در خانه خودم هم هرچقدر روی مکان بلندگو کار کردم به یک پاسخ خوب نرسیدم و فقط به یک نقطه ای رسیدم که صدا در اونجا کمترین آزار رو داشت .

دوستان به من میگفتند تو سالها پیش تجربه الان رو نداشتی و اون چیزی که اون موقع شنیدی به نسبت زمان اون موقع Impress شدی و اگر همون صدا رو الان بشنوی میگی این صدا خیلی معمولی هست اما من خودم بین باور و عدم باور این پاسخ هیچ وقت به یک جواب قطعی نرسیدم.

مسیر های فای خیلی پیچ و خم داشت و هیچ کسی هم در ایران نمیتونست جواب هیچ کدوم از این تناقضات در ذهن من رو بده و کاربران در این فضا همیشه در یک حلقه معیوب فقط سیستم ارتقا میدن و هیچ وقت هم دلیل خیلی از چیز ها رو نمیفهمند. این وسط وقتی کاربران نمیدونند چگونه باید صدای بهتری بگیرند به سمت ارتقا و خرید سیستم های گران تر میروند.

این وسط پول ، وقت و انرژی من و شماست که به هدر میره و چقدر خوب میشد های فای در ایران وضعیت بهتری میداشت و این همه وقت و پول و انرژی بیهوده از من گرفته نمیشد.

اجازه بدید صدای دومی که شنیدم و خیلی تاثیر گذار بود رو شرح بدم و در کل نظرم رو در مورد خوب بودن این دو صدا بیان کنم.

من شاید تا این لحظه بیشتر از 20 جلسه مهمان آقای الکساندریان بودم و در این قرار ها همیشه چیزهای مختلفی تست و بررسی میشد. تاثیر کابل مستقیم برق ، تاثیر کابلهای بهتر ، جابجایی مکان بلندگو ، تاثیر دایرکت شدن سورس ، تاثیر لرزه گیر ، صدای آمپلی فایر های مختلف ، تاثیر AC Conditioner ، تاثیر چوب و وزنه روی اجزا ، تاثیر نور ، تاثیر دی مگنتایز شدن دیسک و خیلی چیزهای دیگر در این تست ها بررسی میشد و روی هر تغییری بحث و گفتگو میشد که هم خیلی جذاب و آموزنده بود و هم خیلی سرگرم کننده.

در طول این جلسات تست، اطراف بلندگو مبلمان ای بود که یک شب (اولین شبی که من خیلی Impress شدم) مبل ها رو برداشتیم و به نقطه دورتری از بلندگو ها منتقل کردیم و بلندگو ها رو هم در نقطه جلوتری از قبل قرار دادیم. در شب های دیگه بیشتر اوقات مبلمان نزدیک به بلندگو بود (برای به هم نخوردن نظم و دکوراسیون خانه) و مکان بلندگو هم بر اساس این نزدیکی و یا تغییر کامپوننت ها تغییر میکرد و کلا همیشه بلندگو خیلی یک جای ثابت نداشت و از یک شب تا شب دیگه مکانش فرق میکرد.

در طول این شب ها اون شب اولی که من خیلی Impress شدم فکر کردم دلیلش جلو آمدن بلندگو و دور شدن مبل بود و از اون به بعد همیشه بلندگو یک فاصله مناسبی از دیوار عقب داشت و گاهی هم مبل ها رو جابجا میکردیم اما واقعیت این بود من این حس رو داشتم که صدایی که شب اول شنیدم دیگه تکرار نشد هرچند در شب های دیگه صدا راضی کننده بود و گاهی هم خیلی خوب (مثل بار دومی که مهندس پوینده عزیز صدا شنیدند و صدا خوب بود) اما اون شب اول رو من هیچوقت فراموش نکردم. این تناقض دقیقا مثل تناقض چهار سال پیش بود و هم من و هم آقای الکساندریان برای خودمون دلیل می آوردیم که مثلا اون شب اول چون بلندگو آومد جلو و خیلی صدا فرق کرد برای بار اول ما خیلی Impress شدیم و الان همون صدا رو میشنویم و کمی برامون عادی شده ، یا دلیل می آوردیم که اون شب خودمون خیلی حس شنیدن موسیقی داشتیم و کسی هم خونه نبود و یا برق اون ساعت خوب بود و یا هزار و یک دلیل دیگه ای که خودمون هم کاملا مطمئن نبودیم.

من گفتم یک چیز رو قبول میکنم اونم اینه میپذیرم Impress شدن توسط شاخص های ماکرو بعد یک مدت عادی میشه و اگر من الان از صدایی Impress بشم و بارها همین صدا رو بشنوم کم کم برام اون صدا عادی میشه اما یک پارامتر هست که میشه روی حافظه شنیداری مون تکیه کنیم و اونم Emotionally Involving هست. به این معنی که میزان Satisfy شدن و کشش (Passion) صدا که تابعی از ارتباط حسی (Emotionally Involving) با صداست چیزی نیست که از حافظه فراموش بشه و چیزی نیست که زیاد اتفاق بیفته و میشه با دقت روی این شاخص موقعیت صدا رو به حافظه بسپاریم و در آینده روی اون حساب باز کنیم.

از نگاه من صدا در شب های بعد با تغییراتی که در طول این مدت آقای الکساندریان میدادند حتی Impressive تر هم شد و شب هایی صدا خیلی وضعیت بهتری از لحاظ Fidelity داشت (مثلا تصویر عمق بیشتری پیدا کرد ، bass بهتر شد ، focus تصویر و سکوت زمینه بیشتر شد ، وضوح افزایش یافت ، تصویر در فرکانسهای خیلی بالا هم بعد و air پیدا کرد و …) اما اون حسی که در صدای دایانا کرال بود و اون کشش موسیقی برای شنیدن دیگه در اون مقیاس تکرار نشد.

آیا من اشتباه میکنم؟!

چه پاسخی میشه داد؟!

آیا بهتر نیست خودمون رو قانع کنیم که امیر حسین داره اشتباه میکنه و صدای اون شب اول خیلی فرقی با شب های دیگه نداشت و حتی در شب های بعدی صدا بهتر هم شد!

من اون شب نوشتم مقیاس Musicality صدا از 0 تا 100 شد از 0 تا 1000 و این ادعایی بزرگ بود که باورش برای خیلی ها خیلی سخته و بقول دوستمون خود ما که این صدا رو شنیدیم هنوز یک ناباوری و عدم قطعیت رو در خودمون حس میکنیم چه برسه به دیگرانی که اون صدا رو نشنیدند.

من سعی کردم در اینترنت چنین تجربه مشترکی رو پیدا کنم و به منابع ای هم سر زدم اما هیچ کسی چیزی شبیه به این مساله رو تجربه نکرده بود (حداقل من کسی رو پیدا نکردم) غیر از یک نفر که اسمش Romy The Cat هست.

من این احتمال رو دادم که میشه این مساله رو به تجربه رومی ربط داد و نتیجه گرفت اگر یک بلندگو در یک فضای آکوستیکی مناسب در نقطه ای (DPOLS به معنی Dead Points of Live Sound) خاص قرار بگیره صدا بجای 20 تا 30 درصد تغییر 300 درصد یعنی 10 برابر تغییر کنه.

لینک مطلب رومی اینجاست :

http://www.goodsoundclub.com/Forums/ShowPost.aspx?postID=9719#9719

چیزهایی که رومی میگه (با توجه به مشخصاتی که در مورد تغییر صدا در اون نقطه بیان میکنه) خیلی این احتمال رو تقویت میکنه که در اون شب ما خیلی به نقطه DPOLS نزدیک بودیم و یا شایدم همون جا بودیم هرچند خود رومی معتقده این نقطه بطور شانسی پیدا نمیشه.

رومی میگه ما دو ناحیه داریم یکی ناحیه بزرگتر و یکی هم ناحیه کوچکتر که ناحیه کوچکتر داخل ناحیه بزرگتر قرار داره و اگر بلندگو ها درست Place بشوند و در ناحیه بزرگتر قرار بگیرند صدا تا 30 درصد بهتر میشه و اگر در ناحیه کوچکتر قرار بگیرند حتی تا 300 درصد ما پاسخ بهتری خواهیم گرفت و صدا اونقدر Emotional و Communicative خواهد شد که اصلا مغز شنونده نمیتونه روی شاخص های ماکرو تمرکز کنه و جای آنالیز در مغز رو لذت شنیداری میگیره.

بنظر من ما در شب های دیگه یا در ناحیه بزرگتر بودیم و نزدیک بهش و در شب اول به ناحیه کوچکتر خیلی نزدیک بودیم چون در شب اول اون حسی بودن صدا و فراموش کردن سیستم در مغز خیلی مشهود بود.

ممکنه اون بار اولی که بلندگوهام پیش آقای رحمانی صدای خوبی میداد مکان قرار گیری اونها در ناحیه بزرگتره بود؟!

نمیدونم؟!

http://twogoodears.blogspot.com/2008/08/dpols-or-dead-points-of-live-sound.html

http://translate.google.com/translate?hl=en&sl=ru&u=http://soundex.ru/forums/lofiversion/index.php%3Ft9487.html&ei=-LGjSZWIK-TGjAehwZ2-BQ&sa=X&oi=translate&resnum=4&ct=result&prev=/search%3Fq%3DA.Polakov%2B%2BDead%2BPoints%2Bof%2BLive%2BSound%26hl%3Den%26rlz%3D1B3GGGL_enIR245IR309

ادامه دارد…

Read More

Sound Quality, New approach to testing of the home audio equipment

پنجشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed

همانطور که میدانید این کتاب نوشته آقای Likhnitsky هست به زبان روس که در مورد نحوه پردازش صدا در مغز و شکل درک صدا توسط سیستم شنیداری هست.

این کتاب رو آقای Peter Qvortrup که طراح شرکت Audio Note UK هستند دارند به زبان انگلیسی ترجمه میکنند و من از طریق نماینده Audio Note در ایران آقای علی فاطمی دارم این کتاب رو تهیه میکنم.

آقای فاطمی قول دادند به محض چاپ شدن کتاب یک نسخه از اون رو به دستم برسونند و فکر میکنم این کتاب ارزش ترجمه هم داشته باشه.

البته من قبلا قول ترجمه کتاب رابرت هارلی رو هم داده بودم که هنوز خودم 100 صفحه اش رو هم نخوندم اما شاید کتاب New Approach رو ترجمه کنم.

اگر 24 ساعت شبانه روز میشد 48 ساعت حتما به همه کارهام میرسیدم اما واقعا محدودیت وقت دارم.

Read More

Digital vs Analog ادامه بحث

دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed

آقای الکساندریان هم موافق این موضوع بودند که تفاوت بین آنالوگ و دیجیتال بیشتر از تفاوت Solidstate با لامپ هست و دیجیتال لطمه بیشتری به صدا میزنه و بازسازی دوباره اون تحت هر شرایطی چه با بهترین الگوریتمهای DSP و چه با خطی ترین پاسخ فاز و کمترین Jitter باز هم تفاوت مقیاس زیادی داره.

گاهی فکر میکنم چقدر خوب میشد برای تست یک کامپوننت مثل یک کابل و یا یک Pre Amplifier از یک سیستم رفرنس مبتنی بر سورس آنالوگ استفاده میکردیم چون بنظر من ممکنه اظهار نظر ما در مورد یک کامپوننت در سیستم رفرنسی که سورس آن دیجیتال هست کمی با حالت آنالوگ فرق داشته باشه چرا که اگر مثلا کابلی بیاد در یک سیستم مبتنی بر سورس دیجیتال پاسخ خوبی بده و کابل دیگری در همان سیستم جواب خیلی عالی نداشته باشه اونوقت قضاوت ما میگه کابل اولی بهتر هست اما ممکنه این قضاوت با تست در یک سیستم مبتنی بر آنالوگ فرق کنه و کابل دومی جواب بهتری بده. مثلا یک کابل خیلی High resolution مثل nordost ممکنه پاسخ بدتری نسبت به یک کابل Smooth تر مثل Kubala-Sosna در یک سیستم با سورس دیجیتال و آمپ Solid با شاخص Lean داشته باشه.

من دلیل استفاده از لامپ رو در خروجی یک سورس دیجیتال تا حدی نشونه این میبینم که ما میخواهیم با en-rich کردن و ملایم کردن صدا خطای Jitter و تیزی صدای دیجیتال رو جبران کنیم.

قبلا اگر یادتان باشد گفتم طبق تجربیاتی که داشتم از تک برندی پاسخ خوبی گرفتم و پیشنهاد کردم در ایران با شرایط تست محدود بهتره به سمت خرید تمامی Upstream از یک برند باشیم (البته نه هر برندی چون خیلی از برندها طراح درست حسابی ندارند و کارشون کپی کردن از برندهای دیگه هست ، مثلا NAD در سری Silver میاد آمپ اش رو از روی گریفون کپی میکنه و در رادیو میاد از مدار Primare کپی برداری میکنه و سیستم کاملا مبتنی بر NAD پاسخ همگنی در نهایت نخواهد داشت. همیشه در سایت یک شرکت سازنده دقت کنید ببینید این شرکت طراحش رو معرفی کرده یا نه) .

بنظر من میشه با این نگاه این مساله رو توصیف کرد که یک طراح وقتی با تابع A سیستم رو Compromise میکنه و تمامی کامپوننت ها مثل سورس و Pre و Power با همین تابع Compromise میشن صدای نهایی با احتمال بیشتر پاسخ بهتری داره از اینکه کامپوننتی با تابع B طراحی بشه و یا A میکس بشه .

من احتمال میدم در قیمت های پایین تر و یا شاید بهتر باشه بگم در کیفیت های متوسط و پایین شاید میکس با احتمال بیشتری پاسخ بهتری بده اما در قیمت های بالاتر و یا کیفیت های عالی تک برندی احتمال گرفتن پاسخ بهتر رو بیشتر افزایش میده.

من با مهندس پوینده که صحبت میکردم ایشان دو انتخاب برای سورس دیجیتال داشتند یک Accuphase 100/101 و دیگری Audio Note DAC 5 که من با DAC 5 موافق تر بودم چرا که این استدلال رو داشتم که وقتی آمپلی فایر ایشان Audio Note M3 & Ankoru به این خوبی داره حس و حال موسیقی رو به ما میده نیاییم با اضافه کردن سورس دیجیتال آکوفیض که شاخص صداش چیز دیگری است کار رو خراب کنیم و از همون DAC شرکت Audio Note استفاده کنیم چون DAC های این شرکت هم همانند pre Power های این شرکت صدایی حسی دارند. با میکس آکوفیض با آودیو نت طبیعتا از صدای حسی دورتر میشدیم گرچه ممکن بود چیزهای دیگه ای بدست بیاریم اما من فکر میکردم کل سیستم Audio Note بشه بهتره و برعکس این موضوع هم صادقه چرا که در یک سیستمی که Pre Power اون Accuphase هست من ترجیح میدم سورس رو هم آکوفیض بگیرم چرا که اضافه کردن DAC شرکت Audio Note صدا رو کمی نا همگن و از وضعیت مناسب دور خواهد کرد.

البته مهندس پوینده عزیز قراره قبل از تغییر سورس دیجیتال یک گرام عالی به مجموعه شون اضافه کنند تا اون 3000 تا صفحه ای که دارند رو با یک سورس خیلی خوب آنالوگ بشنوند.

مهندس جان از همین جا سلام منو بپذیرید

اینم نظر مارتین کالمن در انجمن خودش :

Digital to vinyl , no point to it, play the digital the best you can

Thus good vinyl is by definition analogue mastered, and will be older

Much issued vinyl is second rate, have we forgotten all those poor tracking, noisy pressings with poor tapes and poor masters?

Modern equipment LP replay can be very good but if you ever experience a good original tape master you would be very very shocked

The master tape is quite another world

Digital was supposed to get us closer for home replay but actually took us further away

30 years of development hasn’t made for a great deal of improvement, though it is better than it was

24bit/96k is rather better but we do not really have it yet in the home

Meanwhile full analogue vinyl is around, 100s of millions of them and is not expensive, and some new ones

And it is such fun messing around with turntables, selecting components , setting and fine tuning!

That is how the audio hobby used to be, hands on

Martin Colloms

Read More

Audio Research CD7, Reference 3, 610 with Wilson Watt/Puppy 8

پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۷
/ / /

صدای 610 یک تجربه جالب و هیجان انگیز بود ، در یک جمله میشه گفت:

Big Soundstage with control and silence, give you body, Warmth without loss of resolution or macro dynamic

Very Impressive but not as Emotional as SETs in perfectly harmonic structure rendering

شاخص صدای شنیده شده لامپ هست و این سیستم صدا رو در فضایی گرم و نرم با شاخص یک آمپلی فایر لامپی خوب push-pull رندر میکنه.

بر خلاف بیشتر آمپلی فایرهای لامپی، صدای 610 سکوت زیادی داشته و جداسازی سازها هم در مکان تصویر و هم در نواحی فرکانسی خوب هست همراه با کنترل و دینامیک بی نظیر در مقایسه با دیگر آمپلی فایرهای لامپی.

صدا در کنار کنترل و سکوت پس زمینه اجازه شنیدن جزئیات زیادی از صدا رو بشکلی نرم و راحت و در فضایی گرم به شنونده میده.

تصویر صدا همانند Solidstate های سریع و پرانرژی (برخلاف بیشتر آمپلی فایرهای لامپی) ابعاد بزرگی داره و برخلاف Solidstate ها حالت narrow نداره و صدا body داره که این حالت حضور ساز و خواننده رو بشکل بهتری در فضا بازسازی میکنه و شنونده لذت بیشتری از این صدا میبره.

صدا Fluid و راحت رندر میشه اما بدون سانسور جزئیات، با Resolution خوب و بدون حالت به هم چسبیدگی صدا ها با جداسازی و احساس neutrality بالا در مقایسه با دیگر آمپلی فایرهای لامپی push-pull.

بخاطر جداسازی خوب در time domain و سکوت مناسب بقول دوستی هم نت کش پیدا نمیکرد و هم decay صدا های پس زمینه براحتی شنیده میشد و کلا وضوح تصویر در مقایسه با لامپی های دیگر بسیار درخور توجه بود. من چیزهایی در صدا میشنیدم که حتی با آن اکوستیک معمولی برایم جالب توجه بود و فکر نمیکردم لامپی ها هم بتونند در شاخص Resolution چنین پاسخی به ما بدهند.

من این حس رو داشتم که میشه با این صدا مدتها لذت برد البته به این شرط که به آکوستیک برسیم و درستش کنیم هرچند مشکل آکوستیک رو کمتر کسی جدی میگیره اما من همیشه لازم میبینم این مساله رو عنوان کنم چون واقعا حیف هست آمپلی فایری مثل 610 در یک فضای معمولی Setup بشه.

باور کنید ندیدم یک آمپلی فایر لامپی چنین تصویر بزرگی با bass گسترش یافته، عمیق و کنترل شده داشته باشه، صدا در ناحیه پایین وزن و عمق داشت و یک حس خوب به شنونده منتقل میکرد و مهم اینکه وضوح مناسبی داشت و شما صدای ناحیه پایین رو بشکل یک انرژی مبهم که داره تونال بالانس رو درست میکنه حس نمیکردید بلکه صدای ساز رو میشنیدید.

کنترل ناحیه پایین اجازه میداد مغز براحتی با mid و high ارتباط برقرار کنه و صدا نه به معنای ترانزیستوری کلمه بلکه به معنای لامپی خیلی Clean و Neutral بود.

یک چیز جذاب در صدا حالت هدفونی صدا بود که به وضوح، گرما و کنترل 610 با حالت round در لبه ها برمیگشت و شنونده یک حس یکپارچگی و Wholeness رو همانند هدفون داشت.

صدا به لطف 18 تا لامپ 6550 موازی و حضور ویلسون 8 گرم و دلچسب بود.

در Macro Dynamic صدا من رقیبی برای 610 در بین لامپی ها نمیبینم و این آمپلی فایر ویلسون هشت رو براحتی در دستانش داشت و بدون کمترین استرس یا خطای ریتمی صدا رو رندر میکرد و این مساله باعث شده بود تمام درایورهای ویلسون بشکلی یکپارچه و یکشکل دینامیک صدا رو رندر کنند و این حس رو در شنونده بوجود بیاورند که صدا یکپارچه است. اگر آمپلی فایر نتونه خوب جریان بده احساس میکنید درایورهای bass اون سرعت و سرزندگی رو ندارند و نتیجه این میشه حس کنید صدا در ناحیه وسط و بالا با ناحیه پایین هم خوانی نداره و یکپارچه نیست.

من احساس میکنم بیشترین امتیاز مثبت 610 به درایو و توان جریان دهی اش با دیستورشن پایین برمیگشت که باعث میشد ما در صدا چیزهایی رو داشته باشیم که آمپلی فایر های لامپی دیگه کمتر در اون شاخص قوی هستند و البته دلیل این موضوع اینه ما در بیشتر اوقات لامپی ها رو با بلندگوهایی میشنویم که واقعا بیشتر از توان جریان دهی یک لامپ جریان میکشند و بنظر من اگر ما بتونیم یک بلندگوی خوب با لامپ جمع کنیم نتیجه خوبی خواهیم گرفت.

این توان 610 باعث میشد ما حس کنیم هم توانایی های ماکرو یک Solidstate خوب رو داریم و هم اون فضای گرم و نرم لامپ رو البته فکر نکنید من مثل مجلات ادعا میکنم همه خوبی ها داره در 610 جمع میشه و دیگه اون gap بین ترانزیستور و لامپ با 610 از بین میره، نه من معتقدم صدای 610 صدای خودش هست با نقاط قوت و ضعفش و هیچ آمپلی فایر لامپی یا ترانزیستوری این gap رو نمیتونند کاملا پر کنند. فقط از نگاه من در شاخص هایی میتونند به هم نزدیک شوند مثلا هر دو صدای گرم و نرمی داشته باشند و یا هر دو صدا رو sweet رندر کنند اما خیلی شاخص ها هست مانند Harmonic Structure که در آن شاخص ها این دو از هم فاصله میگیرند.

بعضی Solidstate ها سعی میکنند گرمای صدای لامپ رو تداعی کنند و یک شنونده معمولی شاید در وهله اول این حس رو داشته باشه که این Solidstate صدای نزدیکی به لامپ داره اما یک شنونده با تجربه تر این احساس رو نخواهد داشت.

در مورد دیجیتال هم همینطوره و برخی از سورس های دیجیتال سعی میکنند صدای آنالوگ رو تداعی کنند اما بنظر من ممکن نیست این دو صدا به هم کاملا نزدیک شوند چون این دو یک تفاوت اساسی دارند.

یک آلبوم از راجر هادسون گذاشته شد که بی نظیر بود و vocal چه body و حضوری داشت، صدا واقعا ابعاد تصویر بزرگی داشت که شنونده رو تحت تاثیر قرار میداد.

بنظر من سیستم در میکرو تا حدی نیاز به warm up بیشتر داشت تا هم بافت صدا حالت جا افتاده و مخملی تری بگیره و هم اون vibrancy لازم در صدا حس بشه که البته به گوش من این مقیاس کم بود و ممکن بود به عوامل دیگه ربط پیدا میکرد.

من از شنیدن صدای نی موسوی لذت بردم و شروع به نوشتن در مورد صدا کردم. بنظر من این سیستم سه فاکتور اساسی رو با هم داشت یکی اینکه کل upstream از یک برند جمع شده بود و دوم اینکه بلندگوی ویلسون بلندگویی است که خود شرکت Audio Research در تست ها و Development ها ازش استفاده میکنه و این دو matching خیلی خوبی با هم دارند. سوم اینکه 610 کاملا بی هیچ کاستی بلندگو رو تحت کنترل خودش داشت، شاخصی که بیشتر لامپی ها در اون ضعیف هستند.

شاخص صدای Audio research همانند Single ended های لامپی مثل Audio Note Ankoru نبوده و presence و Harmonic Structure صدا به شما میگه صدای شنیده شده زیبایی و ملاحت SET رو نداره اما در کلاس صدای خودش شاید بهترین آمپلی فایر لامپی ای بود که من شنیدم.

SET های خوب (نه هر آمپلی فایر SET ای) یک ملاحت و زیبایی رو در صدا دارند که آدم احساس خیلی خوبی به اونها پیدا میکنه و midrange اونها بسیار طبیعی ، زیبا و فوق العاده حسی هست.

یک تست بسیار جالب دوستمون ترتیب دادند که در اون آمپلی فایر ASL (Antique sound Lab) مدل Hurricane در دو مد پنتود و ترایود آزمایش شد. صدا واقعا خیلی در دو حالت متفاوت بود در حالی که همون آمپلی فایر فقط سوئیچ پنتود و ترایودش جابجا میشد و صدای ترایود به SET نزدیک میشد اما صدای پنتود به Push-Pull نزدیکتر بود. صدای پنتود خیلی دینامیک تر و Impressive تر بود اما صدای ترایود با اینکه در خیلی از شاخص های ماکرو از پنتود عقب میموند اما صدای حسی تری داشت و دلمون میخواست آهنگ تا پایان ادامه پیدا کنه.

مشکل ترایود در این بود که نمیتونست خوب به بلندگو جریان بده و در یک موسیقی دینامیک شنیدن در مد پنتود خیلی جذاب تر بود اما در یک موسیقی کم سرو صداتر و حسی تر ترایود حرف اول رو میزد.

یکی از چیزهای جالبی که من در تست پنتود و ترایود بهش توجه کردم این بود که ببینم این حس خوشایند موقع شنیدن یک صدا چه ریشه ای داره. مثلا من از صدای یک سیستم مبتنی بر دیجیتال در یک فضای خوب خیلی خیلی لذت بردم و کلی در موردش سرو صدا کردم و از صدای Tape هم کلی تعریف کردم و نوشتم چقدر دیجیتال از Tape عقب تر هست. ممکنه خواننده ای که تجربه های شنیداریش کمتر هست این سوال براش پیش بیاد که اگر Tape خیلی از دیجیتال بهتره چطور اکبری از صدای دیجیتال این همه لذت برده و در موردش نوشته. باید بگویم اینطور نیست که ما فقط از یک صدا لذت ببریم و ممکنه از صداهای مختلف خوشمون بیاد هرچند در بین اونها یکی رو بیشتر از همه دوست داشته باشیم و هر کدوممون هم سلیقه ای داشته باشیم. مساله اینجاست که من وقتی از صدا سیستمی لذت میبرم دقت میکنم ببینم چه چیزهایی در صدا هست که موجب لذت من میشه، مثلا دقیقا وقتی در بهترین حالت به دیجیتال گوش میدم میبینم اون چیزی که مایه لذت شنیداری میشه به یک سری پارامترهای خاص مثل وضوح ، neutrality و ماکرو صدا برمیگرده و وقتی از صدای tape لذت میبرم این لذت ریشه اش به اطلاعات حسی صدا برمیگرده و درسته این دو (دیجیتال و آنالوگ) با هم تفاوت صدا دارند اما وقتی یک سیستمی در برخی از شاخص ها به ایده ال نزدیک میشه شنیدن موسیقی با اون سیستم لذت بخش میشه خصوصا وقتی که اون موسیقی برای پخش بهتر به شاخص هایی متکی باشه که اون سیستم در اون شاخص ها بهتر عمل میکنه.

من از شنیدن مد پنتود خیلی لذت بردم خصوصا بعضی آلبوم ها واقعا لذتبخش پخش میشد و بعد رفتیم روی مد ترایود با موسیقی های حسی تر که بازهم من لذت بردم.

وقتی به احساس لذت شنیداریم موقع شنیدن در مد پنتود توجه کردم دیدم این لذت از اون حسی که باید در صدای خواننده باشه نیست بلکه این لذت به دینامیک خوب ، وضوح خوب ، تصویر عالی و پارامترهای ماکرو برمیگرده اما اون حسی که باید در صدای دایانا باشه تا من اهنگ رو تا آخر بخاطر اون حس زیبا دنبال کنم وجود نداره اما آهنگ رو بخاطر اون شفافیت و وضوح و حالت Impress کننده دارم تا انتها گوش میدم و ازش به نوعی لذت میبرم.

برعکس در مد ترایود شنونده عادی حس میکنه صدا خیلی معمولی تر هست و حدس میزنه مد پنتود خیلی بهتر و درست تر هست. شنونده در وهله اول بیشتر جذب صدای پنتود و اون حالت Impress کننده میشه اما اگر کمی دقت کنه میبینه موسیقی در حالت ترایود هم خالی از لطف نیست و فقط باید از حالت A/B تست بیاد بیرون و صدای پنتود رو از خاطرش پاک کنه تا بتونه شروع به ارتباط با موسیقی در مد ترایود کنه.

در مد ترایود صدا همانند سینگل اندد لامپی خوب مثل Ankoru حس بیشتری داره و شنونده شاید در اینحالت خیلی دوست نداشته باشه موسیقی دینامیک با Bass زیاد بشنوه اما دلش میخواد صدای دایانا رو بخاطر اون حس زیبا تا آخر آهنگ دنبال کنه.

اگر دیدید از صدایی لذت میبرید دقت کنید ببینید ریشه این لذت به کدوم شاخص ها در صدا برمیگرده و اگر در تحلیلی خوندید که یک تحلیل گر خیلی از صدا تعریف میکنه دنبال این باشید که دلیل اون Impress شدن رو بفهمید نه اینکه فکر کنید اون کامپوننت خیلی خوب هست و باید بخریدش. هر سیستمی در شاخص هایی خیلی خوب ممکنه عمل کنه و در شاخص های دیگه متوسط یا ضعیف باشه و اینطور نیست همه خوبی ها در یکی جمع بشه.

بهتره خیلی دنبال نقطه ایده ال فرضی نباشید و ببینید بر اساس شرایط ، سلیقه ای که دارید و نوع موسیقی که میشنوید و بودجه ای که دارید به سمت یک انتخاب معقول بروید.

اگر من از صدای 610 لذت بردم به دلایلی که نوشتم بود و معنی اینکه من از صدا خیلی تعریف کردم این نبود که دیگه این صدا آخر صداست بلکه منظورم این بود در شاخص هایی این آمپلی فایر بسیار بسیار خوب عمل میکرد و در شاخص هایی هم به خوبی SET نبود همانطور که یک SET خوب هم در شاخص های زیادی از 610 عقب تر می ایسته.

Read More

Digital vs Analog Tape

پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
/ / /

بنام خداوند بخشنده مهربان

من سعی میکنم کمی از تجربه قبلی شنیداری ام کمک بگیرم و یک دورنمایی هم ترسیم کنم اما بهتره نظر قطعی و دقیق ترم رو در مورد مقایسه دیجیتال با Tape در آینده با تست های دقیق تر بگم و فعلا یک مقایسه کلی دارم.

این دورنما ممکنه کمک کنه تا نگاهی بهتر به واقعیت آنالوگ داشته باشیم و اینکه شاید بتونیم حتی با محدودیت هایی که داریم به سمتی بهتر حرکت کنیم و سعی کنیم آلبوم هایی که روی صفحه یا Tape هستند رو جمع آوری کنیم.

دوستی میگفت اکبری کمی کار رو داره مشکل میکنه چون هم برای همه آکوستیک کردن خیلی ممکن نیست و هم خیلی علاقه ای به این کامپوننت های زیر 5 هزار دلاری که تو بازار ایران هست نداره. من معتقدم حرکت نکردن بهتر از اشتباه حرکت کردن هست و معتقدم ما باید برای تغییرات اساسی و صدای متفاوت و Musical به معنای واقعی پول بدیم نه اینکه بیفتیم تو یک دور باطل که آخرش به نتیجه ای که باید نرسیم در حالی که کلی پول هم هزینه کردیم.

من کار رو سخت نمیکنم بلکه این بازار و صنعت صدا هست که کار رو برای ما مشکل کرده ، وقتی صنعت صدا نمیخواد و یا نمیتونه به ما مسیر درست رو نشون بده و مجلات هم جز ایجاد هیجان برای خرید کاری نمیکنند طبیعتا تو این فضا رفتن به سمت جهتی درست خیلی آسون نیست.

من از شما میپرسم :

چرا دیجیتال جایگزین آنالوگ شد؟

آیا این غلطی نبود که سونی و فیلیپس کردند و مجلات و بازار هم ازش حمایت کرد؟

مگر یک Linn LP12 هزار دلاری صداش از سورس دیجیتال 100 هزار دلاری بهتر نیست؟ پس چرا بازار رفت به سمت دیجیتال؟ چرا اینهمه داره برای دیجیتال خیلی گرون تبلیغ میکنه؟

مهندس پوینده عزیز میگفتند من تعجب میکنم چطور وقتی صدای یک سورس آنالوگ با قیمتی زیر 10 هزار دلار خیلی بهتر از صدای یک سورس دیجیتال 100 هزار دلاری هست باز هم مجلات این همه برای سورس دیجیتال سرو صدا میکنند؟

چرا بلندگوهای خوش درایو هورن با حساسیت بالای 94db تبدیل به بلندگوهای بد درایو و بزرگ 4way زیر 86db و با کراس آور پیچیده شد؟

چرا کسی نگفت بدون آکوستیک خوب صدا لذت بخش نخواهد بود و ضعف آکوستیک رو با هیچ چیزی نمیشه جبران کرد؟

این صنعت صدا بود که با اشتباهاتش (و یا شایدم تا حدی از روی عمد) کار رو مشکل کرد مگه نه اینکه یک سینگل اندد کوچک لامپی با یک بلندگوی هورن ساده و یک سورس Tape صدایی دوست داشتنی میداد اونم در قیمت های خیلی معقول پس چرا الان این همه هزینه میکنیم اما باز هم صدا اون حس و حالی که باید داشته باشه رو نداره؟

چرا الان نمیشه با یک هزینه معقول با این سیستمهای Complex ارزان تو بازار یک صدای خوب گرفت؟

چرا من از یک ضبط ساده و کوچک سونی قدیمی که فقط نوار کاست رو پخش میکنه و از یک طبقه تقویت سینگل اندد زیر 10 وات استفاده میکنه و یک درایور خیلی ساده خیلی بیشتر لذت میبرم تا اون سیستمی که نزدیک به 8 میلیون براش خرج کردم؟

آیا بهتر نبود یکی قبلش به من این چیزها رو میگفت؟

آیا شما کسی رو میشناسید که در این بازار چنین چیزی رو به شما بگه؟

مجلات و بازار در ابعاد دیگه هم گلی به سر audiophile ها نزدند…

باید پذیرفت الان برای بسیاری از مسائل از جمله آکوستیک و اهمیت به بسیاری از نکات مهم فرهنگ سازی نشده و من دوست دارم این اتفاق بیفته. پول برای خودش ارزش داره و من نمیتونم قبول کنم هر کدوم از ما کلی هزینه کنیم اما آخرش به اندازه اون هزینه نتیجه نگیریم و نظرم اینه اگر امکان بوجود آوردن شرایط مطلوب نیست بهتره پول هامون رو جای بهتری خرج کنیم. فرض کنید یکی 50 میلیون خرج میکنه و یک سیستم میگیره و صداش هم چندان تو اون اتاقش جالب نیست، خب اگر این پول رو صرف مسافرت و خوش گذرونی با شریک زندگیش میکرد که خیلی بهتر بود و خیلی بیشتر لذت میبرد ، مگه نه اینکه ما داریم هزینه میکنیم که بهمون بیشتر خوش بگذره؟

هیچ کدوم دلمون نمیخواد وقتی کلی پول سیستم دادیم هر وقت که روشنش میکنیم بزنه تو ذوقمون و یا اون چیزی که باید رو بهمون نده.

آکوستیک اصل اول هست و طبیعتا نباید بیشتر از 1 میلیون تومن در شرایط غیر ایده ال آکوستیکی هزینه کرد و آنالوگ هم خیلی به دیجیتال ترجیح داره هرچند پیدا کردن و دسترسی به آلبوم های دلخواه خیلی سخت هست اما حداقل این نگاه باعث میشه ما پول هنگفت بابت سورس دیجیتال یا کلا یک سیستم گران در شرایط نا مطلوب آکوستیکی ندیم .

خلاصه حرفم اینه باید برای Musicality بیشتر هزینه کرد که اگر امکان فراهم شدنش نیست خودمون رو تو چاه های فای نیندازیم.

اگر لحن نوشته ام کمی تند و شاکی بود بخاطر اینه که دیدم یک ریل 200 هزار تومنی خیلی Musical تر و بهتر از گران ترین سورس دیجیتال داره صدا میده.

بگذارید در مورد صدای ریل حرف بزنم.

اولین تفاوتی که صدای ریل با دیجیتال داره (منظور من از دیجیتال در این نوشته شنیدن SACD و CD در بهترین سورس دیجیتال هست یعنی آخر کیفیت دیجیتال) اینه که از نگاه من ریل خیلی حسی تر و واقعی تر صدا رو پخش میکنه ، یعنی بدون اینکه صدا Coloration مطبوع مانند Sweetness و یا حالت Euphony و یا گرم و Lush داشته باشه صدا هم زیبا و حسی هست و هم واقعی و طبیعی. دیجیتال با سورس Accuphase میشه Sweet ، با سورس dcs میشه Real و با سورس Zanden کمی سعی میکنه صدای آنالوگ رو تداعی کنه اما هیچ کدوم اینها و نه هیچ سورس دیجیتال دیگه ای حتی اگر مثل dCS عین رکورد رو پخش کنه و یا مثل Zanden بخواد یک خوش صدایی رو تداعی کنه از نگاه من نمیتونند به اندازه یک ریل هم صدا رو، واقعی و دست نخورده پخش کنند و هم حسی و طبیعی.

پخش موسیقی با ریل شروع میشه اونم با یک ریل 200 هزار تومنی Akai و بدون کابل Interconnect خوب و بدون Power Cord خوب و بدون لرزه گیر و بدون هیچ چیزی که ما خواسته باشیم صدا رو باهاش بهتر کنیم و مهمتر از همه با یک Tape ای که 30 سال پیش در یک استودیوی خیلی معمولی در ایران رکورد شد اونم نه با تجهیزات عالی. همه چیز متوسط و پایین متوسط هست اما صدایی از ریل در میاد که باور کردنی نیست؟

صدا حس و حال داره ، صدای خواننده، صدای گیتار ، وای باورم نمیشه چرا صدا اینقدر حال میده؟

دلم میخواد با خواننده بخونم و وقتی موسیقی شاد پخش میشه آدم دلش میخواد بیاد وسط برقصه ، البته من استعداد چندانی ندارم اما …

چقدر مغز من هنگام شنیدن صدا راحت هست، چقدر صدا واقعی و نزدیک به سورس هست ، چقدر احساس قدم زدن (Pace) در صدا حس میشه ، چقدر اجزای فرکانسی صدا به هم پیوسته و یکدست هست ، چقدر دارم لذت میبرم ؟ چقدر این ملاحت در صدا دوست داشتنی است؟

صدای خواننده موجودیت Presence خیلی خوبی داره ، یاد Audio Note Ankoru افتادم و بجای یک تصویر Narrow صدای خواننده Body داشت و بسیار نزدیک تر Immediate بود.

وقتی صدای سنج رو از نزدیک میشنوید احساس air و حجم در صدا وجود داره اما دیجیتال این air و حجم و حالت طبیعی حضور صدای سنج در تصویر رو تا حدی flat و forward میکنه اما با reel ما اون حجم ، air و Body رو در تصویر حس میکنیم.

صدا یک احساس resolution از هم گسسته نداره و انگار کل صدا از یک فیلتر خطی داره عبور میکنه و نه از یک فیلتری که هزار تا بلا سر اجزای فرکانسی صدا میاره.

صدا انرژی مثبت زیادی به حس شنیداری شنونده میده و هرچقدر موسیقی جلوتر میره این احساس رضایت بیشتر میشه در حالی که با دیجیتال بیشتر مواقع قضیه عکس هست و فقط در حالتی که هم رکورد عالی باشه و هم سورس عالی باشه ما انرژی مثبت میگیریم و البته نه به اندازه آنالوگ.

من شدیدا این حس رو داشتم که صدا خیلی واقعی هست و تنها در یک شاخص از ایده ال فاصله گرفته و اونم وضوح و شفافیت بود. در اینتروالهای زمانی ما ره یافت کمتری به جزئیات داریم و شفافیت صدا کمی از ایده ال دور شده فقط همین در حالی که در مورد دیجیتال من فکر میکنم در خیلی از شاخص ها از ایده ال فاصله گرفته و بهتر شدن صدای دیجیتال بنظر تا اونجا که بخواد به Tape نزدیک بشه بنظر محال میاد خصوصا اینکه ما در تست ای که انجام دادیم نه reel رفرنس و خوبی داشتیم و نه رکورد tape خوبی و نه کابلهای متصل شده به ریل عالی بودند.

احساس بی واسطه گی Immediately در صدا خیلی بیشتر از دیجیتال بود، دیجیتال بدون Pre به Power وصل بود اما ریل با یک متر کابل اضافی و یک طبقه pre اضافی به Power وصل بود اما حتی در اینحالت صدا Immediate تر بود.

هنگام تغییر نت از نت پایین تر به بالاتر که تونالیته صدا به سمت بالاتر شیفت پیدا میکنه (مثلا ویولن از سل به لا میره) بیشتر سورس های دیجیتال کمی حس شنیداری رو مورد آزار قرار میدن و توجه شنونده رو جلب میکنند اما ریل در این حالت اصلا جلب توجه نمیکرد و واقعی صدا رو پخش میکرد. این حالت بهتر رندر کردن در مقایسه triode با pantode هم بود و triode در هنگام افزایش انرژی فرکانسهای بالاتر بهتر از مد Pantode صدا رو رندر میکرد و اتفاقا یکی از ضعف های آکوستیک بد هم در همین انتقال خودشو نشون میده.

صدا یک حس واقعی ، دوستانه و آشنا داشت و احساس من این بود مغز توجه اش به صدا و آنالیز صدا جلب نمیشد و بیشتر درگیر ارتباط حسی با موسیقی میشد.

قبلا در خانه من یک ضبط سونی داشتم که نوار با کیفیت روی اون خیلی شنیدنی بود و در مقاله مینی مالیستی هم بهش اشاره کردم و در این سیستم Weight صدا بیشتر از دیجیتال بود، در تست ریل هم دقیقا weight صدا بیشتر از دیجیتال بود و load صدا به گوش با حال و حسی بود. منظور من از weight انرژی در فرکانسهای پایین تر نیست بلکه به خود تونالیته صدا برمیگرده که شما موقع شنیدن یک احساس وزن در presence صدای نتی که در حال اجرا هست حس میکنید.

صدا کمی هم بنظرم در میکرو Vibrant تر و با حال تر بود و کلا یک جریان پیوسته و هموار داشت که لذت شنیداری رو قطع یا کاهش نمیداد مثل صدای Triode لامپی.

صدا در حالت Pantode کم کم در فرکانسهای بالاتر جلب توجه میکرد و خصوصا در ولوم بالا جیغ میشد اما در حالت Triode در لحظه بالا رفتن Loud صدا ، صدا کنترل شده تر و راحت تر بود.

صدا Passion داشت و حسی بود اما نه با اضافه کردن coloration خوشایند به صدا بلکه بخاطر طبیعی بودن و حسی بودن شاخص صدا.

خیلی این احساس بود که صدا دست نخورده و بکر داره پخش میشه و هرچند صدا از ایده ال فاصله داشت اما این فاصله انگار ربطی به لذت شنیداری نداشت. قبول دارم ریل ای که من شنیدم محدودیت هایی داشت، مثلا خیلی گسترش فرکانسی نداشت و بیشتر تاکیدش روی ناحیه وسط بود ، ما تصویر خیلی عمیق و واید نداشتیم و اون sharpness و Liveness در صدا در حد کاملا ایده ال نبود اما این محدودیت ها از نظر من نمیتونست به فرمت این مدیا برگرده و بیشتر به رکورد و خود ریل و کابلها و شرایط دیگه برمیگشت و مهم اینکه اونچه که باید از موسیقی شنیده میشد بخوبی شنیده میشد و چیزهایی کمی از ایده ال فاصله داشت که بنظر من مهم نبود.

به این میگن صدای Musical ، بنظر من این فرمت آنالوگ در ساختار صدا تغییر پیچیده ای نداده بود و فقط انگار در یک بعد از ایده ال فاصله گرفته بود اما دیجیتال انگار یک تغییر اساسی و پیچیده روی ساختار صدا ایجاد میکنه و صدا رو از چند بعد تخریب میکنه و شاید برای همینه شنیدن دیجیتال در درازمدت به اندازه آنالوگ راحت و لذت بخش نیست.

صدای دیجیتال مثل Solidstate یک وضوح و Neutrality رو القا میکنه با تصویر بزرگ و Sharpness زیاد که شنونده فکر میکنه همین صدا صدای دقیق هست اما کمی که به صدا گوش میکنید میبینید خیلی از اطلاعات میکرو صدا که اون حس و حال موسیقی رو با خودش داره دیجیتال حذف کرده و فیلتری که صدا داره ازش عبور میکنه انگار خیلی حالت سر راست و خطی نداره.

با دیجیتال همه چیز اولش خوبه و Impressive اما با گذشت زمان در مقایسه حس میکنید دیجیتال نمیتونه پا به پای ریل صدا رو پیوسته و حسی پخش کنه و احساس pace در صدای دیجیتال کمتر هست و کم کم ذهن احساس میکنه بعد از تمام شدن آهنگ با ریل انرژی مثبت بیشتری بهش منتقل شده .

هر چقدر موسیقی پیچیده تر و هر چقدر در فرکانسهای بالاتر صدا انرژی بیشتری پیدا میکنه و در نت های بالاتر موسیقی حرکت میکنه انگار دیجیتال نمیتونه به خوبی ریل هم اون پیوستگی رو از دست نده و هم حس و حال و انرژی مثبت موسیقی رو.

نتیجه این میشه که با سورس های ارزان دیجیتال اگر قرار بود 4 ساعت موسیقی گوش کنید 1 ساعت گوش میکنید و با ریل هر 4 ساعت رو لذت میبرید و شاید با رفرنس ترین سورس دیجیتال فقط 3 ساعت موسیقی میشنیدید.

بقول دوستان صدای دیجیتال کمی lifeless هست و صدای ریل Involve کننده.

بعد از چند آهنگ با دیجیتال دلتون میخواد برگردید به Tape و صدا رو با ریل بشنوید.

گیتار چه Bloom و چه decay طبیعی ای داشت حتی با اون کابل Interconnect ای که میدونم خیلی روی این شاخص تاثیر میگذاره و حتی در شرایط غیر ایده ال گیتار خیلی باحال و شنیدنی پخش میشد و چقدر من لذت میبردم.

ببینید بحث این نیست که من همش یک مدیا رو بکوبم و از یکی دیگه تعریف کنم و ذهن مخاطب رو آشفته که باز این اکبری داره سروصدا میکنه . من فکر میکنم باید سعی کنیم از صدای حتی بی کیفیت ترین سی دی ها هم لذت ببریم و کیفیت سیستم رو پیش فرض لذت بردن نکنیم و اصلا دلم نمیخواد کسی که الان داره از شنیدن صدای سیستمش هرچند که یک سورس دیجیتال خیلی معمولی هست لذت میبره با خوندن این نوشته تو ذهنش این فکر رو بکنه که این صدایی که میشنوه خوب نیست. امیدوارم منظورم رو خوب گفته باشم و دلیل این نوشته من به این شکل نسبتا تند اینه که من از این تاسف میخورم که چرا وقتی میشد در یک قیمت زیر دو سه میلیون بهترین صدا رو با ریل و سینگل اندد لامپی و یک بلندگوی هورن داشته باشم باید الان کلی خرج کنم و آیا به اون چیزی که میخوام برسم ، آیا نرسم؟!

این هفت هشت سالی که برای این قضیه وقت گذاشتم کاش از موسیقی لذت میبردم و هرچند تجربه ای بدست اومد اما من دلم میخواست تجربه ای بدست نمی آوردم و این سایت هم نبود اما اون زمانها صدا خوب بود و من از شنیدن موسیقی لذت میبردم بجای اینکه اینهمه وقت برای های فای بگذارم.

این اکبری نیست که کار رو سخت میکنه بلکه این صنعت لعنتی است که به فکر سود بیشتر هست و نه صدای بهتر.

برام جالب بود که احساس قدم زدن و همراهی با موسیقی در صدا Pace با ریل خیلی بیشتر بود و من نمیدونم صدا غیر از یکپارچه بودن در Flow خودش یک حس دقت رو هم تداعی میکرد که شنونده از این حالت حرکت صدا لذت میبرد.

من یک تئوری پردازی کردم که فکر میکنم با این تئوری تا حدی میشه بهتر درک کرد چرا صدای ریل اینقدر جذاب و خوب هست با اینکه ممکنه از دیجیتال Resolution ، گسترش فرکانسی و ابعاد کمتری داشته باشه.

من فکر میکنم آنالوگ در یک بعد صدا رو از ایده ال دور میکنه و دیجیتال بخاطر پیچیدگی تاثیرش روی صدا از چند بعد. به شکل زیر نگاه کنید:

من فرض کردم آنالوگ فقط از بعد Resolution از ایده ال فاصله گرفته و دیجیتال از سه بعد Resolution و Dynamic و Texture صدا.

با کمی دقت میبینیم فاصله مکان دیجیتال از نقطه ایده ال (مبدا مختصات) از فاصله مکان آنالوگ از نقطه ایده ال بیشتر هست. منطق ساده میگه باید وضعیت دیجیتال بخاطر نزدیک بودن به نقطه ایده ال بهتر باشه دقیقا مثل منطق Objectivist ها که میگن فیدبک منفی بیشتر دیستورشن رو کمتر و وضعیت رو بهتر میکنه.

این منطق ایراد داره، چرا ؟ چون ما نمیدونم سیستم شنیداری ما چه پاسخی به این دو صدا میده و ما درکی از ساختار شنوایی نداریم. تنها راه فهمیدن این پاسخ اینه که از خود مغز بپرسیم بجای اینکه بیاییم با علم محدود و ناقص مدلسازی رفتار مغز بصورت Objective ، سعی کنیم جواب پرسش رو پیدا کنیم.

مغز من میگه من صدای آنالوگ رو واقعی تر و حسی تر درک میکنم هر چند با یک ساده انگاری مساله، صدای دیجیتال به ایده ال نزدیک تره.

من فکر میکنم باید به حس شنیداری گوش کرد و نه به نمودارهای Objective چرا که ما هرگز نمیتونیم حداقل در قرن حاضر حس شنیداری و لذت شنیداری در مغز رو مدلسازی کنیم.

بر اساس مدل ما دیجیتال به ایده ال نزدیک تره اما صدای آنالوگ حتی با وضوح کمترش درست تر هست همونجوری که سینگل اندد لامپی با 10 درصد دیستورشن بدون فیدبک منفی صدای بهتری از یک solidstate با فیدبک منفی بالا و دیستورشن زیر یک صدم درصد داره.

بنظر میرسه مغز من دوست داره صدا فقط در یک شاخص و یا کلا در شاخص های کمتری تغییر کنه و کلا پردازش انجام شده روی صدا خیلی پیچیده نباشه و کاملا مغز من ترجیح میده کمی وضوح صدا کمتر بشه اما Texture و دینامیک صدا دست نخورده باقی بمونه.

بنظر من آنالوگ یک تفاوت اساسی و بقول خارجی ها Fundamental با دیجیتال داره بنظر من ممکن نیست مدیای 16 بیت بتونه هیچ وقت مثل Tape آنالوگ صدا بده.

با این دید میشه مساله تفاوت زیاد صدای سورس های دیجیتال و پیشرفت خیلی زیاد اونها در 20 سال اخیر رو هم درک کرد. دلیل اینکه من میگم مثلا 505 کرل تفاوت زیادی با dcs داره اینه که چون صدا در چند بعد مختلف تغییرات داره و وقتی dcs از همه ابعاد وضعیت رو کمی بهتر میکنه نتیجه تفاوت حاصل شده برای مغز زیاد هست و به همین شکل وقتی مدل های بالاتر میاد این حس هست که صدا خیلی بهتر شده اما در مورد Tape بنظر من چون ما فقط در یک شاخص مثل Resolution وضعیت رو بهتر میکنیم و شاخص های دیگر صدا تغییراتی نداره مغز ما این حس رو نداره که ریل گران تر و بهتر، خیلی صدا رو بهتر کرده.

من این حس رو داشتم Tape حتی از LP هم باحال تر صدا میده هر چند نمیشه دقیقا قضاوت کرد و باید برای مقایسه آنها را در کنار هم شنید. بنظر من Tape حسی تر و Immediate تر هست .

نوشته بالا برای تکمیل شدن ویرایش خواهد شد

تا فردا

خوش باشید

Read More

صدای ریل akai

چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed

یک اتفاق جالب افتاد، من صدای یک ریل akai رو شنیدم و میخوام در مورد صداش بنویسم و اینکه داره باورم میشه دیجیتال بزرگترین کلاه ای بود که صنعت صدا سر Audiophile ها گذاشت. البته این حرف منو فعلا تا تست های دقیق تر کاملا قبول نکنید تا من نظر قطعی ام رو با تست های بیشتر و دقیق تر بنویسم. قبلا مقایسه ای بین دیجیتال و LP داشتم به آدرس زیر :

https://www.hifi.ir/?p=346

البته قبلا شنیده بودم حرفه ای ها صدای Tape رو حتی از LP هم بیشتر دوست دارند چه برسه به دیجیتال اما باورم نمیشد مقیاس تفاوت صدای Tape با دیجیتال تا این اندازه باشه. باز هم تاکید میکنم نظر قطعی ام رو در آینده نزدیک بیان خواهم کرد.

بهتره به نوشته زیر که آقای Flemming E. Rasmussen طراح شرکت گریفون اون رو در سایتشون نوشتند دقت کنید چون منم دارم باور میکنم واقعی ترین صدایی که شنیدم Tape بود و نه فرمتهای CD و SACD دیجیتال حتی با بهترین رکوردهای رفرنس در رفرنس ترین سیستم ها:

As the best possible reminder of the reality that the finest audio equipment must recreate and as an indispensable tool in the development of our products, Gryphon owns an extensive collection of first and second generation master tapes of studio performances in all musical genres recorded between 1956 and 1976 during the golden age of stereo recording. These tapes represent the closest approximation to live performance, which for Gryphon is the only reliable reference. No CD or LP comes close to these original recordings for dynamics and resolution. These recordings are a valuable tool that forces Gryphon engineers to work to a higher standard than designers who only have access to ordinary commercial releases.

Read More

نمایشگاه CES 2009 Consumer Electronics Show در لاس وگاس

دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۷
/ / /

از 8 تا 11 ژانویه نمایشگاه محصولات صوتی در لاس وگاس آمریکا برگزار شد و من هنوز نرسیدم نگاه دقیقی به گزارش ها بندازم.

مقاله Audio Reviewing بیشترش تایپ شده و فکر کنم تو همین هفته با کمک مهندس فرشیمی عزیز آماده بشه.

تا 15 فوریه احتمالا Vitus بتونه بخشی از سفارش رو بسازه و احتمالا قبل از عید Vitus دمو خواهد شد.

خبر دیگه اینکه یکی از دوستان خوب من یک ASR Emitter I Exclusive B رو تو همین چند روز گذشته خریداری کردند و الان دارند از صداش لذت میبرند. من همین جا بهشون تبریک میگم و مطمئن هستم ASR برای ایشان همیشه همراهی خوب و دوست داشتنی خواهد بود.

احتمالا برای شنیدن صدای سیستم ایشان یک مسافرت یک روزه به کرمان خواهم داشت.

برندهای ارزان هم در حال پیگیری هستند و تا قبل عید به امید خدا معرفی خواهند شد.

اینم لینک های گزارش CES :

http://blog.ce.org/
http://blog.stereophile.com/ces2009/
http://spintricity.com/228/public/Vol1-2/page46CES%202009%20-%20Day%201
http://blog.hometheatermag.com/ces2009/
http://blog.ultimateavmag.com/ces2009/
http://www.enjoythemusic.com/ces2009/

Read More

خبرهای خوب

دوشنبه ۹ دی ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed

خبرهای خیلی خوبی دارم که باید کمی برای شنیدنش صبر کنید

وای ، چه اتفاقاتی داره در یارامانا میفته ، خیلی خوشحالم

تنها نگرانی الانم مهندس پوینده عزیز هست که هنوز به ایران برنگشته ، از همین جا بهشون سلام میکنم

تاخیر منو بخاطر مقاله Audio Reviewing ببخشید ، دلیلش اینه دارم دو تا مطلب ترجمه میکنم و دوم اینکه جمع و جور کردن کل آنچه نوشته شده در یک چهارچوب درست کمی وقت میبره.

کمی هم وقت لازم دارم برای معرفی برند های ارزان و زیر 5 هزار و 3 هزار دلار که تا قبل از عید امیدوارم معرفیشون کنم تا دوستان ای که نمیخواهند هزینه های زیاد بدهند به کامپوننت های خوب دسترسی داشته باشند.

دیگه اینکه دنبال یک کتاب هستم که امیدوارم آقای فاطمی اون رو برام تهیه کنند. این کتاب به زبان روس نوشته شده بنام Sound Quality و توسط آقای پیتر طراح audio Note ترجمه شده و در مورد درک مغز از صدا هست.

برای من تفریح های فای از حالت پول خرج کردن تبدیل شده به یک فرایند یادگیری که خیلی لذت بخش هست.

خیلی جای مهندس پوینده عزیز خالی هست …

Read More

مجله Spintricity با تحلیل های Mike

پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed

یکی از منابع اطلاعاتی بسیار خوب از نگاه من سایت Audio Federation هست که آقای Mike با همسرشون در آن مطلب مینویسند.

آقای Mike و همسرشون Neli یک مجله های فای به آدرس زیر رو منتشر کردند:

http://www.spintricity.com/

اطلاعات با ارزش و بدور از فضای تبلیغاتی بازار خیلی کم هست و شما میبینید در معتبرترین مجله صدا که Absolute Sound هست مطالبی چاپ میشه که کاملا با سیاست های بازار هم خوانی داره و دسترسی به منابع خوب خیلی محدود هست.

اطلاعات خوبی در سایت آقای Mike پیدا میشه و من توصیه میکنم مطالب سایتشون و مطالب مجله جدیدشون رو بخوانید.

مارتین کالمنمایکآرتور سالواتوره و رومی جزو کسانی هستند که من مطالبشون رو دنبال میکنم.

من مطالب بیشتر مجلات مانند Dagogo ، Stereotimes ، Positive Feedback ، 6moon و TAS رو میخونم اما باید اعتراف کنم با خواندن نوشته های همه آنها حتی تحلیل های رابرت هارلی ، هری پیرسون ، جاناتان والین و کن کسلر همیشه این حس رو دارم که همه اونها تا حد زیادی در همان چهار چوب بازار حرکت میکنند.

Read More

چند خبر

سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed

خبر اول اینکه دوست خوبمون مهندس پوینده عزیز ایران رو به مقصد امریکا ترک کردند و هرچند تا قبل از عید ممکنه یک بار برای کارهای باقیمانده به ایران برگردند اما ممکن هم هست بعدش به امریکا برگشته و دیگر به ایران نیایند.

شاید باور کردنش برای شما مشکل باشه اما حضور و هم صحبتی با ایشان برای من غنیمت بسیار بسیار بزرگی بود و امیدوارم تصمیمشون بر ماندن در ایران قرار بگیره چون بدون حضور ایشان من یک دلگرمی و پشتیبان بزرگ رو برای ادامه کار از دست میدم.

همیشه این تهدید هست که دوستان خوب از ایران بروند و این مشکل به جامعه ما برمیگرده که اون فضای مناسب رو برای زندگی کسانی که خواهان زندگی بهتری هستند فراهم نمیکنه.

من واقعا متاسف میشم اگر ببینم این دوست و همراه خوب از پیش ما برای همیشه بروند اما هرکجا که باشند برایشان آرزوی موفقیت میکنم.

خبر دوم اینکه یکی از دوستان یک فضای خیلی بزرگ رو برای شنیدن صدا در یک واحد کاملا جدا اختصاص دادند که حتی در اون فضا میشه از بلندگوهای بزرگ با گسترش فرکانسی زیاد در ناحیه پایین بخوبی صدا گرفت. ایشان تصمیم گرفتند کل فضا رو آکوستیک کنند و با استفاده از مواد جاذب و diffuser و رفلکتور پاسخ اتاق رو کنترل کنند.

من خیلی خوشحال شدم و فکر میکنم این کار اساسی ترین کاری است که برای شنیدن صدای خوب لازم هست انجام بشه و بدون یک آکوستیک خوب تقریبا هیچ هزینه ای برای صدا منطقی نیست.

در مورد خود آکوستیک قرار شده تا حد ممکن بر اساس شنیدن پروژه جلو بره و با استفاده از Diffuser ها ما به پاسخی در 80 میلی ثانیه اول برسیم که صدا اون passion و زیبایی رو داشته باشه.

فضای بزرگ خیلی به ما در کنترل بازگشت ها کمک میکنه و نداشتن دو دیوار موازی سمت راست و چپ سیستم غنیمت بزرگی است.

وضعیت اونجا از نگاه من خیلی عالی هست و به این دوستمون گفتم بعد از آقای الکساندریان مثل اینکه برای شما داره یک چیز فوق العاده جور میشه و امیدوارم سالهای سال اونجا صدای خوب بشنوید.

شاید در گذشته وقتی میشنیدم یکی یک سیستم خیلی عالی خریده خوشحال میشدم اما الان وقتی میشنوم یک فضای آکوستیکی عالی داره آماده میشه خیلی بیشتر خوشحال میشم و از همین جا به این دوست خوبمون تبریک میگم.

Read More