Latest Posts

Micro Linearity vs Macro Linearity بخش سوم

یکشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

در بخش قبلی نتیجه گرفتم هر نوع ارزش گذاری در مورد صدا باید بر مبنای حس شنیداری انسان باشد و طراحان باید در این مسیر حرکت کنند.

موضوعی که باید بهش بپردازم اینه که چگونه میشه با ابزارهایی که در اختیار داریم در مسیر درست حرکت کنیم، چیزی که هست اینه که ما هم ابزار تحلیل ریاضی مدل مدارات رو داریم و هم دستگاه های اندازه گیری پارامترهای الکترونیکی سیستم رو و هم گوش ای که باهاش به صدا گوش کنیم.

کاری که باید انجام بشه اینه که با سعی و خطا بفهمیم هر تغییری در فیلد Objective مثل استفاده از فیدبک منفی چه تاثیری در فیلد Subjective مثل Timing صدا میگذاره و این تاثیر در شاخص های صدا چه ارزش ای برای حس شنیداری ما در درازمدت داره.

مثلا یک طراح میاد فیدبک منفی رو زیاد میکنه و شاخص هایی مثل Cleanness و احساس Neutrality و تا حدی Sweetness بیشتر میشه اما صدا کمی Dark تر پخش میشه با میکرو داینامیک بدتر و این تغییر شاخص باعث میشه شنونده در دراز مدت احساس خوبی نسبت به صدا نداشته باشه، در این حالت با اینکه فیدبک منفی شاخص هایی از صدا رو خیلی خوب میکنه و شاخص هایی از صدا رو کمی خراب اما چون در درازمدت حس شنیداری نظرش منفی هست پس طراح باید بفهمه که نباید از فیدبک منفی استفاده کنه.

فراموش نکنید هر طراحی هم مانند هر Audiophile ای در یکی از Level های شنیداری که گفتم قرار داره و طبیعتا محصولی که تولید میکنه هم بازتاب درک اون طراح از صدا هست. بنظر من طراحان Goldmund و FM Acoustics نمیتونند در Level 2 و بالاتر جای بگیرند چون آنچه آنان ساخته اند صدایش بنظر کسانی که در Level1 هستند خوب بنظر میاد و نه بنظر شنوندگانی که در Level های بالاتر هستند.

وقتی طراحی حس شنیداری رو ملاک قرار نده و فقط به شاخص های صدا در Level1 بپردازه نتیجه اش همین محصولاتی میشه که شما در بازار به تعداد زیاد میبینید و این صداها در دراز مدت خسته کننده خواهند بود، بقول تونی که میگه :

I have one client who system is £۱/۵m yes Million, amazing impressive, yet boring too, after 30 mins, you feel this is great but where is the music ?!

هنر یک طراح اینه که اولا درک خوبی از صدا داشته باشه (در Level3 باشه) و ثانیا بتونه با سعی و خطا بفهمه رابطه بین پارامترهای Objective با حس شنیداری چیه .

چیزی که جذابه اینه که پاسخ حس شنیداری انسان در درازمدت همگرایی بیشتری بین سلیقه های مختلف داره اما در Level های صفر و یک چون ارزیابی صدا در کوتاه مدت هست اختلاف نظر و سلیقه بیشتره. در Level های بالاتر میبینید که چگونه همه طراحان به سمت استفاده نکردن از فیدبک منفی و طراحی Class A میروند اما در Level های پایین تر همه جور تنوع ای دیده میشه. یعنی هر چه به Level های بالاتر میرویم اتفاق نظرات و همگرایی بین طراحان و Audiophile ها  بیشتر میشه و هرچه به Level های پایین تر میرسیم با کثرت آراء بیشتر و عدم همگرایی مواجه میشویم.

چیزی که بحث الان من هست اینه که من از دید خودم مفهومی رو توضیح میدم که فکر میکنم مربوط به بهتر بودن صدا در Level3 میشه. من هیچوقت طراح سیستم صوتی نبودم اما به هر حال ایده هایی دارم که فکر میکنم برای شما جالب باشه.

به شکل های زیر نگاه کنید :
lamm

halcro

شکل اولی چهار منحنی هموار Smooth رو نشون میده که این منحنی ها در بازه زیادی مشتق پذیراند و شکل دوم سه منحنی ناهموار رو نشون میده که بعلت حالت دندانه دندانه داشتن (در مقیاس کوچک) تابعشون در نقاطی شکست داشته و مشتق پذیر نیست.

ادامه دارد …

Read More

کتاب Sound Reproduction: The Acoustics and Psychoacoustics of Loudspeakers and Rooms

شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
/ / /

sound-reproduction

کتاب ای که در تصویر مشاهده میکنید بنام Sound Reproduction: The Acoustics and Psychoacoustics of Loudspeakers and Rooms کتاب جالبی هست که همین امروز به دستم رسیده و مطالب مفیدی در مورد درک تاثیر آکوستیک بر روی صدا داره. من هنوز این کتاب رو نخوندم اما بنظرم میتونه برای دوستان علاقه مند مفید باشه ، البته کمی دانش اولیه در مورد پاسخ فرکانسی و … لازمه اما در هر صورت حتی برای کسانی که سر از پاسخ فرکانسی در نمی آورند هم میتونه جذاب باشه. میگم خوب شد ما برق خوندیما ، اگه عمران یا چیز دیگه قبول شده بودم الان سر از خیلی از این مطالب تو دنیای صدا در نمی آوردم ؟!

کتاب Get Better Sound هم که نوشته جیم اسمیت بود کتاب خیلی خیلی خوبی از آب در اومد و من 100% خوندن کتاب جیم رو به دوستان پیشنهاد میکنم. چیزی که جالبه اینه که جیم هم تا حد زیادی روی آکوستیک و مکان بلندگو تاکید داره و روشهایی رو برای پیدا کردن مکان مناسب بلندگو پیشنهاد داده.

اگر کسی از دوستان شما در خارج از کشور نیست که این کتاب رو سفارش بدید میتونید از شرکت ای ای کتاب که در ایران هست خرید کنید. این شرکت سفارشات شما رو از آمازون انگلیس تحویل میگیره و در کمتر از 20 روز به ایران میاره. فقط مشکلش قیمتش هست که تقریبا دوبرابر قیمت اصلی کتاب باهاتون حساب میکنه.

برخی از کتاب ها رو من بشکل PDF دارم که اگر خواستید میتونید از من بگیرید تا هزینه اضافی نداده باشید اما برخی دیگر رو مثل کتاب جیم اسمیت خود منم مجبورم از آمازون تهیه کنم. به هر حال اگر حتی یک کتاب خواستید سفارش بدید کتاب Get Better Sound رو در اولویت اول قرار بدید.

Read More

Micro Linearity vs Macro Linearity بخش دوم

جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

mind

قبل از ادامه بحث برای اینکه مجبور نباشم مطالبی رو دوباره توضیح بدم بد نیست توجه شما رو به بحث “مفهوم مینی مالیست در طراحی” که در گذشته نوشتم جلب کنم. فکر میکنم بد نباشه دوباره نگاهی به آن بیاندازید.

چیزی که بسیار بسیار مهم است اما از نگاه خیلی ها دور مانده اینه که مغز ما آخرین جایی است که صدا در اون پردازش میشه و از نگاه من مهمترین بخش پردازش در بخش های مختلف صدا در مغز انجام میشه و نه در کامپوننت ها و  تمام تغییرات در بیرون ارزش و اعتبارش به بخش پردازش صدا در مغز برمیگرده.

علت اینکه من آکوستیک سیستم (شامل آکوستیک اتاق، بلندگو و مکان بلندگو) رو خیلی مهم میدونم و اونرو شرط لازم برای یک صدای خوب فرض میکنم به این خاطر هست که یک آکوستیک سیستم بد، بدترین تاثیر رو روی پردازش صدا در مغز میگذاره و مغز نمیتونه کاملا اون تاثیر بد رو فیلتر کنه.

یکی از چیزهایی که در مغز ما اتفاق میفته اینه که مغز ما بطور ناخودآگاه و بدون اراده ما پاسخ هایی رو به صداهای اطراف میده و صداهای ناخوشایند رو سعی میکنه بشکلی فیلتر کنه. یک مثال بارزش اینه که وقتی یک منبع تولید نویز ناخوشایند در اتاق هست بعد از مدتی شنونده احساس میکنه دیگه اون صدا رو نمیشنوه و این مساله نشون میده مغز ما سعی میکنه بطور خودکار صداهای ناخوشایند رو فیلتر کنه تا توجه ما جلب نشه.

مغز در درک شباهت بین اصل یک تصویر با تصویر بازسازی شده هم از توابع پیچیده ای تابعیت میکنه که خیلی جالبه. فرض کنید عکس یک انسان رو دو نفر قراره روی کاغذ بکشند، یکیشون یک کاریکاتوریست حرفه ایست و دیگری یک شخص معمولی، شخص معمولی سعی میکنه دقیقا عین اون عکس رو روی کاغذ بکشه و کاریکاتوریست حرفه ای همون عکس رو با Exaggerate کردن زیاد روی کاغذ تصویر میکنه. اگر ما این دو تصویر کشیده شده رو با یک الگوریتم ساده پردازش تصویر (روش Objectvie) با عکس اصلی بسنجیم طبیعتا تصویری که شخص معمولی از روی عکس کشیده به تصویر اصلی نزدیک تر (مثل شباهت پاسخ آمپلی فایر Goldmund زیر اسیلوسکوپ به ایده ال) و شبیه تره اما برخلاف این نتیجه که با روش Objective بدست اومده در اکثر اوقات مغز ما شباهت بیشتری بین کاریکاتوری که یک حرفه ای با ظرافت کشیده با اصل عکس حس میکنه. این نشون میده پردازش در مغز رو نه تنها باید جدی گرفت بلکه باید اساس همه ارزش گذاری ها پاسخ Subjective حس شنیداری ما به صدا باشه.

من مطالعه ای در مورد نحوه عملکرد مغز در مواجهه با صدا نداشتم و فقط بر اساس تجربیات محدودم حرف میزنم و فکر میکنم مهمترین چیزی که باید بهش توجه بشه پاسخ حس شنیداری به صداست. همانطور که در بحث Level های شنیداری گفتم از Level 2 به بعد اساس ارزش گذاری یک صدا، شنیدن موسیقی و توجه به ارتباط مغز با خود موسیقی میشه و ذهن ما دیگه دنبال پارامترهای صدا مثل Soundstage بهتر نیست. در Level2 و بالاتر آنچه مورد نقد و بررسی قرار میگیرد پردازش صدا در مغز است که  نتیجه اش پاسخ حس شنیداری به صداست. اگر صدایی بهترین شاخص ها رو داشته باشه اما شنونده نتونه در درازمدت به اون صدا گوش کنه اون صدا ارزش چندانی نداره حتی اگر زیر اسیلوسکوپ اون سیستم بهترین پاسخ رو داشته باشه.

نتیجه ای که میخوام بگیرم اینه که هر ارزش گذاری در مسیر بهتر شدن وضعیت صدا باید تنها و تنها بر مبنای پردازش صدا در مغز که همان پاسخ حس شنیداری ماست صورت پذیرد.

ادامه دارد …

Read More

Micro Linearity vs Macro Linearity بخش اول

یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۸
/ / /

عنوان بحث میتونست “Vitus Audio vs FM Acoustics” باشه اما من بهتر دیدم این عنوان رو انتخاب نکنم و بحث حالت کلی تر و جامع تری داشته باشه.

همانطور که میدانید حس شنیداری در انسان پاسخی خاص به صدا میدهد که درک آن با توجه به مدل Objective ساده نیست. من قصد دارم نگاهم رو در مورد این مساله بیان کنم و از این بحث نتایجی در مورد اینکه چرا صدای Audio Note و یا Vitus رو دوست دارم بگیرم.

این مساله مهم است چرا که صنعت صدا سالهاست با دیدی صرفا Objective و بدون توجه به حس شنیداری انسان به جلو رفت اما نتیجه مطلوب حاصل نشد و الان وقت اون رسیده که برگرده و به حس شنیداری توجه کنه. ما باید دیدی دوباره داشته باشیم به مساله measurement ها و از نو به مساله نگاه کنیم .

ماجرا اینه که در طراحی سیستم صوتی ما یکسری شاخص های Objective داریم که همان پارامترهای الکترونیکی یک سیستم هست مانند دیستورشن THD و پاسخ فرکانسی و Slew Rate و پاسخ فاز و …

یعنی یک سیستم صوتی یک سری شاخص های الکترونیکی داره که بیشتر طراحان روی بهتر شدن آن شاخص ها کار میکنند. عده ای از طراحان معتقدند بدون در نظر گرفتن ساختار شنیداری انسان و بدون توجه به پردازش صدا در مغز و تنها با بهتر کردن شاخص های الکترونیکی میتوان به ایده ال نزدیک شد.

در این دیدگاه ما توجهی به حس شنیداری و درک شنونده از صدا نداریم  و فقط مسیر حرکت به سوی ایده ال رو بهتر کردن پارامترهای الکترونیکی سیستم فرض میکنیم. در این دیدگاه طراحان سعی میکنند تا حد ممکن دیستورشن رو کاهش دهند (مانند Halcro) ، پاسخ فرکانسی دامنه را گسترش دهند و پاسخ فاز را خطی نگه دارند (مانند Goldmund) و …

نکته ای که اینجا وجود داره اینه که هر طراحی به شکلی سعی میکنه این شاخص ها رو بهتر کنه و برای همین هر کامپوننتی صدایی متفاوت از بقیه داره اما بطور کلی همه طراحانی که با این مدل کار میکنند صدای کامپوننت هایشان در یک کلاس خاص قرار میگیرد و این صدا با صدای کامپوننت های دیگری که به شکل دیگری بر اساس حس شنیداری طراحی میشود فرق دارد. فراموش نکنیم همه طراحان را نمیتوان به دو دسته کاملا مجزا یعنی Objective  و Subjective تقسیم کرد بلکه بسیاری از طراحان هم در یک محدوده ای بین این دو نگاه قرار دارند. مثلا طراحانی هستند که میدانند بر اساس مدل Objective استفاده از فیدبک منفی دیستورشن را کاهش میدهد اما بدلیل تاثیر بد فیدبک منفی بر حس شنیداری از آن استفاده نمیکنند اما اساس حرکتشان بیشتر بر اساس نگاه Objective است.

چیزی که ثابت شده اینه که تکیه محض بر روی measurement ها و مدل Objective نتیجه مطلوبی نداشته و Audiophile های زیادی در دنیا هستند که معتقدند نگاه 100% آبجکتیو در عمل نتیجه مطلوبی نداشته است.

خب ، چرا اینطور شده و چرا این مدل جواب نداده؟!

آیا گوش ما علاقه مند به شنیدن دیستورشن بیشتر هست که صدای لامپ رو به Solidstate ترجیح میده؟

آیا حس شنیداری ما درست طراحی نشده که از صدای درایور کاغذی بیشتر از درایور سرامیک خوشش میاد؟

مشکل از کجاست؟ آیا مشکل به شنونده بر میگرده و یا به مدل Objective ؟

وقتی مدل Objective با حس شنیداری در تناقض هست باید کدوم رو باور کنیم؟

خیلی ها سعی کردند به این سوال پاسخ بدهند که بنظر من خیلی هاشون جواب بدرد بخوری ندادند،

من معتقدم مدل Objective قابل اتکاست اما به دو شرط :

1) نه تنها سیستم صوتی رو بلکه ساختار شنوایی و پردازش صدا در مغز رو هم بتونه مدلسازی کنه  و رابطه شاخص های الکترونیکی سیستم صوتی رو با تاثیراتش بر مغز مشخص کنه

2) دقتش رو بیشتر از چیزی که الان هست بکنه.

مشکل اینه که ما تنها مدل Objective سیستم صوتی رو در اختیار داریم و هیچ دسترسی دقیقی (کارهایی در این فیلد انجام شده اما هنوز خیلی عقب هستیم) به آنچه در مغز ما اتفاق می افتد نداریم و زمانی مدل Objective میتواند به تناقضات پاسخ دهد که بتواند بفهمد در مغز ما هنگام شنیدن صدا چه اتفاقاتی می افتد.

خب الان مساله این نیست که مدل Objective چیز بدی است چون با حس شنیداری در تناقض است بلکه مساله اینه که مدل Objective به تنهایی در حال حاضر نمیتواند به همه پرسش ها پاسخ دهد و ما را به ایده ال مان برساند.

در مقابل اگر کسی بگوید این مدل Objective کافیست و الان دیگه این صداهایی که میشنویم ایده ال هستند و اشکال در اینجاست که حس شنیداری ما اشتباه میکند (چون مثلا به صدای لامپ علاقه بیشتری دارد) ، باید به او بگوییم حتی اگر فرض کنیم ساختار شنیداری انسان درست طراحی نشده اما به هر حال من شنونده باید از صدا راضی باشم و نه آن اسیلوسکپی که به سیگنال نگاه میکند.

عده ای که هیچ ایرادی در مدل Objective نمیبینند دو نوعند:

دسته اول مثل طراح Goldmund  معتقدند گوش انسان ظرفیت درک بالایی دارد و هنوز هم سیستم ها با مدل Objective قابلیت بهتر شدن دارند وهمچنان  باید در همین مسیر دیستورشن رو کمتر و پارامترهایی الکترونیکی رو ارتقاء داد.

دسته دوم (با عرض پوزش از دوستان) یکسری ابلهند که فکر میکنند همه کابل ها و آمپلی فایرها صدای یکسانی دارند و نیازی به بهتر شدن وضعیت نیست و آنچه تحلیل گران ازتفاوت صداها مینویسند ساخته ذهن خیال پردازشان هست.

دسته اول هنوز بعد از صد سال به نتیجه نرسیدند اما هنوز امیدوارند به نتیجه برسند اما دسته دوم بدلیل حماقت ذاتی شون فکر میکنند به انتهای خط رسیدند و یک سیستم 200 دلاری پایونییر صداش با یک سیستم صوتی خوب فرقی نداره چون در هر دو اونها دیستورشن از یک حدی کمتر هست.

دسته اول کسانی هستند که از نگاه من در Level0 جای میگیرند اما دسته دوم در Level منفی یک چون حتی با صفر هم فاصله دارند. دسته اول کاملا شعورشون رو از دست ندادند چون با گوش خودشون میشنوند که صدای بهتر هم هست و سعی میکنند با همون مدل Objective صدا رو بهتر کنند  اما دسته دوم خیلی راحت توانایی های مغز رو نادیده گرفتند و به یکسری اعداد تکیه کردند.

برای مشخص تر شدن دیدگاه ها این لینک رو ببینید :

http://forum.hifi.ir/viewtopic.php?f=53&t=225

کجا بودم ، یادم رفت …

آها

داشتم میگفتم مدل Objective نتونست به ما و حس شنیداری مون جواب خوبی بده و نتونست ما رو به ایده ال هامون نزدیک کنه و این پرسش پیش اومد که باید چکار کرد؟

عده ای معتقدند هیچوقت نمیشه فهمید چرا Audio note با 10% دیستورشن صدای بهتری از Halcro با 0.001% دیستورشن داره اما عده ای هم معتقدند درسته ما نمیتونیم با مدل Objective مغز رو مدل کنیم اما با شنیدن و تجربه مستقیم صدا میتونیم راهی رو به سمت ایده ال هامون باز کنیم.

دسته دوم مانند آرتور سالواتوره ، آقای Vladimir Lamm ( طراح Lamm) ، آقای Peter Qvortrup (طراح Audio Note) و آقای Eduardo de Lima (طراح AudioPax) نظرات جالبی دارند و مدل هایی رو ارائه میدهند که ادعا میکنند بر اساس اون مدل ها ما میتونیم بفهمیم چرا ما به برخی صداها حتی با دیستورشن بیشتر علاقه نشون میدیم.

من قبل از پرداختن به نظرات این طراحان که متاسفانه تعدادشون در دنیای Audio خیلی کم هست (اضافه کنم من معتقدم آدم های باهوش و درست حسابی خیلی کمی به این فیلد اومدند و در موردش تحقیق کردند و برای همینه فکر میکنم Audio در این صد سال پیشرفت درست حسابی نداشته) نگاه خودم رو مینویسم و اصلا ادعا نمیکنم  نظراتم 100% دقیق و درست هست اما حداقل خودم به این نظرات اعتقاد زیادی دارم و فکر میکنم بد نباشه شما رو هم در جریان نگاهم قرار بدم.

اولین چیزی که باید بگم اینه که تناقض بین نگاه Objective و Subjective در همه بخش ها و کامپوننت ها دیده میشه از جمله:

– دیجیتال در مقایسه با آنالوگ

– پردازش دیجیتال و عدم پردازش در دیجیتال

– پردازش در آنالوگ و عدم پردازش درآانالوگ

– Class A در مقابله با Class A/B و Class B و Class D

– لامپ  و ترانزیستور

– کابل کربنی و کابل مسی و نقره ای

– بلندگوی درایوری و هورن در مقابل دیگر انواع بلندگوها

– درایور کاغذی در مقابل درایور سرامیک

و بطور کلی ما نه تنها در انتخاب تک تک المانهای پایه مانند لامپ و ترانزیستور بلکه در نوع طراحی سیستم هم تناقضاتی رو بین نگاه Objective و نگاه Subjective میبینیم. من شرح نگاهم رو با این جمله آرتور (Arthur Salvatore)  شروع میکنم :

Only simplicity is able to capture the complexities of music, while complex circuits will inevitably sound simple, predictable and, ultimately, boring

ادامه دارد …

Read More

نظر دوست خوبمون جناب آقای مهرداد

سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

دوست خوبمون جناب آفای مهرداد لطف کردند و نظرشون رو برای من نوشتند، من از این بابت ازشون تشکر میکنم و امیدوارم دوستان دیگر هم اگر نظر و نقدی دارند برای من بفرستند. نوشته زیر متن نامه ایشان هست:

درمورد نظر آقای پوینده
من فکر میکنم نحوه برخورد ایشون یه مسئله شخصی است، اما در مورد بقیه مسائل :
مسلمأ  اونهایی که صدای ویتوس رو نشنیدند نمی تونند نظری بدن ( مثل خود من) ولی من معتقدم :
–   تحقیق ، مطالعه و بررسی زیاد کار بسیار ارزشمندی ونه تنها خیلی ها توان این کار رو بصورت تخصصی ندارند بلکه ممکنه حرفه ای با مسئله برخورد نکنند و وقت کافی  نداشته باشند اون هم درجایی مثل اینجا با این امکانات !!

–  : من از این مسئله که ما راحت وبدون تعارفات و ملاحضات نظر شخصی مون رو ابراز  کنیم استقبال میکنم . درسته که در محیط ما ممکنه درد سر هایی ایجاد کنه ولی بطور کلی (نه نسبی ) ما در خیلی از زمینه ها این مشکل رو داریم که افراد نظر مستقیم و دقیق رو  ( اگر خیلی شخصی هم باشه )  نمیدن .
من از اینکه امیر حسین نظراتش رو راحت و حتی تند میده خوشحالم، حتی اگر با سلیقه من تفاوت کنه یا فرضا مثل هر کسی اشتباه کنه . چون من فکر میکنم وقتی کسی مطالعه  وتحقیق میکنه و عمیقا حرف دلش رو میزنه اون حرف قابل تامل و دارای ارزش هست  حتی اگر من نظر دیگه داشته باشم میتونم از این نظردر جهت کامل کردن فکر خودم استفاده  کنم و یا میتونم فکر کنم که این نظر قابل گسترش ، پیشرفت و کامل شدنه .
البته شایدآقای پوینده  اطلاعاتش زیاد باشه و احتیاجی به دنبال کردن این مطالب نداشته باشه ولی خیلی ازمخاطبان و دوست داران که از اطلاعات افرادی مثل امیر حسین استفاده  میکنند رو نباید فراموش کرد .
من با اینکه سعی میکنم همیشه خیلی خوب هرچیزی رو دنبال کنم ولی بیشتر کارم موسیقی هست و هیچوقت نمی تونم و نباید  های فای  رو  به اندازه کسانی که حرفه ای در این کار  هستند دنبال کنم .
و ارزش وقت و علاقه کسانی که اون رو دنبال میکنند میفهمم ، همون طور که خودم موسیقی  رو دنبال میکنم  .این برای من خیلی مهمه که  گاهی حتی ممکنه مدت ها طول بکشه تا من  اسم برندی مثل ویتوس رو بتونم پیدا کنم و به اون بر بخورم و چیزهای ازش بفهمم  .!
و البته از این موارد وموضوعات خیلی زیاد هست .!
این اطلاع رسانی و آگاهی خیلی ارزشمنده و ربطی به این نداره که حالا من از روی ساده گی  یا تنبلی صرفا از روی نظر کس دیگری مثلا برم وفلان دستگاه رو خریداری کنم . و به فرض  اگر بخوام برم  ویتوس  بخرم باید صداش رو بشنوم و با توجه به سلیقه و سطح دریافتم اون  رو امتحان کنم .  مسئله ای که فکر کنم  امیر حسین از بس بهش اشاره کرده  و زیاد گفته  همه اون رو میدونند .
–  : من قبلا میخواستم مطلبی در باره یکی از معیار های صدا در بین اودیوفیل ها و منتقدین
در فروم بنویسم ولی بد نیست الان بهش اشاره ای بکنم :       نوترالیتی

این مسئله ذهن من رو همیشه بخودش مشغول کرده جدای این مسئله که بنظرم نمیشه  زیاد اون رو به صورت خالص جستجو کرد و فکر کنم بیشتر به ساز های آکوستیک بشه ربطش  داد باید بگم با توجه به سطح دانش من که ۲۵ سال هست دارم موسیقی کارمیکنم و سعی  میکنم بسازم و حرفه ای گوش کنم و از کودکی هم در محیطی بدنیا اومدم که صدای موسیقی  تقریبا حرفه ای تو گوشم نواخته شده ، صدای سازها  اصلا  واحد و مشخص نیست.
تاجایی که من میدونم ما در مورد هر ساز که فکر کنید ده ها درجه  از جنس صدا و ظرافت های صوتی داریم مثلا ما ده ها نوع صدای گیتار فقط نوع نایلون رو در رنگ های صدا و جزئیات مختلف … داریم که فقط اگر سیم رو عوض کنیدمیتونید به تعداد مارک های سیم در بازار  و سایز های سیم و Tension های گوناگون سیم وغیره به تنوع برسید .
بعد وارد مرحله نوع میکرفون ، سلیقه صدا بردار و نوازنده یا آهنگساز در استفاده از تمام  افکت هایی که شاید بشناسید  میشیم ….. و الی آخر . این فقط اشاره ای هست به این تنوع بزرگ.
البته من وجود یه حدود فرضی رو برای طبقه بندی صدا قبول دارم ولی در عمل شاید صدای واحدی  ازیک ساز ویک نوازنده توسط صدابر دار وسلیقه ساخت تغیراتی بکنه که به نظر من این مسئله نوترالیتی کاملا گسترده میشه ونمیتونیم معیار خیلی دقیقی براش پیدا کنیم . ما چندین بار برای آزمایش  صدای گیتار نایلون رو به دفعات در استودیو با دوستان ضبط و پخش کردیم بصورت کوتاه ولی  هیچ وقت اون چیزی که گوش من میشنوه ( اگه خیلی ظریف دقت کنید) با نوع ضبط شده نزدیک نیست حتی در بهترین ضبط ها که ما در رکورد ها خارجی مقایسه کنیم .
پس همیشه یه فیلتری هست و یه تفاوتی ،  و میشه یا بدنبال کمترین تفاوت بود و  یا چیزی که من همیشه خودم شخصاون رو هم در نظر میگیرم” که  :  صدایی رو که میشنویم  به عنوان محیطی مخصوص به خودش در نظر بگیریم ، باتوجه به اینکه میخواد به اصل نزدیک بشه وشرایط استانداردی رو معیار قرار داده ولی در نهایت بقول نقد ادبی رسانه منحصربفردی برای خودش  هست مثل یه عکس خیلی دقیق از چیزی که با فرض حتی شباهت بسیار با خود اون موضوع متفاوت هست . حتی گاهی با توجه به تجربه من بعضی اوقات یه رکورد خوب چون توسط صدابر دار کاملا پالایش  شده از خیلی جهات از صدای زنده بهتر هست( نه از تمام جهات ) گاهی شما در صحنه کنسرت اون تعادل و شفافیت موجود در رکورد رو در تمام جاهای سالن و برای تمام ساز ها ندارید.!
من قبلا می خواستم در این باره بنویسم وجدای این مطلب این پیشنهاد رو بدم که منتقدین  اگر میخوان روی صدای ساز ها شناخت بیشتری پیداکنند بد نیست توی استودیو هم تجربه داشته  باشند تا علاوه بر شناخت بیشتر موسیقی از نحوه تغییرصدا در پروسه ضبط هم مطلع باشند واون روخوب حس کنند . یعنی صدای ویولون واحد نیست ولی صدای یه ویولون خاص رو میشه شنید و دید  بعد از ضبط چه تغییری میکنه و اون فرضا صدای در حافظه رو با صدای رکورد شده اون مقایسه کرد وسنجید . البته هرچه شناخت بیشتر باشه بهتر هست ،  ولی بنظرم منتقد  با تجربه زیاد میتونه صدای کامپوننت ها و خصوصیاتشون رو حتی بدون توجه خیلی زیاد  به  صدای ساز های مرجع تشخیص بده  و صداو خصوصیات خود صدای پخش شده رو ارزیابی کنه
نه موسیقی رو . دقت کنید، که درسته که ما می خواهیم  موسیقی گوش کنیم و به لذت شنیداری عمیق تر  دست پیدا کنیم ( مثل خودم ) ولی به نظر من نقد حرفه ای های فای یا های اند  نقد صداست ( برپایه موسیقی و دریافت اون ) نه نقد موسیقی !

Read More

Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing بخش دهم

جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۸
/ / /

بنام خداوند بخشنده مهربان
امروز لازم دیدم در مورد آنچه یک شنونده در طول سالهای سال دقت در صدا و شاخص های شنیداری تجربه میکند بنویسم.
این مطلب قرار نبود نوشته بشه چون در بخش های قبلی همین موضوع Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing به آن اشاره شده بود اما وقتی دیدم رومی از نگاه خودش به این موضوع پرداخته منم تصمیم گرفتم یک پست جدا برای این موضوع در نظر بگیرم و البته به سوالاتی هم پاسخ بدهم. این نوشته بخش دومی هم داره که پاسخ به مهندس پوینده عزیز هست و در پست بعدی من سعی میکنم نظرات مهندس رو نقد کنم و به پرسشهای پیش اومده پاسخ بدم.

هدفم از طرح این موضوع چند چیز است:
1-    چرا یک شنونده در طول زمان و بدست آوردن تجربیات بیشتر نظراتش کمی رادیکال تر و غیر معمول تر از بقیه آدمها میشه
2-    چرا اظهار نظرات آدم ها در مورد صدای یک سیستم یا کامپوننت گاهی تا 180 درجه فرق میکنه
3-    مهمتر از همه، چرا نباید هیچوقت تلاش کنیم تا نظراتمون رو با اصرار به دیگران بقبولانیم
4-    چرا بیشتر تحلیل گران درک عمیقی از صدا ندارند
5-    چرا نوع موسیقی (نه فقط ساختار) در ارزش گذاری یک صدا مهم هست
6-    چرا سیستم آکوستیکی شرط لازم برای یک صدای خوب هست
7-    چرا اظهار نظر در مورد یک کامپوننت کار راحتی نیست و شرایط خاصی رو می طلبه

من یک تقاضا دارم اونم اینه که خواننده ای که این مطلب رو میخونه باید بعد از خوندن این مطلب کمی به این موضوع فکر کنه و سعی کنه خودش رو نقد کنه. تنها راه حرکت به سمت جلو نقد خودمون هست و پذیرش اینکه ممکنه چیزهایی باشه که نمیدونیم و لازمه که یاد بگیرم.
تنها راهی که باعث میشه دیدگاه ها به هم نزدیک بشه و شخص قدمی به جلو برداره اینه که هر کسی این شجاعت رو داشته باشه که عمیق تر فکر کنه و خودش رو نقد کنه چون اگر کسی این قابلیت رو نداشته باشه، احتمال اینکه کس دیگری بتونه اون آدم رو تغییر بده و به جلو ببره محال ممکنه.
اینو نوشتم برای اینکه بگم من نه قصد تغییر نظرات کسی رو دارم و نه این امکان وجود داره که ما بتونیم نظرات کسی رو تغییر بدیم در حالی که خودش علاقه ای به نقد خودش نداره.
امیدوارم این ظرفیت و علاقه برای پذیرش نقد مخالفان در همه ما باشه تا با هم به سمت جلو حرکت کنیم.
نوشته زیر حاصل تجربیات خودم در طول مدتی است که با صدا سروکار داشتم و در مسیر پیش رویم آنچه دیدم را برای شما گزارش میکنم.
من طی این هفت هشت سالی که با صدا سروکار داشتم تست های خیلی زیادی در خانه خودم انجام دادم (نتیجه خیلی از این تست ها هنوز در دفاترم هست اما هیچوقت اونها رو وارد سایت نکردم) و سایت هم باعث آشنایی هایی شد که در نتیجه اونها من صدای سیستم بسیاری از دوستان رو در تهران شنیدم. گزارش خیلی از صداهایی که شنیدم رو در دفترم نوشتم اما بیشتر اون گزارشات در سایتم نیومد و فقط گزارش هایی درج شد که کیفیت دمو صدا امکان نوشتن تحلیل مفصل رو میداد.

تو همه این دمو ها میشد در مورد خیلی از کامپوننت ها نظرهایی داد اما من فقط جایی که مطمئن بودم نظرم رو در مورد کامپوننتی اعلام کردم چرا که دوست داشتم بشه روی نظراتم کاملا حساب کرد.
همه این تجربیات رو من بر اساس اهمیت اونها به چند دوره تقسیم کردم که معتقدم یک شنونده در طی مسیر گوش سپردن به صدا پنج مرحله رو طی میکنه. البته مرحله اول موقعیت یک شنونده مبتدی هست و چهار مرحله دیگر بر اساس عمق درک شنونده از صدا و رابطه آن با موسیقی دسته بندی میشه.
قبل از شرح این مراحل لازمه من یک مساله رو اینجا بنویسم اونم اینکه شمایی از های فای رو که بعدا بهش رجوع میکنم اینجا بکشم. به شکل زیر نگاه کنید :

figure

در شکل بالا رکورد یا مدیا همون CD ، DVD Audio و یا Master Tape ، Vinyl و نوار و … میتونه باشه که به دو بخش دیجیتال و آنالوگ تقسیم میشه.
کل بلایی که سر صدای سر صحنه از لحظه صدابرداری تا تبدیل به یک مدیا شدن میاد در این مدیا ذخیره میشه.
در بخش دوم سیستم الکترونیکی (شامل Player و Pre و Power و Crossover و کابلها) است که این مدیا رو میخونه و تقویت میکنه و به سیستم آکوستیکی تحویل میده.
در سیستم آکوستیکی سیگنال الکتریکی توسط درایورها در یک فضای آکوستیکی تبدیل به انرژی صوتی میشه.
سیستم آکوستیکی بطور کل شامل درایورهای بلندگو (مبدل انرژی الکتریکی به انرژی صوتی) و جعبه بلندگو و مکان بلندگو و شرایط آکوستیکی اتاق و البته مکان نشستن شنونده هست.

خب برمیگردم به موضوع مراحل یا Level  های شنیداری.
پنج Level به اختصار عبارتند از :

1)    Level Zero : Beginner Listener
2)    Level One : Macro Level includes L1A and L1B
3)    Level Two : Long Term Listening
4)    Level Three : Micro Level (Musical Level)
5)    Level Four : Re-creative Level

یک شنونده که تازه وارد دنیای صدا میشه در Level صفر جا میگیره. این شنونده خیلی درکی از شاخص های صدا نداره و صدا رو به صورت یک چیز درک میکنه و فقط این احساس رو داره که صداها با هم فرق دارند.
از لحظه ای که شنونده مبتدی شروع به دقت در تفاوت بین صداها میکنه کم کم  از Level صفر خارج میشه و به سمت Level بعدی حرکت میکنه . خیلی از کسانی که مدت زیادی است در این مقوله های فای هستند هنوز تو همون Level صفر به سر میبرند و نه درکی از شاخص های صدا دارند و نه حتی برخی از اونها تفاوت ها رو درست تشخیص میدهند. حتی خیلی از نوازندگان و آهنگسازان هم میتونند در همین Level صفر باشند و تمرکز مغز اونها بیشتر روی ساختار موسیقی هست و نه روی شاخص های صدا. البته از نگاه من یک نوازنده میتونه در Level های بالاتر هم قرار بگیره و به هر حال یک نوازنده حرفه ای قابلیت مغزش در درک صدا با یک Level صفر معمولی فرق داره و توانایی بیشتری داره تا این مسیر رو خیلی سریع تر طی کنه.

البته نوازندگان حرفه ای در مسیر خودشون که انتخاب ساز خوش صدا تر هست قابلیت های بالایی دارند و اونها گوش خیلی حساس تری از آدم های معمولی دارند و مساله اینه برای رفتن به Level های بالاتر اونها باید تمرکز مغزشون رو روی صدا قرار بدهند.

کلا مساله ادبیات های فای که از تغییر صدایی که سیستم های صوتی ایجاد میکنند بوجود میاد یک فضای خاص هست که نمیشه انتظار داشت یک نوازنده با اون فضا آشنا باشه و نوازندگان مغزشون در مسیری دیگر و با دیدی دیگر به صدا رشد میکنه که خیلی نمیشه اونها رو به فضای صدای سیستم ها مربوط کرد. هر مغزی روی چیز خاصی تمرکز داره و روی همون شاخص عمیق تر میشه و تفاوت های ریز تر رو میفهمه و چون تمرکز مغز نوازندگان با یک Audiophile تا حد زیادی فرق میکنه کلا هر کدوم اونها در دنیای خودشون قرار میگیرند و خیلی منطقی نیست ما قابلیت های اونها رو تو فضای خودمون نقد کنیم.

نظرم در مورد مهندسان صدا و کسانی که در استودیو ها کار میکنند هم اینه که درک اونها از صدا تا حدی وابسته به رفرنسشون از صدای زنده هست و معتقدم 90 در صد اونها بین Level صفر و Level یک هستند و اونهایی که در Level1 هستند بیشتر به شاخص های ماکرو صدا توجه دارند البته یکی مثل Douglas Sax هم پیدا میشه که واقعا درک درستی از صدا داره.
کاربران Level صفر سر از مفاهیم صدا مثل ریتم و بافت و اینها در نمی آورند و فقط حس میکنند صداها با هم فرق دارند. در این Level این اشخاص در بیشتر موارد دست به انتخاب های اشتباهی میزنند و در صورت داشتن پول زیاد میلیون ها تومن برای صدایی میدهند که ارزش چندانی ندارد و البته صدایی که میشنوند در اکثر اوقات بعد از یک ساعت باعث سردرد میشود. بیشتر Level صفری ها تنها راه بهتر کردن صدا را تعویض کامپوننت میدانند و بیشتر اونها تو دنیای شیرین عوض بدل کردن سریع کامپوننت ها دست و پا میزنند.
عدم تجربه و درک کم بسیاری از آنها از صدا باعث میشود آلت دست فروشنده ای شوند که به شکل های مختلف جیبشان را خالی میکند و تنها مرجع این کاربران حرف های خنده دار فروشندگان و ستاره های مجلات هست.
متاسفانه برخی از این کاربران در مواجهه با حرف های فروشندگان و مجلات و نظرات دیگران حتی یک سیستم درست ارزش گذاری هم ندارند و نمیتونند تشخیص بدهند ارزش حرفی که یک فروشنده به اونها میزنه در مقایسه با حرفی که یکی مثل جیم اسمیت میزنه چقدر هست و ممکنه یک فروشنده کاری کنه که کاربر فکر کنه جایگاه اون فروشنده و نظر اون فروشنده از نظرات یکی مثل جیم اسمیت هم بالاتره.
یکی از این فروشندگان برای فروش متراژ بیشتری از کابلهاش به خریداری میگفت کابلهای این برند رو کیلومتری تست میکنند و شما اگر متراژ بیشتری بگیرید مشکلی پیش نمیاد؟! من هم مطمئن بودم اون کاربر تو ذهنش نمیتونست درست تشخیص بده حرف من در مورد کوتاه بودن کابل درسته و یا حرف اون فروشنده.
مساله عدم ارزش گذاری درست هم یکی از مسائل مهمی است که یک کاربر در Level صفر باید بهش فکر کنه و سعی کنه بفهمه ارزش هر منبع اطلاعاتی چقدر هست.
پیشنهاد من به دوستانی که در Level های بالاتر هستند اینه اگر دوست داشتید اطلاعات باارزشی رو از تجربیاتتون به رایگان در اختیار کسی که در Level های پایین تر هست بگذارید اول مطمئن بشید اون آدم ارزش چیزی که شما دارید بهش میدید رو کاملا میفهمه. کسی که ارزش اون اطلاعات رو نمیفهمه و پیشنهاد شما رو با پیشنهاد یک فروشنده Level صفر یکی میکنه باعث میشه از کاری که کردید پشیمون بشید.
برخی از کاربران در این Level نه به انتخاب یک کابل مناسب اهمیت میدهند و نه اصلا به Tune و Tweak توجه دارند و نه معتقدند که آکوستیک روی صدا تاثیر دارد و فکر میکنند اگر پول بیشتری بدهند و بلندگوی 300 کیلویی رو با آمپ 200 کیلویی بر اساس آخرین پیشنهادات استریوفایل و Absolute Sound جمع کنند به صدای بهتری میرسند.
در این Level من ایرادی به کاربر نمیگیرم چون دلیلی نداره در دنیای ما همه درک عمیقی از صدا داشته باشند و من ایراد رو از سیستم بازار میگیرم که با سیاست هاش فقط دنبال پول بیشتر گرفتن هست. در این سیستم مجلات نقش کلیدی بر عهده دارند و فروشندگان با تحمیق کاربر سعی میکنند اونو در مسیری اشتباه به ته جهنم های فای بفرستند.

کلا بیشتر کاربران کم تجربه در Level صفر از صدای Impressive خوششون میاد که حالتی غیر طبیعی اما در ظاهر خوشایند داره و تولید کنندگان هم اکثرشون بر مبنای همین سلیقه محصولاتشون رو تولید میکنند و صدای خیلی از سیستم های گرانی که در بازار تولید میشه برای دقایق اولیه شنیدن خوشایند هست و نه در دراز مدت. فراموش نکنیم خیلی از طراحان سیستم های صوتی هم که ایده ال گرا هستند و سعی میکنند بهترین ها رو طراحی کنند در همون Level صفر و اکثر در Level یک جا میگیرند و خیلی راحت میشه با شنیدن صدای سیستم اونها فهمید درکشون از صدا در چه سطحی هست. بینشون آدم با شعور مثل Nelson Pass هم پیدا میشه که میدونه داره چکار میکنه اما عملا بخاطر جبر بازار آمپلی فایر 1000 واتی تولید میکنه اما در گوشه ای هم برای دل خودش مشغول پروژه first watt هست.
در سیستم بازار تاکید اصلی روی عبارت The Best هست و هر ماه یک The Best جدید کاربر رو وسوسه میکنه، یک دور باطل که فقط و فقط پول از کاربر میگیره و هیچ نتیجه ای نداره و همه انتقاد من از مجلات اینه که چرا به اعتماد کاربرانی که در این Level هستند پاسخ درستی نمیده. نه تنها صدای اکثر این سیستمها Impressive هست بلکه شکل و قیافه و وزن و اندازه و Specification این کامپوننت ها هم خیلی Exotic و Impressive هست. چه بازار احمقانه ای داریم …

متاسفانه Level صفری ها اکثرشون به این نوع محصولات در بازار علاقه مندند و بقول آقای راد که میگفت بعضی از این مشتریان برای خرید به ارتفاع پنل توجه میکنند و ما پنل دراز تر ها رو بهتر میفروشیم؟!
مطمئن باشید تحلیل گران مجلات استریوفایل و بقیه کاملا میدونند کسانی که این مجلات رو میخونند و بر اساس پیشنهادات اونها سیستم ارتقا میدهند تو همون Level صفر هستند و به جای کمک به اونها سعی میکنند به گردش بازار کمک کنند.
در بین کاربران Level صفر کسانی هم هستند که هوشمندانه تر عمل میکنند و خیلی زود میفهمند که این دور بی پایان فایده ای نداره و سعی میکنند بجای باور مجلات مسیر دیگری رو در پیش بگیرند.
های فای در 99 درصد مواردی که من دیدم نتیجه قابل قبولی برای کاربران Level صفر نداشته و توصیه من به این کاربران اینه که تا زمانی که نمیدونند مسیر درست کدومه دست نگه دارند و پول و انرژی هاشون رو بیهوده مصرف نکنند.
اما یک شنونده پیگیر که دوست داره بیشتر از دنیای صدا سردربیاره تست هاشو شروع میکنه و در دفترش تجربه هاشو ثبت میکنه و در ضمن نگاهی هم به تحلیل های دیگران میندازه. در این فرایند کم کم از روی تفاوت ها صدا در ذهنش به چند شاخص تجزیه میشه و کم کم یک مختصاتی رو برای صدا در ذهنش ترسیم میکنه.
با مقایسه تفاوت هایی که درک کرده با تحلیل هایی که در مورد اون کامپوننت نوشته شده کم کم میفهمه اسم شاخصی که درکش کرده چه معادلی در ادبیات های فای داره. مثلا با شنیدن صدای کابل کارداس مفهوم Fullness رو میفهمه و با شنیدن صدای Quad مفهوم Wholeness رو و یا با مقایسه NAD با Denon مفهوم Warmness رو در صدا متوجه میشه. هر تجربه ای از صدا به گسترش درک مفاهیم بیشتری از صدا می انجامد و به مرور با تست ها و صدا شنیدن ها شنونده یک زبان مشترک با تحلیل گران پیدا میکند.
تجزیه صدا به شاخص های اون و درک این شاخص ها کمک میکنه یک شنونده کم کم بتونه در مورد یک صدا حرف بزنه و صدا رو با شاخص هایی که فهمیده شرح بده.
کسی که بتونه تحلیل بنویسه از Level صفر به Level یک میرسه و از نگاه من غیر از تلاش و تست های زیاد کمی هم استعداد لازمه تا کاربر به این Level مهاجرت کنه.
90 درصد تحلیلگران در این Level حضور دارند و اونها با توصیف صدا باعث میشوند کسانی که در Level صفر هستند رو مجذوب خودشون کنند و این حس رو در Level صفری ها بوجود بیارند که میتونند به نوشته های تحلیل گر اعتماد کنند.
بیشتر این Level صفری ها چون خودشون درکی از شاخص های صدا ندارند این اعتماد به نفس رو هم ندارند که این تحلیل گران رو زیر سوال ببرند و همیشه از مجلات تو ذهنشون یک چیز معتبر و از تحلیل گران آدم های متخصصی میسازند.
اونها هم با اعتمادی که Level صفری ها بهشون دارند تا حد ممکن از این فرصت استفاده میکنند و ترتیب کاربر رو میدهند.
من Level یک رو به دو بخش L1A و L1B تقسیم میکنم و بخش L1A رو هم براش درجاتی قائلم و معتقدم همه کسانی که در L1A جای میگیرند به یک اندازه از صدا نمیفهمند.
در L1A ما به نسبتی شاخص های صدا رو درک میکنیم و در L1B ما این توانایی رو داریم که بتونیم صدا رو بقول معروف Debug کنیم.
در L1A ما یک مختصاتی از صدا در ذهنمون داریم اما در L1B ما یک آرشیو از مقیاس تاثیر هر نوع تغییر داریم که بهمون کمک میکنه وقتی به صدایی گوش میدیم بفهمیم ایراد صدا به کدوم بخش برمیگرده.
اینکه کسی بتونه تشخیص بده ایراد صدا به کجا برمیگرده باید اول تجربه لازم رو در L1A بدست آورده باشه و بعد در L1B به مهارت برسه.
مفهوم اینکه کسی بتونه صدا رو اشکال یابی کنه و بفهمه اشکال از کجاست در Level های بالاتر هم میتونه وجود داشته باشه اما شروعش از انتهای L1A هست.
من یک مفهوم ماکرو و یک مفهوم میکرو تعریف میکنم به این معنی که وقتی شنونده ای وارد Level یک میشه و شروع به درک شاخص های صدا میکنه پارامترهایی رو زودتر میفهمه و دامنه لغاتی که از صدا درک میکنه یک مسیری رو طی میکنه. مثلا یک شنونده اولین چیزهایی که براش قابل درک هست مفهوم فرکانسهای بالا و Mid  و Bass هست و خیلی از آدم های معمولی هم در مورد باس یک سیستم اظهار نظر میکنند و این دلیلش اینه مفهوم باس یا mid خیلی زودتر درک میشه تا مفهومی مثل ریتم یا Texture .
مفاهیمی که زودتر درک میشوند رو من مفاهیم ماکرو اسم گذاری میکنم و مفاهیمی که دیرتر درک میشوند و برای فهمیدن شون نیاز به درک عمیق تری از صدا هست رو من مفاهیم میکرو نام گذاری میکنم و هر مفهومی در نسبتی میان ماکرو و میکرو قرار میگیرد.
اینکه گفتم L1A هم درجاتی دارد به این برمیگردد که همه تحلیل گران به یک اندازه از صدا نمیفهمند و یکی ممکنه کل درکش از صدا به پارامترهای ماکرو محدود شود اما ممکنه تحلیل گری هم مفاهیم عمیق تری رو درک کنه که دیگران اونرو درک نکردند.
اولین بار آقای مارتین کالمز مفهوم ریتم رو توضیح داد (http://www.hificritic.com/downloads/Archive_A7.pdf) و مسلما تحلیل های کالمز بخاطر تجربه و درک بالایی که از صدا دارند هیچوقت با نوشته های یکی مثل wes Philips یکی نیست چون درک این دو از صدا متفاوت است. یک تحلیل گر خوب میتونه چیزهای جالبی رو به ما یاد بده اما بیشتر اونها فقط توصیفی از صدا ارائه میکنند و نه یک تحلیل عمیق و کلی با به به چه چه کردن بفکر تبلیغات هستند.
مساله دیگری که هست اینه که درک برخی از شاخص های صدا وابسته به میزان اطلاعاتی هست که سیستم میتونه بده. با یک ضبط ساده سونی نمیشه مفهوم Ambience رو فهمید و اگر بخواهیم مفاهیمی از این دست رو درک کنیم باید صداهای دقیق تری رو در شرایط مناسبی بشنویم و شانسی که من آوردم این بود که این سایت باعث شد خیلی جاها صداهایی بشنوم که حداقل خودم هیچوقت امکان خرید اون سیستم ها رو نداشتم. یک سیستم ای مثل Audio Note میتونه به شما بفهمونه معنی Communicative بودن و Emotional بودن در صدا چیه و شما تا این صدا رو نشنوید نمیتونید این شاخص رو درک کنید.
در L1B یک شنونده علاوه بر درک شاخص ها میاد به یک چیز دیگه توجه میکنه اونم اینه که دقت میکنه ببینه مثلا آمپلی فایرها با چه برداری صدا رو تغییر میدهند و یا بلندگو ها به چه شکلی صدا رو تغییر میدهند و با درک نوع تغییر صدا و مقیاس تغییر در هر یک از شاخص ها برای خودشون یک آرشیوی میسازند که در اون آرشیو میزان تاثیر هر نوع کامپوننتی بر شاخص های صدا مشخص هست و با کمک این تجربیات وقتی صدایی میشنوند میتونند بگویند اشکال صدا از کجاها میتونه باشه.
گذاشتن تشخیص روی اینکه اشکال صدا از کجاست کار راحتی نیست و هم تجربه بالایی میخواد و هم حافظه خوبی و خیلی کم هستند کسانی که در L1B به مهارت میرسند. تا کسی یه این مرحله نرسه وقتی خطایی در یک صدا میشنوه نمیتونه به درستی تشخیص بده این خطا به چه نسبتی و از کدوم بخش یا کامپوننت ناشی میشه.
کسی که به L1B میرسه تا حدی میتونه خودش سیستم اش رو Setup کنه و تا حدی هم ممکنه موفق بشه به صدای خوبی برسه.
در Level یک شنونده خیلی نظرات رادیکالی در مورد صداها نداره و این احساس هست که همه صداها برای خودشون خصوصیاتی دارند و در شاخص هایی خوب و در شاخص هایی هم خوب نیستند و کلا یک نگاه همه رنگ ها خوبند داره.
در این Level شنونده به خود صدا و شاخص هاش توجه داره و متوجه میشه با هر نوع موسیقی انگار یک سیستم خاص بهتر جواب میده و کلا دریافت اش از صدا وابسته به تاثیر کوتاه مدت صدا بر خودش هست.
ممکنه یک شنونده در این Level به خیلی از Tweak ها و Tune ها توجه کنه و حتی گاهی به فکرش برسه چند تا دیفیوزر هم بچسبونه به دیوار و یا خیلی هم این احساس بهش دست بده که دیگه چقدر از صدا میفهمه و میتونه برای دیگران نظراتش رو بیان کنه اما کم کم به مرور زمان احساس میکنه این تنوع صداها و این نظراتی که در مورد صدا هایی در کوتاه مدت شنیده داده شاید خیلی نتونسته کمکش کنه که در دراز مدت با صدا کنار بیاد.
در این Level هم هنوز تاثیر سیستم آکوستیک میتونه از نگاه تحلیلگر پوشیده بمونه و شاخص هایی در صدا باشه که درکش در دوره کوتاه مدت شنیدن ممکن نباشه. در این Level شنونده بیشترین توجه اش به سیستم صوتی (Electronic Audio System) و تا حدی به رکورد هست.
Level یکی ها هنوز به تاثیر صدا بر حس شنیداری در دراز مدت توجه ندارند و خیلی از اونها با شنیدن یک صدای Impressive خیلی خوشحال میشن اما برخی هاشون کمی جلوتر میروند و کم کم به طبیعی تر بودن صدا بیشتر توجه میکنند تا Impressive بودن. بی ارزش بودن خیلی از تحلیل هایی که مجلات میکنند هم با درک Level های بالاتر مشخص میشه و برای همینه من تاکید زیادی دارم روی اینکه نمیشه روی حرف خیلی از این تحلیل گران حساب باز کرد.
کم کم بعد مدتی شنونده در این Level میفهمه انگار همه شاخص های صدا اهمیتشون یکی نیست و خیلی از صداهایی که شنیده و در ابتدا خوب بودند در درازمدت خیلی خوب نیستند و این سوال رو در ذهنش مطرح میکنه که آیا باید یک سیستم ارزش گذاری دیگری برای صدا غیر از میزان خوب بودن شاخص های صدا مانند ریتم و Image و … تعریف کنه.
گاهی به خودش میگه چرا این سیستمی که من در خونه دارم و میلیون ها تومن براش پول دادم و همه شاخص هاش هم Ok هست اما من تو ماشینم با اون ضبط معمولیش بیشتر دوست دارم موسیقی گوش کنم با اینکه صدا تو ماشین اصلا پارامترهای خوبی نداره.
کسی که پاسخی برای این پرسش پیدا کنه به Level دوم قدم میگذاره. شنونده به خودش میگه اگر هدف از یک صدای خوب شنیدن بیشتر موسیقی هست پس بجای اینکه من بیام در مورد شاخص های صدا مانند Timing و Transparency و … حرف بزنم ببینم چه صدایی میتونه کمکم کنه که در درازمدت به موسیقی گوش بدم.
الان دیگه مهم نیست یک سیستم soundstage بزرگی داشته باشه و یا خیلی ماکرو داینامیک خوبی داشته باشه، چیزی که مهمه اینه که هرجور میخواد باشه اما اجازه بده من تو روز بدون مشکل هرچقدر دلم خواست به موسیقی گوش کنم.
در این مرحله کم کم شنونده سعی میکنه رابطه ای بین شاخص های صدا و یا ترکیبی از اونها با حس شنیداریش پیدا کنه و میاد ببینه صدا باید چه نوع مشخصه ای داشته باشه که بتونه در درازمدت بدون توجه به صدا به موسیقی گوش کنه.
در این مرحله شنونده متوجه میشه شاخص هایی در صدا هست که در کوتاه مدت درک نمیشه و درک اونها نیاز به شنیدن طولانی مدت داره و تاثیر اونها بر مغز خیلی مهم هست.
اگر شانس بیاره و مثل من تو خونه آرمن صدا بشنوه میفهمه آکوستیک سیستم چقدر مهم هست و بدون اون شنیدن در درازمدت خیلی خوشایند نیست و آکوستیک سیستم خوب میشه شرط لازم برای مسیر های فای.
به این نتیجه میرسه 300 میلیون تومن پول دادن برای سیستم درسته در صدا تغییر ایجاد میکنه اما این تغییر برای حس شنیداری در درازمدت ارزش چندانی نداره.
این شنونده دیگه از اون دور باطل میاد بیرون و ممکنه اگر امکان آکوستیک سیستم خوب براش نباشه به همون رادیو لامپی یا ضبط ساده بسنده کنه.
از Level 2 به بعد شنونده دیگه بجای شاخص های صدا، حس شنیداریش رو مورد دقت و بررسی قرار میده اون هم در درازمدت و سعی در برقرار کردن ارتباطی بین شاخص های صدا با حس شنیداریش داره.
نظرات این آدم کمی رادیکال تر میشه و تفاوت نگاهش با Level یک وLevel صفر باعث میشه خیلی زبان مشترکی نداشته باشند.
از Level دو به بعد چون شنونده دنبال موسیقی گوش کردن هست با انتخاب یک سیستمی که بهش اجازه زیاد شنیدن رو میده طبیعتا به سمت موسیقی هایی میره که در اونها مفاهیم عمیق تری قابل بیان هست و کم کم انتخاب موسیقی اش هم عوض میشه. البته این اتفاق در این Level نمیفته و ممکنه کسی حتی در Level صفر درکش از موسیقی خیلی بالا باشه اما منظور من اینه از Level 2 به بالا درک از موسیقی وLevel های بالاتر درک زیبایی هم مهم میشه.
هر نوع موسیقی یک پتانسیلی برای ارتباط با لایه های عمیق تری از ناخوداگاه ما داره و تاثیر همه موسیقی ها بر ما به یک شکل و به یک اندازه نیست.
یک اثر مثل آهنگ “خوشگلا باید برقصند” تاثیری سطحی بر مخاطبش داره اما اثری مانند بیداد شجریان تاثیری عمیق و به نوعی متفاوت داره که درک زیبایی اون اثر در Level های بالاتر ناخوداگاه ذهن ما اتفاق میفته و برای همینه برای درک قابلیت یک سیستم در تاثیر گذاری صداش در Level های بالاتر ناخودآگاه، نیاز به موسیقی غنی تری داریم.
شنونده بعد از برآورده شدن شرط لازم کم کم به این فکر میکنه که ببینه آیا ممکنه صدا رو طوری تغییر بده که وقتی قراره به موسیقی مورد علاقه اش گوش کنه اون موسیقی تاثیر بیشتری بر ناخوداگاهش بگذاره و بعد از شنیدن احساس بهتری داشته باشه.
این Level که شماره 3 هست میشه مرحله Musical و در این Level بر اساس نوع موسیقی که میشنویم (که البته غنی تر از موسیقی های معمول هست) سعی میکنیم به صدایی برسیم که نه تنها در درازمدت قابل شنیدن هست بلکه تاثیرش بر روی حس شنیداری در درازمدت بهتر از دیگر صداهاست.
در این مرحله طبیعتا نظرات شنونده در Level 3 رادیکال تر و تفاوت دیدگاهش ممکنه با Level صفر رو Level یک خیلی زیاد بشه. کسی که تو Level 3 هست نمیتونه Level یک رو یا Level صفر رو با نظراتش همراه کنه و کلا این Level ها نمیتونند با اصرار و تاکید نظراتشون رو با هم یکی کنند چون از پایه با هم تفاوت جایگاه دارند.
در Level بعدی که Level 4 هست بنده تجربه ای ندارم و رومی باعث شد کمی در موردش بیشتر فکر کنم و چیزی در موردش بنویسم.
بنظر من در این Level شنونده به سمت سادگی صدا میره تا فعالیت بخش هایی از خودآگاه مغزش رو که با صدا در ارتباطه غیر فعال کنه و همه تمرکزش روی بازسازی موسیقی به شکلی که دوست داره در ذهنش باشه. بنظر شما چطور بتهوون حتی بعد از ناشنوا شدن بازهم سمفونی نوشت؟!

مغز ما چیز عجیبی هست، انگار همه چیز در ما معنی می یابد …

لازمه six Level Listening رومی رو بخونید (http://www.goodsoundclub.com/Forums/ShowPost.aspx?postID=50#50).

Read More

پاسخ به نقد دوست خوبمون جناب آقای راد مدیریت محترم شرکت جم

یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

من بازهم از آقای راد بخاطر نقدشون تشکر میکنم و فکر میکنم چقدر خوب میشد اگر همه کسانی که این سایت رو میخونند انتقاداتشون رو مستقیما با خود من در میان میگذاشتند.

آقای راد یک زحمت دیگه هم کشیدند که اینجا جا داره ازشون تشکر کنم و اونم اینه ایشان تمام عکس هایی که از نمایشگاه مونیخ 2009 گرفتند رو در اختیار من قرار دادند تا اونها رو در سایت بگذارم.

در اولین فرصت عکس ها رو با توضیحاتی که آقای راد دادند در سایت خواهم گذاشت و امیدوارم کمک دوستانی مثل ایشان به حرکت بهتر این سایت کمک کند.

در مورد نظرات آقای راد تا حدی موافقم و البته فکر میکنم نوشته های من در گذشته تا حد زیادی به همه سلیقه ها و جایگاه هر کدوم از صداها توجه داشت اما به مرور زمان نظرات من کمی تغییر وضعیت داشت.

پاسخ به مساله مهمی که آقای راد مطرح کردند کمی نیاز به توضیحاتی داره که فعلا مطرحشون نمیکنم و این موضوع رو به طور کامل در پاسخ به انتقاد دوست خوبمون مهندس پوینده عزیز مطرح خواهم کرد و مشخص میکنم چرا این تغییر بوجود اومد.

در مورد آکوستیک باید بگم طبیعتا حتی در یک فضای بد کامپوننت ها تغییرات زیادی روی صدا اعمال میکنند و صدای یک کامپوننت خوب با یک کامپوننت معمولی تفاوت زیادی داره اما مشکل اینجاست صدای هر دو اینها بعد از یک مدت خسته کننده خواهد بود و شرط لازم لذت شنیداری رو هر دو نقض میکنند. وقتی شرط لازم نقض بشه دیگه چه 300 میلیون بدید چه 1 میلیون نتیجه فرقی نداره. به این موضوع هم بیشتر خواهم پرداخت، فقط کمی صبر کنید اما من معتقدم بدون آکوستیک خوب صدای خوب معنی نداره.

من فکر میکنم میشه از همه منابع اطلاعاتی استفاده کرد اما این کار برای همه ممکن نیست و تا حد زیادی وابسته به تجربه شخص است.

انتخاب ویتوس بر این مبنا شکل گرفت که من دنبال آمپلی فایری بودم که اون چیزهایی که باید رو از نگاه من داشته باشه و در این مسیر از دوستانی کمک گرفتم که میفهمیدند من بدنبال چه چیزی هستم و تونستند تا حدی کمکم کنند. تا حد زیادی هم تحلیل من از پاسخ هایی که داده میشد در تشخیص درستی پاسخ کمکم میکرد و بالاخره ویتوس انتخاب شد.

ویتوس از بین برندهای زیر انتخاب شد:

Aaron Audio – Accuphase – Accustic Arts – Acoustic Reality – Audionet – Ayre – Balabo  Bridge Audio Labs

Behold – Belles – Bladelius Design Group – Boulder – Burmester – Cello – Chord – Classe – Clayton Audio

Conrad Johnson – Dartzeel – Dolan Audio – Dynaudio Arbiter – Edge – Electrocompaniet – Essence Audio

FM Acoustics – Forsell – GamuT – Goldmund – Gruensch – Gryphon – Halcro – Hovland – Jeff Rowland

JMF Audio – Karan Acoustics – Kharma – Klyne Audio Arts – krell – Lavardin Technologies – Lindemann

Linn – Mark Levinson – MBL – McCormack – McIntosh – Meridian – Musical Fidelity – Nagra – Naim

NuForce – Parasound – Pass Labs – Perreaux Audio – Plinius – Rey Audio – Silicon Arts – Simaudio

Soulution Audio – Sovereign Audio – Spectral – Sphinx Lab – Sugden – Symphonic Line – Technical Brain

Tenor Audio – Threshold – Viola Audio Laboratories – VTL – YBA

در مورد این مساله هم در پاسخ بعدی به مهندس پوینده عزیز بیشتر توضیح خواهم داد.

در مورد جایگاه هر رسانه درسته حتی استریو فایل هم جایگاهی برای خودش داره و من قصد ندارم 100 درصد نفی اش کنم و کارکردهای مثبتشو نادیده بگیرم اما فکر میکنم تا این حد تجاری شدن و حمایت از صنعتی که گلی به سر کاربر نزده جای انتقاد داره.

این مساله از هیچ کس پنهان نیست که چقدر همه ما وقت برای یک انتخاب درست گذاشتیم و به نوشته های مجلات اعتماد کردیم اما در عمل پولمون رو دور ریختیم.

استریوفایل غیر از پر کردن جیب سازندگان به اعتماد مخاطبش پاسخ درستی نمیده و به کاربران یاد میده چگونه از توی چاله بیان بیرون بعد بفتند توی چاه.

من باز هم از آقای راد تشکر میکنم و امیدوارم بتونم زحماتشون رو جبران کنم.

Read More

a friendly note…

چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

در پاسخ به نوشته من آقای مهندس پوینده عزیز دیروز نامه زیر را برای من فرستادند :

I had the opportunity to go over  Mr. Akbari’s  article on hifi.ir which I presume is  a respond to my previous email  .   Firstly, I would like to clear this out  that I never  intended to offend him or his love for high end audio  and my personal email to him  was  merely a  warning to avoid him of the common mistakes we encounter in evaluating  high end audio gear . I also have no intension   to make this correspondence a  two sided argument  or  a  battle ground for our views and discretion which is out of reader’s patine  .

In respond to his article I would like to outline the followings :

•    As for the importance of having trained  ears for  judgment of music systems  ,  I think it is  a  must !  knowing what sounds good and what does not is easy , most people can tell the difference between excellent and poor sound. But discovering why a product is musically satisfying or not , and the ability to recognize and describe subtle differences in sound quality , are learned skills . Critical listening , the practice of evaluating the quality of audio equipment by careful analytical listening is very different from listening for pleasure. The goal is not to enjoy the musical experience but to determine if a system or component sounds good or bad and what specific characteristics of the sound make it good or bad .  Hours and hours and years of seriously and critically listening to music will make you a critical listener and  that does  not mean you have to be   a musician or a virtuoso .Our knowledge in recognizing timbre accuracy and musicality  is usually attained through long and serious   listening to music . This would definitely train our ears . I myself have made numerous   mistakes in selecting audio equipment just because I lacked enough experience in critical listening .   The audio engineering is a very sophisticated science. A science   in which one has to create the true texture  of a human voice or accurate timbre of  violin or cello by putting together   electronic devises like conductors , capacitors, resistances or …..…. . A very serious task.

•    As for the acoustics, we all know and it  is a proven fact that the   true nature of a   good music system can only be demonstrated in  an acoustically suitable environment . Robert Harley in his book on high end audio   has a nice expression :

“An excellent room can help get the most out of a modest system , but a poor room can make a great system sound mediocre.”

Since the invention of high end audio almost every true and dedicated  audiophile is aware of the importance of good and proper acoustics. The question is only our limitations in creating good acoustics in our living spaces. It would have been excellent  If we had the luxury of constructing an isolated acoustic room   in our household from scratch  but as long as we live in the apartments that our neighbors are constantly fighting with each other on   having Ghormeh Sabzi or Abgoosht for dinner, and the guy upstairs is blowing   his head off   listening to frightening boom box  weird music  and  their kids are constantly running and jumping over our heads the  question of   acoustic becomes  a bit irrelevant.
But I have a point to make :   if a system has flaw and fundamental error in its design  the acoustic can not remove it . In my place which is not acoustically correct room  amps have different design    characteristics and very easy to identify which amp is precise and accurate and  which amp    is not. I myself have experienced this with Amir . The same environment exist for all of    the amps from solid state to tube and  they all sound  differently. This has all to do with basic circuit design of the amps. Just a reminder that the  most expensive interconnects in the world  can not eliminate the design flaw of a system. Can only enhance it!!
As for the Vitus amplifier , Amir has  referred to a musician   in South East Asia who claims that Vitus is great on piano, violin, cello and ….?  With all respect , I think it is  wise to  make our  own judgment about a system and not rely on others. as long as I have acquired enough experience and knowledge and have done hours of critical listening I am entitled to judge.  Just because a classical music lover in another part of the world  is in fond of Vitus  does not mean that I have to AGREE WITH HIM.   I have musician friends that can hardly differentiate between a very mediocre and mid fi sound system with a high end top notch audio gear  but  they are good musicians (  obviously according to the Iranian standards!! )  It is fine , they are also enjoying music and I admire them but musicians with limited experience in high end audio and trained ears can make mistakes too.   I think I have to carefully audition  a music system  before making any  judgment, preferably in an acoustically correct listening room.
In my opinion  and based on my immediate impression VITUS    was not very precise in reproducing music but its   features like  politeness, smooth rendering and  ease was remarkable , definitely not  my choice for a power amp.
There are a lot more to say but it is out of my patience and readers of this article .
I wish Amir the best in his pursue of high end audio and this hobby.  By no means I intended to offend him and just tried to coordinate with him my views on evaluating good sound systems .
Thanks and many hours of good listening .
Cheers,

F.Pooyandeh

Read More

نظرات دوست خوبمون جناب آقای راد مدیر شرکت جم درمورد برخی از مسائل

دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

جناب آقای راد مدیریت محترم شرکت Jam که نمایندگی هایی از جمله Meridian و Creek را در اختیار دارند لطف فرمودند و برای من نامه ای نوشتند و نظراتشون رو در مورد مسائلی عنوان نمودند.

من همین جا بخاطر این نوشته ازشون تشکر میکنم و خوشحالم که ایشون به من لطف داشتند و نظراتشون رو با من در میان گذاشتند.

چیزی که برای من جذابه و ازش استقبال خواهم کرد اینه که هر انتقادی و هر نظری چه از طرف وارد کنندگان سیستم های صوتی و چه از طرف کاربران مستقیما به خود من گفته بشه و نه پشت سر چرا که هم باعث میشه من مسیرم رو در صورت اشتباه تصحیح کنم و هم اگر کسی از چیزی دلخور شده حرفش رو بزنه و پاسخ منو بشنوه و هم اینکه نظرات همه بیان بشه و سایت حالت تریبون یکطرفه نداشته باشه.

آقای راد در نامه ای که برای من نوشتند بابت نوشتن در این وبلاگ از زحمات من تشکر کردند و در مورد چند نکته توضیحاتی به شرح زیر دادند:

از دو مقاله اخیر آقای اکبری و انتقاد جناب آقای مهندس پوینده راضی نیستم  و معتقدم آقای اکبری باید تنها به فکر این باشند که نظرات خودشون رو عنوان کنند آنهم بدون نگاه سیاه و سفید به مسائل.

نگاه سیاه و سفید به این معنی است که ما یا یک پدیده را بکلی نفی و یا کاملا قبول کنیم و با این نگاه نمیشود به مسائل نگاه درستی داشت چرا که بخاطر سلیقه های متفاوت و نیازهای متفاوت همه پدیده ها مانند مجلات، نظرات تحلیلگران، صدای کامپوننت ها، تکنولوژی های مختلف و … همه و همه هر کدام جایگاهی برای خودشون دارند و خیلی طبیعی است هر کدام از ما بخاطر تفاوت هامون نگاهی متفاوت به یک پدیده داشته باشیم.

مثلا ممکنه من از یک صدایی خوشم بیاد و یکی دیگه از همون صدا خیلی خوشش نیاد و یا ممکنه من دوست داشته باشم Stereophile بخونم و یکی دیگه از خوندنش لذت نبره و یا من دلم بخواد فقط به آمپلی فایرهای لامپی گوش کنم و دیگری از Solidstate خوشش بیاد.

تفاوت نگاه انسان ها بخاطر تفاوت جایگاه پدیده ها و تفاوت خود آدم ها طبیعتا متفاوت خواهد بود و چه خوبه آقای اکبری از دیدگاهی دیگر نظراتشون رو بیان کنند و همه بدونیم این نظر تنها نظر ایشان هست و طبیعی است نظر دیگران با ایشان تفاوت داشته باشد.

یکی از دلایلی که باعث میشه ما برندهای های فای زیادی در دنیا داشته باشیم همین مساله تفاوت سلیقه هاست چرا که اگر قرار بود همه چیز یا خیلی خوب و یا خیلی بد دیده بشه باید همه کمپانی ها به یک شکل رفتار میکردند و همه سیستم ها یکجور صدا میدادند اما در عمل بخاط سلیقه های متفاوت هر شرکتی مشتریان خودشو داره و به بخشی از سلیقه ها پاسخ میده.

طبیعتا آکوستیک خوب تاثیر زیادی روی صدا دارد اما فراموش نکنیم کامپوننت ها هم بسیار موثر هستند و آقای اکبری باید به این موضوع توجه کنند که بیشتر ما کاربران هیچکدام بخاطر محدودیت هایی که داریم نمیتوانیم یک شرایط 100% ایده ال آکوستیکی را برای خودمان مهیا کنیم و مجبوریم با توجه به محدودیت هامون تصمیم گیری کنیم.

برای اظهار نظر باید همه چیز را دید و همه شرایط را در دنیای واقعی در نظر گرفت و نمیشه همه چیز رو بر اساس ایده ال هایی سنجید که امکان اونها در عمل وجود ندارد.

جهت اطلاع دوستان یک لینک با ارزش برای مکان یابی بلندگو در اتاق و راهنمایی در مورد آکوستیک به زبان ساده و قابل پیاده سازی در اکثر اتاق ها اینجا قرار میدهم:

http://www.audiophysic.de/aufstellung/index_e.html

در مورد مجلات هم تا حدودی با نظرات آقای اکبری موافقم اما نمیشه همه مطالب اونها رو بی ارزش شمرد و میشه از نوشته های اونها و تجربیات تحلیلگران مجلات هم بخوبی استفاده کرد و چه خوبه همه به همدیگر و به نظراتمون احترام بگذاریم.

مساله دیگر اینست که آقای اکبری قبل از ورود ویتوس به ایران صدای این آمپلی فایر را نشنیده اند و طبیعی است این انتخاب را بر اساس نظرات کسانی در دنیا داده باشند و این نشان میدهد که ایشان هم به نقد های کسانی در دنیا وابسته هستند (البته نه مجلات).

من شخصا صدای ویتوس را بهمراه بلندگوهای German Physiks در نمایشگاه امسال Munich High-End 2009 شنیده ام و زیاد با نظر آقای اکبری در مورد صدای ویتوس موافق نیستم. البته صدا در یک اتاق کوچک 4 متری دمو شده بود؟!! و طبیعی است اگر شرایط دمو ایده ال میشد حتما نظرم در مورد ویتوس فرق میکرد.

در مورد همه برندها هم همین گونه است و وقتی شرایط دمو ایده ال شود نظرات ما تفاوت خواهد داشت اما مساله اینست که حتی در نمایشگاه معتبری مانند مونیخ هم به هیچ وجه شرایط ایده ال رعایت نمیشود و ما واقعا نمیتوانیم در مورد همه قضاوت هایمان 100% اطمینان داشته باشیم.

در مورد نظر آقای مهندس پوینده در مورد اینکه شنونده حتما باید با سازها و موسیقی آشنایی داشته باشد موافق نیستم و معتقدم شناخت صدای خوب بصورت پیش شرط نیازی به سواد آکادمیک موسیقی و نواختن ساز ندارد و آنچه مهم هست تجربه و ممارست شخص شنونده هست اما فکر میکنم آگاهی از موسیقی و نوازندگی میتواند کمکی در جهت درک صدای خوب باشد.

من در مجموع همه راه ها را برای اینکه درست تصمیم بگیریم و به قضاوت صحیحی در مورد صدای کامپوننت ها برسیم ارزشمند میدانم و البته هر کدام از آنها جایگاهی خاص برای خودشون دارند و مهم اینست که ما با آگاهی بتوانیم از همه پتانسیلها مانند نظرات دوستان، تست های مجلات، حضور در نمایشگاه ها، تجربیات شخصی و … کمک بگیریم.

به امید روزی که بتوانیم همدیگر را بیشتر تحمل کنیم! و از نظرات و تجربیات هم بیشتر بهره بگیریم.

با تشکر

Read More

بخش نهم Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing

شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

brain-balance

تاخیر منو ببخشید، هر از چند گاهی از این تاخیرات دارم ، دلایل مختلفی داشته اما مهم اینه های فای اونقدر برام جالب هست که ادامه بدم. یه چیزایی دست گرمی نوشتم تا کم کم مثل گذشته همراه شما باشم.

پیشنهاد میکنم اگر حوصله داشتید کتاب “حقیقت و زیبایی” درسهای فلسفه هنر استاد بابک احمدی رو بخونید، هرچند ربط مستقیمی به بحث ما نداره اما فکر میکنم برای عده ای جذاب باشه. منم سعی میکنم بعد از خوندن کتاب چیزهایی که تا حدی به نگاه ما به های فای و زیبایی صدا مربوط بشه رو به نقل از کتاب براتون اینجا بیارم.

من تا این لحظه در مورد مفهوم میوزیکالیتی صدا نوشتم و فکر میکنم لازم باشه کمی هم به گیرنده پیام یعنی شنونده موسیقی بپردازم.

به اعتقاد رومی بخش آنالیز صدا در مغز و بخش ارتباط با موسیقی در مغز فرق میکنه و همونطوری که قبلا گفتم ما سه دنیای تقریبا متفاوت داریم. یکی دنیای لذت بردن از موسیقی ، دیگری دنیای صدای خوب و آخری هم دنیای کامپوننت های های فای.

این سه بخش خیلی ربط مستقیمی به هم ندارند و تقریبا از هم مجزا هستند، به عبارتی مغز انسان سه بخش متفاوت برای ارتباط با این سه فضا داره.

بخش لذت شنیداری که همون شنیدن موسیقی هست ارتباط مغز با خود موسیقی هست و بخش صدای خوب همون درک شاخص های صداست که مغز سعی میکنه با تحلیل صدا و درک مسیر بهتر شدن بر اساس سلیقه شنیداری به جلو بره. در بخش دوم هدف بهتر کردن و بعبارتی میوزیکال تر کردن صداست که همه ما درگیر این مقوله هستیم. افراد عادی و حتی استادان موسیقی شاید هیچوقت وارد این فضا نشوند و همیشه مغز اونها در مد ارتباط با خود موسیقی کار کنه.

یک استاد موسیقی وقتی ازش در مورد صدای بهتر پرسیده شد گفت من تابحال به این موضوع فکر نکرده ام شاید به این دلیل که الزامی برای داشتن صدای خوب رو حس نکردم. بنظر من این عبارت “الزام نداشتن” خیلی مهم هست و نشون میده حتی از دید یک استاد موسیقی لذت بردن از موسیقی ربطی به خوب بودن صدا از نگاه شاخص های صدا نداره.

بنابراین های فای به معنی صدای بهتر یک الزام برای لذت شنیداری نیست.

جالب اینکه اکثر Audiophile هایی که ما باهاشون برخورد داریم خیلی تو مد موسیقی گوش کردن نیستند و بیشتر در دو مد آخر قرار میگیرند و بقول دوست بسیار خوبم مهندس فرشیمی عزیز که می گفتند “من فکر میکردم با آشنا شدن با دوستانی که به های فای علاقه مندند، با کسانی آشنا میشم که اطلاعات زیادی از موسیقی دارند و زیاد به موسیقی گوش میکنند اما اصلا اینطور نبود”.

این مساله نشون میده دنیای کسانی که خیلی به موسیقی علاقه مندند در حالت کلی رابطه مستقیمی با کسانی که به های فای علاقه مندند نداره و هر کدوم اینها فیلد جدایی است.

از نگاه من هزینه کردن برای صدای بهتر جالبه هرچند معتقدم در حالت نرمال باید یک تعادلی بین لذت بردن از موسیقی و های فای (به معنی دنبال بهتر کردن صدا بودن) برقرار باشه چون در نهایت آنچه که مهم هست خود موسیقی و لذت شنیداری است اما انگار این تعادل در بین Audiophile های دنیا کمتر دیده میشه.

ما یک دنیای دیگه هم داریم که تقریبا اکثر Audiophile ها اون رو با دنیای های فای به معنی رسیدن به صدای خوب اشتباه میگیرند. این فضا مربوط به فضای کامپوننت هاست، به این معنی که بسیاری از Audiophile ها دوست دارند در طول زمان سیستم ارتقاء بدهند و از این بازی لذت ببرند. البته های فای بازی به معنی تغییر مدام کامپوننت ها چیز بدی از نگاه من نیست اما مشکل اینجاست که بیشتر این نوع کاربران فکر میکنند دارند با خرید کامپوننت جدید صدا رو بهتر میکنند.

من معتقدم های فای به معنی رسیدن به صدای بهتر تقریبا ربط چندانی به خریدن کامپوننت بهتر و گرانتر نداره و تقریبا همه صداهای خوب یک شرایط خاص دارند که نتیجه پارامترهایی (مثل آکوستیک و …) غیر از پول زیاد برای کامپوننت دادن هست. البته دوباره تاکید میکنم اینطور نیست که ما حتی در بهترین شرایط ادعا کنیم یک سیستم پیچیده ارزان (مثل ضبط هایی که تو جمهوری پیدا میشه) صدای خوبی میده و دیگه لازم نیست کسی هزینه کنه نه؟ های فای از نظر انتخاب کامپوننت ها یک حداقل هایی داره که من قبلا عدد 5 میلیون رو گفته بودم و البته این عدد قابل بحث هست و اصلا حالت قانون نداره.

من معتقدم همونطوری که باید تعادلی بین دنیای شنیدن و لذت بردن از موسیقی با دنیای به صدای بهتر رسیدن برقرار بشه باید تعادلی هم بین صدای خوب گرفتن با خرید کامپوننت بهتر برقرار بشه.

این تعادل ها در میان Audiophile ها در ایران بچشم نمیخوره، چرا؟

اکثر اونها خیلی به موسیقی گوش نمیکنند و بیشتر بفکر صدای بهتر هستند و البته مشکل اینه که حتی برای صدای بهتر بجای وقت گذاشتن روی چیزهای کم هزینه ای مثل آکوستیک و یا مکان بلندگو همچنان بفکر خرید کامپوننت جدید هستند.

حتی دانستن (دوستی میگفت آگاهی در عمل با دانایی فاصله داره) خیلی از مسائل هم خیلی روی این نوع عدم تعادل تاثیر نگذاشته و با اینکه خیلی ها میدونند بدون آکوستیک صدا خوب نیست اما همچنان به مسیر خودشون ادامه میدهند.

من قصد ندارم از این عدم تعادل در بین شنوندگان انتقاد کنم و همه رو با این منطق ارزش گذاری کنم اما به شخصه از مصاحبت با Audiophile ای لذت میبرم که این تعادل رو برقرار کرده باشه.

از نگاه من نتیجه نهایی بدست آمده از تعادل بین این سه فضا در مقایسه، از نتیجه نهایی عدم ایجاد تعادل در سه بخش خیلی بهتر هست و ما در حالت عدم تعادل به اندازه آنچه از دست میدهیم بدست نمی آوریم.

اگر بیش از حد به جای موسیقی شنیدن به خود صدا دقت کنیم از لذت شنیداری کم کردیم. من تا حدی بخاطر دقت زیاد در صدا وقتی با صدایی مواجه میشم بیشتر از یک شنونده معمولی به خود صدا دقت میکنم تا به موسیقی و این مساله اگر زیادتر بشه اصلا خوب نیست و موقع شنیدن یک قطعه موسیقی اون بخش از مغز من که قراره با موسیقی ارتباط برقرار کنه تحت تاثیر اون بخشی قرار میگیره که صدا رو آنالیز میکنه و به ایرادات صدا توجه میکنه.

گاهی به خودم میگم خوش به حال کسانی که اصلا نمیدونند صدا ها با هم تفاوت دارند و در هر شرایطی به موسیقی توجه میکنند؟!!

اگر بجای وقت گذاشتن برای صدای خوب با هزینه های کم مثل مکان بلندگو همش به خریدن بلندگوی جدید فکر کنیم نتیجه نهایی مطلوب نخواهد بود و برعکسش هم صادقه ، اگر کلی برای صدای خوب به آکوستیک و چیزهای دیگه بپردازیم و اونوقت برای خرید یک کامپوننت خوب با قیمت معقول صرفه جویی کنیم و یک کامپوننت خیلی پایین تر رو بخاطر صرفه جویی بخریم بازهم نتیجه نهایی مطلوب نیست.

من اینطور فکر میکنم و شاید شما نگاه دیگری داشته باشید.

البته عواملی هست که همیشه این تعادل رو تحت تاثیر قرار میده ، مثلا من به دوستی میگفتم وقتی در کشور ما تولید کیفی موسیقی سنتی خوب بیاد پایین طبیعتا میزان علاقه من به خریدن آلبوم های جدید میاد پایین چون فکر میکنم آلبومهای جدید چیز جذابی برای شنیدن ندارند و به سمت شنیدن آلبوم های با ارزش ای که در گذشته شنیدم کشیده میشم و در پی اون ممکنه این کمبود وجود آلبوم موسیقی خوب و شنیدنی جذابیت های فای رو در من در مقایسه با شنیدن موسیقی پررنگ تر کنه.

خراب کاری صنعت احمق صدا هم بی تاثیر نیست ، آقای فاطمی نماینده Audio Note در ایران به من میگفتند از زمانی که دیجیتال جایگزین آنالوگ شد علاقه به شنیدن موسیقی کلاسیک هم تا حدی کمتر شد.

رومی اونجایی که میگه من با شنیدن دیجیتال سعی میکنم فراموش کنم که دارم به چه سورسی گوش میکنم هم به این اصل برمیگرده که رومی نمیخواد لذت شنیداریش و اون تعادل به هم بخوره و ذهنش متوجه ایرادات صدا بشه.

خوندن مجلات بی ارزشی مثل Stereophile و Absolute Sound و برخوردهای مداوم با فروشندگانی که دائما این حس رو القاء میکنند که باید کامپوننت جدیدتر و گران تر رو بگیری تا صدای بهتری داشته باشی هم روی بر هم زدن این تعادل ها تاثیر داره.

عدم تعادل تا حدی باعث ایجاد وسواس میشه، وسواس صدای بهتر ، وسواس عوض کردن و ارتقاء به سیستم جدید و … که نتیجه اون خیلی خوشایند نیست. حتی شنیدم کسانی با درآمد کارمندی در ایران پول هایی برای های فای دادند که خیلی براشون سنگین تموم شد و هیچوقت هم نتیجه دلخواهشون رو نگرفتند.

از نگاه من Audio Hell یا همان جهنم های فای به نوع ارزیابی ما از صدا برنمیگرده (مقاله طراح آودیو نت) بلکه به عدم تعادل این سه بخش برمیگرده و من فکر میکنم تعادل و بالانس نتیجه بهتری از افراط و تفریط داره هرچند خودم خیلی دیر به این مساله پی بردم.

Read More

Vitus Audio in Iran , My Favorite Solidstate Amplifier

جمعه ۱۹ تیر ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

vitus-sm-101

چه کسی فکر میکرد روزی آمپلی فایری به ایران بیاد که صداش خیلی زیباتر و Emotional تر از تصور نهایی ما از تکنولوژی Solidstate  باشه.
خوشحالم که هم ASR Emitter و هم Vitus که هر دو به پیشنهاد من به ایران اومدند خیلی فراتر از انتظار ظاهر شدند.
خوشحالم که شرکت های وارد کننده این دو برند پاسخ اعتمادشون رو به پیشنهاد من گرفتند و صدای این دو آمپلی فایر واقعا با نمونه های دیگه ای که در ایران هست (حداقل در کلاس قیمتی خودشون) قابل مقایسه نیست.
واقعیت اینه بعد از چند ماه تحقیق که Vitus رو معرفی کردم و قرار شد یارامانا اون رو بیاره ، به خودم میگفتم نکنه Vitus تفاوت صداش با آمپلی فایرهای رفرنس دیگه ای چون Krell Evolution One/Two که واقعا صدای Neutral ای دارند خیلی زیاد نباشه و من که ادعا کرده بودم ویتوس صداش از همه این آمپلی فایرهایی که به ایران اومده خیلی بهتر هست و اعتبار و آبروم رو روی این جریان گذاشتم کمی زیر سوال برم؟!
خوشبختانه ویتوس خیلی بالاتر از انتظار من ظاهر شد و من برای اولین بار از یک آمپلی فایر Solidstate صدایی شنیدم که باورم نمیشد این حس و حال در موسیقی رو یک آمپلی فایر Solidstate داره به من میده.
باور کردنی نبود، ویتوس کاملا یک کلاس بالاتر از همه آمپلی فایرهای رفرنسی که در ایران شنیدم صدا رو رندر میکرد و حتی مدل SS-101 که قیمتش زیر 30 میلیون هست کاملا صداش از Pre Power های بالای 90 هزار دلار هم یک سروگردن بالاتر بود.
من همیشه میگفتم حتی مدل 25 واتی SS-010 رو که قیمتی زیر 20 میلیون داره به این شرط که به یک بلندگوی Match بزنید صداش حتی از Solidstate های بالای 90 هزار دلار هم بهتر خواهد بود و این ادعا الان در ایران قابل اثبات هست.
من مدل Vitus Audio SS-101 Signature Series رو شنیدم که یک Integrated Amplifier پنجاه واتی Class-A هست. این آمپلی فایر زیباترین آمپلی فایری هست که تا به امروز به ایران اومده و وزنی معادل 80 کیلو (176 پوند) داره. فقط کافیه این آمپلی فایر رو از نزدیک ببینید تا باور کنید ممکن نیست آمپلی فایری ساختی بهتر از این آمپلی فایر داشته باشه.
فقط یک ورودی بالانس و یک ورودی غیر بالانس داره و طراحی مداراتش کاملا ساده و مینی مال هست تا بیشترین حس و حال رو بتونه در موسیقی منتقل کنه.
من ویتوس SS-101 رو با Wilson Audio MAXX II (به گفته دوستان بلندگو کارکردی زیر 50 ساعت داشت و هنوز Break-in نشده بود) و سورس دیجیتال Audio Research CD7 شنیدم. کابل Interconnect از شرکت Burmester بود و کابل بلندگو هم Fadel Art Coherence اگر اشتباه نکنم. کابل برق ویتوس رو طراح شرکت Argento Audio دانمارک ساخته بود و ویتوس هم کل کابل های داخلی اش از نقره بود.
من قبل از نوشتن در مورد صدا لازمه به دو مساله اشاره کنم ، یکی اینکه اگر صدا رو در آکوستیک بد و شرایط نامناسب شنیدیم باید خیلی با احتیاط در مورد صدای یک کامپوننت نظر بدیم و به اعتقاد من وقتی شرایط دمو (از اتاق و مکان بلندگو و …) مناسب نیست بهتره کسانی که تجربه شنیداری بالایی ندارند در مورد یک کامپوننت اظهار نظر نکنند و فقط نظرشون رو در مورد کل صدا بیان کنند.
به اعتقاد من خیلی از ماها این مشکل رو داریم که با تجربه ناکافی و محدودمون وقتی صدایی رو در شرایط غیر بهینه میشنویم بجای نظر دادن در مورد صدا در مورد کامپوننت ها نظر میدیم و اگر صدایی بشنویم که خوب نباشه اون رو اول از همه به حساب کامپوننت میگذاریم.
اینگونه قضاوت های اشتباه رو من در خیلی ها دیدم و متاسفانه این گونه اظهار نظرات در بین دوستداران صدا در ایران و البته در انجمن های های فای دنیا هم زیاد هست.
واقعیت اینه تحلیل صدا از این جهت که یک شنونده بتونه تشخیص بده ایرادات صدا به کدوم بخش ها برمیگرده واقعا کار راحتی نیست و هر کسی این توانایی رو نداره.
دلیل اشاره من به این موضوع اینه که وقتی کامپوننت های با ارزشی مثل ASR Emitter و یا Audio Note Ankoru و یا Vitus رو میشنویم باید به شرایط دمو توجه داشته باشیم و اگر شرایط دمو خوب نبود اون صدا رو به حساب کامپوننت ها نگذاریم.
متاسفانه اکثر اوقات صدا در ایران خوب دمو نمیشه و بیشتر شنوندگان هم نظرات عجیب و غریبی در مورد کامپوننت ها میدن که این مساله خیلی خوشایند نیست.
همین حالا اگر کسی ویتوس رو تو شرایطی که من شنیدم اگر بشنوه شاید خیلی Impress نشه و دلیل این موضوع شرایط دمو هست.
صدا در شرایطی دمو شده بود که نه بلندگو break-in شده بود ، نه کابل درست حسابی داشتیم ، نه آکوستیک مناسب بود ، نه بلندگوی به اون گندگی صداش با اون فضا جور بود ، نه مکان بلندگو مناسب بود و نه ویتوس به طور کامل Break-in شده بود ، نه لرزش ها کنترل میشدند ، نه برق و کابل برق درست حسابی داشتیم ، نه سورس دیجیتال در کلاس دقتی ویتوس بود و …
تو این شرایط طبیعتا یک صدای فوق العاده بیرون نمیاد ، صدای بلندگو با اتاق مشکل داشت داشت و نه تصویر درستی داشتیم و نه دینامیک راحتی ، البته حتی در همین شرایط هم ویتوس توانایی هاش رو به رخ شنونده میکشید و من سعی میکنم نظرم رو در مورد صدای ویتوس بر اساس تجربه هام و تا اونجایی که فهمیدم بنویسم و امیدوارم شرایطی فراهم بشه که پتانسیل کامل این کامپوننت ها مشخص بشه و بشه یک تحلیل کامل تر از صدای این آمپلی فایر دوست داشتنی نوشت.
مساله دومی که باید بدونید اینکه که غیر از تاکید زیادم روی آکوستیک (بیاد بیارید از نگاه من بدون آکوستیک خوب بالای هزار دلار پول سیستم دادن اشتباه هست) و مکان بلندگو و سازگاری بلندگو با اتاق و … در مورد match کردن کامپوننت هایی که به پیشنهاد من وارد ایران میشه هم باید توجه بشه.
من برای ASR Emitter بلندگوی آلمانی Tidal رو پیشنهاد دادم با کابل های Argento Audio ، همون Setup ای که Half Note Audio در نمایشگاه ها ازش استفاده میکنه و معتقدم پتانسیل کامل ASR Emitter با بلندگویی مثل Tidal مشخص میشه و البته ترجیحا با یک سورس آنالوگ خوب.
در مورد ویتوس هم خیلی خیلی تاکید میکنم که باید با بلندگوهای Marten Design و کابل های Jorma Design Prime Series جمع بشه و اگر کسی مدل Integrated SS-101 رو داره بهتره از Marten Design Coltrane Prime Edition استفاده کنه و کسی که از منو بلاک SM-101 با Pre Amplifier SL-101 استفاده میکنه باید از سری رفرنس Marten Design Supreme استفاده کنه با کابل های Jorma Prime .
هم Interconnect و هم کابل بلندگو و هم کابل های برق باید Jorma Prime باشند.
از نگاه من سورس باید آنالوگ باشه و اگر قرار شد سورس دیجیتال باشه بهتره خودتون انتخاب کنید و ببینید صدای چه سورس دیجیتالی رو بیشتر میپسندید. البته فراموش نکنید ویتوس یا ای اس آر رو باید با یک سورس دیجیتال درست حسابی مثل Zanden ، dCS ، Esoteric و یا EMM Labs جمع کنید.

نکته دیگه اینکه آمپلی فایرهای ویتوس نیاز به برق خوب دارند و بهتره هم از کنتور کابل مستقیم بکشید و هم از Power Cord های Jorma استفاده کنید. آقای Jorma قبل ها پیش به من گفته بود داره یک کابل Power Cord رفرنس میسازه که احتمالا اسمش رو بگذاره Prime . فکر کنم الان این کار رو کرده باشه و سری Prime کابل برقش آماده فروش باشه.
اما در مورد صدای ویتوس:

من سه ساعتی صدا شنیدم ، البته اولش دستگاه تازه روشن شده بود و روی Class A/B بود که من بردمش روی Class-A و صبر کردیم تا بیشتر گرم بشه. اولش صدا اونقدر غیر شفاف بود که نمیشد چیزی از صدا فهمید اما کم کم چهره زیبای صدای ویتوس خودشو بیشتر نشون میداد. من قبلا به دوستی گفته بودم یک سیستم صوتی باید طوری صدا رو پخش کنه که وقتی از سر کار خسته برمیگردیم خونه و چند ساعتی به موسیقی گوش میکنیم این صدا باید خستگی رو از تن ما بیرون کنه و اینطور نباشه که ما در نگاه اول صدایی Impressive داشته باشیم و فقط در همان لحظه های اول از صدا خوشمون بیاد اما کم کم بعد از چند ساعت احساس کنیم باید سیستم رو خاموش کنیم و خستگی مون هم بجای کمتر شدن بیشتر بشه. همه حرف من اینه ویتوس صداش مثل 90 درصد آمپلی فایرهای Solidstate که صدایی بی روح با جزئیات بالا و تصویر بزرگ دارند نیست (بقول مایک که میگه بیشتر solidstate ها در مقایسه با لامپی های خوب مثل تلویزیون سیاه سفید هستند در مقابل تلویزیون رنگی و صدای این نوع solidstate ها Color و هارمونیک نداره) و صدای ویتوس اون هارمونی های زیبای صدا رو که ما رو در موسیقی فرو میبره و میگذاره صدا رو فراموش کنیم تا موسیقی خستگی کار رو از ذهنمون بیرون کنه در خودش داره.

من قبلا هم اشاره کردم به اینکه بیشتر طراحان سیستم های صوتی در دنیا درک خوبی از صدا و اینکه باید چکار کنند ندارند و ما این همه برند در بازار میبینیم که نه تنها حرفی برای گفتن ندارند بلکه قیمت هاشون هم فضایی هست. یعنی کاربر فقط پول برای soundstage بزرگ تر و یا Bass Extension  و یا احساس Detail بیشتر داره میده که این شاخص ها در درازمدت ارزش شنیداری چندانی نداشته و کاربر عملا پولش رو دور میریزه.

ویتوس برخلاف دیگر Solidstate ها طراحی دیگری داره و صدایی متفاوت که از نگاه من طراح این شرکت به درستی میدونه داره چکار میکنه و هدفش رو انتقال حس و حال در صدا میدونه و نه احساس Detail و یا Neutrality بیشتر.

متاسفانه همان طور که قبلا هم گفتم حتی تحلیل گران صدا هم بیشترشون درک درستی از صدا ندارند و وقتی شروع میکنند به تعریف کردن از صدای ویتوس دوباره میچسبند به شاخص هایی که خیلی مهم نیست. مثلا یکی از اینها نوشته بود ویتوس بهترین Bass و Neutrality رو در بین آمپلی فایر ها داشت (What sets the Vitus apart? First off, within it’s limits, and every component has them, the bass control/transient speed and dynamic impact is the best I have ever heard from a solid-state amplifier) ، این آدم خنگ نمیدونه خیلی از آمپلی فایرهای دیگه solidstate هم چنین نکات مثبتی دارند و بجای اینکه درک درستی از نقطه قوت اصلی ویتوس داشته باشه دوباره چسبیده به اون شاخص هایی که رومی میگه در First Level درک میشه. متاسفانه در دنیا با اینکه تعداد Reviewer ها کم هست اما درصد خنگ تو همین تعداد کم هم زیاد هست و روی نظر همه اونها نمیشه حساب باز کرد.

از نگاه من مهمترین چیزی که ویتوس رو از بقیه solidstate ها جدا میکنه اینه صدای این آمپلی فایر حسی Emotional هست و اون ضعفی که 99% بقیه Solidstate ها دارند رو در مقیاس خیلی کمتری داره. من یاد Audio Note Ankoru افتادم که اگه یادتون باشه قبلا گفتم Solidstate های خوب تا حدی اون Emotion در صدا رو به ما میدهند اما هیچ کدومشون به پای Audio Note Ankoru نمیرسند. واقعیت اینه ویتوس به شکل آشکاری خیلی بهتر از بقیه Solidstate های رفرنسی چون Krell Evo One و یا Burmester 808/911 و یا گریفون Mirage pre/Antileon Signature power و یا سری های معمول مارک لوینسون و آکوفیض این Emotion در صدا رو به شنونده میداد و به صدای Audio Note Ankoru نزدیک میشد هرچند باز تاکید میکنم حتی صدای ویتوس هم به اندازه Audio Note Ankoru حسی Emotional نبود.

برام باور کردنی نبود که صدایی که میشنیدم به صدای دوست داشتنی Audio Note Ankoru نزدیک شده و در عین حال هیچ کدوم از ایرادات صدای Audio Note Ankoru رو موقع درایو ویلسون مکس نداره. ویتوس واقعا سورپریز جالبی برای من بود و حتی باعث شد نظر دوست خوبمون آقای الکساندریان رو در مورد Solidstate ها تغییر بده.

Emotionality در صدا چیزی نیست که فقط Solidstate ها روی اون ضعف داشته باشند بلکه بسیاری از آمپلی فایرهای لامپی هم مثل Audio Research 610  و یا حتی خیلی از Single Ended ها هم مثل Air Tight 211 و Unison Research هم تو این شاخص کم میاورند و فقط آمپلی فایر های خیلی خاص میتونند در این شاخص حرفی برای گفتن داشته باشند.

در مورد مفهوم Impressive و Emotional اینجا رو ببینید و اینجا رو. از نگاه من صدای ویتوس در دسته Sophisticated/Emotional جای میگیره و تنها آمپلی فایر Solidstate ای هست که شاخص دومش Emotional هست.

آمپلی فایرهایی مثل FM Acoustics و یا Goldmund و Solution Audio و Burmester و … در دو دسته Sophisticated/Real و یا Sophisticated/Impressive جا میگیرند و به سمت Emotional نمیروند.

البته از نگاه من طبیعی هم هست که آمپلی فایری مثل FM Acoustics که خیلی مورد توجه هست به سمت Emotional نره چون کلا همه Solidstate هایی که بالای 100 وات هستند طبیعتا مجبورند هم مداراتشون رو کمی پیچیده تر کنند و هم از Class-A خارج بشوند و کلا هر چقدر توان خروجی بالاتر بره micro Linearity به اعتقاد من پایین میاد. حتی ASR هم تو دسته Sophisticated/Impressive جا میگیره و با اینکه طراحی و صدای فوق العاده ای داره اما به اندازه Vitus نمیتونه Emotional باشه.

من فکر میکنم طراحی مدار باید به سمت سادگی و کم شدن توان خروجی بره (مثل پروژه first watt آقای Nelson Pass) و در مقابل طراحان بلندگو بجای ساختن بلندگوهایی با حساسیت کم و امپدانس پیچیده زیر 4 اهم بلندگوهای بهتری بسازند با حساسیت بالا و امپدانس هموار و بالا. واقعا نمیشه انتظار داشت آمپلی فایری مثل  Goldmund Telo 5000 که بالای هزار وات توان داره و البته از بهترین المان ها استفاده میکنه بتونه اون لطافت موسیقی رو منتقل کنه ، یا قدرت میشه و یا لطافت.

من امیدوارم آقای ویتوس تو همین مسیر ادامه بده و Minimalist Low Power Class-A Design رو رها نکنه تا بشه از Solidstate ها هم صدای خوب شنید.

اما در مورد شاخص های صدای ویتوس :

Vitus is the sound of silence with great sense of ease, liquidity (absolute grain free texture) and harmonic integrity that help me to be relax in long listening term. It’s so pure and absolutely free from grain in both micro and macro scale with ability to producing  natural decay of instruments.
It’s sound is beautiful and elegance.
After sense of emotion the most important factor of vitus is it’s harmonic integrity that do not give us illusion of hyper detail, it give us an integrated sound in three octave (bass , mid, high) that some say it give us sense of  continuousness.
Check this link about resolution vs detail:
http://www.audionote.co.uk/articles/art_audio_hell.shtml
Vitus has great resolution but in a regular manner not exaggerated and unnatural.
Vitus third important factor is control of complex bad  drive speaker  load with great sense of ease, flow and timing.
Most today speakers are low impedance with complex load and Vitus is quite stable in controlling these speakers.
It seems that vitus is better than high class solidstate amplifiers in terms of hifi parameters like neutrality, high frequency extension , separation and timing.
It’s high is extended but with great  sense of integration with other part’s of frequency and it’s high is very natural and pure, it’s texture was  not metallic or hard.
In some times me and my friend Mr.Armen Alexandrian had the sense of there  is no amplifier  in audio chain.
It had no sound and never changed our  focus on music to it’s sound parameters and despite many amplifiers  it’s sound was not exaggerated or impressive and may be many beginner  audiophiles at first view think vitus sound is not as good as other impressive designs.
In my idea natural sound is not impressive and vitus is the most natural solidstate amplifier I have ever heard.
Vitus is not dark, it’s transparent with good micro dynamic (Vibrant) that make sound alive and juicy.
Vitus is not sweet like many solidstates (like Accuphase and general Mark levinson products) that try to exaggerated this sense but it was pure and music has it’s natural warmness.
Vitus is not bright but when we turn up volume over standard and it start to clip the signal the first character start to change the sound is the high.
Vitus is dynamic in macro but you do not sense it because it’s not exaggerated or mechanical and the best word to describe it’s sound is “It’s natural and emotional, like music”.
Decay of instruments with vitus remains me sound of audio note Ankoru and Vitus is the first solidstate amplifiers that come close to top SET amplifiers like Audio note Ankoru but all of us know that no solidstate can give use emotion, decay and bloom of good Single ended amplifiers like Audio note Ankoru.
In my idea Vitus is the best option for how have modern current hungry loudspeakers and can not use single ended triodes but they want hear emotion of music without loosing control, bass,  neutrality and extension.

🙂

Read More