Latest Posts

نزدیک به 200000 دلار

چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۱
/ / /

با قیمت الان میشه 800 میلیون تومن. صدای این سیستم دیشب چه شنیدنی بود.  من از آقای کیهانی بابت پذیرایی دیشب و صدایی که شنیدم تشکر میکنم.

من دیگه خیلی به صدا دقت نمیکنم و بیشتر سعی میکنم به موسیقی گوش کنم اما دیشب سیستم آقای کیهانی واقعا صدای متفاوتی برام پخش میکرد.

این صدا لایتنسی رو در خودش داره که کمتر سیستمی داره و خیلی راحت جزئیات رو پخش میکنه. این خصوصیت بیشتر تابع بلندگو هست و البته آپ استریم شفاف. شاید بهترین توصیف این صدا تحلیلی باشه که در مورد سورس ویس خوندم :

http://www.soundstage.com/revequip/weiss_medea.htm

کمی که بیخیال صدا بشید میفهمید صدا سعی نمیکنه همونجا ایمپرس شده نگهتون داره و کم کم خستتون کنه بلکه کم کم ارتباط با موسیقی شروع میشه یعنی تو لایه بالاتر این ارتباط شکل میگیره .

چون صدا شفاف هست و خیلی از افکت ها راحت شنیده میشه انگار موسیقی تاثیر عمیق تری میگذاره روی شنونده. راجر واترز من عاشقتم دیشب اون سه تا track آخر چه حالی داد …

صدای این سیستم متفاوت از بقیه صداهاست هم تو ایمیجینگ و هم تو دینامیک شفاف هست.

وقتی سورس دیجیتال تو سیستم آقای کیهانی اینجوری پخش میشه یک آنالوگ تیون شده چجوری پخش بشه ؟!!!!!

واقعا اگر اونقدری که آنالوگ تو سیستم های دیگران با دیجیتال متفاوت هست اگر در سیستم آقای کیهانی با همون مقیاس متفاوت باشه عملا آنالوگ در سیستم آقای کیهانی یک چیز واقعا عجیب غریب و 100% Real میشه.

مرسی شهرام جان

عکس های بیشتر رو از آقای کیهانی اینجا ببینید :

http://www.behance.net/gallery/High-End-Audio/5374439

Read More

چند خبر

جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۹۱
/ / /
Comments Closed

خبر اول مصاحبه استریوفایل با مارک لوینسون هست:

http://www.stereophile.com/content/mark-levinsons-milestone-year

http://www.stereophile.com/content/gospel-according-mark-levinson

خبر دوم نوشته بی  بی   سی در مورد پرویز مشکاتیان :

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/09/120920_l06_music_traditional_meshkatian_anniversary_interview.shtml

امروز پنج شنبه، سی ام شهریور ماه، سه سال از درگذشت پرویز مشکاتیان می گذرد. موسیقیدان شناخته شده ای که از پیروان نوآوری در موسیقی سنتی ایران بود. او تنها اهل اجرا نبود. آقای مشکاتیان اندیشه هائی در زمینه آفریدن و نواختن داشت و می کوشید از آن ها پیروی کند.
مشکاتیان بیست سال پیش برای برگزاری کنسرت به آلمان آمد و من را نیز از دیدار خود بی نصیب نگذاشت. آن چه می خوانید چکیده ای از گفت و گوی منتشر نشده حاصل آن دیدار است. گفتنی است که مطالبی که در این گفت و گو به میان آمده هم چنان از مسائل امروز جامعه موسیقی ایران است.
از سنت شروع کنیم که این روزها حالت تقدس پیدا کرده است. من گمان می کنم این همه پرداختن و وررفتن مبالغه آمیز به سنت، هم ارزش های سنتی را فرسوده می سازد و هم جلوی آفرینش و نوآوری را می گیرد. مایلم نظر شما را هم به عنوان هنرمندی که در عمل و روزمره با سنت روبروست بدانم.
به نظر من سنت مجموعه تعاریف فلسفی و اجتماعی- سیاسی، تالمات و تموجات مردم یک سرزمین است، در محدوده گذار یک زمان. اگر سنتی در جامعه ای مانده باشد و فسیل و یا زنگ زده شده باشد، می شود گفت که حرکت نسل ها به علل متفاوت تاریخی- اجتماعی- سیاسی بسیار کند و سینه خیزانه بوده است. اگر البته اساسا حرکتی موجود بوده باشد.
سنت چیزی نیست که آدمی دو دستی به آن بچسبد و به قول شما، حالت تقدس به آن بدهد. اگر سنت به معنای مجموعه مختصاتی که گویای دردها و شادی ها و شکست ها و پیروزی های یک سرزمین در گذار زمان باشد، خب حتما با تغییر این مختصات، تغییر هم می کند.
غالبا عنوان می شود که سنت موسیقی امروز ما، دو سه هزار سالی قدمت دارد. این حرف ها تنها به کار ارضای غرور ملی می آید که از بس در طی تاریخ جریحه دار شده است به هر حال نیاز به تسکین هم دارد. هیچ سند و مدرک دندان گیری که رابطه میان موسیقی امروز و موسیقی باربدی را اثبات کند، در دست نداریم. با چهار قصه و روایت و حدیث شیرین و گاه غم انگیز نمی توان حکمی تاریخی – فرهنگی صادر کرد. در مورد موسیقی پس از اسلام هم ما گرفتار خیال پردازی شده ایم. در این جا هم نبود مدرک و سند بیداد می کند. شما چه می گوئید؟
ببینید از همان قرن چهارم، یعنی از زمان فارابی کتاب موسیقی الکبیر او باقی مانده که نمایانگر خیلی از نمادهای متعالی موسیقی در آن زمان بوده است. و دیگران از ابن سینا و ارموی گرفته تا عبدالقادر مراغی به ترتیب در قرون بعدی، راه او را ادامه داده اند. این تداوم خود نشان دهنده آن است که موسیقی ایران دارای یک ریشه هائی بوده است. تنبور خراسان با پرده بندی جدید فارابی، خود می توانسته مبنای موسیقی پس از او باشد. تعریف هائی که بعدها از گام اعتدال یافته “تامپره” به عمل آمد، در آن زمان در ذهن و اندیشه فارابی وجود داشته است. شما میان موسیقی نظری فارابی- و موسیقی پیش از اسلام- یعنی موسیقی زرتشتی و باربدی، روابط روشن و مشخصی را می توانید پیدا کنید؟
البته دویست سال گسستگی فرهنگی و به آتش کشیده شدن تمام بایگانی فرهنگی، طبیعی است که روشنی روابط را کم می کند.
خیلی ها اعتقاد دارند موسیقی ایرانی برخاسته از تئوری های موسیقی یونان باستان است. این نظر تا کجا می تواند قابل اعتنا باشد؟
من در مورد تاثیر و تاثر انواع موسیقی تردیدی ندارم. هیچ بعید نیست که به خاطر علائق مشترک ایران و یونان، تاثیرات متقابل در میانشان به وجود آمده باشد. ولی در این که کدام یک و تا چه میزان بیشتر یا کمتر بر دیگری تاثیر گذاشته است، چیزی نمی توان گفت.
تمام فلاسفه ایران در قرون وسطی و حتی شاید پیش از آن، از جمله خود فارابی زیر تاثیر فلسفه یونان قرار داشته اند. خب موسیقی هم که در آن زمان به عنوان بخشی از حکمت و فلسفه مورد نظر قرار می گرفته، پس می توانسته…
در مورد فلسفه کاملا حق با شماست. ولی در مورد موسیقی نه! ببینید ما نمی توانیم بگوئیم چون فلسفه زیر پوشش فلسفه یونان بوده، پس موسیقی نیز چنین بوده است. بعضی وقت ها ممکن است قضیه بالعکس بشود. با همه این ها، برای من مهم نیست که فارابی پس از انقطاع دویست ساله، در واقع ادامه دهنده فرهنگ باربدی بوده است یا نه. ولی نکات مشترکی هست که این رابطه را تائید می کند.
در برابر البته نکات دیگری هم هست که آدم را به تردید می برد. مثلا از روایات شنیده و خوانده شده چنین بر می آید که موسیقی باربدی، موسیقی شاد و فرح انگیزی بوده است و بیشتر ترانه و به زبان فارسی قدیمی ترانک بوده و در واقع وظیفه داشته که عیش و عشرت بارگاه خسرو پرویز را تکمیل کند. در حالی که آن چه بعدها به صورت آوازی و غالبا بدون ریتم و وزن مطرح شده است و هنوز هم دادمه دارد- نمی توانسته- یا نمی تواند- چنان نقشی را ایفا کند.
درست است که در آن زمان به خاطر شادی و شادمانی که در جامعه وجود داشته، آنگونه که برای ما تصویر شده، بخش شادی افزون تر بوده است. ولی مثلا همان قضیه مرگ شبدیز را چه کسی خبر داده است و با چه لحنی توانسته این خبر تلخ را به خسرو برساند؟ پس می شود گفت که همان زمان هم نغمات غم انگیز وجود داشته….
موسیقی باربدی به نظر می آید که موزون و ریتمیک بوده است در حالی که موسیقی امروز….
این غم جاری و ساری در بستر جامعه ما که بر روی موسیقی بعد از قرن چهارم ما نیز سایه می اندازد، غمی تاریخی است. غمی اجتماعی است. یعنی در واقع آهنگسازی که به دلائل تاریخی و اجتماعی غمگین است، نمی تواند موسیقی شادی بیافریند که واجد ارزش باشد. این است که در حال حاضر هم، وقتی از موسیقی شاد، تپنده و جهنده صحبت می کنیم غرض مان تکمیل شادی های یک مشت آدم بی غم نیست. این شادی و حرکت برای جامعه ای که غم سراپای آن را گرفته از نظر روانشناختی، خود یک درمان است.
در زمینه سنت همچنان نکته هائی باقی است. از جمله در رابطه با موسیقی روستائی. با توجه به آن که روستاها در ایران، در برابر حملات خارجی، ایمن تر بوده اند، آیا فکر نمی کنید آن سنتی که ما در جستجوی رد پایش هستیم، بیشتر در موسیقی بومی ایران رسوب کرده باشد، تا در موسیقی شهری؟
حتما، حتما. همه چیز همینطور است. در مناطق دور افتاده مثلا در افغانستان و تاجیکستان، مردم هنوز هم با زبان ادبی خراسانی صحبت می کنند. چرا که غالبا ایلاتی زندگی کرده اند، کمتر شهری شده اند، کمتر از بیرون از خود تاثیر پذیرفته اند. وقتی زبان چنین است، به طریق اولی موسیقی که چیزی انتزاعی تر است، در محدوده های شهر نشین بیشتر رنگ می پذیرد تا در روستاها.
حالا بیائید سنت را با بدعت روبرو کنیم. چه باید بکنیم که سنت و احترامش، راه بدعت و نوآوری را نبندد. در یک مقایسه اجمالی میان شعر و موسیقی در می یابیم که اولی با پایمردی شاعرانی که این نیاز زمانه را می شناختند، راه تازه بالیدن خودش را پیدا کرد. ولی موسیقی همچنان در چاله سنت باقی ماند. واقعا چه باید کرد؟
بله شعر راه خودش را پیدا کرد. ولی من بر این گمان نیستم که موسیقی همچنان در مقاطع سنتی گرفتار مانده است. به نظر من، شرایط اجتماعی آبستن تحولاتی در زمینه شعر فارسی بود. و نیما زاده شد. ولی از آن جائی که موسیقی همیشه زیر سوال و مورد قهر بوده است، شرایط اجتماعی در این مورد هنوز برای پذیرش دگرگونی، آنگونه که وزیری مطرح می کرد، آمادگی نداشت.
منظورتان این است که اگر وزیری سال های بعد ظهور می کرد، تاثیر بیشتری می توانست در جامعه موسیقی ایران داشته باشد؟
اگر دیرتر آمده بود، به شکل دیگری تاثیرگذار می شد. ولی در آن زمان که بر صحنه ظاهر شد، درست جا نیفتاد و این جا نیفتادن به آن دلیل نیست که دیگران، درست راه او را نپیمودند، یا این که بگوئیم، شاعران پس از نیما پایمردی کردند و موسیقیدانان پس از وزیری چنین نکردند. همین سال های اول پس از انقلاب که اگر ساز دست کسی دیده می دیدند، می شکستند، می بینید که اهل موسیقی خیلی مقاومت و پایمردی کردند. همیشه من گفته ام که موسیقی در شرایط مختلف اجتماعی سعی بر آن داشته که متناسب با آن شرایط مقاومت بکند و خودش را نگه دارد. الان هم به آغاز حرکت موسیقی زمان زیادی نمانده است و هر وقت که این حرکت آغاز شود باید خیلی معقول و با بینش و گزینش همراه باشد.
یعنی معتقدید که در حال حاضر شرایط برای ایجاد دگرگونی در موسیقی نیز فرا رسیده است؟
تا تکامل نباشد، دگرگونی پیش نمی آید. موسیقی باید شکل ها و فرم های مختلف را تجربه کند و آن چه موجود است به حد تکامل برسد. ما نمی توانیم برای این کار تصمیم بگیریم و زمان تحول را مشخص کنیم. من با توجه به حرکتی که موسیقی امروز ما به سوی تکامل دارد و در همه زمینه ها از کتابت و تدوین و نقد و نواختن و آفرینش، فعال شده و نسل جوان را به سوی خود کشیده است، دلم خیلی روشن است برای به وجود آمدن تحول در این موسیقی. فقط نگرانی من این است که این تحول شتاب زیاد داشته باشد.
شما برای شیوه نواختن در همین موسیقی سنتی، تا چه حد نقش و ارزش قائلید؟ فکر می کنید با گزیدن شیوه های مناسب و منطقی، می شود اجرای سنتی را کما بیش با نیاز زمان منطبق کرد؟
روش نواختن مرحوم علی اکبر خان شهنازی، استاد مسلم تار، خیلی قدیمی بود و زیاد جاذبه نداشت، حال آن که جلیل شهناز با روشی شیرین و پر جذبه، موسیقی خود را بیشتر پراکند، البته این ها را فقط من باب مثال می گوئیم.
زمانی هست که شما از انتقال یک جریان از نسلی به نسل دیگر حرف می زنید و دیگر کاری به شیوه ها و جاذبه ها ندارید. من هم می توانم نور علی خان برومند را مثال بیاورم. تار او که استاد موسیقی بود به آن شکل دلپذیر نبود که شما حالی هم با آن بکنید. ولی برومند شاگردانی تربیت کرد که الان دارند موسیقی ایرانی را پوست می کنند! در برابر او آن وقت می بینید ورزنده را که آن قدر شیرین ساز می زد، آن قدر با ریتم بازی می کرد، آن همه دلارائی می کرد و پس از مرگش دیگر آن شیوه هم از میان رفت. خاندان هنر را می شود مطرح کرد، از آقا علی اکبر شروع می شود، می آید جلو تا میرزا عبدالله، آقا حسینقلی و علی اکبر خان شهنازی و بالاخره می رسد به استاد عبادی که همه توانائی های بقیه را دارد ولی شیرین هم ساز می زند.
آیا شما هم عقیده دارید که در گروه نوازی ها باید تنها از سازهای سنتی استفاده کرد و یا می شود سازهای غیر سنتی، و دست کم سازهائی مثل ویلن و پیانو را که مدت هاست با موسیقی ایران همدم و همنفس شده اند، نیز به کار گرفت؟
ساز یک وسیله است و هدف نیست. شما اگر پیامی را که دارید، احساسی را که دارید بتوانید فی المثل به وسیله “ترومبون”، تواناتر بیان کنید، به نظر من هیچ اشکالی ندارد که چنین کنید. پس برای بیان احساس از هر وسیله ای، از هر سازی می شود استفاده کرد. فقط باید توجه داشت که وسیله نباید زیبائی بیان شما را مخدوش کند. بلکه باید آن را هر چه زیباتر جلوه گر سازد. اشکال قضیه در این است که بعضی از آهنگساران جوان ما، فقط برای آن که بگویند نوآوری کرده اند، هم شکل کار را به هم می ریزند و به محتوا کمتر می اندیشند. ولی اگر محتوای پیامی غنی باشد، در ترکیب با شکل دلپذیری که مد نظر شماست، چیزی می شود که همه ما به دنبال آن هستیم.
من هیچ مخالفتی مثلا با به کارگیری ویلن ندارم. ولی اگر در همین گروه عارف یک یا دو ویلن را وارد کنیم، لهجه کاملا مشخصی پیدامی کنند. مگر این که کار به صورت هماهنگی (آرمونی) تنظیم بشود و بعد مثلا بیست ویلن را وارد گروه بکنیم. البته شرکت بیست ویلن در اجرای آثاری چنان، شرکت تعدادی ویلن سل و کنترباس و غیره را می طلبد تا مجموعه شکل کاملی پیدا بکند و الا شرکت دادن دو تا ویلن در یک گروه را اگر فکر می کنیم که بها دادن به این ساز است، اشتباه می کنیم. این کار حتی بی حرمتی است. ما از چندی پیش برای اجرای بعضی از کارها، سازهای ملی را با ارکستر سنفونیک تهران مخلوط کرده ایم. حالا هم داریم سازهائی را می سازیم چون قیچک باس، قیچک سوپرانو، سنتور باس و سنتور سوپرانو که بتوانیم تاثیرات دیگری را هم از این سازهای سنتی بیرون بکشیم. مساله اصلی این است که شما مثلا برای بیان ای ایران ای مرز پر گهر گرفتار لهجه ای که با محتوا سازگار نباشد، نشوید.
در مورد اشکالت فنی بعضی از سازهای سنتی که خیلی این جا و آن جا از آن صحبت می شود، چه می گوئید؟
گفته شده که سنتور مثلا ساز ناقصی است، در مقایسه با تار و سه تار و کمانچه که سازهای کاملی هستند. یعنی با این سازها بدون تغییر کوک می توانید همه چیز بنوازید و مدگردی (مدولاسیون) و مرکب نوازی داشته باشید. ولی روی سنتور باید فاصله های ویژه در موسیقی ایران- ربع پرده ها را- از پیش کوک کرد. این حرف بدان معنا نیست که روی سنتور نمی شود مدگردی کرد. در همین کنسرت شهر کلن، من روی یک سنتور و با یک کوک، شش دستگاه مختلف را پیاده کردم. از پیش فکر کردم کدام بخش از سیم ها را برای کدام دستگاه کوک کنم.
در مورد ترانه یا تصنیف و ارزش های هنری و اجتماعی آن، کمی برای ما صحبت کنید. آیا ترانه ها می توانند تحرکی در جامعه موسیقی ایران به وجود بیاورند؟
حتما. ترانه هم یک بخش از موسیقی ماست. همانطور که آواز هم بخش دیگری از آن است. ممکن است کسی بنشیند و دو ساعت هم با علاقه به آواز گوش بکند. ولی خب جوان ترها ممکن است طی همان دو ساعت خوابشان ببرد. آن ها موسیقی زنده و تپنده می خواهند. همین موسیقی پر تحرک تپنده ای که چند لحظه پیش از آن حرف زدیم هم نوعی دیگر از دستاوردهای جامعه موسیقی ماست. بعضی وقت ها مردم به جز موسیقی تپنده، می خواسته اند که حرفی هم بزنند، آن وقت به بیان صریح نیاز داشته اند.
به هر حال تصنیف بیشتر از زمان مشروطیت معنای خاص خود را پیدا کرد. عارف تصنیف را بر حسب نیاز زمان شکل بخشید و ارزش کارهای او بیشتر در پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی است. بعدها تصنیف به سوی مضامین عاشقانه و عارفانه گرایش پیدا کرد.
شما بهتر از ما می دانید که موسیقی و شعر در ایران همیشه به هم پیوسته بوده اند. حالا شعر، پوست انداخته و نو شده است. آیا شعر نو را می شود با موسیقی ای که هنوز سنتی باقی مانده ترکیب کرد؟ یک نمونه از این تلفیق “گلستانه” نام دارد و بر روی شعری از سهراب سپهری. نظر شما در مورد این گونه ترکیب ها چیست؟
من فکر می کنم موسیقی ایران بالقوه توانائی آمیزش با شعر نو را دارد. نمونه های خوبی هم در این مورد در حال تهیه و ضبط است. ولی همانطور که شکل امروز از غزل یا قصیده متفاوت است، شکل آن نغمه ای هم که می خواهد با شعر امروز ترکیب شود باید با آن متناسب باشد.
وضع موسیقی را به طور کلی و در همه زمینه ها- از آموزش- تا اجرا و پخش- در ایران امروز چگونه ارزیابی می کنید؟
موسیقی پس از انقلاب فراز و نشیب هائی داشته است. همانطور که قبلا اشاره کردم در سال های اول انقلاب، مورد قهر قرار گرفته بود. سازها را شکستند، استادان موسیقی مورد بی مهری و گاه بی حرمتی قرار گرفتند، البته از سوی افراد تاآگاه و بی حس مسئولیت. بعد موسیقی ما یک دوره ایستا را طی کرد و حالا سخت مورد علاقه و اعتنا قرار گرفته است. تموجات ریز و درشت که فرو خوابید، از آن جا که هیچ گاه یک جریان مطلوب معقولِ راهبر، در زمینه موسیقی نبوده، حرکت و پیشروی اش، به خودی خود انجام پذیرفته. در واقع قائم به ذات شده است. حرکتش قائم به جریانی نیست. سکوت آن سال های فطرت، در حال حاضر بر و باری داده است.
در مورد آموزش هم؟
بله در آن مورد هم توجه و اعتنا بسیار است. هنرستان های موسیقی پر از هنرجوست. استقبال از کلاس ها به گونه ای است که کمبود ساز را چشمگیرتر ساخته است. طبق آماری که خود ما جمع آوری کره ایم در حال حاضر نزدیک به ۱۵۰ هزار هنر جوی موسیقی در تهران مشغول فراگیری هستند و در اصفهان نزدیک به ۱۵ هزار نفر… یعنی باید گفت که کمتر خانه ای را می شود پیدا کرد که یک ساز موسیقی در آن نباشد. البته کمبود معلم، با توجه به افزایش روزافزون هنرجو، به چشم می خورد که به نظر من نتیجه همان بی مهری ها و بی توجهی های سال های اول است. ولی این کمبود، به خصوص در مورد ساز، شدید است. الان اگر کسی بخواهد آموختن سازی چون سه تار، سنتور یا تار را شروع کند باید چند ماهی در انتظار به دست آوردن ساز بماند.
نظرتان درباره آهنگسازان جوان دیگری که کمابیش با شما همراه و هم نظر هستند چیست؟
علیزاده که سال هاست مشغول کار است. نگرش اجتماعی و موسیقائی او از سال ها پیش یعنی از زمان ساختن “حصار” و”سواران دشت مید” مشخص شده است. لطفی خیلی در این راه زحمت کشیده ولی نه به گونه شسته و رفته علیزاده. او بیشتر به سنت متمایل است تا به بدعت- بعد باید از هوشنگ کامکار، محمد رضا درویشی، کامبیز روشن روان یاد کرد که همه بچه های خوب و تحصیل کرده اند.

 

Read More

Barry Stephen Goldfarb (BSG) Technologies QOL “Signal Completion Stage”

جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۱
/ / /

BSG Technologies is quick to stress that QOL isn’t a signal-processing technology, in that it doesn’t add anything to the signal that’s not already present. Moreover, it differs from the myriad techniques used in the past (extensively referenced in the QOL patent application’s “prior art” citations), most of which involve extracting the difference channel from a stereo signal (left minus right), equalizing, delaying, filtering, inverting, or performing other psychoacoustically based manipulations of that difference signal, and then mixing it back into the L and R channels. The BSG Technologies Web site offers this explanation: “Instead of ‘adding’ a host of processing techniques intended to create ‘effects,’ we have simply found a way to extract information already present in the recordings, but otherwise hidden in conventional reproduction.”

  • Left_Out = (1.618 x Left_In) – (0.618 x Right_In)
  • Right_Out = (1.618 x Right_In) – (0.618 x Left_In)

یک سیستم آنالوگ که میاد سر راه سیگنال استریو قرار میگیره بین سورس و پری آمپ و ادعا میکنه باهاش صدا بهتر شنیده میشه !!!!!!

نوشته بالا رو دوباره بخونید، سیستم دیجیتال نیست که بگیم خب DSP بوده ، سیستم آنالوگ هست و بنظرم ادعای خیلی خیلی عجیبی هست.

از روی اطلاعات فاز دو سیگنال استریو دو سیگنال دیگه استخراج میشه که صداش بهتر هست. البته FM Acoustics هم چیزی شبیه این داره که من نفهمیدم همین کار رو میکنه یا اصلا یه چیز دیگه هست. کلا کامپوننت جالبی هست.

پاسخ فاز دو سیگنال استریو اطلاعات داخلش مربوط به تصویر صدا میشه و این کمپانی با تغییر وضعیت تصویر بهتری رو به شنونده میده البته طبق ادعای تحلیل گران.

دقت کنید تو جمع و کم دو سیگنال از عدد طلایی 1.618 استفاده شده.

http://www.bsgt.com/

http://www.google.com/patents

Romy The Cat

TAS Robert Harley

Stereo Times

Soundstage

6moon

Positive Feedback

http://www.whatsbestforum.com/showthread.php?4384-Stereo-Field-Processing

http://forum.audiogon.com/cgi-bin/frr.pl?rprea&1338187442&openfrom&2&4

QOL Inventor Barry Stephen Goldfarb Talks with Robert Harley

Barry Stephen Goldfarb is the prototypical inventor who seeks novel solutions to seemingly intractable problems. Goldfarb became self-educated in music, science, technology, and art. In addition to teaching audio engineering and acoustics at the university level, Goldfarb, alone or with others, has been awarded more than 50 patents in acoustics and audio electronics. He is the principal of BSG Laboratory and the inventor of the technologies marketed by BSG Technologies, LLC.
Goldfarb rarely leaves his Florida lab, but recently visited Southern California to oversee the installation of his QOL (rhymes with “coal,” and represented by the trademarked acronym “qøl”) technology at the Segerstrom Center for the Arts in Costa Mesa, California. I sat down with him to get some insight into the man and how QOL works.

Robert Harley: Tell me about your background and what led you to create QOL.
Barry Stephen Goldfarb: My background is more on the artistic side. Specifically, I played music at a very young age and grew up in a creative environment. I became a professional musician and actually used music to support my greater goals in art. That gave me the time, the money, and the freedom to do the things I wanted to do and still remain creative.
I’ve been working on a project all my life—a multi-sensory project. Think of it this way: If music is fundamentally organized sound, what if we could organize light, and the molecules that enable us to smell, and structure all these different variables to build a whole system out of these ethereal, ephemeral elements that are really in a sense non-material materials? I’ve spent my life working toward building a place made out of light and sound and color and other sensory experience.
Sound for this project became extremely important from the standpoint of creating a reference. If the reference that I was going to work with was off, then everything else would be off. When creating music and then recording music, I noticed dramatic losses between the sound of an acoustic instrument and the recording of that instrument. This was particularly true of a wonderful pipe organ. After hearing that pipe organ played back through any kind of loudspeaker, it just didn’t sound the same.
The overwhelming, all-encompassing sounds that fill space were gone, and the space-and-time relationship was totally lost. I found a great discrepancy between the real world of acoustics and the played-backed world of audio electronics. I began a search as to what the heck was missing.
My goal was to find out what was missing and see if I could correct it. I didn’t know what my limitations were, because I didn’t come at this from an acoustician’s standpoint or an engineering standpoint, or even a science standpoint. I came at it from just listening and being a musician and knowing what things should sound like.

RH: How did you get the insight that led to QOL.
BSG: I was not afraid to take things apart and fiddle with them, particularly loudspeakers. I love loudspeakers. They’re like living things to me. Everything else is just stuff. But a loudspeaker is the heart and soul. The revelation that led me to QOL was building an automobile audio system with 68 speakers and trying to get this all-engulfing, all-encompassing sound. I wasn’t trying to make it big and loud and powerful—in fact, quite the opposite. It was going to be quite subtle. The technician helping me accidentally wired one of the speakers out of phase and I said, “Wait, I like this better—it’s not supposed to be [this way], but I like it better.”
So I end up taking two loudspeakers on the left channel—that’s where I began—and two separate amplifiers, and I put one loudspeaker in phase and one loudspeaker out of phase, and power balanced the differences so that, to my ear, it sounded just right. I was getting the in-phase and the out-of-phase signals simultaneously, and voîlà! For me, sort of a whole color palette came on, and I was getting the sound, the tone, the color that I was looking for.
I was also beginning to get some very unusual radiation patterns. Now, of course, you have so much cancellation, not only in the out-of-phase loudspeaker, particularly the lower-frequency cancellation, but you’re also getting a wonderful radiation pattern.
I was really creating a dipole using two separate drivers rather than one driver reflecting. I extended that to every point in the car. That’s why I ended up with 68 loudspeakers. Each one radiated differently. In the world of acoustics and music, sound radiates omnidirectionally, but why doesn’t the loudspeaker do that? It’s got mechanical and electronic limitations. The crossovers and filters change the phase, which changes the time and the space, and on and on and on.
I got into the idea that what we need is a single loudspeaker that would produce all the frequencies and it would radiate omni-directionally. Of course, I didn’t know enough to know that that was impossible. Not to sound boastful or anything, but I built one, and that’s my pride and joy. And it works, and it sounds absolutely real.
The idea of accurate tonal color is based in multiple areas. You have to be able to radiate in all directions. You have to able to extract all of the spatial and temporal information that is locked in the signal and restore it. And I think I figured it out.

RH: How long did it take from that initial insight until you had an actual circuit that worked?
BSG: About seven or eight years.

RH: Can you explain the theory behind QOL?
BSG: Essentially the idea was to get out of a single signal both the in-phase information and the out-of-phase information, the way I was getting it out of an omnidirectional loudspeaker.
Now, how do you do that in a signal? I just began experimenting. Of course, if you have complete phase reversal of a signal that’s equal in amplitude and frequency you have complete cancellation. I wondered if that energy really disappeared, or if was being smothered out. In fact, my partner in this, who also helps me with my patents, Rob Clark, is an expert in this field [Dr. Robert L. Clark is Professor and Dean of Engineering and Applied Sciences at the University of Rochester—Ed.]. He’s written a book on active and adaptive noise controls, which deals with active noise filters.
But I began to try to figure out a way of tricking the signal so that part of it would play and another part might be cancelled. I then tried layering different frequency paths. Let’s say I took a limited frequency band up to, say, 3kHz. I’d let that play. Then I would take another band-limited signal from 3kHz to 6kHz and put it in the opposite phase. Now they’re playing together. They’re not interfering because the two are not really playing the same frequency simultaneously, If you keep doing that with other frequency bands, it’s like weaving frequencies. A group of frequencies will be in-phase to a limited bandwidth; another group of a different bandwidth will be out-of-phase; and I would add these layers until the entire audio bandwidth from 20Hz to 20kHz was covered. That technique produces a whole audio signal.

RH: Certain frequency bands have some inverted polarity components added back into the signal?
BSG: We call it in our patent “Phase Layering.” The number of layers could be infinite. In theory it has a minimum of two and a maximum of infinity. But the most important point was that I was trying to get out what was already in a signal.
There’s a great discrepancy between the way sound operates in the real world and the way the audio industry is building equipment. My number one goal was understanding what was locked inside an audio signal. “What was getting lost? Can we find that information or has it really been cancelled out?” It seemed to me that the information is in the signal but is dramatically lost when it is being retrieved.

RH: Is the correction algorithm the same, no matter how the signal was recorded? That is, is one set of frequency bands and phase shifts ideal for simply miked recordings as well as for multitracked recordings?
BSG: Yes, and let me answer you in two ways. I started working with mono because I didn’t want the confusion of multichannel signals. The primary work was done with a single-microphone recording, played back through one loudspeaker. Stereo was another issue. While stereo is a wonderful window into a virtual world, it doesn’t exist in nature. We don’t hear in stereo. We don’t have phantom images in life. It doesn’t require two birds to hear the bird in the middle. We hear thousands of points in space. But with stereo blending, the circuit is a little different; however, it’s still the same algorithm.

RH: How simple or complex is the decoding circuitry?
BSG: Actually, ridiculously simple once we get it down. In the patent application we have examples that show how many layers you can have. One is an electronic circuit with perhaps six layers. One is a simple passive version.

RH: Where in the signal path from the actual acoustic event to what the listener hears in the reproduction is that phase information hidden?
BSG: Let’s go back to that concert hall, and let’s take a look at the way most recordings and most audio equipment works. If we make a recording in the back of a concert hall, what we hear sounds great, but when we play the recording at home it sounds terrible—it’s too wet. What happened?
Your ears and the microphones are in the same positions, but the microphone isn’t connected to the brain. There’s a whole process that occurs between the radiation pattern and its positioning in space and in time relative to where we are. It’s just an amazing mechanism.
The microphone is going to simply pick up the loudest elements that make up sound. If the loudest element is the loudest in terms of amplitude, it will pick up the loudest amplitude thing.

RH: It’s purely pressure activated.
BSG: It’s pressure activated. I’ve taken recordings that were really wet and horrible, and I went to the other side [the out-of-phase information] and the signal was, in fact, dry. That information is also in there. That’s not something you could do with QOL now because the ratio [of direct-to-phase-layered components] is set up for 99 percent of recordings out there.

RH: Is there an advantage to digital implementation of QOL rather than analog implementation as in the box that I have?
BSG: There’s no advantage to me whatsoever. I am not a digital fan, other than its elegance and speed. But the digital implementation will be our biggest market because the world is running on digital.

RH: So presumably the circuitry can be small and be integrated into, say, a preamplifier or a digital-to-analog converter?
BSG: Absolutely. The analog version can be a very simple circuit about this big (holds two fingers apart). We have created the digital algorithm and loaded it into three different chip platforms.

RH: What applications do you see beyond music reproduction?
BSG: We have already built prototypes for cell phones and the human voice. The voice is much more natural. I see QOL going where any audio signal is being used: AM, FM, speech and voice dialogue, motion picture theaters, music, musical instruments.

RH: Why didn’t someone think of this before? Why did you think of this in the 21st century?
BSG: I think it’s because I didn’t know enough to know what I don’t know. I didn’t come at it from the standpoint of an engineer. And I think musicians, for the most part, find that serious world of engineering very intimidating. I was fearless! Fearless, in the sense that I’m a border-breaker by nature, and I’m looking for something. I wanted—I demanded—that I would be able to get through this larger project [the multi-sensory art installation mentioned earlier], and the sound was such an important aspect of it.
It’s an acoustic process. It’s not your typical processor because we’re not adding or subtracting anything. We’re relating the principles of acoustics to the way the brain would interpret that information as real once it exists in the air. And no one had done that before.

 

 

 

 

Read More

Micro Linearity vs Macro Linearity بخش سیزدهم

شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۱
/ / /
Comments Closed

اگر یادتون باشه من قبلا هیچوقت روی Lamm تحقیقی نکردم و هیچوقت هم پیشنهاد ندادمش و کلا این رومی (romy the cat) و مایک بودند که توجه منو به این برند جلب کردند.

چیزی که خیلی جالبه اینه که از دید میکرو برند Lamm پاسخ میژرمنتش بسیار عالیه ، شاید بگم تقریبا تو همه لامپی هایی که استریوفایل تحلیل کرده با فاصله از همه بهتره.

تحلیل مایک رو از Lamm با Marten Supreme بخونید:

http://audiofederation.com/blog/archives/1131

این نشون میده پیشنهادات رومی رو باید جدی گرفت ، مثال دیگه از پیشنهاد رومی DAC شرکت Lavry هست اونم با اینکه پردازش دیجیتال داره اما میژرمنتش تو میکرو خوبه و بنظر میرسه ما میتونیم کم کم باور کنیم دنیای آئودیو همچین نسبی و بدون همگرایی نیست و از دید حرفه ای های دنیای صدا “مفهوم صدای خوب” چیزی نسبی و متغییر نیست.

منم همیشه تاکید داشتم صدای خوب نسبی نیست و این شنونده ها هستند که باید با درک عمیق تر صدای ایده ال رو بهتر بشناسند.

چیزی که جالبه اینه که گرانترین آمپلی فایرها از شرکت هایی مثل boulder و halcro و MBL و soulution و Goldmund میاد بیرون اونم با کلی جایزه the best مجلات اما همه اینها از دید میکرو پاسخ بدی دارند.

من خوشحالم ایده ای ارائه دادم که شما از روی اون ایده میتونید با دیدن میژرمنت ها وضعیت میکرو یک آمپ ببینید و خوشحالم الان سند مشخصی هست برای توضیح بهتر نظراتم.

تو کل آمپلی فایر های بالای 100 وات فقط شما در ASR Emitter پاسخ میژرمنت خوبی میبینید و اگر کسی ادعا کنه مثلا FM Acoustic شنیده بیشتر خوشش اومده باید بگم دوست عزیز اولا همه آمپ ها تو ایران تو شرایط کاملا مناسب و break-in دمو نمیشوند ثانیا بلندگوی دمو خیلی مهم هست ثالثا یک شنونده تا درک عمیقی از مفهوم میکرو نداشته باشه نمیتونه بفهمه چرا FM از دید میکرو من صداش خوب نیست.

من اینجا واقعا قصد ندارم تعیین تکلیف کنم برای خرید کسی چون سودی برای من نداره (من فروشنده های فای نیستم ، درصد هم نمیگیرم فقط از تعویض روغن و فروش اکتان بوستر ورث زندگیم میگذره) ، هدف من این نیست بگم چی بخرید چی نخرید فقط میخوام بگم آئودیو اصول و ساختاری داره و حالت نسبی و متغییر نداره و هر چقدر تجربه شنیداری ما بیشتر بشه این همگرایی رو بیشتر حس خواهیم کرد.

در ادامه پاسخ های Lamm رو میگذارم ببینید .

 

Read More

Micro Linearity vs Macro Linearity بخش دوازدهم

پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۱
/ / /

برم سراغ آئودیو نتی که فکر میکردم تو استریوفایل ازش میژرمنتی نیست اما خوشبختانه یکی پیدا شد.

دقیقا طبق انتظار من پاسخ کاملا عالی بود :

Audio Note Jinro integrated amplifier

آئودیو نت ملکه زیبایی صدا بین آمپلی فایر های تو ایران هست اما حیف که حتی یک بلندگوی با حساسیت بالا نیست که ما باهاش چهره زیبای این ملکه رو درست ببینیم.

آئودیونت دیگه میژرمنتی ازش نداریم پس میریم سراغ بعدی که Krell هست.

این برند همون برندی هست که من اولین صدای خوب رو تو خونم با اون شنیدم و از فضای NAD اومدم بیرون. البته به عرض برسونم این آمپلی فایر رو همین چند هفته پیش دوستی از ما خرید و من دیگه از های فای فقط برام یک سورس مونده و چند تا کابل.

خب Krell برای من دوران خوشی بود امیدوارم این دوستمون هم باهاش حسابی خوش بگذرونه.

اما در مورد میژرمنت Krell باید بگم کرل هم میژرمنت بد داره و هم میژرمنت معمولی البته از یک دید با این توان بالای 200 وات میشه عبارت خوب رو جایگزین عبارت معمولی کرد.

ایراد کرل اینه خیلی کیفیت ساخت داخلش بالا نیست مگر سری های خیلی بالا و مساله ای که منو در موردش کمی شاکی میکنه اینه مثلا تو سری Evolution پاسخ همه آمپ هاش یکی نیست و اونی که خیلی گرونه خوبه اما اونی که ارزونتره خوب نیست. یعنی حتی در یک سری نیومده مثل آدم همه رو نزدیک به هم بزنه.

Krell Evolution 202 preamplifier & 600 monoblock power amplifier Measurements

krell-fbi-integrated-amplifier

مثلا همین 600 و 202 که لینکش بالاست رو ببینید آمپ پاسخ خوبی نداره اما پری بد نیست . بنظر پاسخ این آمپ 600 واتی قابل قیاس با Evo1 نخواهد بود هرچند هردوشون سری Evo هستند.

سری های خیلی قدیمی کرل مثل KSA به نسبت زمان خودشون و توانی که میدادند مثل Class A های Pass Labs بدک نبودند. پری ها هم جدا از کیفیت ساختشون که بالا نبود طراحیشون پاسخ خوبی داشت.

krell-krc-hr-preamplifier

سری 400 خودمون هم که ارزونترین هست پاسخش اینه :

http://www.stereophile.com/content/krell-kav-400xi-integrated-amplifier-measurements

اما بهترین آمپ کرل تو میژرمنت های استریوفایل FPB 350 مونو هست که تو مد Class A کار میکنه :

http://www.stereophile.com/content/krell-full-power-balanced-350mc-monoblock-amplifier-measurements

http://www.stereophile.com/content/krell-full-power-balanced-350mc-monoblock-amplifier-measurements-part-2

یادش به خیر کرل FPB با ویلسون 8 چه دوران خوبی بود. هنوز اون صدا تو گوشم هست.

 

Read More

Micro Linearity vs Macro Linearity بخش یازدهم

دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
/ / /

بهتر دیدم جدا جدا در مورد برندها بنویسم با گذاشتن عکسهاشون.

الان میرم سراغ Accuphase :

پاسخ آمپلی فایر های آکوفیض خوب نیست ، ببینید :

M 2000 Amplifier

دلیلش واضح هست کلاس A/B با فیدبک بالا :

همه آمپلی فایر های پرتوان تنها با فیدبک منفی و مد کلاس A/B میتونند چنین توانی بدهند و من تو تمام آمپلی فایر های بالای 100 وات فقط ASR رو پیشنهاد میکنم. البته Lamm هیبرید هم که تو ایران نیست میتونه گزینه خوبی باشه.

با افزایش توان المان پایه یعنی ترانزیستور و لامپ افزایش دیستورشن خواهد داشت (البته اوپ امپ و آی سی های مجتمع رو المان پایه در نظر نمیگیریم) و سیستمی با افزایش توان کاهش دیستورشن داره که یا فیدبک منفی بالایی داره یا بایاسش کلاس بی هست.

باید گشت دنبال بلندگوی با حساسیت بالا ، از من میپرسید آمپلی فایر بالای 100 وات یعنی مسیر اشتباه حالا چه برندش سولوشن باشه چه دارتزیل چه اف ام آکوستیک چه گولد موند چه بولدر چه هالکرو و … همه اینها رو که ببینید با افزایش توان دیستورشنشون بجای زیاد شدن کم میشه.

بریم سراغ دارتزیل dartzeel که برند خیلی خوبیه اما آخرین محصول 450 واتیش اگر چه میتونه در ظاهر تا حدی رقیب ASR باشه اما باز از دید من پاسخ خوبی نداره.

darTZeel NHB-108 Model One power amplifier

darTZeel NHB-18NS preamplifier

darTZeel CTH-8550 integrated amplifier

darTZeel NHB-458 monoblock amplifier

این سه تای بالا مربوط به کم توان های دارتزیل بودند که خوب بود اما این پائینی مربوط به 450 واتی میشه که خوب نیست.

خوش بگذره

Read More

کریس را

چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۱
/ / /
Comments Closed

خواننده محبوبی که تن صداش مثل لئونارد کوهن خیلی ها رو عاشق خودش کرده. آهنگ های زیر جزو پرطرفدارترین آهنگ های ایشون هست.

And You My Love
Looking for the Summer
That’s What They Always Say
The Road to Hell
Josephine
On the Beach
Blue Cafe

 

 

Read More

کمک به مردم زلزله زده

شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۱
/ / /
Comments Closed

جادی مطلبی نوشته و شماره حساب مطمئنی رو اعلام کرده برای کمک به زلزله زده های استان آذربایجان.

میتونید اگر مایل بودید برای کمک به زلزله زده هایی که الان همه زندگیشون رو از دست دادند کاری کنید و خیالتون راحت باشه پولی که دادید سر از جای دیگه در نیاورده.

http://jadi2.undo.it/2012/08/komak-be-azarbaijan/

 

Read More

Julio Iglesias – My Life The Greatest Hits 2 CD [1998] FLAC

چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۱
/ / /
Comments Closed

ایگلسیاس رو دوست دارم آهنگ هاش یه حس خوبی بهم میده و این آلبومش که منتخب کارهاش هست رو دارم گوش میدم.

فقط آهنگ های Hey یا Starry night نیستند که دوستشون دارم کلا همه کارهای این خواننده به دل میشینه.

ویکی پدیا فارسی:

خولیو ایگلسیاس (به اسپانیایی: Julio Iglesias) (زاده ۲۳ سپتامبر ۱۹۴۳ در مادرید) خواننده، ترانه‌سرا و گیتاریست اسپانیایی بود. خاندان پدری وی از گالیسیا می باشند. تابه امروز آثار او بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه فروش داشته‌است.[۱] بر حسب اطلاعات ارائه شده از سوی شرکت موسیقی سونی، ایگلسیاس یکی از ده هنرمند پرفروش همهٔ زمان‌ها است.

او در دههٔ ۱۹۷۰ و ۸۰ میلادی به‌خاطر ساخت و اجرای بالادهای عاشقانه و به‌عنوان یک نماد نجیب و متشخص اسپانیایی به شهرت رسید و با استمرار تلاش‌های‌اش در عرصهٔ موسیقی محبوبیت‌اش را هم‌چنان تابه‌امروز حفظ کرده است. ایگلسیاس تاکنون در حدود ۵۰۰۰ اجرای زنده برگزار کرده‌است. او در سال ۱۹۸۷ برندهٔ جایزهٔ گرمی «بهترین اجرای لاتین پاپ» شده است.[۲] فرزندش انریکه ایگلسیاس از اواسط دههٔ ۹۰ میلادی وارد عرصهٔ خوانندگی شد.

http://en.wikipedia.org/wiki/Julio_Iglesias

Early life

Iglesias was born in Madrid, the eldest son of Dr. Julio Iglesias Puga and María del Rosario de la Cueva y Perignat. Iglesias’ father’s family was from Galicia, and Iglesias’ mother an Andalusian.

In the 1960s, he studied law in Madrid and was a goalkeeper for one of Real Madrid‘s[5] football teams. On September 22, 1963, he was involved in a car crash, resulting in an injury to his spinal cord.[6] He said, “I had a car accident; [a] very, very strange car accident…I lost control of the car and rolled it, resulting in what they call ‘paraparexia,’ which is not paraplegia. It’s a compression in the [spinal] cord, in the sense of the neck…my spinal cord; and I was very, very ill for three years.” His doctors thought he would never walk again; indeed, his legs were left permanently weakened, and they continued to require therapy as of late October 2010. However, slowly, he began recovering his health. To develop and increase the dexterity of his hands, he began playing guitar.[6] When he recovered from his accident, he resumed academic studies and traveled to the United Kingdom to study the English language, first in Ramsgate, then at Bell Educational Trust‘s Language School in Cambridge.

In 1971, he married Spanish Filipino[7] journalist Isabel Preysler and had three children, Chabeli Iglesias, Julio Iglesias, Jr. and Enrique Iglesias. Their marriage was annulled in 1979. In 1981 his father, Julio Iglesias Puga, Sr, was kidnapped by Basque terrorists but found alive two weeks later, prompting Julio Iglesias to move his children to Miami, Florida.[8]

On August 24, 2010, Julio Iglesias and Miranda Rijnsburger got married after a 20-year relationship. The religious ceremony was celebrated in the Parish of the Virgen del Carmen of Marbella, and was followed by a Mass of thanksgiving in the chapel on the property the couple owns in the same city.[9] The couple has three sons and twin daughters: Miguel (born September 7, 1997), Rodrigo (born April 3, 1999), Victoria and Cristina (born May 1, 2001) and Guillermo (born May 5, 2007).[10] After Iglesias was 60 years old, his 89 year old father produced more children: half-brother Jaime born May 18, 2004; and half sister Ruth born July 26, 2006. Julio’s half siblings were a product of Dr. Iglesias Puga’s second marriage, to Ronna Keitt.[11]

Career

Julio Iglesias at the Eurovision Song Contest 1970 in Amsterdam

In 1968, he won the Benidorm International Song Festival, a songwriter’s event in Spain, with the song “La vida sigue igual” (meaning “Life Goes On The Same”) which was used in the film La vida sigue igual, about his own life. After his events he signed a deal with Discos Columbia, the Spanish branch of the Columbia Records company. He represented Spain in the 1970 Eurovision Song Contest, earning fourth place, after Northern Irish singer Dana and the Welsh singer Mary Hopkin. His entry was the song “Gwendolyne.” Shortly after he had a number one hit in many European countries with “Un Canto A Galicia.” That single sold 1 million copies in Germany. In 1975 he found success in the Italian market by recording a song exclusively in Italian called “Se mi lasci non vale” (“If You Leave Me, It Can’t Be”). Notable albums from this decade are A Flor de Piel (1974, with the European hit “Manuela”), “El Amor” (1975), and “Soy” (1978). He also sang in French. One of his popular songs is “Je n’ai pas changé”.

Following the annulment of his marriage to Preysler in 1979, he moved to Miami, Florida, in the United States and signed a deal with CBS International, and started singing in different languages such as English, French, Portuguese, German and other languages to his music. Iglesias released the album De Niña a Mujer (1981), dedicated to his daughter (that divided the cover photo with him), from it came the first English-language hit, a Spanish cover of “Begin the Beguine” which became number 1 in the United Kingdom, he also released a collection, Julio (1983). In 1984, he released 1100 Bel Air Place, the hit album which gave him publicity in the English-speaking entertainment industry. It sold four million albums in the United States, with the first single “To All the Girls I’ve Loved Before“, a duet with Willie Nelson, earning a fifth place spot in the Billboard Hot 100; it also featured “All of You”, with Diana Ross.

Julio Iglesias made a cameo appearance as himself on The Golden Girls as Sophia Petrillo‘s date on St. Valentine’s Day 1989. In 1984 he recorded the duets with Diana Ross and Willie Nelson previously mentioned. Iglesias won a Grammy Award for Best Latin Pop Album in the 1988 Grammy Awards for the album Un Hombre Solo (A Man Alone). He recorded a duet with Stevie Wonder on “My Love”, in his Non Stop album, a crossover success in 1988. In the 1990s, Iglesias returned to his original Spanish melody in Tango (1996), nominated for Best Latin Pop Album at the 1998 Grammy Awards, losing to the Romances album by Mexican singer, Luis Miguel.[12] Also that year, his youngest son from his first marriage, Enrique Iglesias, also was nominated for the Vivir album.

Julio Iglesias went on to win the World Music Award for Tango in Monaco later that year where he was up against singer Luis Miguel and son Enrique for the second time. Julio performed two “Tangos” to the delight of the audience. In 1995, he appeared as a guest star in the videoclip of Thalía‘s song “Amandote”; she had starred in the video clip of Iglesias’s hit “Baila Morena”. Iglesias returned to the headlines in October 2003, when he went to Argentina and kissed show host Susana Giménez three times during a live telecast of her show.

In 2003, he released his album Divorcio (Divorce). In its first day of sales, Divorcio sold a record 350,000 albums in Spain, and reached the number 1 spot on the charts in Spain, Portugal, France, Italy, and Russia. In 2003 and 2004, he was featured on a ten month world tour; which took Iglesias, aided by the success his album Divorcio and toured from Europe and Asia to North America, South America and Africa. More than half the shows on the tour sold out within days of going on sale. In December 2004, his Dutch girlfriend Miranda Rijnsburger and Iglesias himself recorded a duet of the Christmas song “Silent Night“. The song, which was not officially released, also included a voice message from Iglesias, Rijnsburger and their 4 young children. The song was released online through the singer’s official website and a CD was included on their Christmas card as a holiday gift from the Iglesias family to their friends and fans around the world.

In 2008, Iglesias recorded another song as a gift to his fans. The family recorded “The Little Drummer Boy” in Spanish and English and included it in the family’s Christmas card. Iglesias also made investments in the Dominican Republic‘s eastern town of Punta Cana, a major tourist destination, where he spends most of the year when he is not on tour. Iglesias’s south Florida mansion on the exclusive private Indian Creek Island property was placed on the market in 2006 for a quoted $28 million, making it one of “Ten Most Expensive Homes in the South” in 2006 according to Forbes Magazine.[13]

In September 2006, a new English album titled Romantic Classics was released. “I’ve chosen songs from the 1960s, 1970s and 1980s that I believe will come to be regarded as the new standards”, Iglesias stated in the album’s sleeve notes. The album features the hits “I Want to Know What Love Is”, “Careless Whisper”, and “Right Here Waiting”. Romantic Classics was Iglesias’s highest debut on the Billboard charts, entering at number 31 in the United States, 21 in Canada, 10 in Australia, and top spots across Europe and Asia. He returned to the studio to record songs in Filipino and Indonesian for his Asian releases of Romantic Classics which helped propel record sales in the Asian entertainment industry. Iglesias promoted Romantic Classics in 2006 and was seen all over the world on television shows. For example, in the United States, he appeared on Dancing With The Stars (where he sang his hit “I Want To Know What Love Is”), Good Morning America, The View, Fox and Friends, and Martha Stewart.

In 2008, Iglesias promoted his Romantic Classics album worldwide and in 2009-2010, he planned a world tour as a celebration of forty years in the music industry.[citation needed] After his house in Indian Creek did not sell he razed his house to the ground in 2008 and said he planned to build another.[14]

In 2010, Iglesias continued to travel around the world with his “Starry Night World Tour” to promote his 42 years of career. Julio Iglesias is currently learning Tunisian Sephardic cuisine for which he has developed an incredible passion, the Mloukhia being his best recipe. According to his close friend, Emilio Lopez, Julio is also learning Orthodox Judaism to become a rabbi in Los Angeles and teach French-speaking kids how to pray with a Latino twist.

Julio is frequently seen at the Tunisian restaurant in Paris called Douieb where he orders the Tunisian sandwich.

According to his official site, he has sold over 300 million albums worldwide as of 1 November 2010.

In March 2011, the artist launched a new studio album called Numero 1.

Iglesias’ performance of the song La Mer (“The Sea”) is featured in the soundtrack of the 2011 film Tinker, Tailor, Soldier, Spy. The performance comes from a live album, currently out-of-print, recorded live at the Olympia theater in Paris in 1976. At the beginning and the end of the recording, Iglesias introduces the song, and his backing musicians, in fluent French.

 

 

 

Read More

بوی باران

جمعه ۶ مرداد ۱۳۹۱
/ / /

ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن نیست در عالم زهجران تلخ تر هر چه خواهی کن ولیکن آن مکن

boyebaran

بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک

شاخه‌های شسته ، باران خورده ، پاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگ‌های سبز بید

عطر نرگس ، رقص باد

نغمه‌ی شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار

خوش بحال روزگار

خوش بحال چشمه‌ها و دشت‌ها

خوش بحال دانه‌ها و سبزه‌ها

خوش بحال غنچه‌های نیمه‌باز

خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز

خوش بحال جام لبریز از شراب

خوش بحال آفتاب

ای دل من گرچه در این روزگار

جامه‌ی رنگین نمی‌پوشی بکام

باده‌ی رنگین نمی‌بینی به جام

نقل وسبزه در میان سفره نیست

جامت از آن می که می‌باید تهی است؛

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ…

فریدون مشیری

Read More