شنونده و حس شنیداری Audiophile

پاسخ مخاطب – بخش دوم

پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۹
/ / /

رسیدیم به اونجایی که من نوشتم Audio یک چیز Subjective هست و کسی که دوست داره وارد این فضا بشه میتونه شروع کنه به ارتباط برقرار کردن با صدا و کم کم چیزهایی رو یاد بگیره.

مقوله Audio به درک درست شنونده و ارتباطش با صدا برمیگرده و این ارتباط پیش فرضی مثل آهنگساز بودن و یا از الکترونیک دستگاه خبر داشتن نداره، اینکه ما بدونیم توی یک آمپلی فایر از چه توپولوژی و یا چه خازنی استفاده شده ربطی به اینکه بخواهیم در مورد صدای اون آمپلی فایر حرفی بزنیم نداره!

باید مرزهایی به این سادگی رو شناخت و موضوعات بی ربط به Audio رو از مقوله Audio جدا کرد!

درک و تحلیل صدا فقط و فقط به تجربه شنیداری شنونده و علاقه و استعداد شنونده مربوط میشه و بقول رومی خیلی کم هستند کسانی که وقتی صدایی رو میشنوند درست به صدا واکنش نشون میدن. ما بقول معروف شنونده Train شده خیلی کم داریم .

مقوله درک Subjective صدا قبلا هم گفتم از ماکرو شروع میشه تا به میکرو برسه و خیلی از تحلیل گران تو همون فضای ماکرو میمونند و بیشتر از حدی جلو نمیروند. مثلا Wes بنظر من جزو تحلیل گرانی هست که تو همون ماکرو مونده اما مایک بنظر من خیلی جلوتر از همه تحلیل گرانی هست که دیدم. از روی نظر و تحلیل یک شخص در مورد صدا دقیقا میشه فهمید طرف تو چه Level شنیداری قرار داره و برای همینه رومی میتونه از روی تحلیل یک تحلیل گر به شما بگه اون تحلیل گر تو چه موقعیتی قرار گرفته.

این بحث ها قبلا هم انجام شده و نیازی به تکرار اونها نیست و فقط باید بگم هر شنونده ای به یک شکل خاص به صدایی که میشنوه واکنش نشون میده، این واکنش دقیقا رابطه مستقیمی داره با درک شنیداری شنونده از صدا ، یکی وقتی صدایی میشنوه ایده ای نداره و فقط بین بهتر شدن یا بدتر شدن صدا نظری میده، یکی دیگه وقتی صدایی میشنوه درک عمیق تری از اتفاقی که داره میفته داره و خیلی واکنشش با اولی فرق میکنه.

منظور من از درک عمیق صدا به دو مساله برمیگرده یکی اینکه هر نوع ایده ای در ذهن شنونده فقط و فقط برخاسته از یک تجربه شنیداری باشه و نه اطلاعات و داده های بیرونی (اون اطلاعات بیرونی مثل سایت رومی میتونه کمک کننده باشه اما نقش اصلی رو باید تجربه شنیداری شنونده ایفاء کنه) و دوم اینکه تجربیات شنیداری شنونده بالاتر از یک حد مشخص باشه که تونسته باشه به یک درک بالا از صدا برسه.

نکته کلیدی اینه که بیشتر ماها بخش زیادی از نگرش مون رو تجربه شنیدن تشکیل نمیده و مغز ما داده هایی رو از جاهای دیگه میگیره (مثل مجلات، سایت ها، فروشندگان، Specificationها ، سایت رومی ، سایت مایک و …) که جدا از درست و اشتباه بودن اونها ما هیچ درک تجربی و عینی از اون موضوع نداریم و تا زمانی که ما نتونیم از روی تجربه شنیدن صدا درک خودمون رو بالا ببریم از نگاه رومی در اون دسته هایی که گفته قرار میگیریم. Moron از نگاه رومی یعنی کسی که آنچه یادگرفته مبنایی درست نداشته و اون اطلاعات از روی تجربه شنیداریش نبوده و خودش هم نمیدونه که این وضعیتش باید اصلاح بشه.

وقتی رومی میگه اکثر تحلیل گران، بیشتر طراحان سیستم صوتی و 95% علاقه مندان به DIY نمیدونند دقیقا دارند چکار میکنند منظورش اینه خیلی کم هستند کسانی که درک درست و عمیقی از مقوله صدا پیدا کردند، یعنی بیشترشون از راه درستش وارد نشدند.

علت اظهار نظر رومی اینه که هر طراح و یا یک علاقه مند بهDIY قبل از اینکه بخواد کاری رو انجام بده باید اول از همه بدونه چه صدایی رو باید از اون کامپوننت بشنوه (یا بهتره بگم چه صدایی نباید از اون کامپوننت شنیده بشه) چون اگر اینطور نباشه طبیعتا نتیجه کار یک طراح و یا یک علاقه مند به DIY چیزی که باید از آب درنمیاد. خیلی از طراحان مثل طراح Audio Research نتیجه کارشون اون چیزی نیست که باید باشه (شاید خودشون هم میدونند اما برای مارکت کامپوننت میسازند!!) و همه ماجرا همینه که نتیجه اصلی کار یک طراح و یا یک علاقه مند به DIY وابسته هست به درک اون شخص از صدا.

یکی از طراحان سیستم صوتی که آمپلی فایر لامپی میسازه تو انجمنی گفته بود چند تا علاقه مند به DIY رو میشناسه که با کمک نقشه رومی و ایده های رومی تونستند نتیجه خیلی خوبی بگیرند و این نشون میده نتیجه گرفتن حالتی اتفاقی نداره بقول خارجی ها Quality is not accident .و ما یا باید خودمون دقیقا بفهمیم به چه سمتی باید حرکت کنیم و یا باید دنباله رو کس دیگری باشیم که در حالت دوم تو بهترین حالتش ما یک نتیجه رو از ایده دیگری گرفتیم و نمیتونیم این نتیجه رو خودمون ارتقاء بدیم و باید دنباله رو همون آدم باشیم.

من معتقدم درک و دریافت بیشتر Audiophile ها و تحلیل گران و طراحان و علاقه مندان به DIY از صدا وابسته به تجربه هاشون نیست و اگر هم هست این تجربیات به اندازه کافی نیست (فراموش نکنید تجربه صدای یک کامپوننت شرایط مناسبی رو هم میطلبه). همین دو نکته دلیل خیلی از اظهار نظرات متناقض در فضای Audio هست که بیشتر مواقع به تنش کشیده میشه.

اگر من با موضوع لامپ به این شکلی که مطرح شده مخالفت میکنم بخاطر این نیست که من مخالف لامپ یا موافق ترانزیستور هستم (من بارها نوشتم Audio Note لامپی از بهترین Solidstate ای که میشناسم صدای بهتری داره اگر بلندگویی که انتخاب میکنید درست انتخاب شده باشه) بلکه نوع مطرح شدن موضوع و بحث در مورد یک مقوله اگر بر مبنای همون تجربه شنیداری نباشه میشه وضعیتی که میبینیم و من میدونم چنین حرکتی نتیجه ای مطلوب نخواهد داد مگر اینکه بفهمیم لامپ چه پتانسیل هایی داره و چگونه باید از این پتانسیل ها استفاده کرد، وقتی تو ایران یکی میاد میگه “باید تکلیف رو مشخص کنیم و همه به سمت لامپ حرکت کنیم” من با حرکت به سمت لامپ مخالفتی ندارم و اگر ابتدا دنبال بلندگوی مناسب برای اون باشیم این حرکت خیلی حرکت جالب و درستی هم میشه (خصوصا تو قیمت های معقول و منطقی میتونه پاسخ خیلی خوبی رو به ما بده) اما با این مخالفم که ما حرفی رو بر مبنای تجربه شنیداری نزنیم و طبیعتا رومی خیلی خوب این دسته ها رو طبقه بندی کرده و نشون داده که این نوع اظهار نظرات مال طبقه ای است که بقول خودش Moron نامیده میشه. وقتی ما نفهمیم خیلی از آمپلی فایرهای لامپی میتونند صدای بدی بدهند و نفهمیم لامپ با توان کم نیاز به بلندگوی مناسب داره حتی یک حرکت مثبت رو بشکلی اشتباه به جلو میبریم که نتیجه نهایی اون جالب نخواهد بود.

من فکر میکنم هر شنونده ای تا زمانی که ایده ای از صدا نداره بهتره همینجوری اظهار نظر نکنه و اگر خواستیم یاد بگیریم تنها راهش شنیدن و درک صداست و نه مجله خوندن و یا به سایت رومی سرزدن. تنها راه حرکت رو به جلو شنیدن و تجربه هست ، اگر کسی بدون تجربه کردن عینی ایده هایی که در موردش مطالعه کرده (مانند خوندن سایت رومی و یا کل مطالب بارارزشی که تو اینترنت در مورد های فای نوشته شده) شروع به افزایش اطلاعاتش بکنه اون شخص مبنای درستی رو برای یادگیری انتخاب نکرده و فقط یک سری اطلاعات به ذهنش اضافه شده، صدا مقوله ای Subjective هست که همه نوشته های دیگران فقط میتونه کمک کنه که ما بهتر حرکت کنیم و این حرکت نه وابسته به اون ایده ها بلکه وابسته به خود ماست که بتونیم از ایده های دیگران کمک بگیریم برای درک خودمون از صدا نه اینکه ایده های دیگران رو حفظ کنیم و برای دیگران تعریف کنیم.

من فکر میکنم میشه دلیل خیلی از اختلافات رو تو همین دو نکته دید، یکی اینکه ما بیشتر اوقات بر مبنای تجاربمون با هم گفتگو نمیکنیم و ایده های ما رو تجربه هامون (تو شرایط درست) تشکیل نداده بلکه داده هایی تشکیل داده که از بیرون وام گرفتیم بدون اینکه درست اونها رو فهمیده باشیم و دوم اینکه این تجربه هایی که داریم هم در شرایط مناسبی نبوده و هم این تجربیات محدود و کم بوده.

اگر هر کسی میفهمید که برای درک درست یک موضوع اول باید متد یادگیری اش رو درست انتخاب کنه و میفهمید که باید تنها به اندازه آنچه درک کرده سخن بگوید آنهم با انتخاب زبان مناسب اش الان حجم اظهارنظرات و نوشته هایی که تو دنیا بود خیلی کمتر از این بود.

اگر ما از راه درست مقوله صدا وارد بشیم دیگه اظهار نظرات پوپولیستی هیچ رسانه ای نمیتونه مارو وارد مسیر اشتباه کنه و یا ذهن مارو مشغول بحث های اشتباه X بهتر از Y هست بکنه. کسی که مسیر رو اشتباه بره همیشه وارد بحث هایی با دیگران میشه که هم خودش رو خسته میکنه و هم دیگران رو (این موضوع تو بحث های فلسفی هم هست).

هر چقدر ما تلاش بیشتری تو مسیردرست درک Audio بکنیم میبینیم به فضایی میرسیم که کم کم همگرایی نظرات بیشتر میشه و اون جمعی که مثل ما این مسیر رو طی کرده همشون توافق نظرات خیلی بیشتری دارند و کم کم احساس میکنه واقعا دنیای صدا نسبی و سلیقه ای نیست بلکه چهارچوب و ساختار مشخص ای داره.

ریشه بسیاری از این اختلافات و بحث های سطح پایین در Audio ریشه در عدم درک شنونده از انتخاب درست مسیر درک صدا داره.

من معتقدم تلاش هر Audiophile و یا هر طراحی جای خودش ارزش داره و من دلم نمیخواد ارزش هیچ تلاش و زحمتی رو پایین بیارم اما فکر میکنم اینجور نقد ها میتونه کمک کنه ما فضای روشن تری داشته باشیم و به نتایج بهتری برسیم. میدونم ممکنه این نقد من در فضای های فای ایران دوباره یک نوع تخریب تلقی بشه اما من اینطور فکر نمیکنم و این جور بحث ها رو مفید میدونم. اگر ما علاقه مند به پیشرفت هستیم طبیعتا باید از نقد دیگران استقبال کنیم.

خوش باشید

Read More

پاسخ مخاطب – بخش اول

یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۹
/ / /
Comments Closed

همه ما آدمها با آنچه در عالم بیرون هست به شکلی ارتباط برقرار میکنیم. این ارتباط یک بعد و یک شکل نداره، میتونه حسی باشه ، میتونه عقلی و منطقی باشه و … قبلا ساختار رو تعریف کردم و مساله تاثیر ساختارها رو بر ذهن آدمی.

تو کتاب حقیقت و زیبایی بابک احمدی بحثی در مورد دیدگاه برخی از فلاسفه در مورد برداشت مخاطب از اثر وجود داره که پیشنهاد میکنم بخونیدش . ذهن انسان نه تنها با هنر بلکه همیشه با خیلی از واقعیت های دیگری که در بیرون وجود داره در ارتباط هست.

نوع واکنش ما به پدیده ها بنظر من خیلی خیلی وابسته با ساختار خود ماست و البته هم ساختار پیام و هم ساختار ارتباط هر کدوم در جای خودش قابل تامل هست اما چیزی که من دوست دارم در موردش بنویسم نتیجه تاثیر یک اثر بر مبنای ساختار گیرنده پیام یعنی مخاطب هست.

من مدتی به این فکر میکردم که میشه خیلی از مسائل گنگ رو با این دید بررسی کرد و بجای اینکه ما فقط به خود پیام و یا فرستنده پیام فکر کنیم با درک ساختار مخاطب بدنبال پیدا کردن پاسخ بگردیم.

یکی از مطالبی که قبلا مرتبط با این موضوع نوشتم مساله Level های شنیداری بود و اونجا اومدم شنونده ها رو طبقه بندی کردم و بعد شروع به نقد موضوع کردم و همون طبقه بندی بعد ها هم به کمکم اومد تا بتونم با نقد وضعیت مخاطب  پاسخ برخی ابهامات رو پیدا کنم.

موضوع دریافت مخاطب رو میشه از ابعاد زیادی دید، مثلا میشه تو بخش هنر موسیقی به بررسی مخاطب موسیقی بپردازیم، طبیعتا میپذیریم درک و دریافت یک شنونده که خودش درک بالایی از موسیقی داره با یکی مثل من خیلی فرق داره. وقتی شما یک اثر با ارزش هنری رو برای یک شنونده معمولی میگذارید طبیعتا نباید منتظر باشید از شنیدن اون همون واکنشی رو نشون بده که یک موسیقی دان حرفه ای.

اصلا قصد ندارم وارد ارزش گذاری بشم و فقط الان میخوام بگم نوع تاثیر یک اثر بر مخاطبان متفاوت کاملا وابسته به ساختار گیرنده پیام هست.

یادمه یکی از چیزهایی که همیشه من تو ذهنم بهش انتقاد میکردم این بود که چه دبیرستانی ها و چه دانشگاهی هایی که دیدم  کمتر کسی وقتی با یک موضوع علمی روبرو میشد درست بهش واکنش نشون میداد. منظورم اینه تقریبا 99 درصد کسانی که میشناختم وقتی فیزیک 2 پاس میکردند بدون اینکه دقیقا بفهمند موضوع چی بود میرفتند به دوره بعدی و البته ممکن بود نمره خیلی خوبی هم بگیرند.

کاری به سیستم آموزشی ایران ندارم چون خودش جای بحث زیادی داره اما میخوام بگم کمتر کسی رو دیدم که وقتی با یک موضوع علمی روبرو میشد سعی میکرد دقیقا بفهمه چگونه باید با اون موضوع برخورد کنه. باور کنید خیلی ها تو دانشگاه ما حتی دکترای مهندسی برق میگرفتند اما ذهن اونها فقط یک انبار اطلاعات بود که تو یک فیلد محدود پردازش ای روی اون اطلاعات انجام میداد. خیلی از استادانی که تو دانشگاه الکترومغناطیس چنگ رو درس میدن خودشون دقیقا نمیفهمن چی رو دارند به دیگران یاد میدهند.

البته میفهمم نمیشه انتظار داشت یک دانشجو خیلی پایه ای و اساسی بخواد وارد آنالیز مسائل بشه اما حداقل چیزی که میشه گفت اینه که خیلی ها ممکنه موضوعی رو در ظاهر یاد بگیرند و با نمره خوبی هم اون درس رو پاس کنند اما هیچ درک ای از اون موضوع پیدا نکنند.

اما عده ای هم میتونند درست انالیز کنند و دقیقا همین افراد هستند که فکرشون چیزی رو به علم اضافه میکنه، اگر یک ریاضی دان مساله ای رو حل میکنه که قبلا حل نشده بود و یا یک فیزیک دان یک تئوری رو جایگزین تئوری قبلی میکنه مطمئنا این حرکت رو به جلو نتیجه درک درست و دقیق موضوع بوده و برای همینه از هزاران هزار فارغ التحصیل رشته ریاضی تعداد انگشت شماری هستند که میتونند کاری بکنند که قبلا انجام نشده.

در مورد مسائل ساده زندگی هم همینطوره، خیلی از موضوعات رو خود من خیلی سطحی و احمقانه (بیشتر اوقات احساساتی) میفهمم و اصلا توجه نمیکنم این نوع واکنش به یک پدیده خارجی میتونه باعث بشه من تصمیمات اشتباهی رو بگیرم و خیلی از ما آدم ها آنالیز نشده با موضوعات برخورد میکنیم.

شاید وقت و حوصله انسان امروز با هجوم این همه اطلاعات و داشتن مشغله های زیاد اجازه درست واکنش نشون دادن رو نده و ما ادعا کنیم باید مثلا برای درک موضوعی بجای اینکه ما فکرمون رو بکار بندازیم یک طبقه روشنفکر تعریف کنیم که اونها بجای ما فکر کنند و نتیجه تفکراتشون رو در اختیار ما بگذارند.

من نمیخوام در مورد این جور چیزها بحث کنم و فقط میخوام اشاره کنم به اینکه خیلی از آدمها موضوعات رو دقیق نمیبینند و واکنش هر کسی بر مبنای ساختاری که داره با دیگری فرق میکنه.

میشه دلیل خیلی از پرسش ها رو ما از بررسی همین موضوع بدست بیاریم، مثلا نوشته های سایت من تاثیرش روی هر مخاطبی به یک شکل خاص هست و ممکنه این تاثیر مطلوب و مثبت و یا کاملا منفی باشه.

من فکر میکنم نمیشه به دیدگاه مخاطبان و واکنش اونها توجه کرد بدون اینکه من ساختار دریافت رو بشناسم، اگر من همه مخاطبان رو مثل خودم فرض کنم طبیعتا نمیتونم دلیل خیلی از واکنش ها رو بفهمم و باید برای فهمیدن تاثیر سایت ام بفهمم مخاطبم با چه ساختاری با این نوشته ها ارتباط برقرار کرده.

در مورد همه پدیده های دیگه هم همینطوره، مثلا خیلی از اشعار فارسی برای هر کسی به شکلی تعبیر میشه، یکی حافظ رو اهل حال میدونه ، یکی برعکس نگرشی عرفانی بهش داره.

میشه از روی تعبیر هر کس نشانه ای از نوع ساختار گیرنده پیام دریافت کرد و ره یافتی داشت به شناخت گیرنده پیام.

تو بحث انالیز سیستم های خطی میگفتند یک سیگنال پله به یک سیستم بده ببین پاسخ خروجی اش چیه و بعد میتونی بفهمی اون سیستم چه پاسخی داره به هر نوع ورودی دیگه.

چیزی که جالبه اینه که دنیا یک شکل داره اما عده ای کاملا بهش منفی نگاه میکنند و عده ای بهش مثبت، عده ای به پوچی میرسن و عده ای مثل مولانا روی زمین بند نمیشن و وقتی مذهبی در زمان خودش ظهور میکنه خیلی ها انکارش میکنند و عده ای هم باور.

نمیشه فقط چسبید به اینکه خود مذهب چه جور چیزی هست و یا اینکه اون مذهب چه جوری داره ارتباط برقرار میکنه بلکه باید برای درک تاثیر پدیده ای مثل مذهب ببینیم دریافت کنند این پیام چه نوع ساختاری داره.

چیزی که به بحث ما در های فای مربوط میشه اختلاف دیدگاه هاست، من فکر میکنم ما میتونیم دلیل خیلی از اختلافات رو نه در خود اثر بلکه در شناخت گیرنده گان پیام جستجو کنیم که از نظرات اونها آگاهیم.

بقول رومی که میگفت من از روی اثر میفهمم آهنگساز چه چیزی در ذهن داشته وآیا حرفی برای گفتن داره یا نه منم فکر میکنم میشه از روی اظهار نظر کسی در مورد پدیده ای تا حدی فهمید خود نظر دهنده چه نوع ساختاری داره و شناخت اون ساختار میتونه کمک کنه تا فضای روشن تری رو برای نقد بوجود بیاریم.

اما بریم سر اصل موضوع:

من از این بحث میخوام نتیجه هایی رو در مورد دیدگاه ها و تعبیرات علاقه مندان به های فای بگیرم.

من فکر میکنم باید به های فای از دید Subjective نگاه کرد چون صدای خوب بیشتر مثل هنر و مذهب میمونه تا یه چیزی مثل فیزیک و شیمی. دلیل این موضوع واضحه شما با ریاضیات و فیزیک قراره موشکی بسازید که اون ور دنیا با تقریب 5 متر به هدف بخوره یعنی نتیجه کار یک چیز مشخص هست و با اطلاعاتی که از فیزیک دارید چنین موشکی رو طراحی میکنید. اما هنر چی؟ آیا هنر قراره یک شاخص Objective رو تغییر بده؟ مطمئنا نه و هنر روی سخنش با انسان هست همونجوری که موسیقی هم قراره با انسان ارتباط برقرار کنه و صدای خوب هم قراره به گوش شنونده برسه نه اینکه زیر اسیلوسکوپ رصد بشه.

بنابراین منطقی است در قدم اول بفهمیم با یک پدیده مثل Audio باید چگونه برخورد کنیم، های فای رو باید Subjective دید و برای درک مسائل های فای اولین قدم درک همین نکته هست.

اگر کسی مثل Goldmund بگه ما همه چیز رو Objective میبینیم و صدای خوب یعنی دیستورشن کمتر مطمئنا از پایه به راهی رفته که کاملا اشتباه هست. شنونده ای که مسائل رو از روی Specification میبینه هم به همون راهی میره که Goldmund رفته و کسی که در مورد های فای حرف میزنه باید اول از همه بدونه  Audio یک چیز Objective مثل فیزیک و شیمی نیست بلکه یک چیز Subjective هست.

اما دید Subjective یکی از جالب ترین و گاهی هم اعصاب خورد کن ترین فضا ها رو میسازه که همگرایی رو خیلی مشکل میکنه. تو مسائل Objective یکی مثل انیشتین نظریه ای رو میده و اون نظریه رو یه جورایی آزمایش میکنند تا همه ببینند و خیال همه راحت میشه انیشتین درست گفته اما تو حوزه Subjective وضعیت خیلی مشکل تر میشه و درک خیلی از مسائل در این فضا براحتی فضای Objective نیست.

اما آیا میشه دلیل خیلی از مسائل رو در های فای با شناخت کسی که اظهار نظری میکنه پیدا کرد؟

بنظر من آره و رومی هم تو بخشی از مطالبش سعی کرده تا حدی این کار رو بکنه.

من الان باید برم خونه و خسته ام، فردا این بحث رو ادامه میدم.

Read More

Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing بخش شانزدهم

سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
/ / /
Comments Closed

تو بخش قبلی مثالهایی رو از حضور صدا در فضا زدم که مربوط به یک اجرای زنده بود و به صدای بازسازی شده مربوط نمیشد. الان میخوام در مورد Presence صدای بازسازی شده بنویسم و همانطور که میدونید برای بازسازی این فضا ما روشهای مختلفی رو مانند Monaural Recording ، Stereophonic ، Dolby 5.1 ، Binaural و Ambiophonics داریم که هر کدوم اینها به شکلی سعی میکنند یک فضایی رو برای حضور صدا بازسازی کنند.

هر کدوم اینها رو میتونید بشنوید و تجربه کنید، جالبترین اونها Binaural هست که شنیدنش با هدفون خیلی جالبه. شما با شنیدن هر کدوم اینها میتونید روی نوع بازسازی صدا در فضا دقیق بشید و ببینید هر کدوم از اونها چه خصوصیتی دارند.

با جابجایی بلندگوها هم در اتاق میتونید روی تغییرات صدا دقت کنید و ببنید چه اتفاقی برای صدا میفته و یا از بین دو بلندگو (نقطه Sweet Spot) بلند شوید و به اتاق دیگری بروید و ببنید حضور صدا به چه شکلی تغییر داشته.

استریو بخاطر مشکل Crosstalk نمیتونه مثل Binaural صدا رو بازسازی کنه و برای همینه استریو رو دارند با Ambiophonics جایگزین میکنند و به عبارتی استریو بجای بازسازی دقیق یک Event در فضا یک تصویر مجازی به شنونده ارائه میده.

یکی از چیزهایی که در مورد مکان بلندگو و آکوستیک مطرحه اینه که تو یک آکوستیک خوب و در شرایطی که بلندگوها درست Place شدند ما اطلاعات مربوط به فضای اجرا رو خیلی شفاف میشنویم، مثلا رکورد Amused to Death رو که جاهای مختلف میشنوید میبینید چقدر یک آکوستیک بد اطلاعات Presence صدا رو خراب میکنه و چقدر در یک آکوستیک خوب اطلاعات مربوط به Presence صدا راحت و شفاف شنیده میشه.

حتی یک لیوان روی میز و یا بقول جیم اسمیت که میگفت حتی یک صندلی که تا حدی رزونانس ایجاد میکرد میتونه روی حضور صدا در اتاق تاثیر بگذاره و هم نوع صدابرداری ، هم نوع رکورد از نظر مونو یا استریو بودن و هم آکوستیک سیستم همگی روی این بخش تاثیر گذارند. یادمه تو یارامانا که نشسته بودیم آقای محرابی اومدند و من اون موقع که ویلسون 8 دمو شده بود به آقای محرابی گفتم بهتره فقط شما روی صندلی بشینید و من میرم اون طرف تر دورتر چرا که نشستن چند تا آدم کنار هم باعث تغییر شرایط میشه و گاهی اوقات این تغییر کاملا توسط گوش قابل درک هست.

یکی دیگه از مثالها رکورد های IsoMike با مدیریت آقای Ray Kimber طراح کابل Kimber هست که اگر رکوردهای این آدم رو بشنوید بخاطر نوع صدابرداری خیلی احساس حضور در فضای کنسرت رو دارید. حتما اگر براتون ممکن بود رکوردهای این آدم رو بشنوید چون خالی از لطف نیست.

ادامه دارد…

Read More

Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing بخش پانزدهم

چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹
/ / /

در ادامه بحث تحلیل صدا به دسته بندی زیر رسیدم :

  • Presence of Sound in Space (Static)
  • Harmonic Structure (Static)
  • Dynamic Structure (Dynamic)
  • Transparency & Neutrality (Vertical Parameter)

من قبل از توضیح موارد جزء جزء در هر بخش سعی میکنم یک نمای کلی از هر بخش ارائه بدم تا یک شروع بهتر داشته باشیم.

اولین بخش به شکل حضور صدا در فضا برمیگرده و من اسمش رو Presence of Sound in Space گذاشتم و سعی میکنم با مثال هایی این بخش رو بهتر مشخص کنم.

ببینید من چند تا مثال میزنم و سعی میکنم این دسته بندی رو توضیح بدم اما باید بدونیم هر شنونده ای خودش باید در این تفاوت ها دقیق بشه و کم کم بفهمه چی به چیه و درک شاخص های صدا مثل آموزش زبان نیست که همه بتونند خیلی راحت بفهمند بلکه درک صدا نیاز به تمرین و استعداد خود شنونده داره. اگر هنوز هم کسی کل درکش از صدا به باس و تریبل محدود شده حتما استعدادش بیشتر جواب نداده و یا خودش خیلی تو صدا دقیق نشده ، به هر حال شروع میکنیم :

ببینید اصلا کاری به سیستم صوتی استریو نداشته باشید، دقت کنید ببینید یک منبع صدا در اطرافتون چه خصوصیاتی داره، مثلا سیستم شنیداری ما میتونه جهت صدا رو تشخیص بده و بگه صدا از کدوم طرف شنیده میشه و یا این سیستم شنیداری میتونه بگه ابعاد سورس صدا چقدر هست و چه حجمی داره و حتی میتونه تا حدودی فاصله سورس صدا رو از ما به ما بگه. بد نیست از شرکت آوین آوا مقاله منگر رو در مورد چگونگی درک صدا توسط شنونده بگیرید و یا به کتاب ها و مقالات ای که در مورد سیستم شنیداری هست رجوع کنید. ما با دو گیرنده یعنی دو گوشمون و شکل فیزیکی گوش و ساختار داخلی ای که داره خصوصیاتی رو از شکل حضور صدا در محیط درک کنیم.

باید دقت کنید ببیند صداهای زنده اطراف ما بعد از انتشار در محیط و تحت تاثیر آکوستیک قرار گرفتن چه خصوصیاتی رو از خودشون بروز میدن و با تغییر شرایط آکوستیک و یا مکان سورس صدا و یا مکان شنونده صدا چه تغییراتی خواهد داشت. دقت در این شاخص ها میتونه درک من و شما رو از مفهوم “حضور صدا در اتاق” نزدیک کنه.

این حضور صدا به سه چیز وابسته هست ، یکی مشخصات فیزیکی منبع تولید صوت، دیگری آکوستیک انتشار موج صوتی و سوم موقعیت شنونده و خصوصیات شنیداری شنونده.

فرض کنید رفتید استخر کمی دقت کنید ببنید چقدر صدا اونجا حتی با اینکه سروصدا زیاد نیست اما آزار دهنده و ناراحت پخش میشه و یا تو برج آرین میرداماد نشستید و اون حوض اش چقدر صدای آب رو بد برای شما پخش میکنه و یا بر عکس بالای کوه از فاصله خیلی دور هم چقدر صداهای آروم از فاصله دور راحت و باحال شنیده میشه. تو اتاق های مختلف صدای ساز سنتور و یا هر ساز دیگری متفاوت هست و تو شرایط خوب آکوستیکی انگار آرامشی در صدا هست که در آکوستیک بد نیست.

یکی از چیزهای جالب برای تغییر شرایط آکوستیکی اینه که در اتاق رو ببندید، مثلا تو آوین آوا وقتی در پشت سر شنونده بسته میشه صدا کاملا با وقتی که در پشت سر شنونده باز هست فرق میکنه و یا حتی یک میز جلوی شنونده شکل حضور صدا رو در اتاق تغییر میده هر چند ممکنه درکش برای شنونده عادی خیلی راحت نباشه.

رومی هم این روزها در مورد پاسخ اتاقش حرف میزنه و این نشون میده مغز این آدم میتونه بفهمه اتاق چه نوع تاثیری روی صدا داره، صدا رو تو اتاق های بزرگ و کوچک بشنوید و با هم مقایسه کنید، من گاهی وقتی کسی تو خونه راه میره حرف میزنه دقت میکنم ببینم تغییر خصوصیات صدا به چه شکلی هست.

الان باید برم و از شما خداحافظی میکنم

ادامه دارد…

Read More

چند خبر

پنجشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۹
/ / /

این نوشته رومی رو در مورد وضعیت اتاق جدیدش بخونید، بین تمام Audiophile ها و تحلیلگرانی که دیدم فقط رومی و مایک (البته نه به اندازه رومی) در مورد صدای اتاق مطلب مینویسند و هیچ تحلیل گری رو ندیدم که به این شکل در مورد پاسخ اتاق حرف بزنه، اگر شما دیدید به من بگید، اینم نوشته رومی در مورد اتاق جدیدش :

I recognized that I have tired for the last week like hell. Do not ask me what I got tired from – I will not be able to say. That whole moving, packing, unpacking this was too exhausting… The good thing is that I go an interesting room as a result. That all crap about ownership of the house is not very much attracts me. In fact I am not sure if I like the whole idea but the room and the arrangements around the room in this specific house is very much pleases me. What I do not know at this point how the room sound.

I pretty much do not have playback setup for a month or even more. I kind of begin to miss it, not only Sound itself but the whole experience to invoke it at my will. Unfortunately the Sound as I understand it long away in my room…

The last nigh I decided to take it easy with unpacking and with working in my new house. All those tasks not going to run away from me. My pool was attacked by frogs that made those crazy noises during their breading period. I won that little war and I decided do not do anything else to the rest of the week and just to relax, this would imply to play some music. I did not connect the Macondo and Melquiades – it would be too complex and long to make them to work properly. I took a few monitors I had but they did not make it to me. Then I took Dunlavy SC3. The Dunlavys has an advantage that they are “as is” and they do not need anything else beside the power amps.  I dumped Dunlavy in the location what I think Macondo would be, connected the Dunlavy to Yamaha D2 and setup CD player (TL0 and Lavry 924).  I used Radio Shake or any other random cables throughout – there are no need to do anything better. I do not want to criticize Dunlavy – they have own problems but I know all of them and I thought it would give me some idea of what my new room is capable of. The sound all together was despicable, literally dreadful – but this did not particularly bother me, I was looking not for the sound itself but how it interacts with the room.  I moved speakers a bit, but nothing evolved – juts to get a generally acceptable presentation.  It was “somewhere there” and it was enough to stop “working”.

Then I took the biggest cigar I had, “laid” on my couch and give a good couple hours just to listen how it works all together. I was very interesting. The room has very-very appealing friendliness – it is just a pleasure to be in there. There is no acoustic treatment of any kind in the room, the playback sucks and the speakers are crap – still it was semi-enjoyable. With Dunlavys you can play only very specific music and only in a certain way and I decided to give it a full run. I played the whole Osvaldo Golijov’s St. Mark Passion. It is not exactly my type of music but it is insanely talented music and it is the only Passion that is possible to play on Dunlavys.  The room responded very interestingly. It was very different then what I am accustomed but in the way it was the same.  In this room it is possible to make HUGE presentation. The room has a god 35 feet width and all of it; even more might be used for presentation.  I think that by using properly set diffusers on the peripherals I will be able to curve that useable 35-40 feet. The room also has some superbly interesting back of the listening sit potentials. I have a good 10-15 feet behind the proposed listening spot where I am planning to put some reflections randomizers. It will be VERY interesting  to play with it what the sound will be at the right level.

Meanwhile I recognized that I do have a small wall section, approximately 50’ by 35-45’ that I would need to treat somehow. The problem with this section of the wall is that it needs to be very attractive treatment from a décor perspective. So, I am looking for some kind of “artistic” panel with good defusing characteristics. I have seen some of them here and there. Auralex does Shockwave AudioTiles that might be useful but I am looking for something sexier. Probably the large-grain of Tectum Acoustic Panels I might recognize as some king of Kandinsky’s paintings. I am juts partially kidding. This 50 by 40 part of the wall is very prominent in the room and I would like to have the diffuser to look attractive. The whole idea it to have living room not a dedicated listening room and it’s typical dental office ornamentation. So, if anyone knows a satin looking acoustic diffuser then point me out.

The Cat

خبر دیگه اینکه رومی داره در مورد ساخت آمپلی فایر 200 واتی Class A1 هایبریدش بنام Zarathustra II مطلب مینویسه :

http://www.goodsoundclub.com/Forums/ShowPost.aspx?postID=13267#13267

The amplifier is hybrid with Melquiades’ input stage in SRPP, high current (upto 60A, 90A peaks and 5A constan bias) bipolar output stage.

یک خبر جالب دیگه هم از سایت higherFi دارم که این شرکت مثل شرکت High End Palace از بین تمام آمپلی فایرهای لامپی حتی بالای 500 هزار دلار (حتی Audio Note ژاپن و Wavac سیصو پنجاه هزار دلاری) و تمام آمپلی فایرهای Solidstate بالای 100 هزار دلار مثل FM Acousticas و Gamut و … ویتوس رو انتخاب کرده و بعنوان اولین Setup اش معرفی کرده اونم با سورس dCS Scarlatti . جالبه حتی در بقیه Setup های دوم و سوم و چهارمش هم از ویتوس استفاده میکنه و اولین سیستمش به شرح زیر هست :

Speakers:
$218,000 – NTT AUDIOLAB Model 101 Mk II Speakers w/ room correction (1 pair)
$28,000 – NTT AUDIOLAB SW subwoofers (x 2)

AMPLIFICATION / TriAmp Setup:
$204,000 – VITUS AUDIO SM – 101 Monoblocks (3 pair)

TURNTABLE:
$200,000 – TRANSROTOR Artus Turntable

PREAMP:
$ 38,000 – VITUS AUDIO SL – 101 Preamp

PHONO PREAMP:
$ 34,000 – VITUS AUDIO SP101 Phono Preamp

DIGITAL
$69,000 – dCS Scarlatti System

CABLING:
$ 90,000 – MIT Oracle speaker wires (x4)
$ 50,000 – MIT system interconnects & pwr

MISC
$20,000 – NTT AUDIOLAB RC-5 STAND
$20,000 – Phono cartridge and arm
$10,000 – MAGNUM DYNALAB MD-109 Tuner
$30,000 – Electronic crossover, power conditioning and treatment

سال پیش که آقای میرزایی سفری به سوئد داشتند به Showroom بلندگو ساز معروف سوئدی Transmission Audio رفتند که این کمپانی هم در بین خیلی از آمپلی فایرها مانند Krell و Burmester و … از Vitus استفاده کرده بودند. این کمپانی بلندگو ساز سوئدی قیمت بلندگوهاش تا به 2 میلیون دلار هم میرسه.

متن زیر رو صاحب High End Palace نوشته :

I as a perfectionist audiophile, music engineer and a talented musician know when something is out of this world after a few recordings that I always take to the shows so that I can listen to personal familiar reference recordings that covers A to Z in realism, stage depth, openness, dynamics, bass extension, vocal smoothness, air, interaction between instruments, sibilance perfection, high frequency naturalness etc.

I was quite taken by the pride of craftsmanship and sound quality of Vitus Audio, you will not believe the degree of sonic perfection these components delivers. I am always looking to improve, learn if there is something to be learned, we as humans never stop learning no matter how much we know in our field or how smart we are. Listening for nearly two hours to Vitus Audio Class A components made me realize that there is another level of refinement and musicality for high-end audio lovers and perfectionist.

دو تا عکس دیگه هم از سایت رومی ببینید که اولی رو رومی درست کرده و دومی رو یکی از کاربرهای انجمنش بنام Stitch جالبند :

Read More

Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing بخش چهاردهم

سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

شاخص های صدا:

از آنجایی که شاخص های صدا همان اجزای صدا هستند و مغز ما بجای مد شنیدن کل وارد مد تمرکز بر روی اجزای صدا میشود من مناسب دیدم قبل از اینکه از درک کل به سمت n شاخص برویم بهتر است یک دسته بندی داشته باشیم تا کم کم وارد جزئیات بیشتر شویم و برخلاف روش رایج (http://stereophile.com/reference/50/) یک دفعه با کلی مفاهیم روبرو نشویم. من یک مرز بندی دقیق ارائه نمیکنم و معتقدم کلا امکان این کار هم در عمل وجود نداره و سعی میکنم بر اساس درک مغزم از صدا یک دسته بندی داشته باشم و همه پارامترها را در این چهار چوب توضیح بدم.

دسته بندی من به شکل زیر هست:

  • Presence of Sound in Space (Static)
  • Harmonic Structure (Static)
  • Dynamic Structure (Dynamic)
  • Transparency & Neutrality (Vertical Parameter)

این دسته بندی بر اساس نوع تاثیر سیستم ها بر صدا و نوع درک مغز من از این تاثیرات هست و البته سعی میکنم نوشته های رابرت هارلی، مایک، رومی، کالمز، جان گوردن و آرتور رو هم مورد توجه قرار بدم و در مورد معنی مفاهیم ای که در نوشته های آنها هم استفاده میشه به این دایره اضافه کنم و در موردشون توضیح بدم.

بخش اول مربوط به مشخصات تصویر صدا Imaging , Soundstage و کلا شکل موجودیت صدا در اتاق میشود.

مثلا در یک اجرای زنده Live هر سازی از یک مکان خاص شنیده میشود و مشخصات مکانی ساز و مشخصه تصویر آن (ابعاد چشمه صوتی) یک چیز مشخص و قابل درک برای مغز میباشد.

وقتی تار را از فاصله ای خاص میشنویم مغز براحتی مکان سورس صدا را تشخیص داده و اندازه سورس صدا نیز قابل درک است ، مثلا احساس نمیکنید اندازه دهان خواننده بزرگتر از حد معمول است و یا اطلاعات مربوط به Ambience فضای اجرا در این دسته قابل طبقه بندی است.

کلا شکل حضور صدا در اتاق رو من در یک گروه قرار دادم بنام Presence of Sound in Space .

دسته دوم مربوط به اون اطلاعات ای میشه که در ساختار هارمونیکی صدای یک ساز هست و با شاخص هایی چون Timbre ، Texture و Low Level information هایی سروکار داریم که کلا به وضعیت هارمونیکی یک صدا مربوط میشوند.

دسته سوم به خصوصیات داینامیکی صدا توجه داره که بیشتر به میزان انتقال صحیح انرژی در طول زمان وابسته هست. در این بخش ساختار دینامیکی صدا بررسی میشود و حس حرکتی در استرینگ های صدا مورد توجه قرار میگیرد.

دسته چهارم به میزان ره یافت شنونده به صدا ربط داره ، یعنی چقدر فلان شاخص مورد نظر صدا خالص ، و شفاف و تمیز هست و من عبارت Transparency و Neutrality رو بعنوان یک عبارت کلی برای این نوع از شاخص ها انتخاب کردم که عبارت Transparency برای میزان ره یافت ما به اون شاخص صدا اشاره داره و Neutrality به نزدیکی اون شاخص به حد تعادل یا همان خط بالانس.

در سه بخش اول ما با سه دسته شاخص ها در صدا روبروییم اما در بخش چهارم ما به ره یافت شنونده در سه شاخص قبلی توجه میکنیم که حالتی Vertical داره تا یک دسته موازی با بقیه دسته ها.

البته این توضیحاتی که دادم خیلی اولیه و شاید گنگ باشه، اجازه بدید بطور مفصل همه این دسته بندی ها رو توضیح میدم و سعی میکنم با مثال هایی موضوع رو روشن تر کنم اما برای شروع همین حالا سیستم رو روشن کنید و به این چهار بخش دقت کنید، شکل حضور صدا در اتاق، جنس صدای ساز ، حس حرکتی موسیقی و شفافیت ای که حس میکنید در صدا.

تکرار میکنم این طبقه بندی مختص درک مغز من هست و مثلا با طبقه بندی مایک یا طبقه بندی گروه EBU فرق میکنه (البته من و مایک نزدیکتریم) اما در نهایت من سعی میکنم همه اونها رو تو همین چهار گروه خودم توضیح بدم. بد نیست الان نوشته های آقایان Hoeg  وChristensen و Walker رو بخونید که مربوط به گروه EBU هست.

این گروه به شکل زیر طبقه بندی کرده :

Spatial impression :

– Homogeneity of spatial sound

– Reverberance

– Acoustical balance

– Apparent room size

– Depth perspective

– Sound colour of reverberation

Stereo impression :

– Directional balance

– Stability

– Sound image width

– Location accuracy

Transparency :

– Sound source definition

– Time definition

– Intelligibility

Sound balance :

– Loudness balance

– Dynamic range

Timbre :

– Sound colour

– Sound attack

Freedom from noise and distortions

Main impression

چیزی که جالبه اینه که من تو سال 1383 در دفترم یک طبقه بندی دیگه داشتم که براتون اینجا میارمش و کم کم این دسته بندی تغییر کرد تا به شکلی که در بالا آوردم دراومد و جالبه خیلی هم شبیه به دسته بندی مایک شد، از مایک بپرسم اون 5 سال پیش تو دفترش چیزی نوشته بود یا نه 🙂

دسته بندی 5 سال پیش من به شرح زیر بود :

Music Flow

Definition Across Soundstage

Control and Timing

Dynamic and Attack

Bandwidth and Background noise

Distortion

Long listening State (effect of sound on brain)

یک دسته بندی دیگه هم تو سایت TNT Audio دیدم که کمی ابتدایی بنظر میرسه :

The PRaT & emotion group

  • Rhythm
  • Timing
  • Pace
  • Tingle factor

The low-end

  • bass depth/extension
  • bass pitch/tunefulness
  • bass speed
  • bass clarity or tightness

The midrange & vocals

  • Vocal/instrument pitch/tunefulness
  • Vocal/instrument intelligibility/clarity
  • Vocal/instrument realism/timbre/naturalness
  • Vocal/instrument embodiment

The top-end

  • Treble pitch/tunefulness
  • Treble clarity
  • Treble timing/integration
  • Treble sweetness

Hifi attributes

  • Soundstage realism/stability
  • Soundstage width
  • Soundstage depth
  • Soundstage height illusion

The other essentials

  • Fuzziness (negative parameter suggested by my partner Heather during the anti-vibration shootout, described as “diffusion” by some)
  • Virtuality? (accurate instrumental timbre realism, contrasts, not that pinpoint imagery delusion)
  • micro-dynamics (subtle nuances & contrasts too)
  • macro-dynamics
Read More

Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing بخش سیزدهم

سه شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

میرسیم به تحلیل صدا:

اولا دقت کنید که نمیشه صدای بازسازی شده رو کاملا با صدای زنده مقایسه کرد چون مثلا همین استریو بودن محدودیت هایی مثل Crosstalk داره که نمیشه با اون بدون پردازش دیجیتال به یک تصویر درست رسید و یا تو استودیو ها اونقدر تغییرات روی یک رکورد اعمال میکنند که خیلی چیزها این وسط جابجا میشه و از حالت اولیه دور میشه. در این مورد بعدا بیشتر مینویسم اما منظور من اینه کلا تو تحلیل صدا ما یک رفرنس مطلق بنام اجرای زنده نداریم و بیشتر در فضای نسبی صدای کامپوننت ها قرار داریم.

شنیدن اجرای زنده هم در کنار شنیدن صدای کامپوننت های مختلف به ما کمک خواهد کرد تا دید بهتری داشته باشیم اما در حالت کلی یک تحلیل بیشتر بر مبنای تفاوت صدای کامپوننت ها نوشته میشه. شاید بگید خب اینکه کمی نگران کننده است از اینکه این فضا میشه یک فضای نسبی و نداشتن رفرنس درست ممکنه ما رو به اشتباه بندازه که البته نگرانی شما تا حدی در مورد تحلیل گرانی که تجربه بالایی ندارند صادقه (مثل اشتباه احمقانه ای که صنعت صدا سر جایگزینی آنالوگ با دیجیتال کرد) اما در حالت کلی من معتقدم در همین فضای نسبی میشه به درک درستی از صدا رسید.

رابرات هارلی میگوید من هر وقت اجرای زنده میشنوم هرگز عبارات  های فای به ذهنم خطور نمیکند و مثلا این حس رو ندارم که الان Texture صدا خوب است چون در اجرای زنده اصلا این کلمات به ذهن خطور نمیکنند ولی وقتی صدای سیستمی را میشنویم بخاطر محدودیت آن سیستم در مورد اجزای صدایش حرف میزنیم و در مورد محدودیت هایش.

در تجربه شنیداری بیشتر ما ها از سیستم های ارزان تر شروع میکنیم و کم کم با شنیدن صداهای دیگر به تفاوت صداها پی میبریم و درک بهتری از محدودیت های سیستم خود در زمان شنیدن صدای بهتر بدست می آوریم.

با یک کابل معمولی ممکنه مفهوم Air در صدا درک نشه اما وقتی از یک کابل خوب مانند Cardas استفاده میکنیم مفهوم Air رو در صدا درک خواهیم کرد. مثلا وقتی NAD رو به Krell سوئیچ میکنید میتونید بفهمید مفهوم timing چیه و کلا در همین مقایسه هاس که اجزا و پارامترهای صدا درک میشود و audiophile به درک مفاهیم نزدیک میشود.

هر چقدر سیستم های دقیق تر و Musical تر میشنویم و ره یافت ما به صدا بیشتر میشود بهتر از قبل میتوانیم تفاوت ها را درک و به معنی پارامترهای صدا پی ببریم. وقتی سیستمی دقت بیشتری داره با یک تغییر مثل تغییر کابل بلندگو ما تغییر صدای بیشتری از یک سیستم غیر دقیق تر و غیر شفاف تر میشنویم.

یک مثالی رابرت هارلی در کتابش زده میگه یک آدم عادی وقتی به این عکس هایی که از بدن انسان با اشعه ایکس میگیرند نگاه میکنه چیزی دستگیرش نمیشه اما یک رادیولوژیست خیلی اطلاعات از همون عکس استخراج میکنه و مغز یک شنونده با تمرین و شنیدن بیشتر میتونه اطلاعات بیشتری از صدا استخراج کنه.

مسیر مغز در دراز مدت از ماکرو شروع و به میکرو میرسه. کلا مغز اول ماکرو رو دریافت و به سمت میکرو در دراز مدت حرکت میکنه . جالبه هر چقدر از ماکرو به سمت میکرو میریم شاخص های صدا محو تر و درک اونها از عینیت به حس شنیداری منتقل میشه. تنها با گذشت زیاد زمان و در معرض صدا بودن ره یافتی به مغز در مورد میکرو صدا میدهد آنهم شنونده از روی حس اش میتواند تشخیص دهد. یک شنونده حرفه ای تر نسبت به یک شنونده مبتدی تر مقیاس عینیتش بیشتر است و دیگر چیزهایی که خیلی میکرو تر هستند را بشکل حسی درک میکند اما شنونده مبتدی ممکنه حتی مفهوم ساده ای چون شفافیت رو هم با حسش درک کنه و به شکل عینی نتونه به شاخص شفافیت توجه کنه.

Read More

Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing بخش دوازدهم

دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

فکر میکنم لازم باشه نوشته رومی رو در مورد کتاب Likhnitsky بیارم، ممکنه این کتاب توسط طراح  Audio Note ترجمه بشه و توسط آقای فاطمی نماینده Audio Note در ایران در دسترس علاقه مندان قرار بگیره، منتظر چنین روزی هستم.

رومی توضیحاتی رو تو انجمنش داده که اینجا میتونید بخونید، من بخشی از متن رو اینجا آوردم :

A few year back a Russian audiologist A. Likhnitsky’s published a book “Sound Quality: New approach to testing of the home audio equipment”.  (P&K, 1998) The book has many positive moments and altogether it was a wonderful attempt to bring into our listening audio evaluations and into the general audio practice some light of so necessary there objective rational and sanity.

Looking at the today’s audiophiles, I agree that the semantic and purposeless foolishness with which the audio people operate while they evaluate audio is staggering and the book makes an attempt to structure and to organize thinking about audio evolutions in a very civilized and very humanly-objective fashion. The book was written in Russian. Currently the book is experiencing a second attempt to be translated into English by the efforts of Peter Qvortrup (the Audio Note – UK guy), but knowing how much money/efforts he has commissioned to the project and knowing the intricacy of the Mr. Likhnitsky’s thinking/writing I do not anticipate that Peter will ever succeed. Therefore I presume that the western audiophiles will die in ignorance (just kidding) and will continue to call each other pathetically screaming: “I just bought that amplifier because the damn Patricia Barber was almost in my room!”

Actually, the audio people select audio gismos not just because their listening ignorance or their lack of audio-applied obective methodological ability. Mostly they are just victims and hostages of well-oiled machine of audio-moronisation, namely the Audio Propaganda, that deploys to audio people a set of faulty and totally irrelevant audio evaluation methods, audio objectives, audio critiques, and, weel as it offers to a target market a totally bogus, inner-brewed coordinate system of the audio thinking. It would be even OK if the audio propaganda does it’s bad thing intentionally but unfortunately it is not always the case. The audio propaganda’s composite consciousness itself is a victim of own actions and most of the power-players within audio propaganda are just regrettably feeble and disqualified people.

If you want to make a conclusion about the participants of the audio-power hoodlumhood then do not subscribe to their Internet masquerade or to their hypocritical writings. Meet them, talk with them “live”, sit in their rooms and get your own feeling of what you deal with. You will see how little is there, how afraid they are to maintain their own status-quo and how limited their understanding of what they deal with while they write their audio-doodles. You might be very surprised to meet your “favorite reviewer” and to learn how much idiocy, zombienisation, primitivism and ridiculousness s/he possesses, and particularly when audio is a subject. There is no wonder why most of the audio doodles that they spread around themselves are just the direct depictions of what they are, not to mention the numerous cases of an open untruthfulnees and perpetration of intentional fraud to pubic. I am not even taking about the frequent cases when the audio writers are the factual distributors of the products or the payrolled marketing departments. I am taking about the plan senselessness and stupidity that stuffed practically any audio publication. As an illustration I may recall the quite “popular and famous” reviewer who published a large drooling review about a multi-thousands dollars phonostage. The fun part is that he did not even have a turntable and  therefore he used a reverse-RIAA filtered analog output of his SACD player to feed the phonostage. Well, now get the punch line: when I “gently” informed him that it was not a correct way to drive a phonostage the reviewer replied: “Why not, what would be the difference?” (nd the guy was damn serious!) Is anything else should be said? I would not even go into the fact that the most of the “industry sponsored audio judges” have no necessary cultural level, musical acquaintance and practicly no absolutely-required humane sensitivity in order to evaluate the methods and means of Music reproduction.

Anyhow, what Likhnitsky did with his book was an attempt to take the audio evaluations and audio judgments from the ignorant hands of a commonly moronic audio-oligarchy: manufacturers, dealers, reviewers, editors, audio-heaters and the rest residue of audio industry (not all of them but the dominating majority of them, approximately 80%) and give the correct audio-evaliation keys to wide public, and to help them, to the ordinary listeners, to become the owners of their hobby,  their actions, their judgments, their listening ability and talents.

As I said, the book with more or less success (more frequently “more” then “less”) covers various aspects of audio evaluations. I suspect that the minor drawbacks and the too-simplified approaches that Mr.Likhnitsky did in his book were due to the fact that he targeted wide and mostly none-prepared addressees and therefore we was forced to go as simple and as easy as possible. The book is still mostly too complicated for an average audiophile audio-zombie.

Anyhow, I do not write a review on the book, but would like to embrace it and to offer a comparable vision to one of the strategic aspects of the Mr. Likhnitsky book. I refer to the book’s approach to stricture a listener’s progress into a played material. If to abridge everything tremendously then according to Likhnitsky a process of communicating with the musical messages is a multifaceted process and contains 4 hierarchical levels.

I will be paraphrasing:

At the first level of musical perception a listener deals with Sonic Accuracy: tonal balance, tonal purity, space resolution, sounds clarity, sounds distinctions, sounds details, voices separation, sounds characters, sounds connections, dynamic contrast, dynamic colorations and many others. Most of High End lives within this domain and most of playback systems introduce so much of “sonic contaminations” that any further musical perception remains locked out. In case of none-negative result from the first level and an absents of a sonic dissatisfaction in here a listener’s awareness has no impediments to go further to the second level.

The second level of musical perception has deal with tone and timber. This is much more complex quality related to neutrality, individuality, timber beauty, humanity, harmonization and many others ingredients of music. If a playback system does not screw up at the second level that a listener could fly further.

The third level is an emotional communication with music. At this level a listener deals with the capacity of a system to be transparent for emotional charge of music, musical energy, and the most important the correctness of emotional rendering. Most of the playbacks (if they ever reach this level!) introduce the emotional distortions but should a system still remains the emotionally transparent and “honest” to the source then a listener could go further (assumingly that the source-music has within itself something more then just the tonal and timber contents)

The last, forth level of musical perception, deals with esthetic content of music: the purposefulness of all elements of playback, the connectively of musical events, the meaningfulness of the messages and so on.

What Mr. Likhnitsky offered was very good and he illustrated the subject in his book quite well, offering many useful practical recommendation and examples. However, I consider his vision not exactly accurate, not particularly because it wrong (it is not) but because it is not inclusive and becose it portrays a slightly twisted picture.

Within this thread I will elaborate on my interpretation of the Likhnitsky’s visualization. I’m calling it “Six-Leveled-Listening Benefits”, as I have mentioned it in the description of my playback, (the emails with the questions that I’m receiving since I deployed the description made me to initiate this thread).  The name “Six-Leveled-Listening Benefits” is totally irrelevant and actually it has not six levels but seven levels (more on it – later on). They are the gradual steps that listing awareness takes almost sequentially while we are trying to evaluate the elements of playback.

the Six-Leveled-Listening Benefits™ contains the stratification of the listening experiences within seven virtual levels.

The Six-Leveled-Listening Benefits (I will use SLLB from now) is a totally simulated representation according to which a listening perception identifies the result of a reproduced music listening. This structure could be productively used during evaluations of playback elements or the evaluations of the enter systems, as well as it provide a solid framework for audio semantics and practice. The SLLB is applicable not only within audio. Many of the SLLB’s elements are acting while we’re insisting “live” music well. I would intentionally omit some very minor SLLB alternation that would fit the SLLB model perfectly for “live” musicality and will concentrate explosively on the music reproduction – the audio world.

The Six-Leveled-Listening Benefits (SLLB) implies that our reaction to reproduced music might be explained within 7 boundaries. Those boundaries or levelers are:

1) Static perception
2) Dynamic perception
3) Emotional perception
4) Esthetic perception
5) Ethical perception
6) Re-Creative perception
7) Not Named Level

The first level of listening perception is Static Level. At this level a listener perceives musical information as a collection of the individual sounds and a listening awareness tries to evaluate the “convince-ability” of those sounds. At this level the evaluations of Sound is not necessarily related to the preceding or following sounds/event and instead of Sound a listener deals with an array of  the secluded sounds/tones.

Certainly even the static sounds do have own dynamic/vibrant inner-life but it all included into a definition of Static Sounds at the First Level. Actually the best phrase to describe “it” would be not the Static Sounds but Disconnected or Isolated Sounds.  The ketch in here that any vibrant or “animated” tone without a reference to “something else” is completely irrelevant and has no pointers to its values. The “isolated tone” has just an instant charge, a modal value, it frozen in time and space and it has no relation to anything else. Therefore I called it Static, meaning having no progressive formation.

A listener during his/her playback evaluations at the Static Level pays primary attention to pitches, sharpness, harmonic context, tonal and timber authenticity, neutrality, transient characteristics, granularity and many other properties of reproduced sounds. Interesting that a listener, in fact, do not care about a correctness (how it compare to the “live”) of the reproduced Sounds but rather s/he concerns if s/he does not get within reproduces Sound something else, namely the Alien Sounds. A listener is unable to recognize destroyed sounds but only the original sounds and “something else”. This “something else”, the added superstructure atop the original sounds, is a delta between the  “correct” sounds and what a playback system presents to a listener (the distortions or aberrations). It is important to identify that those distortion/aberrations do not mix inside our consciousness with the  “correct” sounds and they just perceived as a totally separate recognizable-effective entry. So, while evaluating a playback at the Static Level a listener do not search, recognize or analyze the “correct” sounds, as those “correct” sounds are entirely transparent, “consumption-free” and non-detectable by our awareness (at the Static Level but the have own value at the higher levels).  What the listener’s awareness does is scanning the reproduced sound in search for those show-stopping Alien Sounds.

In the audio the primary contributors to Alien Sounds – the Static Level Detectable Differences are individual parts of the audio components, primary the passive parts. Each and single particle of audio signal (to name a few: resistors, capacitors, cables, magnetics, dielectrics, the spaces around the currents flow, electrical and mechanical signatures of active elements, contacts, diaphragms, suspensions and hundreds other contributors) do their contribution to the Sounds and do inject into Sound the Alien Amendments. The Amendments are the signatures of the mechanisms that invoked tem. As the result, we do not recognize the distortions themselves (in my vocabulary “distortions” are not the alternations of Sounds but an appendage of Sound with a residue of the linguistic manipulations) but we hear a language of the conversion processes that created the distortion, or according to the Beach Effect ™ the “language of a parallel process”.

Our listening awareness has an ability to filter out those amendments or to recognize them as the static, fixed amendments with a permanent delta. Sine the delta is acknowledged as delta, the listening awareness activates a static perceptional antidote, that sine it was called help to disregard the amendments or make their presents less influential. The effectiveness of the antidote is in direct dependence how the “language of a parallel process” differ from the language of Reality. If the languages use the similar linguistic algorithms then the effectiveness of the antidote is incredibly high and could completely compensate the presents of the Alien Sounds or the Amendments in Sound at the First Static Level. I have to note that some of the amendments at the Static Level have deep relationship with the amendments that take place at the Second, Dynamic Level (phase-related amendments) and the second-level amendments has way more powerful and more devastating affect to the listening awareness.

Well, if we have such a great ability to tune ourselves out from the Static Alien Sounds then what kind harm they could do? If to simplified everything tremendously and for a sake of illustration to compare our listing awareness with a computer then the awareness runs a multithreaded execution and the amount of cognizant force spent to run one thread take the juice (in case of a computer the processor time and a few other things) out of the parallel threads. Ironically our awareness acts almost similar and while we are filtering ourselves from the Alien Static Sounds we’re masking out  (minimizing) our capacity to be deal (be concentrated) with the content of the original messages.

The audiophiles call the Static Level’s Alien Sounds as the Sonic Colorations. The Colorations from their point of view are the “correct” sounds presented via a prism of Distortions but it is very far form Truth as the natural, original Sound of Reality never mix with the Alien Sounds of a Linguistic of Reality Transformations. Sound and the Sounds are recognized by our awareness separately. The Static Tonal Colorations are practically irrelevant; they have as much unconditional values as the none-existing murky Absolute Tempo in music. Therefore if a person evaluates a playback only at the Static Level then the result is totally extraneous and the person let itself to be engaged into a perpetual chaise of the meaningless and semi-hallucinational Static Level sonic differences.

The contemporary so-called audiophile movement and the entire audio industry concentrated and fully dedicated to analyses, recognition and selling to public the Static Level sonic differences. The audiophiles subscribe to one or to another pattern of Alien Sounds and perpetually chase the patterns as a dog chase own tail. The audio industry well understand this, wonderful for them, marketing situation and deploy an army of the ignorant-heaters-writers, whose audio-awareness are able to operate primary at the First Static Level. Those reviewers, the marketing cheerleaders, continuously propose to the prospective audiophiles-consumers the  “new remedies” or just the new psycho-virtual patterns of the Alien Sounds.

The industry operates quite simple: the most horrible audio element is and the more revolting pattern of the Alien Static Sounds it construct the less audio-intelligent person would be deployed to the “mission”. Any editor of audio publication knows how to mate a misery of a component (need to be “publicly evaluated”) with the personal audio-idiocy and ignorance of a prospective reviewer. The more horrible component get more loaded-with-Mormonism analyst-reviewer, and the “selected” reviewer uses his/her own “talents” to submit the poison-spreading-audio-gismo to public by building a necessary verbal wrap around a product. The consumers, with theirs consciousness operating at the First Static Level, mostly do not even buy into the different patterns at the Alien Static Sounds but they fish for a verbal marketing BS-wrapping around the Alien Static Sounds.

Based upon my experience and my unfortunate observation of those countless audiophiles, the so-called High-End audio has approximately 50% of its participants whose audio objectives concentrated explicitly at the First Static Level. I call them audio-zombies and they pretty much are a boring waste in audio. I have to note that there is no direct relation between the audio-zombies’ audio limitations and their general intellectual or spiritual competence. There is some indirect connection but to cover this subject is not the scope of my current application.

The next post will be covering the Second SLLB’s Level: the Dynamic Level.

The listening perception at Level #2- the Dynamic Level

Well, here is (if you “got” what meant in the article about the First Static Level) a loaded statement: if a listener did not “hear” (acknowledged audio wise) anything at the First Level then the Second Dynamic Level takes it’s turn. The loaded is there was the part “did not hear anything”. Whatever was audio-heard (positive or negative at the First Static Level) was in fact bad. If a listener was audio-wise “unconvinced “ or “impressed” during perceiving Sound at First Level then it means that a playback did something very wrong. Once again: the best possible outcome from the First Level is not hearing any result. BTW, those thousands and thousands pages with the descriptions of what was auditioned from the playbacks written by the industry reviewers who primary operate at the First Listening Level is an indicative evidence now horribly audio performs in the reviewer’s rooms…

The second level of listening perception is a Dynamic Level. This Level includes two sublevels that deal with totally different properties and form my perspective should be evaluated (acknowledged) differently. I intentionally combined those two sublevels into one Dynamic Level: it simplifies the stratification and helps to emphasize that that the sublevels are fundamentally dissimilar form the First Static level.

The Dynamic Sublevel “A” is a Dynamic External Level.  At this level a listener perceives musical information as an arranged sequence of pitches inherited form the First Level and the listener’s awareness recognizes the heard not as the binary succession but as a continues variations of tonal influences.

The Dynamic Sublevel “B” is a Dynamic Internal Level. At this level a listener does not deal directly with the sounds from the First Level but deals with the inner-managerial characteristics of sound reproduction. The Level “B” is a metadata, a structure, a template for the Level “A”.

The next post will look a slightly deeper at what sonic properties are essential and what should be paid attention at the each SubLevel (“A” and “B”) of the Dynamic Level #2

Read More

Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing بخش یازدهم

دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

این بحث Subjective Audio گرچه خیلی طولانی شده و هنوز به تعریف مفاهیم صدا نرسیده اما هرچی بنویسم در موردش باز هم بنظرم کم هست. سعی میکنم این مبحث رو کامل کنم و بعد برم سراغ بقیه مطالب.

فعلا مقاله زیر رو بخونید که Steve نوشته ، جالبه :

Good sound / Bad Sound

Feb 2006
by Steve Deckert

During a recent interview with Srajan Ebaen of 6-Moons, he made the observation that many accomplished musicians have rather mediocre stereo gear. Gear that by most audiophiles standards would be considered mid-fi at best.  His explanation was basically that musicians play a participatory role in the experience of music.  They only need a guideline or sketch of the music to recreate it in their minds which explains why when offered hi-end stereo gear to replace their mid-fi components most showed little if any interest.

The point of all this is that during a human beings shift from discovering music as a child to becoming a seasoned audiophile, the participatory or imaginative process employed when enjoying music when you were young (regardless of sound quality) is gradually replaced with expensive audiophile gear.  Srajan accurately points out that this attempt at substitution does not work.  What it does do is create restlessness in audiophiles while they passively wait for their wonder gear to get them off on command.  This is the reason why audiophiles constantly go through different gear in that never ending search for something that they used to have as a child, or can only find at a live concert hall.

These comments help to define the active role of enjoying music to draw a clear contrast with the way a reviewer must listen while writing a review.  Two different things that were never meant to overlap but often audiophiles who are supposed to be enjoying music are instead trying to hear all of the adjectives they read in the reviews.

I believe some of us in the industry can wear both hats because experience has thought us generally not to wear both hats at the same time. After many years of A/B testing components and cables you develop new networks in your brain to process and or hunt for anomalies that do not correspond with the way you imagine it should sound.  It doesn’t take a golden ear to become good at it.  This analytical subroutine that now runs constantly in restless audiophiles did not exist when they were children. Instead it crept up gradually as years of subliminal programming from exposure to audio hype took its toll.    I suspect that these restless audiophiles have not even realized these subroutines now exist in their brains nor would they realize they are counterproductive to experiencing music nor would they know how to turn it on and off.

On of the reasons music is an experience is because you physically go to it.  It typically doesn’t come to you without out at least being actively invited.   If stereo gear is intended to recreate the audio portion of a musical event then listening to it should be approached in a similar way.   Think of a combination of planned and anticipated listening sessions with some spontaneous encounters, never forced.

How well we master the ability to use the correct side of our brain when listening to music on our stereos depends on experience and personality.  It can be hard to turn off the subroutine so that you can have one of those WOW experiences that justify all the money you’ve spent while you listen.    The techniques used will no doubt differ from person to person and are not as important as awareness of where to focus your attention when you listen to music.

The ritual aspect of listening to high fi gear was in part lost when CD players replaced the more precarious hands-on turn table and then when remote controls were invented.   I bring up the key word “ritual” to point out that preparation and anticipation, two fundamental parts of any ritual, are components needed to enjoy music as opposed to finding yourself listening to gear trying to get it to sound better / which is often what happens when you expect a quick fix.

Here’s a few ideas for getting the door of musical ecstasy to open for you:

STEP ONE – Approach each listening session with respect in the knowledge that you don’t know yet if you will have wonderful sound or unexplainably disappointing sound.

STEP TWO – Warm up your gear for 10 to 20 minutes before pushing play, or starting the record.  This lets your mind and your ears still and creates anticipation.  Not to mention lets your amps warm up.

STEP THREE – Tease yourself into it by selecting less aggressive music and playing it at a low volume.  Stay here for at least 5 or 10 minutes minimum.  You can stay here the entire time, there is no pressure to move on.

STEP FOUR – Ask the moment in time your in if it’s okay to proceed.  You really don’t have to ask.  At this point you  either have developed a lust for more or your expecting it to become what it presently is not.   This is where you either get on or step off.   Never force it, it will not happen forced.  Good sound is like a basset hound, you can’t force it to do anything, only ask and wait.

STEP FIVE – If step four failed but you’re not willing to give up (a dangerous bridge over disappointment) you can visualize your situation as a person standing in front of a door.  You can hear the music behind the door and the door is locked.

KEY ONE – To unlock the door you need keys.  The first bunch of keys on your ring can be simply different recordings.  Try them all if you have the patients.

KEY TWO – These are master keys, which are basically components, cables, speakers and room/system layout.  Selecting a key from this group could be something like switching the amplifier or preamplifier.  These are pretty potent keys for unlocking the door because of a little thing called perspective.  If you replace the amplifier with another one you have laying around, one of two things is going to happen.  Either you will like it better than the previous one or you will not.  Regardless of the outcome make sure you listen to it for at least 10 minutes minimum.  If you like the sound better than this 10 minutes could easily turn into an open door.  If you think the sound of the amp is worse, then re-install the original amp and listen to it again.   Now your mind is focused on the things about the amp that are better than the one you just tried and this is usually the point where you suddenly decide you like the way it’s sounding and the door begins to open.

KEY THREE – Retire and try it again some other time.  If you consistently have this problem and are constantly buying and selling gear stop for awhile and quit reading about stereo stuff.  Look at the similarities in the equipment you buy.   Consider trying something ( or everything) completely different to break the pattern.  For some this can be moving from high power systems to low power/high efficiency while for others it could be moving all their present stereo gear into a different room.

LISTENING

Listening to music with the wrong side of your brain is just liking buying gear with your eyes. It’s something everyone including myself must wrestle with from time to time, it’s what makes us human.  As a professional I have developed the ability to listen to gear or music but I can only experience music as good as any other human being. Hearing the subtle phase cues that construct a palpable image and the texture or speed of a given capacitor in a circuit against what I want to be hearing at a given time is highly developed skill. This is a requirement for artistry in equipment design and in equipment review.  However, the less of it you develop the easier it is to enjoy the experience of music on a given stereo system.

Naturally with the jarring shift from left to right brain during a listening experience, it’s logical that you would become distracted and have difficulty re-entering the experience.  Just as it is logical that the better your gear actually sounds against the grand scale of perfection, the less likely it is to do something distracting to the music. That makes it easier for those inflicted audiophiles to reach step 4.

In my work, my mind is the canvas and the amplifiers or speakers (whichever I’m developing at the time) are the paint.  I have to be able to discern the difference between what I have (presently hearing) and what I think it could be at it’s potential. I started out doing this by simply building two of everything and then making small changes to only one and listening for what changed.  20 years later it has developed into the ability to multitask in real time during an evaluation.  When I listen to a component I hear how it sounds and while listening also hear how I think it could sound almost like a parallel sound track running right next to it.  Then I a few bars at a time I compare the two in my minds ear and define the differences.   As a musician I find similar processes are active when composing music.   I have also noticed that after a few drinks this process becomes modified to leave out what I hear – leaving only the perception of what I think it should sound like.  Not terribly unlike the natural ability we were all born with and lost somewhere in the process of becoming audiophiles.

Read More

Micro Linearity vs Macro Linearity بخش هفتم

چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۸۸
/ / /
Comments Closed

به این عکس نگاه کنید ، چقدر همه چیزهایی که من میخوام بیان کنم رو یکجا بیان میکنه، عکس از سایت Nutshell High Fidelity هست:

pix3a

لینک زیر:

http://www.nutshellhifi.com/library/tinyamps.html

تو شکل بالا منظور از Ongaku همان Audio Note Ongaku هست که یک سینگل اندد ترایود لامپی است.

در شکل بالا نشان داده شده که 75 سال پیش آمپلی فایر ها سینگل اندد ترایود لامپی بدون فیدبک بودند و در یک مسیر کاهش دیستورشن به سمت آمپلی فایرهای ترانزیستوری با توان بالا و با فیدبک زیاد آمدند تا دیستورشن را به 0.0001 برسانند.

الان کمپانی هایی مانند Goldmund و Halcro هم به همین اعداد 0.0001 رسیدند اما در صدای آنها چیزی نیست که شنونده در دراز مدت ازش لذت ببره. چیزی که جالبه اینه که ویتوس یک آمپلی فایر Class A no feedback هست که در منحنی بالا قبل از Audio Note Ongaku قرار میگیره و دقیقا همون شکلی که براتون کشیدم رو تداعی میکنه. یعنی باید صنعت صدا به این سمت بره تا وضعیت میوزیکالیتی بهتر بشه.

یک چیز جالب دیگری که بد نیست اینجا بنویسم نگاه طراح Audio Note به Level های صدای سیستم هاست، اینجا رو ببینید :

http://www.audionote.co.uk/articles/art_level_system.shtml

در متن بالا طراح Audio Note یک ایده برای ارزش گذاری صدا در حالت کلی بر مبنای توپولوژی مدار میده به شرح زیر :

Level Minus Two: Class B push-pull transistor amplifiers

Level Minus One: Class A push-pull transistor amplifiers

Level Zero: Class AB push-pull pentode or tetrode amplifiers

Level One: Class A push-pull pentode or tetrode amplifiers

Level Two: Class A single-ended pentode or tetrode amplifiers & Class A push-pull directly heated no-feedback triode amplifiers

Level Three: Class A single-ended directly heated no feedback triode amplifiers

چیزی که خیلی برای من جالبه اینه که این طبقه بندی دقیقا در مسیر بهتر شدن Micro Linearity هست و در این مسیر هرچقدر وضعیت Micro بهتر میشه از نگاه طراح Audio Note صدا هم بهتر میشه.

آودیو نت معتقده باید به سمت سینگل اندد کلاس A لامپی رفت بدون فیدبک اونم تو مد ترایود.

Read More

Micro Linearity vs Macro Linearity بخش ششم

پنجشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۸
/ / /

من دوباره نوشته آرتور رو تکرار میکنم تا تاکید کنم یک سیستم ساده و مینی مال میتونه لطافت و ظرافت صدا رو حفظ کنه :

Only simplicity is able to capture the complexities of music, while complex circuits will inevitably sound simple, predictable and, ultimately, boring.

اما چیزی که باید بهش توجه کرد اینه که مفهوم خطی بودن در میکرو با مفهوم خطی بودن در ماکرو دو چیز متضاد و مخالف هم نیستند و اینطور نیست که اگر خطی بودن در ماکرو افزایش یابد حتما خطی بودن در میکرو کاهش می یابد. چیزی که مسلم هست اینه که ما همیشه محدودیت هایی داریم و در هر کلاس دقتی به هر حال مجبوریم یک انتخاب داشته باشیم و این انتخاب مشخص میکنه که کدوم بعد بیشتر مورد توجه ماست.

به شکل زیر نگاه کنید :

micro-vs-macro1

در شکل بالا یک سری منحنی هست که نشون میده هر طراحی با توجه به اندازه هزینه ای که میخواد بکنه یک محدودیت هایی داره. مثلا اگر بخواد کم هزینه کنه کامپوننتش روی منحنی Class D (منظور از Class A و … کلاس قیمت تمام شده کامپوننت است) می ایسته و با این بودجه محدود انتخابهاش مشخص میکنه که روی منحنی Class D کجا باید بایسته. مثلا اگر به سمت لامپ بره روی منحنی Class D در نقطه بالاتری قرار میگیره (جایی که Audio Note Zero قرار داره) و پاسخ میکرو بهتری در مقابل ماکرو داره و برعکس اگر به سمت ترانزیستور بره روی منحنی Class D پاسخ ماکرو بهتر و میکرو بدتری میگیره (مثل وضعیت Creek روی منحنی).

وقتی سیستمی خیلی عالی طراحی و ساخته بشه کلا سطح خطی بودن هم در بعد ماکرو و هم در بعد میکرو بیشتر میشه و کامپوننت روی منحنی از Class D به سمت Class A حرکت خواهد کرد. بر روی منحنی من تعدادی برند رو نام بردم تا یک ذهنیتی داشته باشید.

Audio note Ongaku بهترین Micro Linearity رو داره و Goldmund بهترین Macro Linearity رو و ویتوس هرچند در ماکرو کمی از FM عقب می ایسته اما در میکرو حرف های بیشتری برای گفتن داره و چون حس شنیداری ما به میکرو بهتر علاقه بیشتری داره انتخاب شنونده حرفه ای تر Vitus خواهد بود (البته نوع موسیقی هم تا حدی مهم هست اما در کل برای شنیدن موسیقی خوب باید به سمت میکرو بهتر رفت).

البته همانطور که در منحنی میبینید حتی ویتوس هم نمیتونه به اندازه Audio Note Ankoru و یا Ongaku در میکرو خطی باشه اما دلیل تاکید زیاد من روی Vitus اینه که با 95% بلندگو های موجود در بازار که حساسیت زیر 90 دارند و امپدانس پیچیده و پایینی دارند ویتوس بهتر جواب میده.

Audio Note عالیه اما باید براش بلندگوی مناسب پیدا کرد تا پاسخ ماکرو درستی داشته باشه. اگر Audio Note Ongaku رو به بلندگوهای معمول بد درایو تو بازار بزنیم وضعیت صدا اونقدر افت پیدا میکنه که در ماکرو به 20 درصد ماکرو واقعی اش میرسه و حتی میکرو اش هم تا حدی تحت تاثیر قرار میگیره و این پاسخ مطلوب نیست. کاری که باید بکنیم اینه که یا از خود بلندگوی Audio Note استفاده کنیم و یا از هورن ها که حساسیت بالایی دارند.

چیزی که جالبه در منحنی ببینید اینه که حتی در قیمت های پایین میتونه یک Single Ended  لامپی کم توان پاسخ میکرو خیلی بهتری از یک Solidstate پرتوان 100 هزار دلاری داشته باشه و من پیشنهاد میکنم برای خرید سیستم در قیمت پایین به سمت سیستم های مینی مال مثل Audio Note Zero Series با بلندگوی خودش بروید.

خلاصه اینکه Vitus با توجه به بلندگوهایی که در دسترس هست یک کامپوننت فوق العاده هست که تنها ایرادش قیمت بالاست.

من برمیگردم به تقسیم بندی بر اساس دو بعد Macro Linearity و Micro Linearity :

در Subjective Review من مفهومی رو بنام Integrity یا همان “تجزیه ناپذیر بودن” تعریف کردم که بنظرم خیلی مفهوم مهمی هست و شرط لازم رو برای صدای خوب تجزیه ناپذیر بودن صدا خوندم. از نگاه من تجزیه ناپذیری دقیقا رابطه مستقیمی با همون مفهوم Micro Linearity داره و اگر سیستم ای در میکرو پاسخ Smooth و خوبی داشته باشه صداش تجزیه ناپذیر تر رفتار میکنه و اگر این خطی بودن خیلی عالی باشه صدا حالتی Emotional و Communicative پیدا میکنه.

من قبلا Level های شنیداری رو تعریف کردم و الان میتونم بگم در Level های صفر و یک شنونده به Macro Linearity علاقه بیشتری نشون میده اما در Level2 به بعد Micro Linearity مهم تر میشه .

کامپوننتی که حداقل مقدار لازم در Micro Linearity رو داشته باشه مورد توجه شنونده Level2 قرار میگیره  و هر چقدر بخواهیم در Level3 صدای بهتری بشنویم باید در میکرو پاسخ خطی تری داشته باشیم.

طبیعی است که شنونده در Level0 صدای Goldmund رو به Vitus و یا Audio Note ترجیح بده اما به تدریج با افزایش آگاهی انتخاب ها متفاوت میشه و به سمت سیستم هایی میره که در میکرو خطی ترند. یعنی در انتها همه انتخابشون Single Ended Triode ای مانند Lamm یا Audio Note و یا Audio Pax خواهد بود.

برای همینه یکی مثل رومی دست از DSET اش برنمیداره و حرفه ای های این دنیا با هورن و SET کار میکنند.

چیزی که جالبه که در Level های بالاتر هم اندیشی و یکی شدن نظرات بیشتر میشه ، مثلا طراح Audio Note روی مفهوم Seamless Flow  و حالت Connected بودن تاکید میکنه، شاید منظور HP از مفهوم Continuousness همون چیزی باشه که مورد نظر ماست یعنی همون مفهوم Integrity خودم و کلا نه تنها در بعد Subjective ما به اشتراکات بیشتری میرسیم بلکه در بعد Objective هم اشتراکات زیادی داریم مثلا هیچ کسی در Level3 حرفی از یک Solidstate با توان بالا نمیزنه و مدارات بر اساس Class A با توان کم طراحی میشوند.

یک تحلیل جالب هم از مایک در مورد مقایسه Lamm ML3 با Audio Note Ongaku اینجاست که جالبه ، مایک هم در مورد وضعیت کنترل صدا در میکرو و ماکرو دو آمپلی فایر رو با هم مقایسه میکنه :

Well, in comparison with the Lamm ML3, the Audio Note Ongaku primarily controls the MACRO dynamics with an iron grip, and leaving the micro-dynamics to be slightly less controlled [in comparison with the Lamm] and the Lamm controls the MICRO dynamics like nobody’s business [as Neli would put it], and the macro-dynamics is less controlled [in comparison with the AN]. Get it? They are PRIMARILY focused on different parts of the dynamic spectrum – not that they don’t control all parts of the dynamic spectrum better than any other amps out there, because they do. It is just that their APPROACH to the reproduction of the sound is different from each other.

So with these ML3’s, you can hear WAY into the music, the details are very, very three dimensional, the micro-harmonics incredibly varied and complex, the micro-separation really excellent.

www.AudioFederation.com

البته یک وقت اشتباه نکنید و فکر نکنید اگر در Level های بالاتر استفاده از Single Ended Triodes بیشتر میشه باید نتیجه گرفت همه Single Ended های لامپی از ترانزیستوری ها صدای بهتری خواهند داشت، نه اصلا اینطور نیست و این مساله حالت دو طرفه نداره. خیلی از همین ترانزیستوری های Class A/B صدای بهتری از خیلی از لامپی های سینگل اندد کم توان دارند.

من خیلی از آمپلی فایرهای لامپی از جمله نوع سینگل اندد رو مانند Raysonic ، Unison Research و Air Tight شنیدم که اصلا قابل قیاس با یک Single Ended لامپی خوب نبودند و صداشون اصلا اون چیزی که باید یک سینگل اندد بده رو نمیداد.

بر عکس صدایی مثل ASR Emitter نظر شما رو کاملا در مورد این نوع قضاوت ها عوض میکنه و به شما خواهد گفت اگر در Level های بالاتر ما به سمت Single Ended Triode میرویم این به این معنی نیست که هر سینگل اندد لامپی ای صدای بهتری از یک ترانزیستوری داره.

ادامه دارد…

Read More