تحلیل سیستمها Reviews

جادوی منگر

شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۶
/ / /
Comments Closed

بنام خداوند بخشنده مهربان

zerobox-103.jpg
روز جمعه هفته پیش ساعت 5 به همراه جناب آقای اميدوار (مدیر شرکت آوین آوا) ميهمان جناب آقای دکتر کيهانی بودم و صدای بلندگوی منگر مدل 103 را شنیدم. قبل از هر چیز باید از دکتر کیهانی عزیز تشکر کنم چرا که هم بسیار به من خوش گذشت و هم دلگرمی های ایشان کمک زیادی است برای ادامه دادن و نوشتن در سایت. فکر میکنم بهترین تجربه ای که تا بحال از صدای منگر داشتم در خانه دکتر کیهانی بود. صدا در شرایط بسیار عالی دمو شد شاید بالای 95 درصد و همه چیز برای دمو آماده بود. سیستم کامل Break-in شده بود و قبل از آمدن من خوب گرم شده بود. فضای اکوستیکی خیلی خوب بود و تصویر فوق العاده ای داشتیم. صدا اصلا نا آرامی و پرش نداشت و این نشان میداد کابلها مدتی است که ثابت ماندند و سیستم به یک حالت پایدار رسیده است. در صدا انرژی زائد و حالت نا آرام نداشتیم که نشان میداد از نظر گراند مشکلی در سیستم نبود. بلندگوها در جای مناسبی قرار گرفته بودند و یک تصویر خوب به شنونده میدادند. دیوار های بغل فاصله خیلی زیادی (بیشتر از 3 متر) از بلندگو داشتند و بنظرم اصلا Soundstage را تحت تاثیر قرار نمیدادند و دیوار پشت سر شنونده هم عملا وجود نداشت چون فاصله اش از شنونده خیلی زیاد بود. تنها سقف کمی به بلندگو نزدیک بود که من فکر میکنم اگر تاثیر گذار بود به گوش من خیلی کم بود. دیوار عقب فاصله اش کم بود اما فکر میکنم تنها در فرکانسهای خیلی پایین کمی اثرش مشخص میشد. فکر میکنم ایده بدی نباشه کمی روی آکوستیک سقف و دیوار عقب کار بشه. در کل سکوت صدا در این فضا خوب و Soundstage بدون مشکلی داشتیم. فکر میکنم هیچ چیز برای آکوستیک جای فضای بزرگتر رو نمیگیره و در اتاق دکتر کیهانی فضا به حد کافی بود تا من از صدا لذت ببرم. صدا خیلی بر من تاثیر داشت و من فکر میکنم یکی از دلایل مهم این تاثیر فضای خوب شنیداری بود. بلندگو خوب نفس میکشید و جریان صدا خیلی راحت و خوب بود. سیستم دمو بشرح زیر بود :

Shanling T500 CD/SACD Player
Shanling A500 Integrated Amplifier
Manger ZeroBox 103
Hidiamond Interconnect 1m
Hidiamond Speaker Cable 3m

این تجربه صدا در خانه دکتر کیهانی مانند تجربه صدای ویلسون سیستم 8 و B&W Prestige جزو تجربیات فوق العاده من در شنیدن صدا بود. باز هم تاکید میکنم احساسات من برای خودم هست و من در این سایت نه قصد تبلیغ برندی را دارم و نه قصد تشویق شما به خرید کامپوننتی. امیدوارم نوشته هایم اثر تبلیغاتی نداشته باشد و شما از خواندن آن استفاده کنید. به هر حال من دوست دارم آنچه درک کردم را با حسی که نسبت به صدا داشتم هردو را در سایت منعکس کنم.
توانایی های بلندگوی منگر مدل 103 وقتی مشخص میشه که شما اونرو در یک سیستم Match و بشکل درست Setup کنید و این اتفاق در خانه دکتر کیهانی افتاد. یک Solidstate با جریان دهی خوب و پهنای باند مناسب که هم در Time Domain سریع بود و هم کنترل خوبی روی بلندگو داشت و هم Upstream اون از یک طبقه لامپ استفاده کرده بود. نمیدونم آیا منگر بهتر از این هم صدا خواهد داد یا نه اما برای من کاملا راضی کننده و عالی بود. منگر در اولین نگاه تفاوت فاحشی با بلندگوهایی که تا بحال شنیدم در سرعت رندر کردن استرینگ ها و نزدیکی شما به صدا داشت. فکر کنم بلندگوهای دیگه حتی دوم هم نباشند بلکه دو کلاس پایینتر بایستند. این سرعت نتیجه اش احساس نزدیکی شما به صدا (Directness & Transparency) و احساس زنده بودن صدا رو میده و از نظر منگر دلیل این قضیه پهنای باند زیاد MSW و پاسخ فاز خطی این درایور هست. سریعترین بلندگوی درایوری که شنیدم B&W Prestige بود که فکر میکنم به نسبت سرعت منگر کاملا عقب بایسته و در Time Domain در بین بلندگوها منگر یک رفرنس بحساب بیاد. این درایور فوق العاده Low Storage Energy هست و صدا هیج سایه و انرژی اضافه ای در اون نداره. Dynamic صدا فوق العاده است و Start/Stop های هر استرینگ بدون هیچ احساس تنبلی یا کشیدگی در زمان خودش رندر میشه. این بلندگو بسیار Revealing هست و کوچکترین جزئیات صدا رو بی کم و کاستی به شنونده گزارش میده. احساس خیلی خوبی هنگام شنیدن داشتم و صدا احساس Solid بودن و سلامت را با خود داشت. صدا ره یافت خیلی بالایی در Time Domain به شنونده میداد و در Timing و دقت بی نظیر بود. یک احساس خیلی خاص با من همراه بود و تا بحال برایم پیش نیامده بود ، احساس میکردم هر Track موسیقی بیشتر از زمانی که قبلا میشنیدم طول میکشد. خیلی برام عجیب بود اول فکر کردم این مساله واقعیت ندارد اما دوباره دقت کردم دیدم نه واقعا صدای منگر شکل متفاوتی از صداهایی که تا بحال شنیدم داشت و طولانی شدن زمان شاید به جریان فوق العاده صدا در طول زمان برمیگشت. نمیدانم اما حس میکنم این حالت بخاطر میزان ارتباط بیشتر شنونده با اطلاعات سیگنال موسیقی بود. فکر میکنم نزدیکی فوق العاده به چشمه صدا و نداشتن انرژی مبهم ، اضافه و غیر موسیقیایی در صدا باعث میشد ما در طول زمان اطلاعات بیشتری از صدا رو ذهنمون درک کنه و این مساله باعث بشه زمان بیشتر برامون طول بکشه. در مجموع میشه گفت میزان ارتباط شنونده با موسیقی بیشتر بود. (Michael Fremer میگه The greatest components make time move slower)

اگر صدای منگر رو شنیدید حتما بر روی صدا متمرکز شوید و ببینید آیا شما هم احساس من رو خواهید داشت یا نه. این حالت بیشتر وقتی بروز پیدا میکنه که شنونده خیلی روی صدا ذهنش متمرکز میشه و به همه جزئیات صدا دقت میکنه. آقای منگر در توضیحات ای اشاره داشتند به اینکه توانایی ذهن ما در درک صدا در طول زمان خیلی بیشتر از توانایی بلندگوهای معمولی در ارائه صدا هست. راستش من چون گوشم از ادعای کمپانی ها همیشه پر بوده و عملا هم حرف هایشان برام عینیت نداشته خیلی به این مساله توجه نکردم اما در خانه دکتر کیهانی این ادعا به من ثابت شد. منگر کاملا با فاصله از بلندگوهای درایوری event ها رو رندر میکنه و صدا حالت Slow و کش اومده نداره. مرسی از آقای ژوزف منگر. اگر شما هم دوست دارید این حالت در صدا رو درک کنید یک بلندگوی درایوری کنار منگر بگذارید و به میزان ره یافت گوشتون به صدا دقت کنید.
ابتدا SACD پخش شد و بعد CD و بعد هم صفحه ، منگر خیلی راحت صدا ها رو پخش میکرد و تفاوت ها کاملا آشکار بود هر چند این اندازه جزئیات اصلا حالت Exaggerated ، فوروارد و استرس آور نداشت. صدا Smooth و نرم و راحت رندر میشد و صدا شاخصی یکدست و Integrated داشت. اگر بخواهید یک نمای کلی از صدای منگر تصویر کنم باید بگویم کمی این کار برایم سخت خواهد بود چون بیشتر خوانندگان صدای بلندگوی درایوری را شنیده اند و توصیف صدایی که تفاوت زیادی دارد کار را سخت میکند. سعی میکنم از تفاوت هایی که بیشتر به چشم می آمدند شروع کنم.
بهتر است اول از Soundstage حرف بزنم ، منگر تصویری Sharp داشت با Coherence خوب که در آن هر استرینگ مکان کاملا مشخص و حالت PinPoint داشت. اصلا در هیچ ناحیه فرکانسی تصویر حالت Diffuse و مبهم نداشت (با Focus کامل) و حرکت هر استرینگ بین دو بلندگو براحتی و با شفافیت بالایی حس میشد. این شفافیت ره یافت خیلی خوبی به Ambience صدا میداد بطوری که فضای ضبط رکورد خیلی خوب حس میشد. من به دکتر گفتم میتونیم با این بلندگو حتی تفاوت میکروفونها رو هم خیلی راحت تشخیص بدیم. اما فضای استریویی همانند بلندگوهای درایوری بزرگ نبود و عمق و عرض Soundstage اندازه کمتری در مقایسه با بلندگوهای درایوری داشت. این تفاوت در بلندگوی Prestige (این بلندگو در مقایسه با دیگر بلندگوهای درایوری سریعتر هست) هم بود و ابعاد تصویر آن کمی کوچکتر از بلندگوهای معمول بود. من دلیل این مساله رو نمیدونم شاید سرعت درایور این حالت رو تغییر بده شاید هم عوامل دیگه. اگر صدای بلندگوهای سریع دیگه ای مثل Quad رو بشنوم شاید بتونم بهتر نتیجه گیری کنم. ابعاد صدای ویلسون سیستم 8 خیلی بزرگتر بود و حس بهتری به شنونده میداد اما event ها در اون حالت Round تر و غیر Sharp تری داشتند. تصویر منگر Layered بود و عمق مناسب رو به نسبت ابعاد تصویر داشت واصلا حالت فوروارد و Compress نداشت تنها نسبت ابعاد تصویر در مقایسه با سیستم 8 تفاوت داشت. حرکت هر استرینگ هم در عرض و هم در عمق تصویر قابل درک بود و هیچ حالت Diffuse و فوروارد و نامشخص در تصویر نبود. تصویری یکدست با جریانی زنده و راحت. قبلا هم اشاره داشتم به اینکه اندازه و مشخصات تصویر در ناحیه پایین کمی با بالا تفاوت داشت اما این بار این تفاوت کمتر بود. دلیل این قضیه این بود که آمپلی فایر خیلی بهتر درایورهای ناحیه پایین رو کنترل میکرد و احساس کندی در مشخصه صدای ناحیه پایین نبود. صدا در مقایسه با بلندگوهای درایوری خیلی خوب مثل سیستم 8 Openness کمتری در کل ناحیه فرکانسی داشت و بالانس فرکانسی خیلی حالت Neutral و flat نداشت اما این مساله برای شنونده اصلا مشکل ساز نبود و گوش حساسیت چندانی به این قضیه نداشت. از نگاه من مجموعه صدا خیلی خوب به گوش می نشست و این تفاوتها هرچند وجود دارند اما مهم اینست به لذت شنیداری آسیب نرسانند. وقتی شما به سیستم گوش میدادید مساله ای نبود که جلب توجه کنه و همه پارامترها در حد انتظار به حساسیت گوش من پاسخ میداد. برای همین هست که من فکر میکنم نوشتن در مورد تفاوتهایی که خیلی گوش ما به اونها حساس نیست نمیتونه ایده خوبی باشه و من پیشنهاد میکنم حتما صدای منگر رو بشنوید و در مجموع به اون حسی که دارید اعتماد کنید. اگر در یک شاخص منگر عقب تر می ایستد در شاخصهای دیگری جلوتر هست حتی از بلندگوهای خیلی گران درایوری و من فکر میکنم با ترسیم تفاوت ها به شما ایده خیلی خوبی در مورد صدا نداده ام و شما باید صدا را بشنوید. در مجموع یک حس هنگام شنیدن داریم و من یکی از ضعفهای تحلیل صدا را در همین میبینم که هیچ وقت نمیتونه برای شما دقیقا صدا رو توصیف کنه. تجربه شنیداری روی کاغذ از نگاه من خیلی معنی نداره و بیشتر یک سرگرمی هست. راستش خیلی از صدای 103 لذت بردم و تحت تاثیر قرار گرفتم برای همینه فکر میکنم باید صدا رو بشنوید تا در موردش نظر دهید.
صدا در ولوم پایین اصلا از حس و حال و جنبش نمی افتاد و شنونده در ولومهای پایین کاملا از صدا لذت میبرد. کوچکترین فعالیتی در صدا از لحظه شروع یک استرینگ تا لحظه محو شدن اون کاملا شنیده میشد و اون حس وحال موسیقی که در Low Level Information صدا هست براحتی درک میشد. صدا Vibrancy فوق العاده ای در میکرو داشت و خیلی خوب از عهده Micro Dynamic بر می اومد. صدا در مقایسه با دموهای قبلی که در آوین آوا شنیده بودم خیلی راحت تر رندر میشد و اون گرفتگی گذشته رو نداشت و فکر میکنم دلیل این قضیه به این بر میگشت که منگر در خانه دکتر کیهانی کاملا Break-in شده بود و در هر ولومی سرزندگی و راحتی رو در صدا داشت. سیستم Break-in شده در رندر کردن استرینگ های موازی هم خیلی بهتر از گذشته عمل میکرد و استرینگ ها با جداسازی مناسبی در مکان تصویر و جریان صدا از هم رندر میشدند. آمپلی فایر هم کنترل خوبی روی صدا داشت و در استرینگ هایی (خصوصا ضربات ناحیه پایین) که سیستمهای عادی مجبور به فوروارد کردن صدا میشن کاملا خودش رو حفظ میکرد و فوروارد نمیشد. صدا بخاطر کنترل زیاد و نویز زمینه خیلی کم حالت خیلی گرانی داشت که در سیستمهای گرانی که تا بحال شنیدم مشهود بود. قبلا هم اشاره کردم به اینکه در صدای دیجیتال با یک طبقه لامپ در ناحیه بعد از DAC یا Pre صدا خیلی Sweet تر و بهتر میشه و این حالت در صدا بود چرا که سورس دیجیتال یک طبقه لامپ داشت و صدا رو بسمت خوبی (Warm & Sweet) میبرد. احساس نرمی و راحتی در بافت صدا حس میشد و شنونده در طول زمان احساس خستگی شنیداری با سورس دیجیتال نداشت. نکته ای که کمی حس میشد مساله Polite بودن سیستم بود البته در مقابل هم صدا در ناحیه بالا هیچ نویزی نداشت و خیلی با پس زمینه مشکی رندر میشد. بنظرم این حالت به برق بر میگشت که باعث میشد صدا در Macro dynamic کمی حالت Punch و تحرک رو کمتر داشته باشه و حالت Polite تر داشته باشه اما این مساله هم اصلا از لذت شنیداری نمی کاست و به چشم نمی اومد. این جور پارامترها تنها در مقایسه گوش رو متوجه میکنه و در حالت عادی گوش خیلی توجه ای نداره. چنین تجربه ای رو در صدا در خانه آقای کیوان ناهید هم داشتم. صدا خیلی پس زمینه مشکی داشت اما در مقابل کمی در Macro اون دینامیک رو نداشت. در مورد بافت صدای سیستم باید بگویم صدا خیلی گوش نواز و شنیدنی بود و اصلا حالت Mechanical و خشک در میکرو نداشت و در این شاخص در کلاس بالایی قرار داشت اما باید بگویم منگر در این پارامتر خیلی به Upstream حساس هست و بنظر من در Micro هرچقدر بیشتر برای Upstream هزینه کنید بیشتر به شما جواب خواهد داد. این سیستم با آمپلی فایر Shanling لطافت Wilson System 8 با Krell CAST رو نداشت اما این مساله از نگاه من به Upstream برمیگشت نه به منگر. خیلی دوست دارم صدای منگر رو با ASR در همین خانه بشنوم. ASR جزو معدود برندهایی است که در عین Solidity و کنترل و دینامیک ، بافت صدای فوق العاده ای داره. در انگلستان نماینده منگر این بلندگو رو با ASR دمو میده و فکر میکنم منگر با ASR باید جواب خیلی خوبی در همه بخشها خصوصا Texture صدا بدهد. ASR همانند Spectral و Goldmund جزو برندهایی است که rise time خیلی کمی (پهنای باند زیاد) در full load داره و این rise time کم یعنی سرعت بالای ASR در جریان دهی به بلندگو. آقای ژوزف منگر هم انتخاب Solidstate هایی با سرعت بالا رو پیشنهاد داده و گفته آمپلی فایرهایی رو با منگر جمع کنید که پهنای باند بالای 100 کیلو هرتز دارند. از نگاه من Shanling و کابل Hidiamond در کلاس قیمتی خودشان خوب بودند اما برای رسیدن به لطافت بیشتر در بافت صدا میتوان از ASR و یا Spectral کمک گرفت. من فکر میکنم این سیستم از هر جهت هم لذت شنیداری و هم دقت صدا بالاتر از قیمت خودش صدا میده در حالی که بنظر من این بلندگو Live ترین و Pure ترین صدایی رو به من داد که تا به حال در هیچ بلندگویی نشنیده بودم. صدا احساس خستگی در شنونده بوجود نمی آورد و جریان راحت ، با طراوت و خوبی داشت. هنگامی که در اتاق قدم میزدم سعی میکردم به موسیقی توجه نکنم تا ببینم کشش صدا وقتی روی صدا متمرکز نیستم چگونه هست. صدا کشش خوبی داشت و شنونده رو به فضای موسیقی دعوت میکرد. این حس برای صدا خیلی مهم هست و منگر این کار رو بخوبی انجام میداد. نکته دیگه پترن منگر بود که به اندازه کافی واید بود و شنونده Sweet Spot خوبی رو در اتاق میداشت هرچند در مقایسه با سیستم 8 این بلندگو ناحیه کمتری را پوشش میداد اما فراموش نکنیم این پارامتر هم در حد کاملا خوب و قابل قبولی بود. باید بیشتر صدا را بشنوم تا بیشتر بنویسم. در مجموع صدا خیلی بر روی من تاثیر گذار بود و فکر میکنم منگر قابلیت های خیلی بالایی در خودش داره. اگر از من میشنوید تجربه شنیدنش رو از دست ندهید.

Read More

صدای آنالوگ و دیجیتال Analog vs Digital

جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
/ / /
raysonic.jpg

پنج شنبه عصر طبق قرار قبلی ، من و دوست بسیار خوبم آقای دکتر بنائیان میهمان آقای امیدوار در استودیوی آوین آوا بودیم. سیستمی در حال حاضر در آوین آوا در حال گرم شدن Break-in هست و این سیستم شامل بلندگوی Manger ZeroBox 107 with Holoprofile ، آمپلی فایر Raysonic M100s ، کنترل Raysonic C200 PreAmplifier ، سورس دیجیتال Shanling T-300 ، سورس آنالوگ آمازون (Amazon 2 با DP6 tonarm & lyra Dorian ) و کابلهای HiDiamond مدل Power +1 & Gold Black Reference RCA سری رفرنس بود. صدا نیاز به کارکرد داشت و کمی هم بنظرم لوپ گراند در سیستم حس میشد. آقای امیدوار یک تست خوب برای مقایسه آنالوگ و دیجیتال گرفت و برای ما خیلی اتفاق جالبی بود که یک آلبوم را در دو حالت دیجیتال و آنالوگ در کنار هم بشکل A/B بشنویم. تنها در مسیر انتقال سیگنال در قسمت آنالوگ یک متر Interconnect اضافه قرار داشت و در سایر بخشها شرایط یکسان بود. من میدانم شرایط رکورد آنالوگ با دیجیتال فرق داشت و سورسهای مختلف آنالوگ و دیجیتال با هم تفاوت صدا دارند اما مطمئن هستم در این حالت هم میتوانم روی نظرم حساب کنم و تنها فکر میکنم مقیاس و اندازه تفاوت ها ممکن است در شرایط کاملا یکسان تغییر کند نه خود تفاوتها. البته این اطمینان بیشتر به تجربه قبلی برمیگردد و شنیدن سورس های دیجیتال مختلف و فکر میکنم با افزایش کیفیت و قیمت سورسهای دیجیتال و آنالوگ تفاوتها کمتر میشود اما از بین نمیرود. تفاوت ها به شرح زیر بود :

اولین چیزی که در برخورد اول در دیجیتال مشهود بود و جلب توجه میکرد از حس و حال (Magic) افتادن صدا بود ، صدای آنالوگ Ambience و تنفس بهتری داشت و جریان صدا اون حس موسیقیایی رو به شکل بهتری با Bloom بیشتر به شنونده منتقل میکرد. صدای آنالوگ ابعاد و اندازه تصویر (Soundstage Width & Depth) بزرگتری داشت و در این فضای بزرگتر صدا راحت تر و شنیدنی تر نفس میکشید. شما به صدا نزدیکتر (Directness & Transparency) بودید و صدا حالت مصنوعی دیجیتال را با خود نداشت. صدا طبیعی تر و بدون حالت exaggeration در شاخص ای در حالت آنالوگ پخش میشد. خصوصا در ناحیه mid/high و high صدا air بیشتر و فضای خیلی بهتری داشت ولی در حالت دیجیتال احساس Compress در تصویر صدا و فوروارد شدن حس میشد. تصویر صدا در حالت دیجیتال Flat تر و در حالت آنالوگ عمیق تر و Layered تر بود. صدای دیجیتال Clean تر و Neutral تر بود و گسترش فرکانسی بیشتری نیز داشت و تصویر صدا Sharp تر و PinPoint تر بود اما آنالوگ تصویری Round تر و صدایی گرم تر داشت. صدای دیجیتال کنترل Autority بیشتری بر روی String های موسیقی داشت خصوصا در Dynamic Complex اما آنالوگ جریان صدای راحت تر با دینامیک قابل قبولی داشت. در جریان صدای دیجیتال احساس فشار بر گوش و استرس بود اما در صدای آنالوگ راحتی و روانی بیشتری حس میشد. صدای آنالوگ واقعی تر و صدای دیجیتال مصنوعی تر بود. بافت صدای دیجیتال خشک تر بود و اون حس لازم رو نداشت اما بافت صدای آنالوگ مخملی تر و شنیدنی تر بود. دیجیتال جزئیات بیشتری از صدا را پخش میکرد اما دوست نداشتنی ولی آنالوگ با گوش مهربانتر و آشناتر بود. (در مورد بیشتر حس کردن تفاوت در بافت صدا نیاز به سیستم Break-in شده و Revealing تری بود). در نهایت فکر میکنم در دراز مدت آنالوگ خیلی بیشتر با حس شنیداری من سازگار هست. تفاوت آنالوگ و دیجیتال بی شباهت به تفاوت کابل The Third با یک کابل فلزی و یا بلندگوی System 8 با بلندگوی من نیست. فکر میکنم اگر تنها یک چیز لازم هست بگم اینه که صدای آنالوگ چیزی در خودش داره که دیجیتال نداره اما در قیمت های بالاتر سعی میکنه کمی از اون رو داشته باشه. من اسم این چیز رو میگذارم ملاحت (Audiophile ها به این چیز میگویند Musicality). نظر شما چیه؟

Read More

صدای Wilson Audio Watt/Puppy System 8

شنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۶
/ / /
puppy.jpg

به نام خداوند بخشنده مهربان

روز جمعه سي ام تير ماه 1386 مهمان جناب آقاي رحماني بودم و در شركت ايشان یارامانا (Yaramana) صداي Wilson Audio Watt/Puppy System 8 دمو شد. اگر يادتان باشد در گذشته يكبار صداي ويلسون الكساندريا رو شنيدم، اما چون Setup بهينه نبود صدا گرفته نشد و نتوانستم تحليل بنويسم ، اينبار برخلاف گذشته صدا خيلي خوب دمو شد (بالای 80 درصد) و اين امكان فراهم شد تا يك تحليل Review از صداي ويلسون سیستم 8 بنويسم.
سعي مي‌كنم ابتدا يك تصوير كلي از آنچه شنيده ام را بطور خلاصه بنويسم تا كساني كه حوصله خواندن جزئيات را ندارند يك نماي كلي از صدا در ذهن داشته باشند و بعد از آن بشرح جزئيات مي‌پردازم. در آينده مفهوم تحليل (Review) را بيشتر شرح خواهم داد تا با هم نگاه بهتري به مساله تحليل داشته باشيم و بدانيم هيچ وقت خواندن تحليل‌ها، هر چند زياد و دقيق (حتي اگه تحليل‌گر انسان شریفی باشد و همه چيز را به دقت گزارش كند) هرگز نمي‌تواند جاي تجربه شنيداري را بگيرد. اين كار يك سرگرمي براي من هست و ممكنه شما هم مثل من تحليل خواندن رو دوست داشته باشيد .
در هر صورت اگر تمايل به خريد سيستمي داريد بايد حتماً آن را در شرايط مناسب بشنويد. سيستم دمو بشرح زير بود:

Krell Evolution 505 SACD/CD player ——————————– 10,000 $
Krell Current Tunnel (KCT) Preamplifier ————————– 8,500 $
Krell FPB 400cx Power Amplifier ————————————- 10,500 $
Wilson Audio Watt/Puppy System 8 ——————————— 30,000 $
Transparent Cable Reference Speaker Cable 3m —————— 8,000 $
CAST interconnect 1m from Source to PreAmplifier & over 20m from PreAmplifier to Power Amplifier
Shunyata Research Python Helix Powercord Two Set (each 2m) for Source & PreAmplifier ——————————- 1,000 $

عرض اتاق بيش از 6 متر بود و بلندگوها در فاصله 2.5 متري از هم در عرض چيده شده بودند. فاصله هر بلندگو از شنونده تقريباً 3 متر بود و فاصله بلندگو از ديوار عقب نزديك به 1 متر و از ديوار مقابل نزديك به 4 متر. كمي بلندگوها را به عقب برديم كه Bass رزونانس بيشتري پيدا كرد و دوباره آنها را به جلو آورديم. فضا براي تنفس بلندگو و ساختن تصوير Soundstage كافي نبود و به نظر مي‌آمد اگر بلندگوها در طول چيده مي‌شدند و بازگشت ديوار سمت چپ كنترل ميشد صدا راحت تر نفس ميكشيد. پشت بلندگو پرده اي سنگين قرار داشت تا صدا را تا حدي كنترل كند اما ديوار مقابل هيچ كنترل اكوستيكي براي صدا نداشت و شلوغی نسبی اتاق (وجود انواع وسایل کوچک و بزرگ) مانع ایجاد یک فضای خوب برای صدا میشد. سطح زمين با يك موكت ضخيم پوشيده شده بود تا بازگشت از زمين را تا حدي كنترل كند. در ناحيه فركانسهاي پايين صدا رزونانس داشت و در ولوم‌هاي متوسط و بالا محدوديت اتاق کاملا مشخص بود. يك فضاي مناسب شنيداري لذت شنيداري رو چند برابر مي‌كنه و به سيستم اجازه مي‌ده صدا بشكل شفاف‌تر و راحت تري در اتاق موجوديت پيدا كنه و نفس بكشه. سكوت صدا بيشتر ميشه و سايه و انرژي اضافي صدا كم ميشه و به اصطلاح صدا Pure تر و ملايم‌تر پخش ميشه. بازگشت زياد ، صدا را ناآرام و پريشان ميكنه و صدا خوب به گوش نمي‌نشينه. آكوستيك بر روي جریان صدا ، SoundStage و Ambience تاثير زيادي داشته و از نگاه من اكوستيك همانند بلندگو و يا CDPlayer يك جزء از اجزاي سیستم هست. آكوستيك حلقه آخر صدا هست و تاثير زيادي در شاخص‌هاي صدا دارد. تاثير آكوستيك در سه بخش خطي بودن ـ پاسخ دامنه فركانسي و پاسخ فاز مشهود هست. فراموش نكنيم آكوستيك همانند آمپلي فاير يا ديگر اجزاء يك كيفيت و يك شاخص دارد و صداي نهايي حاصل كيفيت و سازگاری همه اجزاست. من اعتقاد کمی به تصحيح پاسخ اتاق از طريق پردازشگرهاي Room Correction مثل TACT دارم و پردازشگرهاي ديجيتال براي تصحيح پاسخ اتاق تنها ميتوانند بالانس فركانسي را بهتر نموده و از رزونانس جلوگيري كنند. آنها تاثیری بر میزان خطی بودن رفتار اتاق و مساله بافت صدا ندارند. در اين باره بعداً توضيح بيشتري خواهم داد. اين روشها راه حل اساسي نبوده و تنها بشكل محدود بر پاسخ اتاق تاثير مي‌گذارند. من استفاده از فیلترهای دیجیتال را تنها برای کراس آور پیشنهاد میکنم. سعی کنیم به راه حل های اساسی فکر کنیم و مشکل آکوستیک را با کارهای دیگر حل نکنیم. ويلسون روشي براي Speaker Placement داره بنام WASP كه بعداً براي شما آنرا كامل تشريح ميكنم. همه اينها رو گفتم چون فكر ميكنم سيستم 8 در يك فضاي خوب يك SoundStage‌ فوق‌العاده ميسازه و يك فضاي خوب ميتونه اون حجم صدا (Scale) رو بخوبي تحويل شنونده بده.
براي دادن يك تصوير كلي از صدا به شما لازم هست اول يك عبارت رو تعريف كنم. همانطور كه ميدانيد يك شنونده براي لذت بردن از موسيقي به خود موسيقي گوش ميكنه نه به سيستم يعني در زمان شنيدن موسيقي ما تمركزمان روي خود موسيقي هست و نه پارامترهاي سيستم. در اينحالت هنگام درك صدا ما يك حس نسبت به صدا داريم و نه چند حس و اين حس در درازمدت يا راضي كننده هست و يا خيلي راضي كننده نيست. كل صدا يك تاثير واحد بر ما دارد و اينگونه نيست كه در لحظه شنيدن صدا هر شاخص صدا مثل ريتم يا بافت جدا جدا بر ما تاثير بگذارند. يعني با اينكه صدا اجزاي مختلفي دارد اما در لحظه شنيدن، همه آنها به شكل يك حس خاص درك مي‌شود من در مرحله اول سعي مي‌كنم تاثير صداي سيستم 8 رو با همان يك حس تشريح كنم. اين حس همان ميزان پيوند شنونده با موسيقي است و سيستمي Musical تر است كه اين حس را بخوبي راضي كند و ما را بهتر به موسيقي پيوند دهد. هميشه مي‌توانيد گزارش اين حس را از ديگر افراد خانواده بگيريد چون آنها بر خلاف شما كه بيشتر به اجزاي صدا دقت مي‌كنيد تنها به صدا گوش مي‌دهند. اگر گفتند صدا رو كم كن بدونيد يا موسيقي در حال پخش و كيفيتش به مذاق افراد خوش نيومده و يا سيستم شما به گوش آنها Musical نيست.
براي تشريح اين حس من عبارت «بار صدا» يا به انگليسي Load رو تعريف مي‌كنم. در لحظه شنيدن يك Load بر روي گوش هست و مي‌گوييم صدا در حال شنيدن است. اين Load يا برگوش بخوبي مي‌نشيند و انسان از موسيقي لذت مي‌برد و يا به نسبتي موجب فشار بر گوش (منظورم کل سیستم شنیداری از گوش تا مغز هست) مي‌شود و انسان از صدا لذت نمي‌برد. دلیل لذت بردن از خود موسیقی نسبت به اصوات غیر موسیقیایی هم همین هست که موسیقی به گوش مي‌نشيند و انسان لذت مي‌برد اما بوق ماشينها موجب آزار ما مي‌گردند. صداي لامپ نرم و راحت بر گوش مي‌نشيند اما صداي يك Tweeter بد گوش را آزار مي‌دهد. هر چقدر Load صدا با سيستم شنيداري ما هم خواني بيشتري داشته باشد مي‌گوييم صدا بهتر بر گوش مي‌نشيند و musical تر است. براي همخواني صدا با سليقه شنيداري بايد آن صدا پارامترهايش با حساسيت شنيداري ما تناسب داشته و به گوش ما بالانس و متعادل باشد. به عبارتي پارامترهاي صدا بايد توزيعي متناسب با حساسيت شنيداري ما داشته باشند تا ما از صدا لذت ببريم. آن حس خاص كه گفتم نتيجه اين تناسب است و مفهوم بالانس را من اينجا به معني متعادل و متناسب بودن پارامترهاي صدا براساس حساسيت شنيداري تعريف مي‌كنم. هر چقدر پارامترهاي صدا براساس سليقه شنيداري ما بالانس‌تر باشند Load صدا خوشايندتر است و خستگي شنيداري در دراز مدت كمتر است (دقت کنید نگفتم همه پارامترهای مهم باید خیلی عالی باشند ، تنها گفتم کل پارامترها نسبت به سلیقه شنیداری متناسب باشند و برای همین هست که سیستم Musical حتما گران و دور از دسترس نیست و حتی در قیمت های متوسط میتوان صدای خوبی شنید). دليل اينكه لامپ‌ها با دقت كمتری كه نسبت به ترانزيستور دارند خيلي طرفدار دارند بخاطر همان Load خوشايند است. خب برگرديم به اتاق يارامانا :

Load صداي كل سيستم به گوش من بشرح زير بود:

Balance, Easy ,Textured ==> musical

Load صدا به خوبي بر گوشم نشست ، خيلي راحت و مرا به موسيقي پيوند داد. صدا براحتي و مانند آب روان (Fluency) در يك جويبار بدون هيچ استرس و فشار و ناآرامي (با بهترین ریتم) رندر مي‌شد و بافت Texture لطيف و گوش نوازي داشت. ويلسون 8 و krell در انتقال حس موسيقي كاملاً موفق بودند. صدا دلنشين و راحت بود و جريان صدا حس و حال و لطف و زيبايي موسيقي را با خود داشت. چه تجربه خوبي بود ، ميتونم بگم اين شنيدني ترين صدايي بود كه تا بحال شنيدم. كل ماجرا همين بود ، صدا به گوش نشست و Musical رندر شد.
حالا مي‌رويم سراغ جزئيات صدا:
سورس صدا ديجيتال بود اما صدا خصوصيت ديجيتال را در حد بسیار کمی با خود داشت و 505 يكي از بهترين سورس‌هايي بود كه شنيدم. krell‌ قبلاً يك مدل رفرنس بنام KPS-25Sc ساخته بود كه خيلي سر و صدا كرده بود، اما بعد از آن تا سري Evolution سورس رفرنس نساخت. Evo 505 ‌حتي ديسك‌هاي كپي و يا كاهش كيفيت يافته Orginal رو خيلي خوب پخش مي كرد، فوق العاده يكدست و راحت با بافت نرم. به نظرم هم Transport خوبي داره و هم DAC خوب. هم جريان صدا صاف و راحت (Open & Sweet) بود و هم بافت صدا با تغيير فركانس تغيير مشخصه نداشت و بسمت dryness نمي‌رفت. صدا آنالوگ‌تر از سورس‌هاي معمول ديجيتال پخش ميشد و اون air و body و Naturalness لازم رو داشت. صداي سورس جزئيات detail و وضوح Resolution بالايي داشت ، اين جزئيات آزار دهنده ‍Clinical & Aggressive و forward نبود و lifelike و Liquid و راحت رندر ميشد. 505 ره يافت خوبي به شنونده ميداد بدون اينكه حس و حال Emotion & Soul موسيقي رو تحت تاثير قرار بده و از لطافت اون كم كند. بنظرم كابل PowerCord خيلي موثر بود. با برقي كه ما در ايران داريم نياز به Clean AC داريم و كابل برق Shunyata سهم زيادي در جدا كردن يك لايه الكترونيك و آزار دهنده از روي بافت صدا داشت. يادم هست قبلاً كه پيش آقاي كيوان ناهيد صدا شنيده بودم بافت صدا در فركانسهاي Mid/High در دو حالت سورس ديجيتال و آنالوگ تفاوت زيادي نداشت و اين نشون مي‌ده با داشتن يك برق مناسب از طريق يك AC Generator و يك PowerCord خوب چقدر وضعيت خصوصاً در ناحيه وسط و بالا بهتر ميشه. ممكن بود نبودن اين كابل PowerCord نظر من رو نسبت به كل سيستم تا حدي عوض كند و لذت شنیداری رو تا حد قابل توجهی کاهش بده. براي همينه من تاكيد زيادي بر روي پارامترهاي جانبي دارم.
بافت صدا يكي از پارامترهاي مهم هست كه در دراز مدت تاثير زيادي بر ما داره و خيلي مهم هست كه سورس ديجيتال بافت Smooth و يكدستي داشته باشد. صداي سورس مثل همه كامپوننت‌هاي krell بسمت گرم warm متمايل نبود البته Neutrality بالايي داشت و مشخصه Cool داشت اما بدون بافت خشك و بي‌روح و در ناحيه وسط در Micro حالت Mechanical و كم طراوات نداشت. صدا Dynamic‌ و سرزنده بود با ريتم Timing، وزن Weight و جريان عالي. راستش من صداي Krell‌ رو دوست دارم اما بيشتر افراد Bloom‌، Richness و Warmness بيشتري ميخواهند و بسمت صداهاي گرم تر گرايش دارند. شايد یکی از دلایل اين قضيه اين است كه اكثر ركورد ها بافتي خشك و حالتي Lean‌ دارند و در سيستمهاي با Bloom‌ بيشتر بهتر جواب ميدهند. من Warmness غير طبيعي را دوست ندارم و و از صداي ریتمیک ، خنك و بدون كاراكتر بيشتر خوشم مياد و تنها در Micro علاقه مندم صدا لطافت ، روح و حس و حال خوب داشته باشد. از نگاه من لامپها گرما و خوش صدايي غير طبيعي دارند و اين مساله شايد براي حس شنیداری ما لذت بخش باشد اما من Reality‌ رو در صدا بيشتر دوست دارم. SolidState هايي هستند كه بافت خوبي ندارند و من منظورم آنها نيست بلكه سيستمهايي است كه در عين Neutrality‌ شفاف بوده و بافتي نرم و مخملي (Silky Smooth) دارند. یعنی در Macro اسکلت و استخوان دارند در حالی که در Micro شفاف و گوش نواز بوده و صدایی مخملی دارند. بهر حال هر كس سليقه اي دارد و مهم اينست كه هر كس صداي مورد علاقه اش را بشنود نه صداي مورد علاقه تحليلگران را. رکوردهایی که بهتر بودند با بافت Texture خوب بهمان شکل پخش میشدند و رکورد هایی که خوب نبودند به هیچ وجه گوش آزار نبودند و تنها اون حس و حال لازم رو در خود نداشتند که این مساله به رکورد بر میگشت نه به سیستم. این مساله نشان میداد Krell بیشتر واقعیت گرا (More on Truth) هست و نه چیزی رو به صدا اضافه میکرد و نه چیزی رو از صدا کم میکرد. اگر رکوردهای خوب کم هستند مشکل از استودیوهاست نه از Krell و باید برای رسیدن به Bloom بیشتر از ترفندهایی استفاده نمود. مثلا استفاده از یک طبقه PreAmplifier لامپی مانند VTL و یا استفاده از کابلهای سازگار مانند Van Den Hul The Third. با این تغییرات میشود صدا را از حالت Lean خارج کرد هرچند ممکن است دقت و Neutrality را تا حدی از دست دهید. دقت کردید شنیدن رکوردهایی که با مدارات لامپی ضبط میشوند چه لذتی با سیستمهای Solid خوب دارند. مثل همیشه Krell در دینامیک و ریتمیک رندر کردن صدا در Dynamic Complex Music حرف اول را میزد و حتی در ولوم بالا (Loud) جریان صدا وزن و حس حرکتی فوق العاده ای (Tempo) داشت. صدا در ولوم بالا دینامیک را بشکل Mechanical به شنونده نمیداد و Krell در Macro اصلا Mechanical نبود. برخی صدای Mechanical و فوروارد را با صدای دینامیک اشتباه میگیرند.

خيلي جريان صدا به گوشم جالب و شنيدني بود. تا بحال اينقدر صدا بدون اثر الكترونيك دستگاهها و راحت رندر نشده بود. مثل آب روان ، غير فوروارد free ، easy ،airy ، sweet و open با جزئيات كافي رندر ميشد. حتي نويز سفيد هم جدا از موسيقي راحت پخش ميشد و توزيع مناسبي داشت و اثرش برگوش ناراحت كننده نبود.
اکثر سيستم‌هايي كه ساخت خوبي ندارند كاراكتر الكترونيك و حالت cheap رو در صدا دارند و اونهايي كه در توانهاي بالاي 100 وات كار مي كنند يك grain در ناحيه Mid/High با خود دارند. Krell كاملاً از اين مساله آزاد بود. صداي بدون grain خیلی راحت شنیده میشد و این امکان بود که بتوان صدا را در دراز مدت گوش داد. دیدم سیستمهایی که Cleanness و گسترش فرکانسی خوبی داشتند اما در ناحیه بالا Grain آنها گوش را آزار میداد. به اين سيستمها به اصطلاح washed sound‌ و یا Clinical مي‌گويند چرا كه گسترش فركانسي زياد و resolution بالايي دارند اما در صدايشان grain حس شده و بافت گوش نوازي ندارند. Krell در CAST بدون grain كار مي‌كرد.
جالب اينجا بود سورس كرل نه تنها SACD ‌رو خيلي آنالوگ و خوب رندر مي‌كرد بلكه CD معمولي رو هم در كلاس خيلي بالايي پخش مي كرد . صدا در طول زمان حالت پرش نداشت و يكدست و آرام (Safe) پخش مي‌شد. من از ساعت 11 صبح تا 7.5 شب يكسره به موسیقی گوش دادم و اصلاً خسته نشدم. بعضي اثرات بر روي سيستم در طول زمان اتفاق مي‌افتند مثل شبكه برق شهر که يك تابع نويز پيچيده دارد و ممكن است در ساعاتی كه شما موسيقي مي‌شنويد در لحظات خاصي پالسي نامطلوب را به سيستم القا كند كه در آن لحظه شنونده نتواند تشخيص دهد اما تكرار اين پالسها در طول زمان اثرش را بر گوش در دراز مدت خواهد گذاشت. براي روشنتر شدن مفهوم “پرش” فرض كنيد ما به تلويزيون نگاه مي‌كنيم و از هر 100 فريم كه در هر ثانيه در حال پخش هست در زمانهاي متفاوت و غيرهماهنگ چند فريم خراب پخش شود. مطمئناً بيننده دقيقاً در هر لحظه پخش فريم خراب نمي‌تواند تصوير خراب را به دقت تشخيص دهد (چون زمان پخش يك فريم یک صدم ثانيه هست) اما چشم انسان در دراز مدت احساس خستگي را خواهد داشت. به عبارت ديگر هر چقدر تعداد فريم‌هاي خراب يا غير شفاف در طول زمان بیشتر پخش شود اثر منفي آن بر بيننده بيشتر خواهد بود.
اين نوع تاثير منفي رو من پرش تعريف مي‌كنم. اثر برق شهر هم تا حدي به اين شكل هست و اثر لرزش سيستمها و كابل بر اثر Vibration در اتاق هم همینگونه هست و اثر jitter در سيستم ديجيتال. دقت كرديد در بعضي ساعتها ما صدای بهتری میشنویم ، شايد دليلش وضعيت برق باشد ، آقاي رحماني هم به اين مساله اشاره داشتند كه در ساعتهاي خاصي صدا تفاوت دارد و آرام تر و شفا‌ف‌تر پخش مي‌شود. تاثير اين پالسها بيشتر بر روي micro صدا هست و شنونده در مرحله اول خيلي پي به اين مسائل نمي برد و گوشش تنها به macro توجه دارد. اين نوع اثرات باعث عدم آرامش در صدا و تا حدي حالت پراكندگي و عدم تمركز در مغز مي‌شود.
پس از گذشت تقريباً 8 ساعت اصلاً احساس خستگي نداشتم و با موسیقی در ارتباط بودم. صدا بعد از هشت ساعت کاملا گرم شده بود و فوق العاده گوش نواز و دوست داشتنی پخش میشد. جای همه دوستان خالی خصوصا لاکی ، رضا و چقدر هم جای علی نادری خالی بود که با هم صدای معین رو بشنویم. معین یه آهنگ جدید خونده :
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش
من رسیدم رو به آخر تو بیا شروع من باش

حتي رکوردهای بي كيفيت هم اگر چه بافت خوبي نداشتند اما در دراز مدت خستگي شنيداري Fatigue هم نداشتند و صدا اصلاً نه در macro و نه در micro حالت mechanical نداشت. Solidity صداي كرل Krell رو هميشه دوست داشتم اما بافت صداي سیستم ای که Upstream آن Krell هست با هر بلندگويي خوب جمع نميشه و چون بسمت Cold گرايش داره بايد بتوانيد با آن يك بلندگوي Match (بلندگویی که بیشتر به Beauty متمایل باشه تا Truth) پيدا كنيد. برخي از سورس‌هاي نرم تر با بلندگوهايی با Texture خوب استفاده مي‌كنند و برخي هم كل سيستم را CAST‌ بسته اما در انتخاب كابل بلندگو ، بلندگو و جنس مواد اكوستيكي دقت مي‌كنند. بهر حال همانطور كه قبلاً گفتم ما نمي‌توانيم بر روي كامپونت‌ها بر چسب خوب و بد بزنيم بلكه بايد صداي آنها را بفهميم و آنها را در سيستم‌اي match جمع كنيم تا به يك بالانس خوب برسيم. من كل ذهنياتم از صداي krell با شنيدن CAST و سيستم 8 تغيير كرد. خيلي از تحليل گران و مجلات بطور خودآگاه يا ناخودآگاه در بوجود آوردن يك ذهنيت غلط نقش دارند و من هميشه پيشنهاد مي‌كنم بايد هر صدايي را در سيستم سازگار خودش بشنويد. حتي سيستم‌هاي گران وقتي خوب Match نشوند شنونده اون حس خوب رو نداره و اگر سيستم‌هاي ارزان خوب Match شوند صدا لذتبخش خواهد بود.
يكي از دوستان كه در جمع حاضر بودند اشاره داشتند به اينكه ميشه صدا رو با جايگزيني Mark Levinson No.32 Pre Amplifier بجايKCT بهتر كرد ، من كاملاً با ايشان موافق بودم و پذيرفتم ML No.32 بافت گوش نوازتري داره اما این صدا برای گوش من کاملا کافی بود و در مقابل ممکن بود با از CAST خارج شدن سیستم ما اون راحتي صدا و سکوت رو نداشته باشيم. ويلسون با كرل صدا رو بسمت خوبي برد كه نتيجه‌اش این تحلیل شد.

صداهاي گرمي كه تا بحال شنيدم يا ساختار هارمونيكي صدا رو دستكاري كرده بودند و يا دیناميك صدا رو كم كرده بودند و صدا اون سرزندگي Vibrancy ، Liveness و Sharp Edge رو نداشت. صداهاي Cold اي كه تا بحال شنيدم برخي به سمت حالت Lean تمايل داشتند و صدا رو با بافتی خشک و با جزئیات بالا پخش میکردند. عده ای هم این حالت را نداشتند و کاملا Neutral و راحت صدا را رندر میکردند. Solidstate های ارزان بیشتر بسمت Lean و شفافیت کم متمایلند اما Solidstate های خوب این مساله را یا ندارند و یا در مقیاس خیلی کوچکی دارند. مثلا آمپلی فایرهای Linn Solo 500 و McCormack DNA-500 (بر اساس آنچه در تحلیلها خواندم) جزو کامپوننت های Solidstate ای هستند که هم شفافیت (Directness و Reality) خوبی دارند و هم بافت خوبی و صدا رو با جزئیات زیاد پخش میکنند.
Krell بسمت Neutralidy تمايل داشت تا صداي خشك dry ، lean و mechanical . بهتر است ذهنمون رو از اينجور چيزها پاك كنيم و به صدا گوش دهيم و ياد بگيريم چگونه كامپوننت‌ها رو با هم match كنيم. بالانس صدا درنهايت بايد با گوش و سليقه شنيداري شما جور در بياد. بيشترين بحثي كه در بين Audiophile ها و dealer ها در ايران هست اينه كه چه كامپوننتي خوب و چي کامپوننتی بد هست و آيا اين كامپوننت ديگري رو outclass ميكنه يا نه و از اين جور بحث‌ها. من اينجور بحث‌ها را اصلاً دوست ندارم.
تناسب پارامترهاي مهم براي حس شنيداري در هر كلاس قيمتي اهميت خودشون رو دارند و حتي اگر شما بالاي 500k دلار سيستم جمع كنيد شاخص‌هايي مثل texture و شفافيت directness صدا و coherence و ambience صدا ممكنه اون جوري كه بايد نباشند و شما صداي بالانس اي نشنويد و از صدا لذت نبرید.
بهتر است قبل از پرداختن به صداي بلندگو كمي در مورد محدوديت‌هايي كه در سيستم وجود داشت و اجاره نمي‌داد سيستم در 100% كارايي خودش كار كنه صحبت كنم. كابل CAST كه بين pre و power بود بالاي 20 متر طول داشت و كابل بلندگو هم بنظر خيلي با سيستم جور نبود (سه متر برای کابل بلندگو خیلی زیاد هست). در مورد محدوديت اكوستيكي صحبت كردم و اينكه صدا ميتونست (Scale) حجم و اندازه بيشتري داشته باشد و راحت‌تر در اتاق نفس بكشه . صدا ميتوانست Presence و Ambience و شفافيت بيشتري داشته باشد اگر اكوستيك بهتر مي‌بود. در مورد كابل CAST بايد بگم هر چند krell اومده سيگنال رو از طريق يك منبع جريان در بافر خروجي pre به بافر ورودي power كه امپدانس نزديك به صفري داشته منتقل كرده و اين انتقال خيلي بهتر و راحت‌تر از انتقال از طريق ولتاژ صورت پذيرفته اما حتي با طول كابل خيلي بلندتر CAST هرگز نمي‌توانيم بگوييم كابل CAST تاثيري بر صدا ندارد. شرکت Krell طول CAST رو تا 30 متر مجاز دانسته ، با این امکان میتوان کامپوننت ها را با فاصله و بشکل دلخواه در اتاق چید. از نگاه من كابل CAST هم بايد تا مي‌تواند كوتاه انتخاب شود و خود krell هم در توضيح CAST به چنين چيزي اشاره كرده است. همينكه CAST با 20 متر طول اينهمه Fidelity‌ رو حفظ كرده جاي تقدير داره. بهر حال طول بلند بر روي پارامترهاي صدا تاثير گذاشته بود. بنظر من حتي كابل CAST هم بايد زير 2 متر انتخاب شود و بدور از كابلهاي PowerCord و Speaker Cable قرار گيرد. از نگاه من كابل بلند CAST و تا حدي كابل 3 متري بلندگو با جبران ساز اين اثرات رو بر صدا داشتند. اولين چيز به نظر من پاسخ ناحيه پايين bass بود كه بلندگوي سيستم 8ً خوب كنترل نمي‌شد و ريتم صدا در Double Bass Line کاهش می یافت. وقتي انرژي bass مهار نميشه درايورهاي بلندگو حركت زيادي دارند و صدا از ريتم مي‌افتد و گوش نمي‌تونه حتي روي ناحيه mid تمركز لازم رو داشته باشه.
صداي مهار نشده ناحيه پايين رزونانس بدتري در اتاق داره به نسبت يك bass مهار شده. قبلاً در همين اتاق با Setup اي نزديك همين setup بلندگوي MAXX با كابل Fadel Art Coherence ‌به همین FPB-400cx وصل بود و صداي ناحيه پايين فوق العاده رندر ميشد. كاملاً تحت كنترل با گسترش زياد و شفافيت فوق العاده و کاملا physical. درسته MAXX در ناحيه پايين از سيتسم 8 پاسخ بهتري داره اما اين مساله ربطي به كنترل سيستم 8 روي ناحيه پايين نداشت و فوروارد شدن ناحيه پايين و حركت كردن درايورهاي ويلسون نشان از Cabling بد بود چرا كه همه مي‌دانيم هم ویلسون باس خوبی داره و هم بد درايوترين بلندگوها با krell به آرامش مي‌رسند. از من چشم بسته قبول كنيد كه كابلها تحت هر شرايطي بايد كوتاه انتخاب شوند. CAST بايد زير 2 متر انتخاب مي شد و بهتر بود کابل بلندگوی Transparent سه متری میشد کابل 1 متری Fadel Art Coherence Duo البته با دو تا مونوی Krell FPB-350Mcx .
مساله بعدي Resolution و شفافيت صدا بود كه تا حدي تحت تاثير اين دو كابل بود. مي‌توانيد در خانه امتحان كنيد و يك كابل معمولي را به سيستم زده و طول آن را نصف و در مرحله بعد يك چهارم كنيد تا تاثير آن را بر صدا بشنويد. اينكارها را من بارها انجام داده‌ام. يكي از پارامترهايي كه از دست مي‌رود شفافيت و حس نزديكي صداست . صدا مي‌توانست شفاف‌تر ، نزدیکتر با حالت كريستالي بهتر و جزئيات بيشتري پخش بشود. صدا میتوانست فضای بهتر میداشت و با Air بیشتری صدا را رندر میکرد. هم ناحيه بالا كمي dark شده بود و هم ناحيه پايين محدود. كابلها بر تصوير صدا Soundstage هم تاثير زيادي دارند و كابلهاي بد ابعاد تصوير و حالت layered‌ بودن آن را تغيير داده و صدا را Flat ‌تر مي‌كنند. اگر CAST‌ كوتاهتر بود و كابل بلندگو بهتر ، صدايي با ابعاد بزرگتر و تصويري layered تر و در كل Ambience بهتري با Air بيشتر داشتیم. با افزايش طول كابل نويز زمينه زيادتر ميشه و از سكوت پس زمينه صدا كاسته ميشه. صدا نياز به tune‌ داشت هر چند حتي در اينحالت صداي خيلي خوبي داشتي.م كوتاه شدن CAST به 1 متر و تغيير کابل بلندگو ‌به Fadel مي‌توانست تغييرات زيادي ايجاد كند.
اين چيزهايي كه گفتم بهتر مي‌شود كاملاً به كابل مربوط بود و ربطي به كرل يا ويلسون نداشت چون تجربه‌هاي قبلي هم نشان مي‌داد اين سيستم تنها CAST كوتاه و كابل بلندگوي خوب نياز داشت. اينها را فراموش كنيد چرا که صدا حتي در همين حالت هم شما را به موسيقي پيوند مي‌داد.

میرسیم به صداي ويلسون
آیا دوست داريد تنها يك جمله در مورد ويلسون بشنويد؟
در يك جمله مي‌توانم بگويم :

Analog, Textured & Balance

صداي ويلسون يك صداي خاص هست با Texture عالی كه خيلي به گوش من راحت نشست. اصلاً اثري از حالت Mechanical و ناراحت نه در مقياس macro و نه در مقیاس micro نبود و حالتي real و آنالوگ داشت. Body & Emotion در صدا کاملا حس میشد. ويلسون ابعاد SoundStage بزرگي دارد و هم عرض و هم عمق صدا زياد است. اين تصوير بزرگ فضايي دلپذير در اتاق مي‌سازد كه شنيدن صدا را لذتبخش مي‌كند. استرينگ‌ها (منظور از String همان صدای تک تک سازها و Vocal هست) راحت و بي‌دخالت بلندگو در اين فضا رندر مي‌شدند با سرعت و حالتي طبيعي و Liquid. پترن ويلسون فوق العاده است ، با حركت در عرض و طول اتاق متوجه مي‌شويد اين بلندگو Sweet Spot عريضي دارد و در هر نقطه از فضا مکان هر ساز حالتی ثابت با تونالیتی بدون تغییر داشت. تمركز Focus و Sharpness صدا در مقايسه با بلندگوهاي درايوري خوب و Coherence صدا در Complex Music راضي كننده بود.
موسيقي ملايم آرام و راحت و لذتبخش و با طراوت juicy رندر مي‌شود و موسيقي سريع و ديناميك مثل Heavy Metal با انرژي (Energetic) و تحرک Liveness كامل پخش مي‌شود. نه حالت تنبلي و رومانتيك (Softness زیاد) در صدا داريم و نه حالت Mechanical و عدم كنترل. در هیچ بخش صدا حالت Exaggerated مشاهده و حس نمیشد و صدا بالانس و طبیعی بود. Openness صدا خوب و Coherence بلندگو هنگام انتقال از فرکانس های کرآس آور خوب و راحت بود. صدایی با احساس Free ، با Air و Emotion و بافتی یکدست و مخملی گوش را نوازش میکرد. صدا هيچ اهرمي نداشت كه به گوش فشار بياورد و یا انرژي مثبت موسيقي را از بين ببرد يا بشکلی كاهش دهد در عین حال که جزئیات زیاد صدا سانسور نمیشد.
يكي از خصوصيات يك بلندگوي خوب اين است كه شما با شنيدن صدا احساس نكنيد دو تا بلندگو در حال پخش صدا هستند بلكه احساس كنيد صدا در اتاق شما بدون وجود سيستم موجوديت دارد. به این مشخصه میگویند Disappear سیستم. ويلسون 8 اين كار را بخوبي انجام داده و اين حس بود كه صدا بدون حضور سيستم در اتاق موجوديت پيدا كرده است. صدای سازها هر کدام بسيار راحت و طبيعي با ريتمي عالي و كنترل شده و بافتي لطيف در يك فضاي استريویي خوب نفس مي‌كشيدند. واقعا سيستم 8 يك جهش بود. صدا در micro فوق العاده بود و Texture ای فوق العاده داشت كه لذت موسيقي را در ناحيه وسط دو چندان مي‌كرد. در ناحیه وسط ویلسون حرفهای زیادی برای گفتن داشت ، شما باید صدا را بشنوید چرا که با نوشته های من اون حس به شما منتقل نخواهد شد. اين حس خوب در صدا به شنونده حس رهايي Free مي داد. صدايvocal تا بحال اينگونه Real و Analog در برابرم رندر نشده بود. صدا Reality، Emotion و body خاصی داشت و صدای خواننده جاز در فضاي یارامانا به اوج رسیده بود. کشش موسيقي Passion بالا بود و شنيدن موسيقي در طول ساعتها يك حس رهايي و آزادي به شنونده مي‌داد. اجازه دهيد در مورد حس رهايي Freeness صحبت كنم. وقتي سيستمها رو در ساعتهاي متوالي مي‌شنويم در انتها دو حس ميشه داشت يكي احساس در تنگنا بودن (حالت Compress) و خستگي در ذهن كه سيستم به تدريج با افزايش خستگي اين حس رو تقويت مي‌كنه. در اين حالت بعد از شنيدن صدا خيلي حس راحت نداريم اما در حالت دوم سيستم انسان را به سمت يك خستگي و حالت فشار هدايت نمي‌كنه و بيشتر به اون حس رهايي ، لذت و آرامش مي‌ده. يه جورايي میشه گفت حس تعالی و انبساط خاطر. ويلسون شنونده رو به سمت رهايي برد و اين حس باعث ميشد موسيقي را پشت سر هم (بقول خارجی ها Disc After Disc) بشنويم. چيزي در صدا نبود كه حتي در طول ساعتها خستگي ايجاد كند و من فكر مي‌كنم سيستم CAST‌ در Krell و بافت فوق العاده شنیدنی ويلسون بيش از ساير پارامترها باعث اين حس خوب شده بود. یه جورایی Truth در Krell با Beauty در ویلسون جور شده بود تا به ما یک سیستم Match بدهد. یاد کابل VDH The Third افتادم. ویلسون در مقایسه با بلندگو ها چنین حالتی رو در صدا تداعی میکنه و در بین بلندگوهای درایوری که تابحال شنیدم در یک نقطه خوب بین دو جریان Truth و Beauty قرار داره. نه خیلی بسمت رمانتیک میره و نه خیلی بسمت دینامیک و خشک و هم شاخص Macro خوبی داره و هم شاخص Micro خوبی. خیلی مهم هست یک بلندگو اون حس موسیقیایی رو به شنونده منتقل کنه بدون اینکه جزئیات صدا رو سانسور کنه و یا از دینامیک صدا کم کنه. شاید بشه گفت بلندگویی مابین Sonus Faber و Dynaudio . نه خیلی Resolution دوست و Sharp مثل Dynaudio و نه خیلی Soft و راحت مثل Sonus .البته همانطور که گفتم صدای خوب از Setup خوب می آید نه از کامپوننت و هر بلندگویی را باید بشکلی درست در سیستمی سازگار Match نمود. تعجب نکنید اگر شرکتی درایور ساز باشد اما بلندگوساز خوبی نباشد و شرکتی درایور ساز نباشد اما بلندگو ساز خوبی باشد. هر کاری تخصص خودش را میخواهد. ویلسون درایور ساز نیست اما از نگاه من بلندگو ساز خوبی است و بنظر میرسد در طراحی به گوش و حس انسان بیشتر متکی است تا به پارامترهای الکترو آکوستیکی سیستم آنهم زیر ذره بین دستگاه های اندازه گیر الکترونیکی. ویلسون هم سریع event ها رو رندر میکرد و هم لطافت صدا رو زیر سوال نمیبرد. این وضعیت برای من خیلی خوشایند هست چون هم سروصدا کردن دوست دارم و هم شنیدن موسیقی های ملایم و Sensual رو. صدا در آهنگ 17 موسیقی فیلم گلادیاتور فضایی آرام داشت با صدایی دینامیک و کنترل شده و ریتمی عالی که نه هیجان اضافی (خیلی ها هیجان اضافه و حالت Boom و Bang در صدا رو با دینامیک اشتباه میگیرند و گاهی هم آرامش و سکوت در صدا رو با Softness عوضی میگیرند) داشت و نه بی حالی و بی حسی. صدایی شناور که احساس نمیکردید سیستمی پیش روی شماست و انرژی مثبت فوق العاده در صدا رو براحتی به شنونده منتقل میکرد. احساس عدم پیوستگی و Grain در نواحی فرکانس کراس آور نبود (حتی در ولوم های بالا که کراس آور تحت فشار هست) و صدا Coherence خوبی داشت و اگر کابل CAST یک متر میبود احتمالا حالت Ghost ای در تصویر صدا بوجود می آمد. Coherence و Openness صدا در نواحی فرکانس کراس آور خیلی برای بلندگوهای درایوری 3way و 4way مهم هست.
كنترل بلندگو بر روي صدا خوب و سكوت صدا مناسب بود. احساس نمي‌كرديد همراه صدا يك سايه و انرژي اضافي وجود دارد البته كابل CAST‌ مي‌توانست اين بخش را بهتر كند. ويلسون در micro جزئيات detail خوبي داشت اما شنونده بشكل مناسب در جريان جزئيات قرار مي‌گرفت و بافت ‌صدا گوش را اصلاً آزار نمي داد. فكر مي‌كنم بيشترين تاثير 8 بر من قابليتهاي آن در micro بود بدون كمترين تاثيري بر macro و از دست دادن جزئيات. يعني صدا با سانسور جزئيات و يا كاهش ديناميك بشما صداي نرم و راحت نمي‌داد بلكه در عين dynamic بودن و Resolution بالا داشتن صدا را بخوبي رندر مي‌كرد. CAST‌ خيلي اجازه نمي‌داد Start/Stop هاي background material (صدای سازهایی که در پس زمینه قرار دارند و ولوم کمتری نسبت به صداهای جلوتر دارند) را بخوبي و راحتي بشنويم اما اين مساله از لذت شنيداري نمي‌كاست . ويلسون در Parallel Processing (رندر کردن صداهایی که ناحیه مشترک فرکانسی دارند و تعداد آنها زیاد هست) هيچ مشكلي نداشت حتی هنگامی که Load موسیقی (کشیدن انرژی زیاد از سیستم بخاطر دینامیک زیاد صداها) زیاد میشد. Tweeter اين بلندگو شايد بهترين tweeter اي بود كه من تا به حال در يك سيستم match شنيدم. سیستم فركانسهاي بالا را بدون حالت فوروارد و با عمق و تصوير خوب بشکلی راحت رندر ميكرد. صدا در ناحيه بالا هم شفاف و تميز بود و هم نسبت به مشخصه ناحيه وسط كاراكتر يا تغیير حالت نداشت. حتي هنگامي كه انرژي زيادي در ناحيه بالا Load ميشد صدا كنترل و آرامش را از دست نمي‌داد و به شكل طبيعي و راحت در مكان stage بدون فوروراد شدن پخش ميشد.
Purity و راحتي صدا در ناحيه بالا به گوش كمك مي‌كرد تا در دراز مدت احساس خستگي نكند. احساس Air در اطراف سازها و Ambience صدا در اتاق وجود داشت و Tweeter صدا را راحت و طبيعي رندر مي‌كرد.
ديناميك رنج بلندگو هم خوب بود و صدا هم در ولوم پايين محو و گم نمي‌شد و از حس و حال نمي‌افتاد و هم در ولوم بالا راحت و بدون حالت Compress و بدون خراب كردن احساس خوب Sweetness پخش مي‌شد. بلندگو در ولوم پايين نبايد غير خطي رفتار كند و صدا از حالت Rich و Sweet خارج شود. اگر آلبوم شب سكوت كوير استاد شجريان را داشته باشيد حتماً آهنگ طرقه را در آن شنيده‌ايد كه با سه تار اجرا شده است. صدا کشش Passion فوق العاده اي در اين آهنگ داشت و همون حس رهايي كه توضيح دادم رو در شنونده بوجود مي‌آورد. آهنگ دوم (Nine Million Bicycles) از آلبوم Piece By Piece ‌با صدای Katie Melua جرياني راحت و کشش فوق العاده ای‌ هنگام شنیدن داشت. يه جورايي از صدا سرمست شدم و ذوق زده.
در ناحيه پايين صدا بخاطر کابل CAST بلند كنترل نداشت اما تا آنجايي كه يادم هست بلندگوی System 7 در ناحيه پايين خوب بود و گسترش و كنترل لازم براي يك اتاق با اندازه متوسط را داشت. نتيجه اينكه ناحيه پايين سيستم 8 هم خوب و راحت بود. البته ويلسون MAXX در اين ناحيه يك كلاس بالاتر مي‌ايسته و سيستم 8 در كلاس خودش پاسخ خوبي داره.
صدا در ناحيه پايين اگر گسترش MAXX رو نداره، كاملاً راحت و خوب و Physical رندر ميشه و با صداي ناحيه وسط هم خواني و پيوستگي لازم رو داره. صداي ويلسون در ناحيه پايين كمي نسبت به ديگر بلندگوها نرم تر ، big تر و round‌ تر هست. براي بهتر پيوند دادن ناحيه پايين با mid‌ ميشه مكان شنونده و ارتفاع ضلع عقب watt رو تنظيم كرد. اگر شما بلندگوي بزرگ داريد حتما میدانید برای رسيدن به يك تصوير خوب و يكدست نياز به فضا و اكوستيك خوب داريد و البته Speaker Placement خوب.
ويلسون box فوق العاده‌اي داره ، همه سري‌هاي اون از سوفيا گرفته تا الكساندريا رو كه من شنيدم هرگز اثري از صداي box نديدم. اگر box خوب نباشد صدا حالت كيپ impact و شفاف رو از دست ميده و اكوستيك بد هم مزيد بر علت ميشه. در ولوم‌هاي بالا مساله box بد خيلي بدتر ميشه و صدا رو كاملاً خراب ميكنه. Box خوب به خلوص purity و شفافيت و سكوت صدا كمك مي‌كنه و تاثير زيادي در كنترل ناحيه پايين داره. فكر مي‌كنم خيلي احساساتي شدم و از ويلسون تعريف كردم جاي شما خالي بود فكر مي‌كنم دليل علاقه من به صداي ويلسون اين بود كه اين بلندگو پارامترهايي كه خيلي گوش به آنها حساسيت نداشت و يا حساسيت گوش متوسط بود را در حد انتظار بر آورده مي‌كرد و در پارامترهايي كه گوش حساسيت بيشتري داشت توانايي‌هاي بيشتري در خود داشت اين تناسب باعث مي‌شه شما لذت ببريد. ويلسون presence خيلي خوبی داشت و توجه شنونده رو به خودش جلب نمي‌كرد و CAST هم صدايي كاملاً راحت و جاري رو تحويل شنونده مي‌داد. میدانم قيمت ويلسون گران هست و من اينجا احساساتم را بيان نكردم تا شما را تحريك يا تشويق به خريد كنم. اگر امكان خريد بلندگويي را در اين كلاس قيمتي نداريد خيلي به سر و صداي مجلات و از جمله تحلیل های من توجه نكنيد و اگر هزينه 30k براي شما مشكل ايجاد نمي‌كند پيشنهاد مي‌كنم حتماً صدای ويلسون را بشنويد. با شنيدن صداي يك سيستم مي‌توانيد بدور از سر و صداها و نوشته‌ها براساس ارزش شنيداري يك كامپوننت با توجه به قيمت‌اش تصميم بگيريد. HiFi.ir دوست دارد شما چه در تشخيص صدا و چه در خريد به خود متكي باشيد و نه به حرفهاي ديگران.
در مورد krell‌ يك پيشنهاد دارم ، اگر صداي krell‌ را دوست داريد حتماً بسمت CAST برويد و يا قبل از خريد حتماً سيستم را در حالت CAST ‌بشنويد. طول كابلCAST را زير 2 متر انتخاب كنيد و سعي نماييد انرژي ناحيه پايين اتاق را با مواد اكوستيكي مناسب مهار نمایید.

 

In The Name of God

Demo Started at 11:10 am in Yaramana Showroom and Finished at 8 pm. Nine hour Continous Listening Session helped me to write about sound of system. I was familiar with sound of Wilson loudspeakers and Krell amplifiers like Sophia, System 7, MAXX, FPB 750MCX , …
I know good review need long listening sessions and ideal condition but I spend all of my experience to write carefully about what I heard. I think system was installed over it’s 80% real performance and if acoustic was not ideal but there was no critical problem for listening.
Widths of room was more than 6m and distance between speakers was near 2.5m. Listener ear distance to each speaker was 3m and speakers were 1m far from back wall. Length of room was 5m.
Wilson System 8 needed larger and better acoustic space to expand it’s soundstage and fill the room with breathing strings. Wilson gives you an integrated sound in near field and there is no need to place 3way speakers over 3m from your ear for accessing integrated sound. It’s near you and friend of your ears.
We know sound has elements that audiophiles and reviewers speak about them like Transparency, Immediately, Coherence, Texture and … Reviewers user these terms to describe sound of system and each term refer to one element of sound. I think when I listen to music through an audio system, I forget the system and have one special sense during listening that it’s result of system ability to satisfy my hearing sense. System ability in joining listener to music and satisfying him means system musicality. I want to speak about this unique sense at first then describe elements of sound. Some reviewers write more about elements and less about this sense but I think this sense is so important in long listening session and I listen to music for enjoying not analyzing the sound. If all elements of sound be in high level of fidelity but the sound dose not satisfy me I prefer less fidelity with more musicality. Satisfying this unique sense is result of compatibility of sound with our hearing sense. System designer knowledge and experience about human hearing is most important factor in designing components for reaching maximum musicality. Our ear is more sensitive to some parameters like midrange texture and less sensitive to some like frequency extension. This sensitivity vary with type of music but this variation scale is not very large and our hearing has a taste that tell us about it’s priority of sound parameters.
When system played over 8 hours I had no sense of fatigue and I listened disc after disc with greet sense of relaxation. Ultra natural fluency of sound gave me sense of “freedom”. It’s not easy but I try tell you about this sense with words. I listened to “Tourghe” in “night, Silence, desert”(Shajarian music album) and music lift me to an special space that I forget life. Sense of deliverance, exhilaration was result of joining me to beauty of music. I never forget moments I spend with Wilson though it was short. Freedom is word I select to tell you system left me alone with music and music showed me all of it’s beauty and charm. Wilson never destroyed or modified music delicateness in relation of me and music.
Now I try to write about sound by short expressions to give you an overall view. Upstream was neutral and pure with ultra natural fluency. Liquidity with Great sense of ease and power was evident in upstream sound and Wilson rendered this sound with greet sense of analogy, openness and silky smooth texture.
One of parameters that was different in this system was sound fluency, I sensed no stress and no force in sound and it was very quiet and safe to my ears. Sound helped me to imagine fluency of stream in my mind. I wanted to analyse and review the sound but system lifted me to hearing music. Passion of music was high and I listened to many records. Listening to “Rain of Love” (Naser Chashm Azar) , the sound in Track 5 (Passion of Love) was a new experience to me because Wilson rendered this track with passion. Midrange texture was good and ability of system in micro scale helped listener to enjoy more in listening sessions. System rendered music with soul , delicateness and naturalness. Wilson was a winner in capturing music magic and krell supported it with it’s neutrality and natural fluency. Do I need more? NO.
You may want to know more detail about sound of Krell/Wilson and I recommend you to listen to Wilson before reading my review. I believe reviews are poor in describing our sense about sound though many of us enjoy reading reviews.
Digital Source was Krell EVO-505 and I it had not digital signature of most CD players and was more close to analog. Evo 505 rendered both low and high quality records very smooth and easy on my ear. Sound was open, extended and sweet with no sense of forwardness or compress. Timbre of strings never changed in higher frequency and there was no sense of dryness or hardness in skin of sound at higher frequency. Sound was more on analog side and had scale in mid/high frequency as like as low frequency with sense of air around strings. Like all good digital players EVO 505 had enough detail and resolution in both CD and SACD mode but these details were not in face of listener. There was no sense of force and stress in sound of krell EVO 505, it was liquid, natural and lifelike with no drawing listener attention to him. Good AC power is so important for digital playback and Shunyata helped EVO 505 to be more kind and friendly in rendering music. I think in high resolution playback AC Power is a critical element and it has so effect on texture and smoothness of sound. Long listening sessions shows importance of good AC Power for audio systems. Good AC power help digital to be more close to analog in rendering music.
Krell upstream was not on warm side and it was very neutral and revealing but it don’t mean krell have hardness in micro or remove soul of music, no it was neutral and natural in both micro and macro but
more on macro in comparison with other solidstate designs. Krell never shifted elegance texture of midrange to thickness though it had not richness and euphony of single ended tubes. It was more on truth rather than beauty. Krell was not mechanical in micro and macro dynamics. It was neutral with greet sense of timing, control and low frequency power. Krell CAST System had no electronic character and rendered music with ultra sense of ease and natural fluency. CAST helped the sound to be more free from system . Transparency, Palpability and immediately were acceptable but for reaching maximum potential of system we needed shorter and better cabling. I think one of most important factor in listening enjoyment is sense of music closeness to us that we describe it with Palpability and immediately. Tubes have simple and shorter signal path that help them to render music with better sense of Palpability and immediately but high power solidstates with more amplification stage and more complex circuit need more attention in system matching in this area. I think short cables help better sense of Palpability and immediately in powerful solidstate designs. when one designer try to give better sound in macro we should be careful in setup and matching it for getting best micro. I like sense of reality in sound and I never liked exaggeration in euphony and warmness. I like solidity, bone and dynamic in macro scale with natural and delicate texture in micro with sense of vibrancy and reality. Poor solidstate designs destroy micro for macro but good solidstate designs in matched setups protect music in low level information and harmonic richness with full control on macro. I like krell but we should be careful in matching it with other components for balancing sound parameters. Bad records never sounded fatigue and forward and just had not soul and elegance of good records. Good records rendered delicate with lifelike vibrancy. If you need more bloom and warmness you can setup krell with a warmer preamplifier like VTL but I prefer krell in CAST mode with entire krell upstream because the CAST system have superb neutrality, awesome timing, dead silent background, ultra sense of dynamic and control with just very little in reduction of Palpability and immediately in sound. I like CAST more in rendering complex music in loud, Very stable with great sense of ease with no loss of openness, timing and control. Cables restricted ability of system in some area like transparency, air and depth of soundstage. I think CAST Interconnects should be less than 2m and speaker cables in this setup should be less that 1.5m.

 

Sound of Wilson Audio Watt/Puppy System 8 :
Analog, Textured, kind and honest with large scale soundstage.
Wilson had big and free floaty soundstage and this large space sound creation make music more listenable. More sense of live music is the result of Wilson large soundstaging. Wilson filled room with lifelike presence of strings and projected strings in very wide sweet spot in room. Sense of breathing of strings in room was very delightful. Each string had his place in soundstage with no sense of coming from two loudspeakers. Wilson Speed, punch, macro dynamic and sharpness in macro scale with sensual and emotional Sound in micro scale helped me to listen to wide range of music. Persian classic music and rock music both rendered lifelike and listenable. Wilson never lost excitement of rock music with softening or reducing punch and dynamic of strings. Dynamic and energetic strings rendered live and energetic and sensual vocal rendered emotional and sweet. Some loudspeakers have more dynamic in macro but less musicality in micro and some have less dynamic in macro but more musicality in micro, I think Wilson system 8 balanced this parameter to my taste and rendered music very good at both micro and macro scale. I think the truth in krell CAST matched with beauty in Wilson. In my idea matching is the most important factor in Hi-Fi. There was no sense of exaggeration in sound of Wilson in
every respect and Wilson was quite suitable in long listening sessions. Wilson system 8 is a 3way dynamic driver design but It’s hard for professional listener to guess Wilson crossover frequency because the sound of each driver is fully compatible and coherent with sound of other drivers and there is no sense of discontinuous in sound of Wilson at crossover frequency regions. I like continuous ambience field of single driver loudspeakers and this parameter is so important in designing 3way dynamic drivers. Wilson was the most coherent loudspeaker I have ever heard in 3way dynamic driver designs. Three parameters are important in coherency of sound in 3way dynamic drivers design, first is the evenness of soundstage shape and dimension in drivers, second is evenness of tonality and timbre of strings in drivers and third is smoothness of sound in transition from crossover frequency region. Listener should not sense sound come from 3 different source and soundstage should be coherent and pinpoint. Wilson is as coherent as my ear expect from a loudspeaker. Coherency plus large sweet spot have a key role in enjoying music in room. Go near then go far or move in right or left, you still hear same strings with no change in place or tonality and this is result of large sweet spot that let you enjoy more. Wilson have good ability in disappearing and let music come to your room without sense of projecting from two loudspeakers. Solidity, purity and openness of Wilson system 8 tweeter sound was very evident and strings at high frequency even at loud rendered very easy , stable in soundstage and natural. Separation of strings in complex music was as good as my ear expected from a 3way loudspeaker and sense of breathing each string in it’s location was so enjoyable to me. Sound was analog, natural and textured with no thing that force listener to turn down the volume or left the ribbon chair. Passion of music was on high and sense of freedom was the ultimate result of listening to music with Wilson krell CAST. Music was deeply connected to me and I had no sense of fatigue after 8 hours. I think Mr. Dave Wilson design approach is based more on listening experience and less on electronics measurements (more subjective) and if no thing is ideal we can be in a good location from ideal. Balancing sound parameters to our hearing sensitivities is the art of a loudspeaker designer. Wilson is not perfect as no component is perfect but in my taste Wilson system 8 is the most musical 3way dynamic driver loudspeaker I have ever heard. Hifi parameters were as good as my ears expected and musical parameters like midrange texture were near ideal and overall sense of hearing music with Wilson system 8/ krell CAST fully satisfied me. Wilson in comparison with my loudspeaker (Dynaudio) in midrange reminded me The van den hul “The Third” speaker cable (Full Carbon) in comparison with other speaker cables. I listen more to vocals like shajarian albums and Wilson ability in rendering midrange texture of vocal strings was high. Wilson soundstage was a little rounded and bigger than others like dynaudio and in bass area it’s less extended, fast and transparent than it’s bigger brother Wilson MAXX. Wilson have zero box effect and it’s soundstage is so stable with great silence. Wilson dynamic range was good and background materials never blured by foreground material in low level volumes. Sound in low level volumes had dynamic and vibrancy with so little sense of decreasing in harmonic richness. At high level volumes Wilson managed dynamic strings very good and listenable with no sense of stress. I think crossover circuit was superior because in high level sound I detect no decrease in sense of sound solidity. About restriction of this system I should say system could have alittle more Palpability and immediately with greater bass extension but Wilson system 8 is not a cost no object product. I have one recommendation to Mr. Dave Wilson and it’s giving external crossover option for their loudspeakers. I think Using crossover in low energy domain (Analog crossover between pre and power or Digital crossover on DSP) and using monoblocks with short speaker cable will increase sense of Palpability and immediately in sound. Special Thanks to Yaramana managing director Mr. Daryoush Rahmani and Dr. Reza Banaeian for help and support.

Read More

Van Den Hul The Third

یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۶
/ / /
van.jpg

باید در مورد کابل بلندگوی The Third محصول شرکت هلندی Van Den Hul بنویسم. کابلی که حتی در سیستم غیر رفرنس من و فضای آکوستیکی غیر ایده ال خانه ما تاثیر زیادی بر من داشت و این تاثیر گذاری آنقدر بود که مجبورم میکنه در موردش احساسم را پنهان نکنم و با قیمت بالایی که این کابل داره (4200 یورو برای 2 متر) در موردش بنویسم. دوباره یاد آوری میکنم هر کسی خودش باید ببینه هر کامپوننت گران به نسبت هزینه ای که میگیره چقدر Musicality رو با در نظر گرفتن شاخص اقتصادی افزایش میده و من اینجا قصد ندارم برای شرکتها تبلیغ کنم و کاربران را تشویق به خرید نمایم. این کار برای من جنبه یک سرگرمی داره و دوست دارم خواننده با خیال راحت و بدون دل مشغولی این تحلیل رو بخونه. امیدوارم تاثیر نوشته ها مثبت باشه و در جهت آگاهی دادن باشه نه تحریک کردن کاربر به خرید.

قبل از هر چیز باید از دوست خوبم جناب آقای سهیل حجت کاشانی نماینده شرکت VDH (مخفف Van Den Hul) در ایران تشکر کنم چرا که به مدت دو هفته (زمانی که لازم داشتم تا به یک تحلیل برسم) این کابل گران قیمت را در اختیار من قرار دادند و این امکان را فراهم آوردند تا آنرا در خانه خودم تست نمایم. این تجربه برایم بسیار جالب و ارزشمند بود و باعث شد حتی نسبت به صدای تک تک کامپوننت های سیستم خودم از جمله بلندگو و آمپلی فایر آگاهی بیشتری پیدا کنم. این کابل بلندگوی شرکت vdh و Interconnect های مدل The First و The Second از کربن Carbon بجای فلز مس یا نقره استفاده میکنند و در ساخت آنها از هیچ فلز و یا آلیاژی از فلزها استفاده نشده است. این تکنولوژی مخصوص شرکت vdh میباشد و من کابل The Second را بهمراه کابل بلندگوی Revelation در سیستم خودم استفاده میکنم. با گذشت بیش از یکسال از هر دوی آنها راضی هستم و جالب اینکه قیمت کابل بلندگوی Revelation نصف قیمت بلندگوی من است هرچند اکثر کاربران چنین نسبتی را احمقانه میداند اما من فکر میکنم Texture صدا در حس شنیداری خیلی مهم هست و کابل ارزش هزینه کردن دارد. سورس دیجیتال Accuphase DP-55v با کابلهای The Second به آمپلی فایر Krell KAV-300il متصل گردیده و بلندگوی Dynaudio 82 از طریق کابل بلندگوی The Third به آمپلی فایر متصل گردید. گوشم به صدای Revelation آشنا بود و نیازی به A/B تست نبود هر چند بعد از تست دوباره Revelation را برگرداندم و آنرا شنیدم تا نوشته هایم را چک کرده باشم. در مورد تحلیل نوشتم قصد دارم یک سبک خاصی رو در پیش بگیرم که در آینده در موردش مینویسم تا خواننده بهتر بتواند ارتباط برقرار کند و بهتر میبینم ابتدا با ادبیاتی ساده در چند خط نمایی کلی از صدا ترسیم کنم و بعد به تحلیل دقیق تر بپردازم. این کابل تاثیر بسیار کمی بر روی صدا داشت و حداقل در سیستم من کاملا از سیستم بیرون می آمد (یعنی شاخص هایش دیده نمیشد). صدا خیلی حالت مستقیم Direct داشت (یعنی احساس میکردید آمپلی فایر مستقیما به بلندگو وصل شده است) و شفافیت صدا بالا بود. شاخصی یکدست و بافت Texture صدا عالی بود که اجازه میداد لطافت و ملاحت صدا کمترین آسیبی نبیند. این نمایی کلی بود و الان باید به جزئیات بپردازم. اگر زیاد نوشتن شما را خسته میکند حتما مرا در جریان قرار دهید تا از این به بعد حجم مطلب هر پست را کمتر کنم (مرسی).

همانطور که میدانید سیستم من رفرنس نبوده و خصوصا بلندگوها از ایده ال فاصله زیادی دارند و من برای تحلیل از دو چیز استفاده میکنم یکی تجربه قبلی شنیداری و اطلاعات ای که از صدا دارم و دیگری درک تفاوت حاصل در صدای سیستم که ناشی از تغییر کابل Revelation به کابل The Third هست. فرض میکنم تا حدی با این شرایط به درک صدای The Third نزدیک شده باشم. تفاوت بین دو کابل حتی در سیستم من بسیار مشهود بود و فکر میکنم در یک سیستم رفرنس تفاوت بیش از این باشد و تبدیل به یک Revolution شود. مهمترین شاخصی که در ابتدا به چشم می آمد جداسازی Separation استرینگ های صدا بود ، به شکل زیر نگاه کنید :

p.jpg

شکل بالا سمت راست در هم رفتگی استرینگ ها و در سمت چپ عدم تداخل آنها

یعنی هر استرینگ صدا بدون کوچکترین تداخلی با استرینگ های دیگر با جریانی طبیعی و ریتمی عالی و شفافیتی بالا در مکان Stage خودش پخش میشد حتی در ضربات و به این میگن جداسازی یا پردازش موازی Parallel Processing عالی در Complex Music (این عبارتهای من درآوردی را بعدا بیشتر توضیح خواهم داد). شنونده ره یافت بسیار خوبی به موسیقی دارد و حتی در ولوم های بالا کابل شاخصی ندارد که صدا شنونده را آزار دهد و موسیقی حتی در لول بالا انرژی اضافی ندارد. جریان صدا بسیار کنترل شده تر و بافت صدا نرم تر شد. Soundstage بعد پیدا کرد و خصوصا در فرکانسهای Extreme (یعنی بالای High و پایین Bass) خیلی بهتر شد و مهمتر از همه شاخص تصویر صدا نسبت به فرکانس تغییر شکل نداشت. این مساله بسیار مهم هست حتی در انتخاب ساز هم این شاخص هست که یک ساز خوب باید شاخص صدای نت هایش یک دست و با تغییر فرکانس تغییر نکند. صدا اصلا فوروارد Forward نمیشد ، حتی در ضربات ای که انرژی فرکانسهای بالا زیاد بود. صدا حالت تیز و گوش آزار (حتی در دراز مدت) نداشت بلکه آرام ، راحت Ease ، نرم Smooth و گوش نواز Sweet بود. صدا در ابتدا که کابل تازه وصل شده بود خیلی Transient سریع نداشت و کمی تنبل رندر میشد اما بعد از گذشت شش ساعت به حالت خوب و پایدار رسید و صدا طراوت و چابکی خود را بدست آورد. صدا شاخصی یکدست در نواحی فرکانسی داشت و انرژی صدا در Upper High و Lower Bass کمتر بود (alittle hooded at high) اما صدا بسیار بالانس و طبیعی پخش میشد. ره یافت بیشتر به صدا و شنیده شدن جزئیات بیشتر نباید با تیزی و ناآرامی در صدا و خستگی (Fatigue) در درازمدت همراه باشد و میزان انرژی صدا در فرکانسهای بالا باید متعادل و طبیعی باشد و کابل The Third صدایی عالی با جزئیات بالا داشت. کابلهای مسی یا نقره ای در فرکانسهای Extreme انرژی بیشتری دارند اما بسیاری از آنها بدلایلی Texture خوب و یکدست نداشته و شاخص صدایشان با افزایش فرکانس تغییر میکند و در فرکانسهای بالا حالت طبیعی و آرام را از دست میدهند. کابل The Third با یک گسترش فرکانسی مناسب Texture بسیار عالی و یکدستی را ارائه میداد با شاخصی خاص که کمی از Neutrality کامل فاصله میگرفت. پیشنهاد میکنم تا حد امکان طول کابلها را کوتاه انتخاب نمایید ، کمتر از 2 متر برای کابل بلندگو و کمتر از 1 متر برای کابل Interconnect. من 2 متر را تست نمودم و خیلی خوب بود با اینحال پیشنهاد من بین 1 تا 1.5 متر هست چرا که هر چقدر طول کابل کمتر باشد Directness (میزان احساس نزدیکی به صدا) صدا بیشتر و جریان دهی کابل بهتر میشود (بدلیل کاهش امپدانس) خصوصا در فرکانسهای پایین که بلندگوها جریان زیادی میکشند. کابل حتی با ایده ال ترین طراحی و بهترین کریستال و دی الکتریک با افزایش طول افت نسبی دارد و میزان اثر آن بر سیگنال بیشتر میشود و پیشنهاد میکنم تا میشود طول آنها را کمتر انتخاب کنید (دقت نمایید کوتاه کردن کابل توسط برش کابل و لحیم سر آن توسط یک فرد عادی راه حل اصلا مناسبی نبوده بلکه هنگام خرید باید کابل کوتاه بخرید چرا که بهتر است هر کابلی در کارخانه سازنده Terminate شود). شاید موسیقی متن فیلم گلادیاتور را شنیده باشید ، آهنگ Track 17 هنگام پخش فضا (Ambience) و تصویری (Soundstage) عالی داشت خصوصا در ناحیه وسط Midrange و بالا High Frequency که حس موسیقی بسیار خوبی را به شنونده منتقل میکرد. احساس کردم صدا گران شد و کاملا تحت کنترل در آمد. با اینکه کابل Revelation از مس استفاده کرده بود اما The Third صدا را در ناحیه پایین بهتر کنترل میکرد (علی رغم نوشته مارتین کالمز که نوشته بود Slam ناحیه پایین Revelation بیشتر بود من فکر میکنم vdh آنچه چند سال پیش بنام Revelation تولید کرده با این کابلی که من بنام Revelation در اختیار دارم تفاوت دارد برای همین مساله اعتقاد دارم هر کامپوننتی باید تست شود) . صدا حتی در ضربات ناحیه پایین Bass فوروارد نمیشد و صدا هم شفاف تر بود و هم کنترل شده تر هرچند به نسبت کابلهای گران فلزی کمی نیاز به Physicality ، گسترش و سرعت بیشتر داشت. درایورهای بلندگو در ناحیه پایین حرکت کمتری داشتند و این نشان میداد صدا در ناحیه Bass کنترل شده تر هست. برای تست ناحیه پایین از موسیقی متن فیلم تایتانیک هم میتوان استفاده نمود. این مساله (Physicality در ناحیه پایین) اصلا در حس شنیداری من تاثیری نداشت و گوش من به Slam کمتر براحتی عادت میکند و من صدای Third را دوست دارم. میشود با انتخاب طول کوتاهتر Slam را افزایش داد و این شاخص صدا به گوش من یک شاخص Musical نیست بلکه یک پارامتر Fidelity هست. صدا Emotion و Body خوبی داشت و بسیار Liquid بود خصوصا در ناحیه وسط Midrange که احساس میکردم صدا در اتاق نفس میکشد (Breath) با حالت زنده (Live Presence) و طبیعی با تصویری Wide Soundstage و عمیق. بنظر میرسید کابل رفتاری بسیار خطی داشت و انرژی زائد همراه صدا شنیده نمیشد و این Purity (حالت خالص داشتن) در صدا بسیار لذتبخش بود. صدا Impact بیشتری پیدا کرد همراه با Bloom بیشتر و با حالتی Round تر ، آرام تر و Safe تر از گذشته. Track 17 گلادیاتور در Time Domain ریتم فوق العاده ای داشت و استرینگهای آن با راحتی و آرامش رندر میشدد. بنظرم مدلسازی دقیق رفتار یک کابل خصوصا مساله Texture آنرا نمیتوان با ساده سازی قوانین ماکسول و خطی فرض کردن پارامترهایی مانند خطی بودن و … انجام داد و انجام اینکار هم با همه پیچیدگیهایش به نظرم خیلی فایده ای ندارد و مهم احساس ما هنگام شنیدن هست. فکر میکنم The Third با سه و نیم میلیون رشته کربن توانسته صدایی یکدست ، بدون Grain ، بدون Edge در صدا ، بدون حساسیت به افزایش فرکانس را تحویل شنونده دهد. فکر میکنم شاخص صدا در مقایسه با کابلهای رفرنس فلزی کمی آن Speed و Neutrality رو از نظر گسترش فرکانسی نداره و در Extreme ها انرژی کمتری دارد هر چند به عقیده من همین گسترش فرکانسی کاملا قابل قبول و مناسب است و گوش من نیازی به گسترش بیشتر حس نمیکند. مثلا میگویند کابل Nordost Valhalla در فرکانسهای بالا گسترش و شفافیت بیشتری (White Sound) دارد و کابل AudioQuest Everest در فرکانسهای پایین Physicality و گسترش بیشتری دارد ، از نظر من گسترش بیشتر خوب است اما به شرط اینکه Texture صدا عالی باقی بماند. بنظر من Texture صدا در حس شنیداری در دراز مدت بسیار تاثیر گذار بوده (لااقل در مورد من با موسیقی هایی که گوش میدهم اینطور هست) و یک پارامتر اساسی Musical بحساب می آید. کابلهای کربنی The First و The Second و The Third هر سه شاخصی یکسان و بافتی خوب دارند و در دراز مدت آرامش شنونده را بهم نمی زنند. صدا کمی از Neutrality کامل فاصله میگیرد اما بعلت بافت خوب و یک دست گوش زود به آن عادت میکند و از موسیقی لذت میبرد. کابل را در سیستم Fullrange تست کنید اگر حتی با طول کوتاه کابل نیاز به Physicality بیشتری در ناحیه پایین داشتید میتوانید از Biwire استفاده نمایید و در ناحیه پایین از یک کابل فلزی بهره ببرید. پتانسیل یک کامپوننت در یک سیستم سازگار Match مشخص میشود و حتما باید صدای یک کامپوننت در سیستم شنیده شود تا به میزان سازگاری آن با سایر قسمتها پی ببریم و تاثیر خوب این کابل در سیتمهای مختلف متفاوت خواهد بود و نباید فکر کنید اگر در سیستم من صدا اینهمه بهتر شد در سیستم شما هم چنین انقلابی رخ دهد ، البته حتما صدا بهتر میشود اما باید میزان این تفاوت بر اساس سازگاری مشخص گردد و تاثیر آن بر پارامتر Musicality .

جریان موسیقی کشش (منظورم اینه صدا خیلی لذتبخش بود) زیادی داشت و حس شنیداری را مجذوب خود میکرد و اجازه میداد مغز موسیقی را دنبال کند بدون اینکه توجهی به سیستم داشته باشد و من بارها و بارها در حین شنیدن حواسم از شاخص های صدا بسمت شنیدن موسیقی جلب شد (این یعنی Musicality بالا). صدا در ناحیه بالا کمی Hooded و Dark بود اما Air و جریان خوبی داشت و هیچ آزاری در دراز مدت نداشت هر چند بنظر من این کابل به هیچ وجه صدا و جزئیات آنرا سانسور و به اصطلاح خوش صدا (Euphony) نمیکرد و رکورد بد به همان شکل که بود پخش میشد. وقتی صدا حالت زنده ، Rich و لطیف نداره آدم دلش میخواد به صدا ولوم بده تا یه کمبودی که در صدا حس میکنه رو جبران کنه اما با این کابل ، صدا آن ره یافت لازم را ایجاد میکرد تا شنونده در ولوم متوسط یا پایین صدای خوب بشنوه و احساس نکنه باید ولوم صدا رو زیاد کنه. در اینحالت هم همسایه ها مجبور نیستند آنچه شما میشنوید را بشنوند و هم شنونده غرق در موسیقی میشه. بافت صدا اصلا حالت dry و Lifeless نداشت و اصلا Soundstage حالت Flat و بدون بعد نداشت و صدا حالت Sensual ، Juicy و Liquid داشت. در عین حال بیشترین جزئیات در صدا شنیده میشد بدون فشار (openness & Unforced Detail) و با حالتی آرام و طبیعی. صدای کابل Revelation کمی فشار داشت با تصویری Flat تر و بافتی Dry تر اما The Third خیلی راحت صدا رو رندر میکرد. آکوستیک خانه اجازه نمیداد یک Soundstage خوب و شفاف داشته باشم و نمیتوانم خیلی در مورد Soundstage بنویسم اما در مقایسه با Revelation فضای بزرگتری ایجاد شد و تصویر از حالت تا حدی Flat خارج شد و تصویر Layered تر و Open تر شد. شفافیت باعث میشه هر استرینگ سر جای خودش باشه و بهتر در تصویر مشخص بشه. بنظرم Sharpness تصویر کمی کمتر از کابلهای فلزی رفرنس بود و فکر میکنم ابعاد تصویر صدای یک کابل رفرنس فلزی کمی بیشتر باشه هر چند این تنها یک حدس هست. شاخص صدا بخاطر هم خوانی بیشتر کابل The Second (تمام کربن) با کابل The Third (تمام کربن) یک دست تر شده بود و از نظر من صدای این کابلها با شاخص صدای Accuphase DP-55v هم خوانی بیشتری داشت تا با صدای Krell 300il و Dynaudio 82. آمپلی فایر Krell نیاز به صدای Direct تر ، شفاف تر با Texture بهتری داشت و بلندگو هم که خیلی چیزها لازم داشت و شرح اش اینجا طول میکشه. صدا در آلبوم نیاز Niyaz چه شفافیتی داشت و بقول دوستان Body داشت ، صدا با روح و زنده پخش میشد و کابل Third کاملا کابل Revelation رو در هر شاخصی که من میفهمیدم Outclass کرد. کابل Third قیمتی شش برابر Revelation دارد و به نظر من صدا دو کلاس بالاتر رفت. Purity و شفافیت بقدری خوب بود که شنونده کاملا حرکت نت ها را حس میکرد و فراز و فرود موسیقی چه باحال شنیده میشد و کششی وصف ناشدنی شنونده رو به موسیقی پیوند میداد. حتی Dynamic Complex Music با همه فشاری که به سیستم میاره راحت و شنیدنی بود. احساس Solidity و سلامت در صدا بیشتر شده بود اما بلندگو هایم در ولوم های بالا کم می آوردند و البته Krell هم در ولوم بالای 90 کم میآورد. چقدر خوب میشد یک بلندگوی رفرنس میداشتم حداقل برای این تست. لطفا فکر نکنید مشکلی هست و من کلی در مورد عدم های فای بازی قبلا دوستان رو نصیحت کردم و درست نیست اینجا از دوست دارم یا دلم میخواست بنویسم. رکورد های خوب خیلی بهتر از قبل و با طراوت بیشتری رندر میشدند اما رکورد های بد تغییر چندانی نکرده بودند و جالب اینجاست فایلهای Mp3 آلبومهای کریس دی برگ یا سایر خواننده های غیر وطنی بسیار بهتر از Audio CD آلبوم های خوانندگان وطنی پخش میشد (بجز چند استثنا). اینجا اهمیت و ارزش Pro Audio در لذت شنیداری مشخص میشه و من فکر میکنم باید یه فکری به حال این مساله در ایران بشه. صدای Enigma و موسیقی آن چه Ambience خوبی داشت و چه با شکوه بود ، صدا خالی از حالت الکترونیک و ناآرامی براحتی با شنونده در ارتباط بود. The Third یک لایه اضافی کثیف را از روی صدا برداشته بود و صدا راحت تر و تمیز تر Clean پخش میشد. صدا حتی در موسیقی متال داینامیک ، ریتم و سرعت لازم رو داشت و شنونده کندی و تنبلی در صدا رو احساس نمیکرد. بنظر میرسید صدا در رندر کردن استرینگ هایی که نت را بشکل کشیده و پیوسته اجرا میکردند (مثل ویولن) کمی بهتر از حالت زخمه ای (مثل گیتار یا تار) عمل میکرد و این مساله برام خیلی جالب بود. در مورد این کابل نوشتند که امپدانس اهمی آن کمی بیشتر از کابلهای فلزی هست اما در سیستم من با اینکه Krell امپدانس خروجی معمول بیشتری به نسبت Solidstate ها داره و Dynaudio هم امپدانس پایینی داره اما صدا اصلا حالت گرفته و غیر Direct نداشت. برای لامپها شاید باید در Matching دقت کرد اما بنظرم با Solidstate ها مشکلی ندارد. Vangelis هم صدایی رویایی داشت خصوصا در آهنگ پارادایز و صدا در فضایی کاملا متفاوت از قبل پخش میشد و صدا Liquid ، Sexy و Beautiful بود. شاید عبارت Pretty در یک کلمه برای صدای این کابل کافی باشه. آهنگ Power of Love (از Celine Dion) فوق العاده بود ، صدایی صاف ، زیبا و پر انرژی با ریتمی عالی. یک نفر در خانه نگفت اون سیستم رو خاموش کن و هر کسی به کار خودش مشغول بود. بیشتر آلبوم ها رو دوباره شنیدم ، Sky fits heaven و Frozen مدونا ، Ottmar ، آکروپولیس یانی ، Last Night و Lady in red کریس دی برگ … آهنگ های دایانا کرال هم خصوصا Almust Blue و The Girl in the other room خیلی خوب رندر میشد و برای اینکه شما خواننده گرامی فکر نکنید من فقط آهنگ های با کلاس گوش میدم باید بگم یک آلبوم از جواد یساری هم دارم که آهنگ اولش (الهی من بمیرم که شاید بیایی) رو خیلی دوست دارم و این آهنگ هم خیلی با کابل The Third حس و حال خوبی داشت و در ضمن جای آهنگ زیارت آقای عباس قادری رو هم خالی کردم چون آلبومش رو نداشتم.

صدا با اینکه جزئیات رو خیلی خوب پخش میکرد اما حالت Light و سبک نداشت و صدا وزن Weight داشت و جالب بود با کابل Third کمی احساس میکردم ولوم صدا بیشتر شده اما با توزیع انرژی بهتر. صدای پیانو Quick و Weighty و راحت رندر میشد ، احساس Politeness در صدا و عدم شفافیت نداشتیم. میشه گفت شنونده در طول زمان احساس خستگی نداشت و حالت Grainless بودن کابل خیلی کمک میکرد تا ساعات متوالی به موسیقی گوش کنم و این مساله خیلی برای کسانی که زیاد موسیقی گوش میدهند مهم هست. صدا مهربان و گوش نواز بود مثل صدای لامپ البته خیلی دقیق تر و Neutral تر و بدون سانسور کردن ایرادات صدا. دقت کردید در ارتباطات طولانی مدت با آدمها بعضی پارامترها خیلی مهم میشود که در لحظات اولیه ارتباط اصلا بچشم نمی آید؟ و ممکن است ما با آدمهایی که در ابتدا خیلی معمولی بنظر میرسیدند در دراز مدت ارتباط خیلی بهتری برقرار کنیم تا آدمهایی که در ابتدا خیلی جالب بودند اما شاخصهایی داشتند که در دراز مدت آزارمان میداد. اگر حس شنیداری خودمان را بشناسیم بهتر انتخاب میکنیم. این کابل را من پیشنهاد میکنم به این شرط که شرایط سیستم و محیط شما مناسب و بهینه باشد و هزینه کابل تقسیم بر هزینه کل سیستم شما زیر 30 درصد باشد و اینکه حتما میزان سازگاری شاخص صدای این کابل را با شاخص صدای سیستم خود مورد توجه قرار دهید. یادمان باشد آنچه نوشتم نظرات من بود آنهم شرح تفاوت Revelation با The Third در سیستم خودم و در فضای خانه ام.

Read More

صدای رکسان Roksan Review

دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۵
/ / /

 

roksan1.jpg

سیستم به شرح زیر بود:

Analog Source Xerxes 20 (£7000)

Transport Attessa (£3000)

DAC Attessa (£3000) + PS (Power Supply £950)

Pre Amplifier ROK L1.5 + PS (£2500 + £950)

Power Amplifier ROK M1.5 (4 monoblock each £2500)

B&W Nautilus 802 (£7000)

این تحلیل نتیجه دیدار آقای کیوان ناهید هست که اینجا مینویسم . شاید کمتر از 3 ساعت موسیقی گوش دادم و تا آنجا که فهمیدم مینویسم برای اینکه تحلیل دقیق نیاز به زمان خیلی بیشتری دارد. اولین مساله ای که بسیار توجه مرا جلب کرد نوع Setup سیستم و اهمیت به مسائل جانبی بود. سیستم در بالای 90 درصد Performance واقعی Setup شده بود که بسیار برایم جالب بود. ایشان به همه مسائل مانند آکوستیک ، گراند ، AC Power ، عدم حرکت و لرزش کابلها ، گرم نگهداشتن سیستم و … اهمیت داده بودند و صدایی راحت ، نرم و شنیدنی از رکسان میگرفتند. رکسان بیش از انتظار من ظاهر شد و صدایش برایم جالب و شنیدنی بود. فضای آکوستیکی خوب بود اما بنظرم این بلندگو کمی برای اتاق بزرگ بود و در این فضا هم کمی نیاز به Placement بهتر داشت اما صدا با همین Setup تصویر خوبی داشت. B&W کمتر از انتظار من ظاهر شد و نیاز به Coherence و Openness بیشتری در ناحیه وسط و بالا داشت. البته باز تکرار میکنم ممکن بود در فضای بهتر این مساله کمرنگ تر بشود. صدا در Mid با تک استرینگ خیلی خوب رندر میشد و اتاق کم بازگشت و نبودن دیوار جانبی ابعاد خوبی برای Soundstage درست کرده بود. صدا شاخصی نرم Smooth و خالی از نا آرامی و استرس داشت. هم در وسط و هم در ناحیه بالا صدا کاملا Grainless و غیر فوروارد پخش میشد. صدا ریتم و آرامش لازم را با خود داشت هر چند در ناحیه پایین کمی گرفته بنظر میرسید که ممکن بود به Cabling یا سازگاری Amplifier با بلندگو برگردد و من بیشتر احتمالم به کابل بلندگو بر میگشت تا سازگاری Amplifier با Speaker . صدا کمی حالت گرفته داشت اما نه آنقدر که شفافیت را از دست بدهد و این مساله بیشتر در نواحی پایین مشهود بود. صدا Soundstage خوبی از نظر ابعاد و فوروارد نشدن حتی در Complex Music داشت و Texture صدا میگفت الکترونیک سیستم از کیفیت خوبی بهره میبرد. صدای B&W در ناحیه بالا نرم بود و من Openness و Sharpness بیشتری رو میخواستم. صدا نیاز به سرعت و احساس Liveness بیشتری داشت اما B&W بیشتر بسمت صدایی تنبل اما با حالت نرم و Smooth گرایش داشت. فکر میکنم DAC رکسان خیلی خوب بود و تفاوت کمی در صدا با Analog Source داشت البته تا حدی من این مساله را بخاطر محدودیت بلندگو حس میکردم که ره یافت زیادی به شنونده در Low Level Detail نمیداد و به اصطلاح صدا Revealing نبود. در حالت آنالوگ هم صدا راحت و نرم پخش میشد و ما کاراکتر الکترونیک و انرژی اضافی کمی در صدا حس میکردیم. کمی در حالت آنالوگ صدا Real تر شده بود و صدا در ناحیه وسط گرم Warm و Smooth بود. کمی احساس Boxing در صدا بود و بلندگو این حس را به شنونده میداد که از یک بلندگوی درایوری با Box صدا در می آید. صدای Roksan در کلاس Solidstate به صدای Mcintosh و اگه اشتباه نکنم به صدای Jeff Rowland نزدیک تر بود تا به صدای Krell و صدا Richness و Body خوبی در ناحیه وسط داشت (البته من نه مکینتاش رو شنیدم نه جف رولند رو اما با توجه به تحلیلهایی که خوندم نوشتم). ناحیه بالا خیلی گسترش نداشت و نمیشد خیلی در مورد آن حرف زد بقول Jonathan Scull صدا Darker & Sweeter بود . احساس پراکندگی و عدم تمرکز و آرامش در صدا نبود و شنونده اصلا خسته نمیشد که نشان میداد سیستم خیلی خوب جمع شده بود و تنها مساله فضای بیشتر و شایدم Cabling بود. دوست داشتم صدا Live تر و شفاف تر بود با Coherence و جزئیات بیشتر که به آقای ناهید پیشنهاد کردم بسمت بلندگویی Fast تر و Cabling ای بهتر بروند. رکسان خیلی خوب بود و مهمترین چیزی که در Texture صدا مشهود بود یکدست بودن شاخص صدای الکترونیک بود که این مساله از مزایای خرید تک برندی است ، یعنی اگر همه کامپوننتها از یک برند انتخاب شوند صدا در Texture یکدست و خوب میشود. رسیدن به Texture خوب و یکدست با Mix چند شرکت کار راحتی نیست حداقل در ایران. این سیستم برای شنیدن در دراز مدت خوب بود ولی مطابق سلیقه شنیداری من نبود. باید از آقای ناهید بخاطر این دموی خوب تشکر کنم.

Read More

بخش اول Wilson Audio Alexandria X-2

شنبه ۵ اسفند ۱۳۸۵
/ / /
Comments Closed

wilso3.jpg

دیروز چهارم اسفندماه یک اتفاق پیش بینی نشده و جالب برام رخ داد. طی تماسی با آقای رحمانی به شرکت یارامانا رفتم تا با هم صدایی بشنویم. هنوز مدتی نگذشته بود که با یکی از مشتریان تماس گرفتند و قرار شد به خانه ایشان برویم. پرسیدم سیستم ایشان چیست و آقای رحمانی گفتند Wilson Audio Alexandria و منم که منتظر بودم چیزی دیگه بشنوم و یه بهانه ای پیدا کنم برای برگشتن به خانه در جا خشکم زد. راستش زیادی هیجان زده شدم چون این بلندگو را دوست داشتم بشنوم و حتی تحلیل گران دنیا هم اگر چنین موقعیتی دست بدهد خیلی خوشحال میشوند. بی شباهت به دعوت شما به رانندگی با فراری نیست. البته باید مطلبی را قبل از خود صدا بنویسم تا خیالم راحت باشد که مخاطبم ریشه این هیجانات را در من میشناسد. های فای رو دوست دارم و تجربه شنیداری برام خیلی لذت بخش هست و این شور و هیجان به این معنی نیست گران تر مساوی با لذت شنیداری بیشتر و همه هیجان من به خود صدا بر نمیگردد بلکه به یک حس خاص و این حس را شاید مجلات ، تبلیغات عالم های فای و … بوجود آوردند تا من با شنیدن نام Alexandria خوشحال شوم. این بلندگو قیمتی حدود 135000 دلار دارد و تنها قیمتش کافیست تا شنیدن آنرا برایم جذاب کند. ویلسون شرکتی است که تا حدی آبروی بلندگو سازی آمریکا محسوب میشود و تقریبا در همه مجلات هم تبلیغ دارد و هم Review . اگر در مورد یک برند گران قیمت مینویسم دلیلش این نیست که در مخاطبم شور و علاقه به خرید آن محصول را ایجاد کنم و کمک کنم یک شرکت خارجی برای هر واحد 135000 دلار ارز از کشور خارج کند. نوشتن در مورد این محصولات تنها یک علاقه هست که امیدوارم تاثیرش در خواننده بصورت تبلیغ و تحریک نباشد. منم دوست داشتم در ایران چنین شرکتهایی بود و من با خیال راحت از اونها مینوشتم تا اگر تبلیغی میشد ارز از کشور خارج نمیشد. متاسفانه در حال حاظر تنها میتوانیم محصولات شرکتهای خارجی را review کنیم و من سعی میکنم تا آنجا که میتوانم با ارائه تصویری واقعی (از نگاه خودم) بدون دخالت دادن احساسات از واقعیت بنویسم تا در هر صورت خواننده بتواند با کمترین هزینه به بهترین پاسخ برسد.

award_wilson.jpg

آقای ویلسون و همسرشان در بیشتر نمایشگاهها حضور دارند و این شرکت تنها بلندگو طراحی میکند نه چیز دیگری. تکنولوژی ساخت بلندگوها درایورهای معمول بوده که با حرکت در محور z سیگنال صوتی را در همان جهت تولید میکنند و در قسمت Tweeter از Tweeter های Focal ( بعد از Modify آن در شرکت ویلسون) استفاده مینمایند. مشخصات این بلندگو بشرح زیر میباشد :

Nominal Impedance: 8 ohms
Woofer: One 15 inch – One 13 inch
Midrange: Two 7 inch (vented enclosures)
Tweeter:Ambience: One 3/4 inch Supertweeter
Tweeter: One Inverted Titanium Dome
Sensitivity: 95 dB@ 1 watt (2.83V at 1 meter)
Minimum Amplifier Power: 20 WPC
Frequency Response: (with port contribution)
+0, -2dB 18 Hz – 22.5 kHz
Height: 72 inches
Width: 17.5 inches
Depth: 26.75 inches
System Product Weight: (each) 750 lbs (system) 1500 lbs
Approx. Shipping Weight: (for complete system) 2,286 lbs

حول و حوش ساعت هفت بعد از ظهر رسیدیم به خانه دوست آقای رحمانی و وارد اتاق های فای شدیم . ایشان بتازگی سیستم ارتقا داده بودند و سیستم عبارت بود از :

dCS Verdi Transport (15,000$)

dCS Delius D/A Converter 24/192 (10,000$)

Krell Evo One Power Amplifier (45,000$/Pair)

Krell Evo Two Pre Amplifier (40,000$/Pair)

Shunyata Research Interconnect & SpeakerCable

تقریبا این دومین باری است که قیمت سیستم بالای 200 هزار دلار قرار میگیرد. مشکل این بود کابل بلندگو و IC کمتر از 100 ساعت کار کرده بودند و نه تنها Break in نشده بودند بلکه یک ساعت پیش کاملا تکان خورده و از جای خود جابجا شده بودند. به این میگویند بدشانسی چرا که در این وضعیت اصلا نمیشه در مورد صدا حرف زد و صدا شاخصهای مهم را خصوصا Texture نشان نخواهد داد. سیستم زیر 50 درصد کارایی خودش در حال پخش صدا بود. البته یه چیزهایی بعنوان Pre Review مینویسم تا زمانی که ویلسون را در شرایط بهینه بشنوم. به این دوستمان گفتم بدون دست زدن به کابلها و جابجایی آنها بگذارد سیستم یک هفته کار کند تا به یک حالت Optimum برسد. فضای آکوستیکی نسبتا بزرگ بود و حجم کافی داشت اما شرایط آکوستیکی خوب نبود و مانند اکثر خانه ها از هیچ جاذب یا Diffuser استفاده نشده بود. سقف کوتاه نبود اما یک شکل هندسی خاص داشت که بنظرم تاثیر نا همگونی بر صدا ایجاد میکرد و فاصله دیوارهای بغل خیلی زیاد نبود و بازگشت های آن تا حدی خصوصا در کناره ها قابل درک بود. با شناختی که از صدای ویلسون داشتم انتظار داشتم عرض ، عمق و ابعاد Stage بزرگی داشته باشیم اما فضای آکوستیکی و کابلها این اجازه را نمیداد. کمی سیستم کارکرد و گرم شد ، مشخصه جالب صدای ویلسون یکدست بودن صدای درایورها ، صدای طبیعی و آرام بود و صدا کاملا تحت کنترل پخش میشد. ویلسون پترن وایدی دارد و الگزاندریا هم این شاخص را دارد و شما در فضای بزرگی تصویری یک شکل دارید بدون حساسیت به تغییر مکانی (افقی و عمودی مکان شنونده) که البته دیوارهای بغل عرض Sweet Spot را محدود میکردند. با وضعیتی که کابلها داشتند نمیشد در مورد صدا حرف زد چرا که سیستمی در این کلاس براحتی محدودیتها در هر بخش را بخوبی نشان میدهد و شاخصهای صدا از جمله گسترش فرکانسی هم ناحیه بالا و هم پایین ، detail صدا ، Soundstage صدا ، توان پردازش استرینگهای موازی ، ریتم Timing ، سکوت صدا ، Bass و از همه مهمتر شفافیت ، Purity و Texture صدا قابل توضیح نبودند. به این میگویند بد شانسی. Krell در سری جدید خود یعنی EVO انگار تغییراتی در فرکانسهای بالا داشته و حدودا میشد حدس زد نسبت به سری FPB در ناحیه بالا گسترش بیشتری پیدا کرده است بقول دوستان White تر شده است. صدا شاخص دیجیتال را با خود داشت (علی رغم ادعای عدم تفاوت dCS با سورس آنالوگ) اما نا محسوس تر از سورس های دیگر دیجیتال و البته الان نمیتونم اطلاعات دقیق تری بدهم چون محدودیت سیستم اجازه نمیداد بیشتر بفهمم. تقریبا صدای ناحیه بالا به نسبت سورس های دیجیتال طبیعی تر، آرام تر و یکدست تر بود. در فرکانسهای پایین گسترش و کنترل کامل نداشتیم چرا ؟ چون هم فضای آکوستیکی کاملا ایده ال نبود و هم کابلها مانع بودند. مطمئن بودم صدا در حالت بهینه بهتر میشد. سیستم احتیاج به گراندینگ مناسب داشت چرا که Start/Stop ها سریع اما همراه با نویز بود و جریان صدا نرمی لازم را نداشت. به این دوستمان مساله Phase را توضیح دادم و با تغییر آن به یک حالت بهینه رسیدیم و به ایشان توصیه کردم برای هر رکورد از این Phase Selector استفاده نمایند. بعضی رکورد ها در حالت invert رکورد شده اند و با تغییر فاز تصویرشان درست میشود. فاز اشتباه تصویر صدا را فوروارد و جریان صدا را نا آرام میکند. عکسی که در بالا قرار داده شده است عکس از خانه این دوست عزیز نبوده و آن را از اینترنت گرفتم اما ویلسون الگزاندریا از نزدیک فوق العاده زیباست. با همه بزرگیش راحت در دل جای میگیره. اعتراف میکنم بلندگویی به این خوشگلی ندیدم. در مورد Dynamic Range باید اعتراف کرد این بلندگو فوق العاده هست و نه تنها در ولوم های پایین صدایی شفاف و دقیق بدون از دست دادن Micro دارد در ولوم های بالا نیز اصلا احساس Compress در صدا شنیده نمیشود. تنها به اندازه خیلی کمی در ولوم خیلی پایین درایورهای باس کمی تنبل تر نشان میدهند که بیشتر در حد حدس هست و نمیتوان در این شرایط اظهار نظر دقیق کرد. خیلی مهم هست صدا در همه ولوم ها حالت یکدست ، شفاف و راحتی را داشته باشد. داشتیم دایانا کرال میشنیدیم ، آهنگ Broken Dreams که حال و هوای خاصی داشت و ولوم را زیاد کردیم تا به یاد آرزوهای برآورده نشده بیفتیم.

سیستم صدایی زیر 50 درصد Performance خودش را داشت و ما هم اونجا حرص میخوردیم که ویلسون باز در شرایط غیر بهینه شنیده شد. مثل این میماند که شما سوار فراری شوید اما زیر آن از لاستیک های پیکان استفاده کنند. فکر میکنم سیستمی با کلاس قیمتی 200 میلیون نیاز به حداقل 15 میلیون کابل دارد و مهمتر از همه بلندگویی به این Neutrality که کاملا Full Range هست به Upstream حسایت زیادی داشته و یک کابل خوب مانند Siltech را میطلبد. صدای خوب Reviewer را تشویق میکند تا میتواند از صدا بنویسد اما صدای غیر بهینه همه احساس و شوق مثبت را میگیرد. اما اگر من جای این دوست میبودم (که نیستم) :

ابتدا وضعیت آکوستیک را درست میکردم و اتاق را شیلد میکردم. یک روز تمام برای Speaker Placement و تنظیم فاصله درایورها از گوش وقت میگذاشتم. یک چاه زمین ایجاد و به سیستم یک گراند خوب میدادم. کابل برق را مستقیما از کنتور میکشیدم و برای طبقات کم انرژی از یک AC Regenerator خوب استفاده میکردم. کابل بلندگو و Interconnect را تعویض و برایش 15000 دلار هزینه میکردم. سیستم را بدون ایجاد لوپ گراند Setup میکردم. شلوغی پشت Rack و در هم رفتگی کابلها را درست میکردم و کامپوننتها را با فاصله بر روی Rack لرزه گیر و بدون تداخل و نزدیکی کابلها میچیدم. کل Audio CD های آرشیو را از نو میخریدم و سیستم را یک هفته Play میکردم. بعد از یک هفته وارد اتاق میشدم و آهنگی از لئونارد کوهن میگذاشتم تا ببینم تفاوت از کجا تا کجاست.

لیست تحلیلها اینجاست و اگر فرصتی بشود عکسهای ویلسون را در سایت میگذارم. گزارش Soundstage را در سه بخش اینجا ببینید.

Read More

صدای Revel M22

سه شنبه ۱ اسفند ۱۳۸۵
/ / /
Comments Closed
m22.jpg

شرکت یارامانا yaramana همیشه با بلندگوها و سیستم های گران به شنونده دمو میدهد و خود من کمتر شده در شرکت صدای یک سیستم ارزان را بشنوم. بلندگوهایی مانند Wilson System 7 ، Wilson MAXX ، Sonus Faber Stradivari ، Martin Logan و اخیرا Revel . این مساله باعث میشود انتظار شنونده بالا رود و هنگام شنیدن یک سیستم با قیمت متوسط یا پایین کمی دچار مشکل شود. منظورم از مشکل اینست صدای سیستم با Fidelity پایین تر اون حالت خوشایند را نداشته و شنونده را راضی نمیکند. در چنین شرایطی هنگام شنیدن صدا حداقل قبل از عادت کردن به صدا همه ایرادات ای که این سیستم دارد به چشم می آید و نوشتن Review کمی سخت میشود. سخت از آن جهت که شنونده ناراضی مجبور است بر اساس قیمت و کلاس ساخت سیستم   بنویسد نه بر اساس ایده ال هایی که تا حالا شنیده است. اما من نوشته های زیر را برای سرگرمی نوشتم و پیشنهاد میکنم شما هم برای سرگرمی بخوانید و اگر در پی انتخاب بلندگو زیر 2000 دلار هستید از آقای رحمانی بخواهید آنرا برای شما دمو کند. فکر میکنم با خواندن Review شاید بیشتر با شاخص های صدا آشنا شویم و مفاهیم مربوط به تحلیل صدا را بهتر درک کنیم و بر اساس نوشته های قبلی Review به هیچ وجه نمیتواند آنطور که باید به شنونده کمک کند و  Audiophile نباید تنها به آن توجه کند. هیچ چیزی جای تجربه شنیداری در یک محیط و شرایط مناسب را نمیگیرد. شرایط آکوستیکی ایده ال نبود و سقف تا حدی مشکل ایجاد میکرد اما بدلیل کوتاه بودن ارتفاع پایه ، شنونده میتوانست با فرو رفتن در مبل (کاهش ارتفاع گوش شنونده نسبت به زمین) صدای نسبتا خوبی بشنود و تصویر صدای خوبی داشته باشد. دیوار عقب و پنجره سمت چپ هم بود اما خیلی بنظرم مشکل ساز نبود. کابلها مثل بیشتر مواقع ایده ال نبودند و از آقای رحمانی خواستم یک دست کابل رفرنس را برای دمو همیشه نگه دارند تا سیستم دمو در این قسمت به محدودیت نخورد. سیستم با سورس دیجیتال Pathos Endorphin و آمپلی فایر Pathos Cinema-X پنج کاناله بهمراه کابلهای Transparent و ML جمع شده بود. بلندگوی Revel M22 یک بلندگوی 2way با فرکانس کراس آور 2.2khz ، حساسیت  85dB و حداقل امپدانس 4.8 اهم. این بلندگو ها به فاصله تقریبا 2.5 متر از هم قرار گرفتند و تصویر صدای نسبتا خوبی داشتند. صدای این بلندگو Reveal تر از بلندگوهایی مانند Sonus و B&W (مدلهای هم قیمت Revel M22) بود اما نه به اندازه Dynaudio هر چند دو بلندگو در کنار هم نبودند تا آنها را با هم مقایسه کنم. تصویر صدای (Soundstage) خوبی داشتیم و صدا جداسازی Separation و Detail خوبی داشت هر چند کمی در فرکانسهای بالا Openness را از دست میداد ولی در فرکانسهای وسط صدا خوب بود و گسترش ناحیه پایین Bass همانند اکثر 2way ها محدود بود. صدا Micro خوبی نداشت و البته در این کلاس قیمتی نمیشود از بلندگو انتظار بیشتری داشته باشیم و جنس صدای درایور (عدم Neutrality درایور) و Tweeter به گوش قابل درک بود. صدا نسبت به تغییر ولوم حساسیت زیاد نداشت در ولوم های پایین و بالا رفتار خوبی داشت. اثر Boxing به گوش میرسید و در این قسمت انتظار بیشتری از بلندگو میرفت اما اثر آن ناراحت کننده نبود. شکایت من کمی به حالت ارزان بودن صدا بر میگشت که ممکن بود تا حدی کابلها در آن دخیل باشند اما فکر میکنم Revel از درایورهای با کیفیت بالا استفاده نکرده است. صدای Upstream با بلندگو سازگار بود و صدایی راحت با ریتم خوب داشتیم. Detail زیاد بلندگو با Detail کم لامپ ، محدودیت فرکانسی بلندگو با محدودیت فرکانسی لامپ و کم جریان دهی لامپ با خوش درایو بودن بلندگو جور بود و در مجموع صدا کنترل شده و خوب بود. سازگاری خوب و در حد انتظار بود هر چند Cabling نیاز به توجه بیشتر داشت. کمی صدا حالت گنگ (عدم احساس نزدیکی به صدا) داشت که نمی دانم به کابل بلندگو بر میگشت یا به کراس آور بلندگو. بلندگو 2way با اتاق هم تا حد خوبی جور بود و Soundstage خوبی داشتیم که به لذت شنیداری کمک میکرد. همانطور که قبلا گفتم در فضاهای محدود و کوچک بهتر است از 2way استفاده کنیم. سرعت پاسخ دهی بلندگو در مقایسه با بلندگوهای درایوری خوب بود و تصویر نسبتا Sharp ای داشتیم. داشتم موقع شنیدن صدا حدس میزدم فرکانس کراس آور چقدر هست اما حدسم غلط از آب درآمد. فکر میکردم بین 1.5 تا 2 کیلو هرتز هست که واقعیت 2.2 کیلو هرتز بود. صدا در ناحیه اطراف فرکانس کراس آور کمی تغییر حالت داشته و میتوان تا حدی فرکانس را حدس زد. صدا در مجموع خوب بود اما با عالی فاصله داشت و بلندگو در همه پارامترها شاخصی متوسط داشت.

Read More

صدای Raysonic CD128

چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۵
/ / /
Comments Closed

 128.jpg

آقای امیدوار این امکان را فراهم نمودند تا چند روزی سورس دیجیتال جدید شرکت Raysonic را در خانه review نمایم. تجربه جالبی بود ، این سورس همانند Shanling T-100 از نگاه من یکی از بهترین انتخابها در محدوده زیر 5 هزار دلار هست. در خانه سورس دیجیتال من Accuphase DP-55v هست که در ایران قیمتی معادل 3 میلیون دارد و سورس شرکت Raysonic بنام CD128 قیمتی معادل 1 میلیون و ششصد هزار تومان. قیمت Accuphase تقریبا دو برابر و از تکنولوژی Solidstate استفاده میکند ، سورس Raysonic از تکنولوژی Tube با چهار لامپ 6922 در خروجی استفاده مینماید. تفاوت صدای دو سورس (غیر از شاخص لامپ) کم بود و اینجا خلاصه ای از تفاوت ها را می آورم. لامپ ها اصولا به یک شکل خاصی صدا را به ما تحویل میدهند که در مجموع خوشایندتر وشنیدنی تر هستند ، من صدای SolidState رو بیشتر دوست دارم اما حتی به دوست داران صدای Solidstate شنیدن این سورس را پیشنهاد میکنم. شرایط تست من در خانه خیلی خوب نبود بنابراین میزان Scale تفاوت ممکن است در یک سیستم رفرنس فرق کند و من آنچه به گوشم محسوس بود را نوشتم. معتقدم مقایسه Tube با Solid خیلی صحیح نیست و تفاوت ها ببیشتر به دو تکنولوژی برمیگشت تا به مدارات داخلی دو سورس. محدودیت های من :

وضعیت فاز سیگنال با Raysonic در سیستم من مشخص نبود و من برای تکان ندادن کابل بلندگو (بخاطر زمان کم تحلیل) حالت دوم را تست نکردم . خود Raysonic هم استاندارد XLR را مشخص نکرده بود هرچند احتمال میدهم همین حالتی که سیستم تست شد فاز صحیح باشد. کمی ورودی بالانس Krell 300il  نسبت به افزایش سطح سیگنال بیشتر از 2 ولت حساس بوده و احتمالا سیگنال کمی در موسیقی های دینامیک برش داشته است. سورس CD128 برای نشان دادن توانائیهای خود خصوصا Micro و Texture نیاز به زمان داشت. آمپلی فایرم خیلی در حالت Optimum کار نمیکرد.

اما تفاوت دو سورس :

CD128 never breaked my good sense accross time like my Accuphase

CD128 had less timing, less dynamic just on dynamic complex music like hard rock

CD128 was as good as Accuphase on POP/Jazz/Classic/Vocal/Soft Rock in timing and dynamic

CD128 had softer and alittle slower flow but never mushy

CD128 had less frequency extension and more background noise

CD128 Sound skin was more smooth and sweet

CD128 had better low level linearity

CD128 had less focus on stage

CD128 was very Solid , Robust and revealing even by one Tube layer

CD128 had more liquid and lifelike Texture on mid and high with less neutrality

CD128 had less detail on extremes

CD128 bass response was less physical and extended but more transparent

CD128 had better long listening session for less dynamic material

CD128 had more positive energy than Accuphase

CD128 had alittle deeper, Less forwards soundstage with better acoustic space

CD128 sounded more analog than Accuphase

CD128 had less attack on high with sweeter high

CD128 had warmer sound

CD128 had alittle less Reality and it was more on romantic side

CD128 had allitle more Transparency but not in all area

پیشنهاد میکنم این سورس را همانند T-100 بشنوید.

Read More

شو صدا در Khalij hifi

چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۵
/ / /
003.jpg

جمعه پانزدهم دی ماه 1385 میهمان جناب آقای همایون خرمی بودیم در Showroom ایشان در سعادت آباد. آقای خرمی مدیر khalij hifi بوده و یکی از فعالترین شرکتها در ارائه محصولات های-فای میباشد. قبلا با آقای خرمی تماس تلفنی داشتم و فرصتی پیش نیامده بود تا از نزدیک با ایشان صحبت کنم. طی تماسی با Khalij در مورد کابل با آقای خرمی صحبت کردم و ایشان در مورد برند جدید کارداس Cardas Audio به من اطلاعاتی دادند. خیلی برام جالب بود چون قبلا هم بدنبال کابل بلندگوی Cardas بودم اما آن زمان در ایران نمایندگی نداشت. آقای خرمی که متوجه علاقه زیاد من به های-فای شدند از من دعوت کردند تا ایشان را در Showroom ببینم. از ایشان پرسیدم سیستم دمو چیست و ایشان توضیحاتی دادند. راستش خیلی جا خوردم ، سری رفرنس Accuphase و سری B&W Prestige Nautilus (همان بلندگوی حلزونی شکل) . سیستمی بالای 200 هزار دلار. باید بگویم کمی هیجان زده شدم چرا که باید صدایی را میشنیدم که هر کامپوننت ان بالای 10 میلیون قیمت داشت. البته قبلا در Showroom آقای رحمانی سیستم گران زیاد شنیده بودم اما نه به این قیمت. دو تا Accuphase A60 Power و دو تا A50 در کنار Pre 2800 ، کراس آور Accuphase DF-35 و سورس 100/101 از آکوفیض. بدون معطلی به دوست و همراه قدیمی hifi خودم لاکی زنگ زدم تا جمعه قرار بگذارم. با همه علاقه ای که به شنیدن صدا داشتم نگران Setup سیستم بودم چرا که بقول لاکی صدا گرفتن حتی در این کلاس قیمتی هم کار ساده و راحتی نیست. Mix & Matching و بهینه سازی در هر کلاس قیمتی مهم هست و صدای خوب بدون ملاحظات زیاد بدست نمی آید. خوشبختانه این نگرانی بی مورد بود و آقای خرمی صدای خوبی برای ما گرفتند. فکر میکردم در برخورد اول آقای خرمی میبایست خیلی جدی و کلاسیک رفتار کنند اما ایشان به گرمی از ما پذیرایی کردند و برخورد ایشان بسیار دوستانه ، گرم و راحت بود. تا اینجای کار خیلی اوضاع خوب پیش رفت و با ایشان در مورد های-فای صحبت هایی کردیم ، ایشان از اهداف Khalij ، تاریخچه فعالیت ها و نمایندگی ها برایمان توضیحاتی دادند. در صحبت ها تاکید زیادی داشتند که برای Khalij بیش از مساله تجارت موضوع Performance/Price مهم میباشد و همواره سعی دارند برند هایی را انتخاب کنند که صدایی خوب را با توجه به کلاس قیمتی ارائه میکنند. Arcam ، Dali برای کلاس قیمت متوسط و Gryphon و Burmester برای Cost no Object. در اتاق شو آقای خرمی محصولات شرکتهایی که دیگران نماینده آن بودند نیز به چشم میخورد و این مساله نشان میدهد ایشان به سلیقه های گوناگون اهمیت میدهند و تنها در فکر فروش محصولات خود نیستند. بعد از پذیرایی دمو صدا شروع شد. ابتدا یک بلندگوی Dali را با Accuphase (سورس و آمپلی فایر) در فضایی غیر ایده ال شنیدیم ، صدا در کلاس قیمتی آن خوب بود و صدایی نرم و نسبتا Flat با تصویری خوب پخش میشد. سیستم بعدی B&W 802 بود که با الکترونیک گران Accuphase جمع شده بود و کابل کارداس. صدای این ست بخاطر عدم کارکرد کابل بلندگو و IC (مخفف Interconnect) میکرو نداشت و تا حدی dry بود و احتیاج به کارکرد بیشتری داشت. سیستم سوم تلفیق Burmester و Sonus Faber بود. سیستم سوم هم میکرو نداشت و از لحاظ هارمونیکی rich و کامل نبود ، دلیلش هم کابل کارداس بود که نیاز به 300 ساعت زمان داشت. مساله جالب در شنیدن سیستم ها احساس تفاوت فاحش هر سیستم نسبت به سیستم قبلی در ماکرو Macro Dynamic صدا بود که تا حد زیادی به تفاوت بلندگو ها برمیگشت. صدا پله به پله گران تر (گران تر به معنی عدم احساس پراکندگی در صدا ، کنترل بیشتر صدا و سکوت بیشتر) میشد تا رسید به Nautilus. اینکار آقای خرمی بسیار جالب بود هم برای لمس بهتر تفاوتها و هم آشنایی بیشتر با شاخص آکوستیکی صدا. فکر میکنم برای تشریح صدا به مقایسه نیاز داریم و در کنار هم قرار دادن سیستم ها کمک میکنه هم reviewer بهتر بنویسد و هم خواننده بهتر درک کند. سیستم چهارم به شرح زیر بود :

Accuphase DP-100 (Transport)

Accuphase DC-101 (DAC)

Accuphase C-2800 (Pre Amplifier)

Accuphase DF-35 Crossover Network (Channel Devider)

note: The crossover network is positioned between the pre and power amplifiers

Accuphase A50 (Class A Power Amplifier)

Accuphase A60 (Class A Power Amplifier)

B&W Prestige Series , Nautilus

کابلها از سری رفرنس Accuphase بودند. این سیستم تقریبا 15 دقیقه ای روشن بود و تا حدی گرم شده بود. اولین سی دی تست کلاسیک بود که تعداد استرینگهای آن زیاد بود و در بیشتر نواحی فرکانسی هارمونیک داشت. پارامتری که در اولین برخورد بیشترین تاثیر را بر من داشت احساس Neutrality بالا بود. صدا فوق العاده دقیق و تمیز (خالی از کاراکتر) رندر میشد و صدا در حد بالایی بدون دخالت اثر سیستم پخش میشد. مساله دومی که کاملا به چشم می آمد وضوح صدا و گسترش فرکانسی فوق العاده بلندگو بود که جزئیات صدا بطور کامل پخش میکرد و صدا واقعا Full range پخش میشد. بالانس صدا فوق العاده بود و بنظر میرسید پاسخ فرکانسی دامنه دستگاه کاملا flat باشد. هم در فرکانسهای پایین گسترش فوق العاده ای داشتیم و هم در فرکانسهای بالا. تا حالا چنین resolution ای را در صدای یک بلندگوی درایوری ندیده بودم ، تمام استرینگها (منظور از استرینگها همان صدای تک تک سازها و خواننده است) در Complex Music بدون کوچکترین تداخل ، بدون از دست رفتن ریتم ، احساس گم شدگی ، بدون فوروارد شدن یا تغییر حالت غیر طبیعی در Soundstage و بطور خلاصه با Separation کامل پخش میشدند. هر استرینگ فضای خود (ambience) ، جریان خود ، Start/Stop خود و تصویر خود را بوضوح در کنار دیگر استرینگها و بدون تداخل آنها داشت. Neutrality و وضوح بالا باعث میشد تفاوت کیفیت رکوردها خیلی بچشم بیاید و حتی رکورد های Orginal خوب با رکوردهای Chesky تفاوت فاحشی داشتند. کوچکترین جزئیات رکورد بی کم و کاستی به شنونده گزارش میشد و در این سیستم نه تنها Mico dynamic و Texture رکوردها بلکه حتی گسترش فرکانسی رکورد ها هم براحتی قابل درک بود. در این کلاس قیمتی همچنان بلندگو بیشترین نقش را در ارائه صدا دارد و فکر میکنم درایورهای این بلندگو پاسخ فرکانسی بسیار خوبی (خصوصا در Mid) داشته باشند. من تا الان هیچ review ای از این بلندگو در مجلات پیدا نکردم و تنها در Audio Review عده ای از کاربران تحلیل هایی نوشتند که آنها هم بجای تحلیل صدا در مورد قیمت این بلندگو چیزهایی نوشتند. صدا دو شاخص Reality و Revealing رو با هم داشت و این مساله نشان میدهد upstream هم در کلاس بالایی قرار داشت. بلندگویی با این وضوح نسبت به upstream خود بسیار حساس میباشد و حتی یک کابل دیجیتال هم در این بین میتواند کاملا اثرش را نشان دهد. بلندگوی B&W Prestige Nautilus یک بلندگوی 4way بود و از کراس آور خارجی استفاده میکرد ، البته آقای خرمی از کراس آور خود کمپانی B&W استفاده نمیکردند و بجای آن از یک کراس آور بنام Accuphase Df-35 استفاده میکردند و به گفته خودشان تفاوت صدا با این تغییر کاملا محسوس بود. باید بگویم اهمیت دادن به این نکات را دوست دارم چون اصولا خود B&W سازنده کراس آور نیست و طبیعتا در چنین کلاس قیمتی باید به این مسائل توجه نمود. شاخص مهمی که در بلندگوهای درایوری بسیار مهم میباشد سرعت پاسخ دهی (rise time) یک درایور میباشد و بلندگوهایی که درایورهایشان Slow تر هست صدایی نرم تر و رمانتیک تر دارند و بلندگوهایی که سریعترند تصویری Sharp تر ، صدایی Live تر و تصویر سورس صدا PinPoint تر است. بلندگوهای الکترواستاتیک یا بلندگوهایی مانند منگر Manger اصولا از بلندگوهای درایوری سریعترند و به همین دلیل در طراحی بلندگوهای درایوری رسیدن به یک سرعت خوب در قیمتهای بالا مهم میشود. صدای بلندگوی B&W Prestige Nautilus در مقایسه با بلندگوهای درایوری فوق العاده سریع با تصویری Sharp و صدایی Live بود و event ها خیلی سریع و با کمترین سایه ای رندر میشدند. در سی دی تست Chesky مساله سرعت کاملا مشخص بود و تصویر صدا هنگام شکسته شدن شیشه کاملا PinPoint بود. مساله دیگری که در صدا مهم میباشد هم خوانی جنس صدای درایورهاست که در این بلندگو بعلت Neutrality بالا تفاوتی بین صدای درایورها حس نمیشد و تنها در فرکانسهای بالا به اندازه خیلی کمی احساس تفاوت لمس میشد. این شاخص در بلندگوهای ارزان 3way نبوده و شما هنگام شنیدن صدا در این بلندگوها احساس میکنید جنس صدا در فرکانسهای پایین و بالای کراس آور فرق میکند اما بلندگوی B&W صدایی یکدست داشت. این مساله تا حد زیادی به بلندگوهای درایوری برمیگردد و در بلندگوهایی مانند Planar یا Quad این مساله تقریبا وجود ندارد. دلیل آن مشخصات فیزیکی درایورهاست که در فرکانسهای پایین درایورها کندتر و در فرکانسهای بالا tweeter کاراکتری را به صدا اضافه میکند. در مورد فرکانسهای پایین Bass باید بگویم صدا قابل قبول و خوب رندر میشد اما اگر نسبت رضایت از پاسخ ناحیه پایین را با ناحیه وسط مقایسه کنیم باید بگویم دوست داشتم فرکانسهای پایین کمی Physical تر و Tight تر رندر میشدند. در این قسمت صدا ضعف نداشت اما در مقایسه با استانداردهای بالا نیاز به گسترش و Impact بیشتری داشت. البته در این قسمت از نظر من بلندگو هیچ مشکلی نداشت و مساله به الکترونیک و Matching برمیگشت. آمپلی فایرهای A60 و A50 هردو Class A بوده و اصولا Class A ها با بلندگوهایی که در فرکانسهای پایین تغییرات امپدانسی (بین 8 و 4 اهم) دامنه و فاز زیاد ندارند مانند Horn ها صدایی کاملا ایده ال دارند اما با بلندگوهایی که تغییرات دامنه زیاد در ناحیه باس دارند کمی در Slam و ریتم مساله دارند و صدا اون گسترش و Physicality رو ندارد. این مساله به Matching بر میگردد و Class A ها در مقابل در فرکانسهای وسط و بالا فوق العاده Pure و Natural هستند با Texture عالی. مساله باس Bass به بخشهای دیگر هم که در انتقال انرژی نقش دارند مربوط میشود مانند کابل بلندگو ، کابلهای Power Cord ، وضعیت جریان دهی پریز برق AC Power Negative Feedback و کابل IC. اما تصور نکنید باس خوبی نداشتیم ، باس خیلی خوب بود اما در کلاس خودش نیاز به Tune داشت. بهتر است خواننده توجه داشته باشد که باس سیستم ای که شنیدیم ممکن است حتی از یک بلندگوی 20 هزار دلاری (با دمو در حالت بهینه) نیز بهتر باشد و نویسنده تنها به این مساله اشاره دارد که این باس با Tune به حداکثر پتانسیل خود خواهد رسید. هر سیستمی باید در حداکثر کارایی کامپوننت هایش جمع شود و هنر Matching نیز به همین اصل برمی گردد. در کل ریتم و جریان صدا خیلی خوب بود و صدا راحت و طبیعی با سکوت خوب (البته سکوت صدا نیز احتیاج به Tune داشت) رندر میشد. صدا نرمی و Warmth لامپ رو تداعی میکرد البته بدون کاراکتر لامپ و Neutrality ترانزیستور را بدون حالت edge در خود داشت. صدا در ناحیه وسط real ، Sweet و طبیعی بود و شنونده احساس میکرد صدا نفس میکشد ، کمتر سیستمی چنین Ambience ای رو به شما میدهد. عبارت نفس کشیدن صدا را من حالت زنده بودن صدا تعریف میکنم بطوری که شنونده احساس میکند صدا کاملا طبیعی در اتاق در حال پخش هست و شنونده Ambience صدا را کاملا حس میکند. کابل بلندگو به گفته آقای خرمی با درصد بالایی از Silver ساخته شده بود و بنظر میرسید بخشی از شاخص فرکانسهای بالای صدا به کابل بلندگو برمیگشت ، البته دارم حدس میزنم و برای دقیق نظر دادن باید سیستم را با کابلهای دیگری چون Cardas تست نمود. منتظریم آقای خرمی Cardas Golden Reference را جایگزین نمایند. اطمینان دارم کابل بهتر خصوصا در چنین سیستمی توان سیستم را در هر سه ناحیه بیشتر خواهد کرد و Purity و Micro صدا را بهتر خواهد نمود. SoundStage در چنین سیستمی بسیار به فضای آکوستیکی ، فاصله و مکان شنونده نسبت به بلندگو ، نحوه Speaker Placement حساس میباشد. فضای آکوستیکی ایده ال نبود و شنونده فاصله کمی با بلندگو داشت ، سقف بلند نبود و دیوارهای جلو و عقب به هم نزدیک بودند. نتیجه اینکه صدا Soundstage خوبی نداشت و احساس عمق و بزرگی در فضای استریو وجود نداشت. آنچه از تصویر مشخص بود حالت Focus آن بود که به سرعت بلندگو برمیگشت و نیز مساله حرکت استرینگ در تصویر Emotion که بخوبی حس میشد. یادم هست قبلا صدایی که در یارامانا شنیده بودم با بلندگوی کوچکتر Sophia تصویر بهتری داشتیم تا بلندگوی بزرگ MAXX و دلیل این قضیه بهتر بودن Sophia نبود بلکه عدم سازگاری اتاق با بلندگوی MAXX بود. بلندگوی بزرگ فضای بزرگ میخواهد و آکوستیک خوب. 4way ها و 3way ها با فاصله ای که درایورهایشان از هم دارد و مساله پترن هر یک در یک اتاق نامناسب هرگز تصویر درستی نمیدهند و شما تصویری پایدار ، یکدست ، عمیق و واید را بدست نمی آورید. پیشنهاد من به آقای خرمی استفاده از یک فضای آکوستیکی بزرگتر و بهتر میباشد با استفاده از Cabling بهتر مانند Cardas . کابلها هم تاثیر بسیار زیادی در اندازه و شکل Soundstage دارند و کابلهای نامناسب تصویر را flat و بافت صدا را dry میکنند. در ولوم های بالاتر صدا راحت بود اما حدس میزنم AC Power باید بهتر میشد یعنی جریان دهی برق خانه باید بهتر میبود چرا که با تجربه خودم با AC Power بهتر (مثلا کشیدن کابل مستقیم ضخیم از کنتور برای سیستم) صدا در ولوم بالا راحت تر نفس میکشد. درست گراند کردن سیستم و استفاده از یک Power Cleaner (از نوع AC Generator) خوب برای طبقات کم توان مانند Transport ، DAC ، Pre و Crossover بهمراه Power Cord خوب برای همه طبقات سکوت و Impact صدا را بیشتر میکرد. صدا بنظرم میتوانست با این Tune ها در فرکانسهای بالا Purity و Silence بیشتری داشته باشد. دوست خوبم لاکی به نکته جالبی اشاره کرد ، ایشان گفتند وقتی پاسخ سیستم در ناحیه پایین دقیق تر و گران تر میشود کل صدا حساسیت کمتری نسبت به آکوستیک در فرکانسهای پایین پیدا میکند. فکر میکنم این حرف رو میشود اینگونه گفت : رزونانسی که باس دقیق و کنترل شده یک سیستم در یک اتاق ایجاد میکند فشار کمتری به گوش شنونده وارد میکند نسبت به وقتی که باس سیستم کنترل نشده باشد و در اتاق رزونانس کند. شاید بتوان اتاق را هم یک پارامتر سری درنظر گرفت. سورس صدا دیجیتال بود اما Accuphase تا حد زیادی حس دیجیتال بودن را در سیستم حذف میکرد البته معتقدم دیجیتال هیچ وقت صدای آنالوگ را نخواهد داشت البته با تجربه ای که تا حالا داشتم اینگونه بود. دیجیتال بیشتر در ناحیه وسط و بالا اثر خود را نشان میدهد اما Accuphase صدا را بسیار خوب در این دو ناحیه رندر میکرد و بافت صدا تا حد خوبی از حالت دیجیتال فاصله گرفته بود. صدا شاخص Solid و Robust را با خود داشت و در فرکانسهای بالا ضعفی از خود در شنیدن دراز مدت نشان نمیداد هرچند ناحیه بالا نیاز به Purity بیشتری داشت. شاید Tweeter این بلندگو نیاز به Purity بیشتری داشت شایدهم سیستم نیاز به Tune (درست گراند کردن سیستم و استفاده از یک Power Cleaner (از نوع AC Generator) خوب برای طبقات کم توان مانند Transport ، DAC ، Pre و Crossover بهمراه Power Cord خوب و کابلهای بهتر هم Speaker Cable و هم IC برای همه طبقات) داشت. دینامیک رنج این بلندگو نیز عالی بود به این معنی که هم در ولوم های پایین صدا خوب بود و هم در ولوم های متوسط و بالا. صدا باید در ولوم پایین Solid و Full Harmonic باشد و این بلندگو این مساله را بخوبی رعایت میکرد. آقای خرمی اشاره داشتند به اینکه در فکر یک محیط آکوستیکی بهتر هستند و میگفتند دموی تنها یک سیستم در اتاق ایده ال مشکل نیست اما دموی چند تا سیستم با یک اتاق کار آسانی نیست. باید از آقای خرمی تشکر کنم هم بخاطر دموی خوبی که برایمان گذاشتند و هم از بابت پذیرایی بسیار عالی.

Accuphase Electronics

B&W Prestige Nautilus Speaker

Tehran

Iran

Khalij hifi showroom

Read More

Shanling T-100

چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۵
/ / /

 shanling.jpg

این CD Player از کمپانی Shanling بوده و یکی از بهترین انتخابها در محدوده قیمت زیر 5 هزار دلار هست. سعی دارم کامپوننت هایی که هم صدای خوبی دارند و هم قیمت مناسبی را در سایت معرفی کنم چرا که اقتصاد اصل مهم زندگی است. نگاهی به Google بیندازید تا لینکهای مرتبط را بیابید. شرکت Shanling یک شرکت تولید کننده محصولات های-فای بوده که در چین فعالیت دارد اما بر خلاف تصور و نگاه بیشتر اشخاص به محصولات چینی از کیفیت بالایی برخوردار است. تا آنجایی که من میدانم نه تنها از نظر ساخت بسیار عالی است از نظر طراحی نیز در رده بالایی قرار میگیرد و قیمت تمامی کامپوننت های آن به نسبت صدایشان خوب و در بعضی موارد مانند T100 بی نظیر است. این CD Player را بارها با سیستمهای مختلف شنیده ام و تقریبا میتوانم در مورد صدایش Review بنویسم. این سورس هم خروجی Tube دارد و هم خروجی معمولی بدون طبقه لامپ و من استفاده از طبقه Tube را پیشنهاد میکنم. هم 16 بیت را میخواند و هم HDCD را ، ساخت فوق العاده ای دارد ، Transport خوبی داشته و در خواندن سی دی های کپی دچار مشکل نمیشود. باید بگم همیشه استفاده از Tube را در Upstream دوست داشتم چرا که صدای دیجیتال را بهتر است با یک طبقه Tube در DAC یا Pre شنید و این خصوصیت در T-100 وجود دارد. صدای T100 در مقایسه با قیمتش گران میباشد ، منظورم از گران بودن میزان کنترل صدا ، عدم حالت پراکنده و مهمتر از همه سکوتی است که در پس زمینه صدا برقرار میباشد. صدایی که در آن هم Macro Dynamic خوب دارید و هم Micro dynamic خوب. صدای T-100 شاخص لامپ را دارد اما در مقایسه از Neutrality خوبی بهره مند است و بدون از دست دادن ریتم و دینامیک صدایی نرم با Texture خوب در ناحیه وسط دارد. در فرکانسهای پایین مشکلی نداشته اما با خروجی Tube گسترش سورس های گران Solid را ندارد اما اگر سیستم شما گسترش ناحیه پایین آن خیلی زیاد نباشد مشکلی وجود نخواهد داشت (میتوانید در صورت گسترش زیاد خروجی Solid آنرا امتحان کنید). در ناحیه بالا Sweet و خوب است و در ناحیه وسط بیشترین حرف را برای گفتن دارد ، صدایی warm ، rich و sweet ، Open که خوش صدایی Tube را در کنار Dynamic و Neutrality خوب به شما عرضه میکند. Soundstage خوبی داشته و صدا اصلا حالت فوروارد ندارد و شنونده میتواند براحتی صدای آنرا در دراز مدت بشنود. اگر به مشخصات آن نگاه کنید متوجه میشوید شباهت زیادی به CD Player معروف Musical Fidelity NuVista دارد. مجلات زیادی در مورد آن Review نوشتند و شرکت هایی هم آنرا Modify کردند. Modify کردن به این معنی است که این کامپوننت طراحی بسیار خوبی داشته و در صورت استفاده از قطعات گران تر صدایی بهتر میدهد و میتوان با تغییر بعضی از قطعات به صدایی بسیار گران در مقایسه با قیمت تمام شده رسید و تنها کامپوننت هایی Modify میشوند که پتانسیل بالایی دارند. این سورس نیاز به حداقل 200 ساعت کار دارد تا به حالت پایدار برسد. در ایران قیمتی معادل 1800 دلار داشته و از طریق نمایندگی آن در ایران قابل تهیه میباشد.

Read More

تحلیل کابل Choseal

سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵
/ / /
Comments Closed

میشه گفت این review بیشتر یک مقایسه هست تا تحلیل کامل کابل Choseal مدل BB-5605.

سیستمی که کابل در آن تست شد سیستم خودم بود.

کابلهایی که قبلا از آنها استفاده کردم عبارت بودند از :

Accuphase Interconnect 1.0m – 150$

Transparent Cable Link 1.0m – 300$

Van Den Hul The Second 0.6m – 220$

کابل Choseal یک متر طول داشت و به رنگ مشکی بود. یک نویز گیر هم وسط کابل تعبیه شده بود و در یک بسته بندی خوب قرار داشت. قیمت کابل 110 دلار و ساخت کشور چین بود. چین در بازار های فای هم وارد شده و فعالیت های خوبی داشته. قبل از این کابل سری محصولات شانلینگ رو شنیده بودم که هر کدوم در در کلاس قیمتی خودش خوب بود بخصوص مدل T100 از سری سورس دیجیتال.

کابل رو به سورس Accuphase DP-55v و آمپلی فایر Krell -300il وصل کردم . در اولین برخورد صدا آروم بود و من با خطایی در صدا مواجه نشدم و صدا حالت کنترل نشده و از دست رفته نداشت. برام جالب بود چون اکثر کابلهای ارزان تو سیستم Full range بدون خطا صدا رو منتقل نمیکنند. اسپیکر Dynaudio به upstream حساس هست و براحتی اشکالات صدا رو نشون میده در نتیجه حس کردم باید کابل خوبی باشه. طبق تجربه قبلی باید کابل یه 200 ساعتی تو سیستم میموند تا دوره اولیه اش طی بشه اما صدا خیلی سریع بعد 24 ساعت به یک حالت پایدار رسید. حدس میزنم این کابل در کمپانی Warm up شده باشه چرا که صدا از لحاظ هارمونیکی تقریبا کامل بود و بافت صدا مشکلی نداشت.

همانطور که گفتم نوشته های زیر یک تحلیل کامل نیست بلکه بیشتر یک مقایسه هست چرا که نه سیستم من رفرنس هست و نه کابلهای قبلی مورد آزمایشم رفرنس بودند. اما با توجه به آشنا بودن گوش خودم با سیستم و تجربه های قبلی سعی کردم اثر کابل رو روی صدا مشخص کنم.

کابلی که الان از اون استفاده میکنم کابل Van Den Hul مدل The Second هست که تماما از کربن ساخته شده و کابل مورد تست و کابل Transparent هر دو از مس خالص OFC ساخته شده اند. کابل Accuphase هم گرچه قیمتی بالاتر از Choseal داشت اما حتی در کلاس صدای Choseal هم نبود.

اما مقایسه VDH و Choseal :

در نگاه اول بیشترین تفاوت برمیگشت به مساله Neutrality که کابل Choseal هم Neutral تر بود و هم گسترش فرکانسی بیشتری داشت. صدا هم در ناحیه پایین گسترش و کنترل بیشتری داشت و هم در ناحیه بالا گسترش یافته تر بود. اصولا کابلهای کربنی و هایبرید در مقایسه با کابلهای مسی و نقره ای پهنای باند کمتری دارند و صدا محدود تر شنیده میشود. مساله بعدی تصویر صدا Soundstage بود که عمق و ابعاد صدای Choseal بیشتر از VDH بود. فضای ساخته شده حجم بیشتری داشت و در این فضا استرینگ های صدا تمرکز و Focus بیشتری داشتند. صدا با Choseal حالت Sharp تر و متمرکزتری داشت اما صدای VDH حالت Round تر و غیر متمرکزتری داشت. این حالت در مقایسه Solidstate و Tube هم وجود دارد و سیستمهای Solid بخاطر سرعت بیشتر صدای Sharp تری دارند و Tube ها حالت Round تر و Sweet تر. با اینکه دقت بیشتر با سرعت بیشتر رابطه داره اما خیلی ها صدای Round تر رو بیشتر دوست دارند. شاخص مهم دیگه پاسخ فاز کابل در حوزه فرکانس هست که روی مشخصه صدا در Stage تاثیر میگذاره و اگه این مشخصه خطی نباشه صدا حالت طبیعی خودش رو از دست میده. هر چقدر طول کابل بیشتر باشد حتی بدون جبران ساز مساله پاسخ فاز مهم تر میشه چرا که با افزایش طول کابل میزان اثر سلفی و خازنی کابل بیشتر میشه. بعضی کمپانی ها از جبران ساز استفاده میکنند تا این اثر سلفی و خازنی رو کم کنند اما بیشتر مواقع پاسخ فاز سیستم تغییر میکنه و صدا یه جورایی از حالت طبیعی فاصله میگیره. من جبران سازها رو دوست ندارم و فکر میکنم استفاده کردن از حداقل طول کابل بهترین راه حل هست. خوشبختانه کابل Choseal از جبران ساز استفاده نکرده و شکل صدا حالت طبیعی داشت. صدای سیستم از سکوت بیشتری برخوردار و نویز زمینه کمتر بود. شاید نویزگیر و شاید هم شیلد مناسب عامل این مساله بود. صدا نسبت به VDH وزن بیشتری داشت و در مجموع بخاطر گسترش بیشتر انرژی بیشتری منتقل میشد. وضوح صدا و توزیع انرژی در نواحی فرکانسی بهتر بود و جزئیات بیشتری از صدا بگوش میرسید. وضوح و گسترش بیشتر با کنترل خوب صدا و عدم بیرون زدگی و نا آرامی همراه بود. خیلی از مواقع یک کامپوننت بشما وضوح و گسترش فرکانسی بیشتری میده تا جزئیات رو بهتر بشنوید اما اون آرامش لازم در صدا رو بشما نمیده. کابل Choseal حالت Forward و تیز نداشت. صدا در ناحیه پایین شفاف تر و کنترل شده تر بود و صدا در ضربات Bass فوروارد نمیشد. انرژی صدا در ناحیه باس بیشتر شده بود اما بخاطر توزیع درست، صدا راحت بگوش میرسید اما کابل VDH در این قسمت کمی مشکل داشت، هم وضوح کمتری داشت و هم تا حدی حالت Boom در ناحیه پایین داشت. صدا در ناحیه بالا با Choseal از فضای بهتری برخوردار بود و در عین گسترش اصلا grain نداشت و صدا راحت و airy پخش میشد. رکورد خوب، بهتر و رکورد بد بدتر پخش میشد و صدا سانسور نمیشد اما VDH حساسیت کمتری داشت و در ناحیه بالا Roll off تر بود. در مورد کاراکتر داشتن صدا که مربوط به ساخت یک کامپوننت میشه باید گفت کابل چینی اصلا حالت Cheap نداشت و کاراکتری رو به صدا اضافه نمیکرد و حالتی تمیز و خالی از اعوجاج Distortion داشت.

اما مساله مهمی که گوش من به اون حساس هست بافت Texture صداست در ناحیه وسط و بالا. کابلها میتونند تاثیر زیادی در این بخش داشته باشند. هر چقدر یک کامپوننت Musical تر باشه بافت صدای نرم تر و بهتری داره و در دراز مدت گوش رو خسته نمیکنه. قضاوت در این مورد تو سیستم من کمی مشکل هست چرا که من هم از سورس دیجیتال استفاده میکنم و هم سیستم کاملا Neutral ندارم. مساله Texture صدا به سازگاری هم بستگی داره و ممکنه یک کابل در یک سیستم باعث بشه صدا بسمت بهتری بره و در یک سیستم دیگه بسمت بدتر. در این مورد مقایسه دو کابل به سیستم وابسته میشه. کابل VDH در سیستم من بافت صدای بهتری داشت و صدا در ناحیه وسط حالت Sweet تری داشت. کابلهای کربنی با سورس های دیجیتال و آمپلی فایر Solidstate بهتر جواب میدهند ولی ممکنه در سیستمهای آنالوگ مبتنی بر لامپ خوب جواب ندهند. اینها بیشتر وابسته به مساله Matching هست و اکثر Audiophile ها برای Tune کردن و Setup نهایی از کابلها استفاده میکنند تا به یک صدای بالانس و خوب برسند. بعضی کمپانی های سازنده کابل هم برای مدلهای Solid و Tube هرکدام پیشنهادهای خاصی دارند. در هر حال صدای VDH بافت بهتری داشت و صدا رو از این جهت بهتر Render میکرد. نکته آخر مساله Timing صدا بود که هر دو کابل خوب جواب دادند و خطایی نداشتند فقط کمی در Complex music صدای Choseal راحت تر پخش میشد.

نتیجه اینکه Choseal خطایی در صدا نداره و از نظر قیمتی در مقایسه با سایر کابلها عالیست. بنظر میرسه چین میخواد قیمتها رو به یک سوم کاهش بده.

با تشکر از آقای امیدوار و همکاری صمیمانه ایشان.

Read More