Author Archives

مساله افزایش قیمت ها

یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۶
/ / /
Comments Closed

چند تا از دوستان اخیرا طی تماسهایی که با من داشتند مطلبی رو به من منتقل کردند مبنی بر افزایش قیمت های برخی از کامپوننت ها . این دوستان اشاره داشتند به اینکه تحلیل های این سایت باعث میشه برخی از Dealer ها در ایران قیمت ها رو بالاتر از حد معمول اعلام کنند و این مساله برای Audiophile ها در ایران مساله خوشایندی نیست. راستش من کمی تعجب کردم و کمی هم پیگیر ماجرا شدم اما به نتیجه ای نرسیدم. اینکه چقدر این مساله واقعیت داره هنوز برای خود من هم کاملا مشخص نیست اما به هر حال اگر یک درصد هم این احتمال وجود داشته باشه من واقعا متاسف میشم که نوشته ها بخواد تغییر قیمت ایجاد کنه. نمیدونم چه باید کرد و هنوز خیلی به این مساله فکر نکردم اما امیدوارم چنین مشکلی بوجود نیاد.

اگر شما اطلاعاتی دارید که میتونه کمک کنه و اگر پیشنهادی دارید با من در میان بگذارید. خوشحال میشم نظرات شما رو بشنوم. Amir @  hifi.  ir

در مورد سایت من دلم میخواست تاثیر اون همیشه از هر جهت مثبت باشه و بیان تجربه ها کمکی باشه به کاربران اما اگر ببینیم سایت بجای تغییر مثبت ایجاد کردن مشکلاتی رو برای دوستان به همراه داشته باشه یه فکری به حالش میکنم.

مرسی از دوستانی که منو در جریان مسائل پیش آمده قرار میدهند.

Read More

یک دمو از بلندگوی منگر MANGER

جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
/ / /
Comments Closed
msw.jpg

قبل از هر چیز باید بخاطر دیر شدن این تحلیل از دوستان عذر خواهی کنم. راستش باید اول مفهوم مینی مالیست رو مینوشتم بعد این تحلیل رو اما چون بحث مینی مالیست طولانی و مفصل شد نتوانستم شرح این دمو رو زودتر از امروز برای شما بنویسم. به هر حال من هم گرفتاریها و محدودیت هایی دارم که مهمترین اونها نداشتن حوصله برای تایپ مطالب هست. همین الان کلی مطلب برای نوشتم دارم که بخاطر تایپ هنوز وارد سایت نشده است.

اول لازمه از آوین آوا تشکر کنم هم بخاطر این دموی خوب و هم اینکه در آوین آوا همیشه امکان تست و شنیدن هست چرا که ارزش تحلیل خواندن بدون تجربه شنیدن صدا تقریبا صفر و گاهی هم منفی است (چون گاهی اوقات تحلیل خواندن بدون شنیدن صدا باعث ایجاد یک تصور غلط میگردد). با تجربه صدا تصور ما از کامپوننت ها به یک حالت متعادل و منطقی میرسد در حالی که خواندن تحلیل های مجلات و حتی شنیدن حرف های اکبری هرگز نمی تواند بدون تجربه شنیداری ، شخص را به یک وضعیت خوب هدایت کند. من مینویسم نه برای تاثیر گذاشتن بر شما و یا بازار بلکه تنها به این دلیل که دوست دارم تجربیاتم را با شما به اشتراک بگذارم و نوشته هایم کمکی باشد تا خود شما مستقلا بتوانید سلیقه خود را بشناسید و بهتر در این مسیر حرکت کنید بدون اینکه ذهنتان اسیر ترفندهای بازار های فای شود.

قبلا هم گفتم تشریح صدای منگر برای کسی که آنرا نشنیده کار خیلی منطقی نیست و من پیشنهاد میکنم اول این صدا را بشنوید و بعد نوشته ام را بخوانید. آوین آوا از نگاه من تقریبا تنها شرکتی است در ایران که یک روال خاص را در پیش گرفته است. دلیل این مساله به کامپوننتهایی بر میگردد که توسط این شرکت وارد ایران میشود. بیشتر کامپوننت هایی که وارد ایران میشود رابطه خیلی مشهودی با ستاره های مجلات دارند. مثلا به Products of Year مجلات Stereophile و TAS و Hifi News که دقت کنید میبینید تقریبا برندهایی که وارد ایران میشود از بین آنها انتخاب میشود. واقعا قصد تبلیغ برای آوین آوا را ندارم و میدانم ممکن است خیلی از شما صدای منگر را بشنوید و آنرا خیلی با سلیقه خود جور نبینید اما حرف من اینست این مساله کار آوین آوا را مشکل میکند چرا که بیشتر ما دلمان میخواهد کامپوننتی داشته باشیم که همه مجلات به آن 200 تا ستاره داده باشند. برای همین مساله من دلم میخواهد کمی نگاه ها به این سمت جلب شود تا من و شما بیشتر به ارزش کاری که در حال انجام است توجه کنیم. مثلا برند ASR جزو برندهایی بود که من خیلی دوست داشتم به ایران بیاد و این کار رو آوین آوا انجام داد. ASR نتیجه پیشنهاد من بود و تحقیق توسط آوین آوا اما کار مهمتر رو آوین آوا انجام داد چرا که پذیرفتن چنین ریسکی در بازاری که بیشتر اشخاص بدنبال حرف مجلات میروند تا حس شنیداری خودشون کار سختی است. ASR از نظر من نه فقط جزو برندهای خوب که جزو چند کامپوننت با ارزش در کل دنیای های فای هست. من امیدوارم شنوندگان بجای مجله خوندن صدا بشنوند تا اگر شرکتی مثل آوین آوا خواست یک حرکت خوب بکنه در طی مسیرش با موانعی که خود ما میسازیم (مثل تکیه به حرف مجلات) مواجه نشه.

سیستم دمو به شرح زیر بود :

Analog Source:
Amazon 2
Tonarm Morch DP-6
Cartridge Lyra Dorian
PS Trigon Advance

Amplifier:
Shanling Integrated Amplifier 40MKII

 

Loudspeaker:
Manger SideKick & SubSonic

 

Cable:
Hidiamond

قبلا در خانه دکتر کیهانی عزیز یک تحلیل مفصل از مدل 103 منگر نوشته بودم و به شاخص های صدای منگر پرداخته بودم. بیشترین شاخص صدای منگر وضوح بالا ، حس نزدیکی به چشمه صدا ، تصویر PinPoint و شارپ ، سرعت در رندر کردن event ها و حالتی Live و Start Stop های سریع و دقیق بود. صدایی بدون حالت پف Bloat ، با حالتی خالص ، با جزئیات زیاد و Clean . صدا در یک Setup ناسازگار بسمت Analytical و آزار دهنده میره اما در یک Setup خوب پاسخ خوبی داره هر چند مساله Texture صدا در این بلندگو تا حد زیادی به Upstream حساس هست و برای شنیدن طولانی مدت نیاز به یک Upstream خوب و Match دارید. بلندگوهایی که خیلی حالت سریع و Revealing دارند بسیار به Upstream حساس میباشند و حتی باید در انتخاب Power Cord هم دقت نمود. حتما باید صدا را با هولوپروفیل منگر بشنوید چرا که در این حالت Listening Fatigue کمتر و احساس Relax در صدا بیشتر هست. یکی از Audiophile های حرفه ای در بلژیک مدل 103 رو با آمپلی فایر Spectral 360 جمع کرده بود و به صدای دلخواهش رسیده بود. البته کاملا مدل 103 رو خودش Modify کرده بود و در کراس آور و Box تغییراتی داده بود. منگر در مقایسه با بلندگوهای درایوری خوب محدودیت هایی هم دارد که قبلا به آنها اشاره کردم مانند Openness کمتر ، Paralell Processing ضعیفتر در موسیقی های Complex و Texture کمی ناهموار تر و احساس Relax کمتر. نظر بیشتر دوستان در مورد صدای منگر با شنیدن صدای منگر و ASR تغییر کرده بود و این مساله نشون میده منگر در یک Setup سازگار Match صدای خوبی داره. من صدای این کامپوننت رو دوست دارم و پیشنهاد میکنم شما هم بشنوید و نمیدونم بر روی شما چه تاثیری خواهد داشت.

با توجه به قیمت این سیستم من فکر نمیکنم سیستمی در این کلاس قیمتی چنین Accuracy رو در صدا به شما بده و فکر میکنم Sidekick در مقایسه با بلندگوهای هم قیمتش کامپوننت بسیار با ارزشی هست به این شرط که شما جنس صدای اون رو دوست داشته باشید. اگر خیلی دنبال موسیقی های شلوغ و پر سروصدا نباشید SideKick با یک سورس آنالوگ خوب و یک Integrated خوب Solid و کابلهای کوتاه کربنی صدایی خوب به شما خواهد داد.

نزدیکی صدای این Setup بخاطر حالت مینی مال داشتن برای من خیلی لذت بخش بود و Presence صدا حس خیلی خوبی به شنونده منتقل میکرد. یک موسیقی Vocal غیر شلوغ با یک ساز Solo بگذارید ببینید آیا موسیقی بیش از این هم در خانه شما به شما نزدیک خواهد شد یا نه ؟ (البته با در نظر گرفتن معیار قیمت). به هر حال تجربه این صدا برای من خیلی جالب بود و دوست دارم اگر شما هم همین صدا را شنیدید در قسمت نظرات به من نگاهتون رو منتقل کنید.

* توضیح اینکه در شکل بالا شما بجای آمپلی فایر 40MKII آمپلی فایر STP 80 را ملاحظه میکنید.

Read More

آلبوم آستان جانان

چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۶
/ / /
janan.jpg

آستان جانان اثر استاد محمد رضا شجریان با آهنگسازی و سنتور نوازی پرویز مشکاتیان و تنبک نوازی ناصر فرهنگ فر هست. این آلبوم در دستگاه بیات ترک اجرا شده و از نگاه من یکی از دوست داشتی ترین کارهایی است که در زمینه موسیقی سنتی اجرا شده است. شجریان از نگاه من توانایی فوق العاده ای در انتقال حس یک شعر دارد و مشکاتیان هم پاسخی درخور به صدای شجریان میدهد.

موسیقی سنتی ما برای برخی بیشتر تداعی کننده غم ، افسردگی و نداشتن حس زیبای زندگی است. البته هر کس با توجه به روحیاتی که دارد طبیعتا به شکلی خاص این موسیقی را درک میکند و هر کس برداشت خودش را دارد. من برعکس این عده این حس رو ندارم و احساس خیلی خوبی نسبت به این موسیقی دارم خصوصا وقتی اشعار از ادبیات عرفانی ما انتخاب بشه و اصلا فکر نمیکنم موسیقی سنتی تداعی غم یا نا امیدی است بلکه احساس میکنم این موسیقی به بهترین شکل عرفان رو روایت میکنه.

موسیقی سنتی یک حس عمیق رو در انسان نسبت به زندگی و حقیقت اون بیدار میکنه همون حسی که مولانا در اشعارش توصیف میکنه. از نگاه مولانا انسان در یک چهارچوب مقید زندگی میکنه و دنیای به این بزرگی برای انسان بی شباهت به قفس نیست. این نوع نگاه تنها در عرفان ما نیست و همه کسانی که سرشون رو از آخور روزمرگی درآوردند و بجای بازی کردن در این عالم به حقیقت عالم توجه کردند این نگاه رو باور دارند . بقول حافظ ” آدمی در عالم خاکی نمی آيد بدست

عالمی ديگر ببايد ساخت وز نو آدمی”.

آلبوم آستان جانان همه Track هاش زیباست و تصنیف شیدایی اون زیباترین تصنیفی است که تا بحال شنیدم :

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی
دل که آیینه صافیست غباری دارد از خدا میطلبم صحبت روشن رایی
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست گشته هر گوشه چشم از غم دل دریایی

Read More

Van Den Hul The Third vs Transparent Reference Speaker Cable

شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
/ / /
Comments Closed
the-third.jpg

چه روزی بود دیروز ، منزل یکی از دوستان بودیم که یک تست جالب انجام دادیم . قبلا کابل Van Den Hul The Third رو تست کرده بودم و تحلیل آنرا اینجا نوشتم. این کابل انقلابی در سیستم من بوجود آورده بود و صدا در شاخصهایی تغییر کرده بود که هیچ کابل فلزی نتوانسته بود به اندازه The Third این تغییرات رو ایجاد کند. بهر حال کابل من خیلی در حد و اندازه های کابلهای رفرنس به حساب نمی آمد و من دوست داشتم ببینم آیا Van Den Hul The Third در مقایسه با کابلهای فلزی رفرنس هم چنین تفاوتی رو ایجاد میکنه یا نه؟

جواب مثبت بود و کابل تمام کربنی The Third تفاوت کاملا بارزی با کابل 5 هزار دلاری رفرنس Transparent داشت. باورم نمیشد که The Third به راحتی در شاخص های بسیار مهم شنیداری مانند Texture ، Naturality ، Midrange Bloom ، یکدستی صدا در نواحی مختلف فرکانسی و حالت آنالوگ داشتن کابل رفرنس Transparent رو کنار میزد. با اتصال The Third انگار یک لایه از روی صدا خصوصا در فرکانسهای وسط و بالا برداشته شد و صدا حالت کاملا راحت و طبیعی پیدا کرد. هر دو کابل قیمتی نزدیک به 5 هزار دلار دارند و Transparent جزو کابلهای ایست که در بسیاری از سیستمها بعنوان رفرنس استفاده میشه.

خیلی وقت نشد تا یک مقایسه کامل انجام بدیم و اونقدر تفاوت زیاد بود که به نظرم این کار بی فایده بود. صدای The Third اون نمک و ملاحت صدا رو بشکل کاملا طبیعی و بدون افزودن Coloration به شنونده میداد. صدای خواننده اپرا انگار باز شده بود و راحت نفس میکشید. اثری از حالت الکترونیک و edge در صدا حس نمیشد. صدا در همه نواحی فرکانسی خصوصا هنگام عبور از ناحیه پایین به بالا کاملا یک دست و آنالوگ بود و fluency فوق العاده ای داشت. Transparent تنها در ناحیه پایین گسترش بیشتری داشت و عملا حرفی برای گفتن نداشت. گاهی فکر میکنم این مجلات تنها به دنبال پول هستند چون کابلی به این نازنینی هیچ تحلیلی نداره و تنها در سال 2001 آقای کالمن یک تحلیل از این کابل نوشته بود. در دنیا تحلیل گران با Krell Evo One و dCS Scarlatti و کابلهای رفرنسی چون Kimber Select و بلندگوهایی مانند Sound Lab سیستم تست میکنند و در مورد کامپوننت ها نظر میدهند و اکبری با یک سیستم معمولی. خوشحالم نظرم در مورد The Third حتی در یک سیستم رفرنس صادق بود. کابل the Third تنها کمی به Soundstage بزرگتر و عمیقتر با Sharpness بیشتر و حالت Bloat کمتر در صدا نیاز داره اما این ایده ال ها به گوش من شاخص های hifi هست و نه Musical و این کابل جزو کامپوننتهای است که من 100 درصد پیشنهاد میکنم آنرا بشنوید.

کابل The Third برای من در مقایسه با کابلهای فلزی (که تا بحال شنیدم) تفاوت سورس آنالوگ رو با دیجیتال تداعی میکنه. صدای The Third خیلی آنالوگ ، دوست داشتنی و طبیعی بود.

سیستم دمو به شرح زیر بود :

Accuphase 80/81 Transport/DAC

Air Tight Pre Amplifier

Accuphase A-50v

Wilson MAXX

Read More

مفهوم مینیمالیست در طراحی – بخش هفتم

یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
/ / /

قبلا اشاره کردم به اینکه Specification ها و Measurement ها نمیتوانند به ما دید خوبی بدهند اما با تجربه ای که من داشتم درک مفهوم مینی مالیست کمکم کرد دلیل بسیاری از تفاوت ها رو بفهمم. بیشترین تاثیر در ک این مفهوم به این مساله برگشت که ممکنه سیستمی خیلی گران باشد اما من از صدایش لذت نبرم و بسیار محتمل است سیستمی خیلی ارزان باشد اما صدایش به گوش بنشیند. جدا از درک تاثیر آکوستیک ، Matching ، کابلها ، مساله break-in و سلیقه شنیداری درک مفهوم مینی مالیستی کمکم کرد تا نگاه بهتری به قضیه های فای داشته باشم. مفهوم مینی مالیستی یک مفهوم نسبی بوده و من اینجا نمی گویم همه سیستمهای مینی مال با همه موسیقی ها صدایی Musical دارند و همه سیستم های غیر مینی مال صدای غیر میوزیکال. ما نمیتوانیم همه مسائل را در یک جمله خلاصه کنیم و یک قانون کلی استخراج کنیم. اما میتوانیم به سیستمها از این بعد هم نگاه کنیم تا پاسخ برخی از چراها رو بگیریم. من تجربه زیادی ندارم اما آنچه تا الان فهمیدم این بود که در حالت کلی سیستم مینی مال Musical تر از سیستم غیر مینی مال هست و با پیچیده شدن یک سیستم احتمال کاهش کیفیت شاخص های Micro زیاد میشود و در عوض ممکن است شاخص های Macro بهتر شود. البته طراحان حرفه ای سعی میکنند برای از دست ندادن شاخص های میکرو تا حد ممکن با افزایش هزینه و بهتر کردن قطعات به یک نقطه خوب برسند و پیچیدگی بیشتر خیلی به لذت صدا لطمه نزند اما طراحان غیر حرفه ای فقط کار را خراب میکنند. بدترین حالت اینست که شما یک سیستم غیر مینیمال ارزان (بازار پر هست از این جور سیستمها) بخرید چون احتمال میوزیکال بودن آن خیلی خیلی پایین است مثل بلندگوی من. من یک بلندگوی 3way دارم که کابل داخلی بلند و کراس آور ارزانی داره و در مجموع یک سیستم غیر مینی مال بحساب میاد. صداش در میکرو لطافت نداره و من فکر میکنم این بلندگو بیشتر بدرد سرو صدا کردن میخوره تا لذت بردن از موسیقی . البته Dynaudio در بین بلندگوهای بازار کیفیت نسبتا خوبی داره و مثلا مدل 42 یا 52 اون انتخاب مناسبی هست اما مدل 82 به همین دلایلی که گفتم نمیتونه صدای میوزیکالی داشته باشه. در مقابل ویلسون هشت یک سیستم نسبتا غیر مینی مال هست اما صدای خیلی خوبی داره. هرچند این بلندگو در شاخص هایی مثل Immediately و Transparency حرف آخر رو نمیزنه اما من صدای این بلندگو رو بعنوان یک سیستم غیر مینی مال خیلی دوست دارم. مشکل اینجاست که هرچند ویلسون با افزایش پیچیدگی ، خوب توانسته صدا رو Musical نگه داره اما در مقابل برای این بلندگو داره سی هزار دلار میگیره. یعنی میشه سیستم رو بدون کاهش خیلی محسوس میوزیکالیتی تا حدی پیچیده کرد اما قیمت افزایش خیلی صعودی خواهد داشت. من به مساله انواع موسیقی قبلا اشاره کردم و اینکه اگر یک موسیقی بیشتر حالت هیجانی و سرو صدا کردن داشته باشه حتما با سیستمهای غیر مینی مال جواب بهتری میده مثلا موسیقی متال رو نمیشه با یک SET و بلندگوی Single Driver شنید و باید اونرو در یک سیستم 3way با آمپلی فایرهای پرتوان Solidstate بشنویم. چون یکی از دلایل پیچیده تر شدن سیستمها مساله موسیقی های جدید با دینامیک بیشتر بود باید همواره در نظر داشته باشیم یک طراح نمیتواند همه شاخص ها رو با هم در حد خیلی خوبی نگه داره و حداقل این کار در قیمت های متوسط و معقول اصلا ممکن نیست. پس بهتره ما در انتخاب ببینیم چه موسیقی هایی دوست داریم و بعد بر اساس اون انتخاب کنیم . اگر شما یک بلندگوی 4way با Solidstate مثلا 500 واتی میگیرید نباید انتظار داشته باشید هم متال عالی پخش بشه و هم Vocal یک موسیقی آرام و حسی. باید این انتظار رو داشته باشید که خونه دوستتون که یکی سیستم مینی مال و ارزان داره صدای Midrange دوست داشتنی تر پخش بشه.

برای اینکه بیشتر در جریان نگاه من قرار بگیرید بد نیست تجربه هایی که موجب شد من به این نگاه برسم رو برای شما شرح بدهم. اول اینکه من در خانه یک ضبط سونی بسیار کوچک دارم که یک طبقه تقویت ترانزیستوری Class A داره با دو تا درایور ساده و تقریبا طول مسیر سیگنال از نوار Tape تا بلندگو کمتر از 15 سانتی متر هست. Tape در مقایسه با دیجیتال مینی مال بوده و این سیستم در حالت کاملا مینی مال صدا رو پخش میکنه. باور کنید من صدای شجریان رو در این ضبط به گونه ای میشنوم که میشه گفت حتی در سیستمهای خیلی خیلی گران هم نشنیدم. طبیعتا این سیستم نه گسترش فرکانسی بالایی داره و نه ماکرو دینامیک بالایی اما vocal رو خیلی شنیدنی پخش میکنه. خونه یکی از دوستان بسیار خوبم جناب مهندس پوینده یک تست جالب گرفته شد که نشان میداد آمپلی فایر 600 واتی 200 کیلویی Solidstate واقعا نمیتونست Presence و لطافت Midrange یک آمپلی فایر لامپی رو داشته باشه.باز در خانه همین دوست ایشان سورس دیجیتال رو بدون استفاده از Pre مستقیما به Power وصل کردند که انگار صدا یک پله به ما نزدیکتر شد و شفافیت افزایش یافت. خودم در خانه بارها این تست ها رو انجام دادم مثلا کابل ها رو کوتاه میکردم ، سورس رو به پاور Direct میکردم و … یه تجربه جالب دیگه صدای هدفون گوشی زیمنس من بود. من یک گوشی به نام SL45 داشتم که mp3 پخش میکرد و من تقریبا اونرو زمانی خریدم که NAD داشتم با Dynaudio . باورم نمیشد چرا صدای این گوشی 200 هزار تومنی از صدای سیستم من شنیدنی تر هست. فقط هزینه کابل بلندگوی مانستر من 150 هزار تومن بود و این مساله واقعا آزارم میداد. گاهی فکر میکردم نکنه های فای یک دروغ بزرگ هست ، گاهی هم فکر میکردم شاید اگر 100 میلیون داشتم مشکل حل میشد. اما اون زمان نمیتونستم بفهمم چرا و بدترین چیز اینه که آدم در یک برزخ گیر کنه و نفهمه چرا؟!

تجربه دیگه صدای Manger Sidekick بود که خیلی برام جالب بود و تحلیل اونرو بزودی در سایت میگذارم. منگر یک مدل خیلی ساده و کوچک داره بنام SideKick که خیلی مینی مال هست. یک کراس آور خیلی ساده (فیلتر بالاگذر) با کابل داخلی کمتر از 10 سانتی متر و تنها یک درایور. صدا با سورس آنالوگ و یک Integrated با توان پایین دمو شد. Integrated ها در مقایسه با Pre Power و یک کابل واسط در حالت کلی مینی مال تر هستند و توان کمتر اونها باعث میشه طبقات کمتری داشته باشند و در مجموع مینی مال تر هستند (یکی از دلایل علاقه من به ASR هم همین مساله Integrated بودن هست که همه تحلیلگران میگویند Presence و Texture صدای این آمپلی فایر فوق العاده هست و Presence جزو شاخص هایی است که در حالت مینی مال حفظ میشود) . صدای Sidekick با سورس آنالوگ به گوش من خیلی جالب بود و من احساس میکردم این سیستم تنها به یک کابل کوتاه حداکثر 1.5 متری نیاز داره نه چیزی بیشتر. طول کابل کمتر هم یعنی مینی مال تر بودن و من اعتقاد خیلی زیادی دارم به اینکه تحت هر شرایط طول کابل باید زیر 1.5 متر (برای آمپلی فایر Stereo) و زیر یک متر برای Monoblock انتخاب بشه. من دوست دارم از این بحث چند نتیجه بگیرم. یکی اینکه گول سروصداها و تبلیغات رو نخوریم و وقتی شنیدیم بلندگویی 500 کیلو وزنش هست 2 متر ارتفاع داره و 10 تا درایور جا نخوریم چون صدای خوب ربطی به این چیزها نداره. برای انتخاب اول ببینیم چه موسیقی گوش میدیم و بدونیم هر طراح محدودیت هایی داره و انتظار نداشته باشیم سیستمی وجود داشته باشه که همه نوع موسیقی رو در بهترین حالت پخش کنه. سعی کنیم بیشتر در جهت کوتاه کردن و سادگی حرکت کنیم تا بزرگی و پیچیدگی. اگر یک بلندگوی 2way برای اتاق ما مناسبه به سمت 3way نرویم. خصوصا در قیمت های متوسط و پایین سعی کنیم تا حد ممکن سیستم رو مینی مال جمع کنیم و تنها در قیمت های بالا بسمت غیر مینی مال حرکت کنیم البته با دقت زیاد و شنیدن صدا و در نظر گرفتن همه پارامترها. در نهایت تنها یک جمله هست که فکر میکنم صد در صد درسته و میشه به عنوان قانون اون رو بپذیریم ، اینکه تنها ملاک ارزش گذاری برای سیستم ها احساس ماست نه چیز دیگه و ارزش یک سیستم تنها و تنها به میزان رضایت شنیداری من از اون برمیگرده و نه چیز دیگه. راستی یادم رفت بگم سه شرکت خیلی به این مفهوم اهمیت میدهند یکی 47 Lab و دیگری AudioNote و دیگری Pass Lab .طراح شرکت Pass Lab یکی از طراحانی هست که اعتقاد زیادی به مساله مینی مالیستی داره و اینجا گفتگویی با Stereophile داشته (حتما بخونیدش).
لینک های زیر شاید براتون مفید باشه :

http://www.high-endaudio.com/ (حتما بخوانید)

http://www.passlabs.com/

http://en.wikipedia.org/wiki/Minimalism

Read More

مفهوم مینیمالیست در طراحی – بخش ششم

شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶
/ / /

تا الان اینگونه نتیجه گیری کردم که هر طراح بر اساس تجربه ای که دارد درکی از رابطه بین دو فضای شنیداری و ریاضی دارد. برخی از طراحان (مانند Pass Lab ، 47 Lab ، Spectral ، Solaja Audio ، تا حدی BAT) اعتقاد دارند برای اینکه شاخصهای مهم شنیداری دست نخورده بماند و ما بیشترین لذت را از صدا ببریم باید طول مسیر سیگنال را تا حد امکان کوتاه نگه داریم و مدارات واسط حداکثر سادگی را داشته باشند. به این نگاه Minimalism و به این افراد Minimalist در Audio Design میگویند. Minimalist ها اعتقاد دارند اون حس و حال موسیقی که مایه لذت شنیداری انسان میشود در سیستمهای پیچیده Complex از بین میرود و کوتاه تر کردن و ساده تر کردن مدارات بهترین راه حل برای به حداکثر رساندن Musicality یک سیستم هست. شاید این جملات را شنیده باشید:

>> Less is More

>> Only The Simplest Can Accommodate The Most Complex

>> The theory or practice in art or design of using the fewest and simplest elements to achieve the greatest effect

یکی از شاخص های بررسی یک سیستم نگاه کردن به آن از بعد میزان پیچیدگی است. یعنی ما میتوانیم پارامتری بنام سادگی تعریف کنیم که هر سیستمی را در مقایسه با دیگری از این بعد بسنجیم. سیستم ها نسبت به هم در طراحی ساده تر یا پیجیده ترند. مثلا مدارات ترانزیستوری با توان بالا از بیش از 8 طبقه مدار استفاده میکنند اما مدارات لامپی تنها از 2 یا 3 طبقه. بنابراین یک آمپلی فایر لامپی مدار ساده تری نسبت به یک آمپلی فایر ترانزیستوری دارد. هر چقدر تعداد طبقات کمتر و سیگنال صدا تا رسیدن به گوش ما مسیر کوتاه تری را طی کند میگوییم سیستم Minimal تر است. طراحی یک سیستم بشکل مینی مال مزایا و نیز محدودیت هایی دارد همانطور که با پیچیده تر شدن سیستم پارامترهایی بهتر و پارامترهایی هم بدتر میشود و ما همیشه در ازای بدست آوردن ممکن است چیزی را از دست بدهیم. مثلا وقتی یک بلندگوی Single درایور به ما یک Ambience Field پیوسته میدهد اما گسترش فرکانسی آن محدود هست ما سعی میکنیم با چند درایوری کردن و 3way کردن بلندگو گسترش فرکانسی را افزایش دهیم اما در عوض Coherency را به نسبتی از دست میدهیم. شما نمیتوانید همه پارامترها را با هم بهتر کنید و این کار حتی با افزایش خیلی زیاد هزینه هم کاملا تحقق پیدا نمیکند. مثلا من فکر نمیکنم در دنیا یک SolidState Power Amplifier بالای 500 وات توان باشد که Immediately یک آمپلی فایر لامپی SET با توان 8 وات را داشته باشد. از نظر من محال هست حتی اگر قیمت تمام شده آمپلی فایر 500 واتی بالای 100 هزار دلار باشد این آمپلی فایر هم گسترش ، ریتم و دینامیک یک Solidstate خوب را داشته باشد و هم Immediately ، Presence و Texture آمپلی فایر لامپی را. عمر های فای من به گذشته قد نمیدهد که بدانم چه اتفاقاتی افتاد و چرا طراحی سیستمها بیشتر بسمت Complex رفت اما حدس من به دو چیز برمیگردد. یکی اینکه سیاستهای حرکت های فای در دنیا تابع بازار (منظورم جایگزینی ایده ال گرایی با افزایش سود هست) بوده تا ایده ال گرایی انسان و دوم متنوع شدن انواع موسیقی و استرینگهای صداست. البته میشه دلیل سومی هم مبنی بر عدم صلاحیت شرکتهای های فای آورد که این مقوله سوم تا حدی در مقوله اول میگنجد. در ابتدا همه چیز ساده بود یک سورس آنالوگ و یک بلندگوی هورن. بعد کم کم پیچیدگی شروع شد. آنالوگ شد دیجیتال و سیگنال دو مسیر به مسیر حرکتش اضافه شد یکی مسیر تبدیل به دیجیتال AD و دومی مسیر دیجیتال به آنالوگ DA که این افزایش مسیر کیفیت سیگنال رو کاهش داد و من با تجربه ای که تاکنون داشتم فکر میکنم دیجیتال یکی از غلط های بزرگی بود که صنعت های فای توسط سونی و فیلیپس کرد. من سی دی Audio رو در دستگاه 50 هزار دلاری dCS Scarlatti شنیدم و فکر میکنم dCS در بالاترین حد ممکن دقت صدا رو پخش میکرد اما صدا شاخص دیجیتال داشت و از آنالوگ فاصله داشت. خب الان دیجیتال شده SACD و DVD-A اما هنوز هم بسیاری شنوندگان حرفه ای معتقدند Reality صدای آنالوگ رو هیج CD دیجیتالی نداره. بلندگوها از حالت Single Driver بسمت چند درایوری رفتند و مساله کراس آور و طولانی شدن طول کابل متصل به درایور پیش آمد. آیا بلندگوهای بزرگ و 4Way همه مشکلات رو حل کردند؟ از نظر من نه و در بسیاری از مواقع این بلندگوها خیلی چیزهای خوب رو از صدا کم کردند. مدارات ترانزیستوری با توانهای بالا و تعداد طبقات زیاد ترانزیستور جای لامپ رو گرفتند اما هنوز هم نتوانستند در همه شاخص ها به لامپ برسند و حتی در قیمت های خیلی بالا خیلی راحت ما Bloom صدای یک SET ارزان رو به یک آمپلی فایر Solid صد هزار دلاری ترجیح میدهیم. وقتی دیجیتال پیشرفت کرد کم کم پردازشهای دیجیتال مانند Upsampling و الگوریتمهای ریاضی خاص در DSP ها مورد توجه قرار گرفتند و مسیر سیگنال پیچیده تر از قبل شد. رابرت هارلی در تحلیل سورس دیجیتال Esoteric مینویسه با استفاده از فیلترهای دیجیتال شاخص هایی خوب و شاخص هایی هم مانند Presence بدتر میشه. کمپانی هایی مثل AudioNote ، Zanden ، 47 Lab و Goldmund اعتقاد دارند تا حد ممکن باید از پیچیدگی و پردازش اضافی پرهیز بشه خصوصا وقتی نخواهیم خیلی هزینه کنیم. با چند درایوری شده کرآس آورها هم پیچیده تر شدند و مدارات آنها پیچیدگی مسیر سیگنال رو افزایش داد. پاسخ فاز خراب شد و الانا دارند فکر میکنند این مشکل رو چگونه حل کنند. کابلها هم بخاطر طول زیاد بالای یک متر مجبور شدند از یک شبکه سلفی خازنی (جبرانساز) استفاده کنند تا سیگنال در طول مسیر بهتر منتقل بشه اما این جبران سازها مشکلات خاص خودشان را داشتند و برخی شاخص ها را به نسبت خرابتر کردند. برای جریان دهی بیشتر Class A ها شدند Class A/B و مدارات Push Pull بشکلی دیگر بر صدا تاثیر گذاشتند. ما midrange رو از دست میدادیم و بجایش کنترل ، دینامیک و گسترش فرکانسی میگرفتیم. یه جورایی لطافت و نرمی رو با قدرت و صلابت معامله میکردیم. بازار به Complex بیشتر گرایش داشت چون میتونست هر روز از یک تکنولوژی جدید و هر روز از یک تغییر احمقانه حرف بزنه و به شکل بهتری پول بیشتری به جیب فروشندگان منتقل کنه. شعارهایی مثل گسترش فرکانسی از 10 هرتز تا بالای 40 کیلوهرتز با استفاده از 5 تا درایور، توان 500 وات به 8 و 1000 وات به 4 با استفاده از 50 تا ترانزیستور موازی و … استفاده از الگوریتمهای پردازش دیجیتال و … THD زیر 0.00009 درصد با استفاده از فلان تکنولوژی و …

این وسط شرکتهایی هم سعی کردند بشکل صحیحی تغییر ایجاد کنند و اینطور نباشه اگر شاخصی بهتر میشه دیگر شاخص ها آسیب جدی ببینند و در نهایت محصول جدید با یک بالانس بهتر نسبت به قبل قرار بگیره و Musicality افزایش پیدا کنه. ژاپنی ها بیشتر در این مسیر بودند و به گوش انسان اهمیت بیشتری میدادند. آنچه من با تجربه اندکی که داشتم بر من مشخص شد این بود که با پیچیدگی سیستم پارامترهای Macro مانند دینامیک ، ریتم ، گسترش فرکانسی ، Slam ، Detail بهتر میشد اما در مقابل پارامترهایی در مقیاس Micro مانند Texture ، Immediately ؛ Presence ، Naturalness و لطافت کمتر میشد. بعبارتی پیچیدگی در مقیاس Macro صدا رو بهتر میکنه اما در مقیاس Micro اون ظرافت و لطف موسیقی رو کاهش میده و از نگاه من Musicality (به گوش خودم) کمتر میشه حتی در قیمت های بالا. حرکت در مسیر مینی مال سخت تر است و رسیدن به یک بالانس بهتر با حفظ سادگی و خراب نکردن پارامترهای Musical کار ساده ای نیست. من نمیگویم یک سیستم غیر مینی مال 100 میلیونی (با فرض اینکه این 100 میلیون واقعی باشد و هزینه تمام شده همین قدر باشد) صدای بدتر و غیر میوزیکال تری به نسبت یک سیستم مینی مال یک میلیونی دارد اما میدانم اصل طراحی باید بر اساس سادگی و حس شنیداری باشد و زیاد شده نه من بلکه خیلی ها در دنیا صداهای چند صد میلیونی شنیده اند اما راضی نشده اند اما از صدای یک Single Driver با یک SET لذت برده اند. دنیای امروز که ما در آن زندگی میکنیم برخلاف سروصداهایش چندان دوست داشتنی و صادق نیست و اصولا من و شما باید هوشیار باشیم.


 

Read More

مفهوم مینیمالیست در طراحی – بخش پنجم

سه شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۶
/ / /
Comments Closed

در بخش قبلی در مورد Matching نوشتم و اینکه میشه با جمع کردن صحیح صدا رو به سمتی که دوست داریم ببریم. در مورد Matching تجربه هایی دارم که بعدا بیشتر به اونها میپردازم اما همین قدر بگم که Matching کار خیلی راحتی نیست و استفاده از برندهای مختلف برای رسیدن به یک صدای بالانس و دلخواه زمان بر و مشکل تر است در مقایسه با خرید تمام کامپوننت ها از یک کمپانی. خصوصا این مساله زمانی بیشتر خودش رو نشون میده که Neutrality و Resolution سیستم بالا باشه.

هدف از طراحی یک سیستم Musical این است که طراح به نقطه ای که در نظر دارد نزدیک شود یعنی طراح باید اول از همه بداند چه صدایی میخواهد و دوم اینکه به چه شکل به این هدف نزدیک شود. ما دو چیز در اختیار داریم ، یکی مدل تقریبی مدار که بر اساس ریاضیات آنرا بیان میکنیم و دیگری حس شنیداری. به نظر میرسه هر چقدر هم مدل ریاضی مدار الکترونیکی دقیق تر هم میشود ما از حس شنیداری بی نیاز نمیشویم و از نگاه من همواره گوش باید مرجع قضاوت قرار گیرد. در طراحی عده ای سعی میکنند مرجع رو پاسخ الکترونیکی مدار قرار بدهند (مثلا کاهش THD مدار و …) و بر اساس این مدل به ایده ال نزدیک شوند و عده ای تاکید بیشتر بر شنیدن صدا دارند و مرجع آنها گوش انسان هست (یعنی تعریف ایده ال بر اساس پارامترهای شنیداری انجام میشود نه پاسخ آزمایشگاهی) اما سعی میکنند با درک رابطه پارامترهای شنیداری با پارامترهای ریاضی به یک طراحی خوب برسند. برخی مانند کمپانی GoldMund سوئیس تنها و تنها دقت آزمایشگاهی مدار را مرجع بهتر بودن میداند اما یک کمپانی مثل Zanden Audio به صدا گوش میدهد و بر اساس قضاوت گوش به جلو میرود. مهمترین عامل موفقیت یک طراح اینست که در طی تجاربی که بدست می آورد بفهمد رابطه بین پارامترهای مدل الکترونیکی مانند فیدبک منفی با پارامترهای حس شنیداری مانند ریتم چیست. هر چقدر طراح تجربه بیشتری داشته باشه و بیشتر ارتباط این دو فضا را درک کرده باشه بهتر میتونه سیستمی طراحی کنه که هم قیمت مناسب تری داشته باشه و هم Musical تر باشه. بنظر میرسه تعداد طراحان حرفه ای که شناخت خوبی از ارتباط این دو فضا دارند خیلی زیاد نیست و بیشتر کمپانی ها حرف تازه ای در طراحی نمیزنند و بیشتر کامپوننتهای بازار مدارات مشابه ای دارند تنها با المانهای متفاوت. هنوز هم درک رابطه این دو فضا کاملا آشکار و مشخص نیست و طراحان همواره درک نسبی و غیر کاملی از ارتباط این دو فضا دارند. برخی معتقدند صدای بهتر با افزایش پهنای باند و Slew Rate در بار کامل امکانپذیرهست (مثل Spectral و FM Acoustic و Goldmund) برخی معتقدند باید THD به حداقل ممکن برسد (مثل Halcro) ، برخی فکر میکنند فیدبک منفی کمتر مهمترین عامل هست (مثل Krell و Dartzeel) و… . هنر طراح از نگاه من اساس کار هست و انتخاب المانها (مثل خازن و مقاومت و …) در اهمیت پایین تر قرار دارد ، یعنی توپولوژی مدار اهمیت بیشتری دارد تا خود المانهای مدار. یک طراح خوب میداند بهتر میداند چگونه با یک هزینه محدود سیستم را Compromise کند اما یک طراح غیر حرفه ای تنها بفکر استفاده از المانهای گران تر و دقیق تر هست و برای همین هست شما در بازار کمپانی هایی را میبینید که قیمت های آنها خیلی بالاست اما صدای آنها به اندازه قیمت شان ارزش ندارد و صدای بیشتر آنها تفاوت شاخص چندانی نداشته و حرف تازه ای هم برای گفتن ندارند. اصولا طراح درست حسابی که حرف تازه ای برای گفتن داشته باشد کم هست و بیشتر کمپانی های تجاری بیشتر وقت و انرژیشون صرف تبلیغات و مشتری جمع کردن میشه تا تحقیقات . بنظر میرسه در دنیا ژاپنی ها بیشتر به حس شنیداری اهمیت میدهند تا پاسخ آزمایشگاهی و البته این حرف کاملا کلی است و استثنا زیاد داره اما به نظر من اینطور میاد و صدای کامپوننتهای اونها ملایم و Human Like تر هست.

Read More

مفهوم مینیمالیست در طراحی – بخش چهارم

چهارشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۶
/ / /
Comments Closed

در بخش سوم به مسیر تکامل یک برند اشاره کردم و بد نیست الان در مورد مساله Matching با کمک گرفتن از این نمودارها اشاره ای داشته باشم. در مورد اشکال باید بگویم هم شاخص برندها و هم منطق نمایش آنها واقعی و درست نمیباشد و این نمودارها تنها برای بیان مطلب و روشن شدن مساله ارائه شده اند.

match.jpg

در شکل بالا فرض شده ما دو پارامتر در صدا داشته باشیم و دو کامپوننت Krell و ML هر کدام خصوصیت خود را داشته باشند. با جمع کردن دو کامپوننت صدای نهایی از ایده ال فاصله بیشتری میگیرد و در نقطه دورتری از مبدا قرار میگیرد. دلیل این مساله اینست که سیگنال صدا در هر طبقه یک افت کیفیتی دارد و از نظر برخی از Audiophile ها کاهش کیفیت کامپوننت ها در هم ضرب میشود. مساله چگونگی کاهش کیفیت خیلی ساده نیست اما من برای سادگی در شکل فرض کردم صدای نهایی جمع برداری دو کامپوننت هست. همانطور که میبینید صدا ، هم در فاصله دورتری از نقطه Neutral (نقطه ایده ال) قرار گرفته و هم شاخص صدای نهایی با شاخص صدای دو کامپوننت Krell و ML تفاوت دارد. فرض کنید سلیقه شنیداری شما به گونه ای باشد که صدای Krell را بیشتر دوست داشته باشید و سیستم را با تلفیق ML و Krell جمع کنید مسلما صدا از راستای بردار Krell که مورد علاقه شما فاصله میگیرد و ممکن است ترجیح دهید از یک Pre Amplifier Krell استفاده کنید تا بیشتر از صدا لذت ببرید. ممکن است سلیقه شما صدایی مابین بردار Krell و ML را بپسندد که در اینصورت جمع کردن دو کامپوننت با هم انتخاب کاملا درست و مناسبی برای شماست. مفهموم Matching از نگاه من اینست که شما کامپوننتهایی را انتخاب و با هم جمع کنید که در نهایت صدا در نقطه ای قرار گیرد که با سلیقه شنیداری شما و نوع موسیقی که بیشتر میشنوید سازگارتر باشد. همانطور که در شکل میبینید با انتخاب کامپوننتها میتوان صدا رابسمت دلخواه هدایت کرد و این مساله در جمع کردن سیستم از نگاه من فوق العاده مهم هست. بارها اتفاق افتاده که از یک سیستم Match در قیمت پایین لذت بردم اما از یک سیستم خیلی گران که صدای کامپوننتهای آنها به گوشم با هم هم خوانی نداشت لذت نبردم. هر کامپوننتی برای ورود به خانه شما باید امتحان سازگاری اش رو با صدای دیگر کامپوننتهای که دارید پس بده و به هیچ وجه من پیشنهاد نمیکنم چشم بسته یکسری کامپوننت گران و یا حتی ارزان رو با هم جمع کنید. متاسفانه بازار تنها و تنها به فکر سود و فروش بیشتر هست و بیشتر شرکتها سعی میکنند همه چیز بسازند تا از بقیه جا نمونند و هر کدام از اونها تاکید داره همه کامپوننتها رو از همون شرکت بخریم و کمتر دیده شده شرکتی در مورد سازگاری با دیگر کامپوننت ها حرفی بزنه. تا اونجایی که من میدونم نه شرکتهای سازنده به این مسائل اهمیت میدن و نه Dealer ها و اگر هم Dealer ها چیز ای رو پیشنهاد کنند از بین برندهایی که خودشون میارند پیشنهاد میدهند و نه از برندهایی که دیگران وارد میکنند. در ایران هم وضع به همین صورت هست و من ندیدم تا بحال Dealer ای کامپوننت Dealer دیگری رو پیشنهاد بده. فضای بازار یک فضای خاص با پارامترهای خودش هست و شایدم نشه خیلی انتظار داشت یک فروشنده به ما کمک کنه از بین همه کامپوننتهای بازار به یک Setup خوب برسیم اما من دوست دارم Audiophile ها در ایران خودشون با تجربه بیشتر صدا بتوانند بهتر انتخاب کنند.

Read More

مفهوم مینیمالیست در طراحی – بخش سوم

پنجشنبه ۶ دی ۱۳۸۶
/ / /

در بخش دوم نشان دادم سه پارامتر هنگام ارزش یابی یک صدا مهم هست. یکی نوع موسیقی که میشنویم ، دیگری سیستمهایی که از لحظه صدابرداری تا لحظه شنیده شدن از طریق سیستم صوتی نقش دارند (شامل فضای آکوستیکی ضبط و میکروفن و کابل میکروفن و رکوردر و … و نهایتا سیستم صوتی خانه ما و آکوستیک خانه ما) و ساختار سوم سلیقه شنیداری ماست. در مورد نوع موسیقی باید بگویم هر سیستمی نقاط قوت و ضعف خودش را دارد هر چند اکثر سیستمها رنج وسیعی از انواع موسیقی را بخوبی پخش میکنند اما هر کدام در یک نوع خاص موسیقی توانایی بیشتری دارند. مساله ای که وجود دارد اینست که هر یک از برندها نگاهی خاص در طراحی دارند و هنگام طراحی شاخص هایی که بیشتر مورد نظر آنهاست را در طراحی لحاظ میکنند. به عبارت دیگر هر کامپوننت صوتی در یک نقطه خاص در فضای n بعدی پارامترهای صدا قرار دارد و از نقطه ایده ال به شکلی فاصله دارد. هر چقدر طراح از قطعات بهتر و گران تری استفاده کند Neutrality سیستم افزایش یافته و آن کامپوننت در نقطه نزدیکتری نسبت به نقطه مبداء (نقطه ایده ال) قرار میگیرد. به شکل زیر نگاه کنید :

brands.jpg

گراف شکل بالا واقعی نبوده و تنها برای نشان دادن تفاوت طراحی ها مثالی آوردم. در این شکل نشان داده شده که مدلهای Krell و Linn چگونه تکامل می یابند و هر کدام از چه مسیری به نقطه ایده ال نزدیک میگردند. چون هر برندی طراحی خاص خودش را دارد و در قیمت های بالاتر بیشتر قطعات الکترونیکی استفاده شده در آنها بهتر میشود و توپولوژی طراحی تغییرات چندانی ندارد لذا تقریبا مسیر حرکت هر برند بسمت ایده ال نسبتا مشخص و معلوم هست. برای همین هست که هر وقت صدای Krell را میشنویم در حالت Blind میتوانیم حدس بزنیم این صدا صدای Krell هست و کلا شاخص صدای هر برندی تقریبا مشخص هست. هر چقدر قیمت کامپوننت های یک برند افزایش یابد خیلی شاخص صدایش تغییرات ندارد و تنها Neutrality صدا بیشتر میشود. البته این مساله قانون کلی نیست و من آنرا بر حسب تجربیاتی که تا بحال داشتم نوشتم. در شکل بالا Linn از یک مسیر دیگر به ایده ال نزدیک میشود و طراحی اش با Krell فرق دارد و هر چقدر هم قیمت هر کدام از برند ها بالاتر رود باز صدایشان با هم تفاوت خواهد داشت. هر کاربری باید بفهمد تابع سلیقه شنیداریش چه مسیری را بیشتر دوست دارد بعد بسمت انتخاب کامپوننت برود. با شناخت سلیقه خودمان میتوانیم در قیمت های پایین تر و معقول تر به نتیجه خیلی خوبی برسیم در حالی که بدون شناخت سلیقه شنیداری ممکن است 500 هزار دلار هزینه کنیم اما به اندازه هزینه ای که کردیم از صدا لذت نبریم. چقدر خوب میشد اگر به گوشمان اعتماد میکردیم و تنها حس شنیداری را ملاک انتخاب یک سیستم قرار میدادیم. چه بسا ممکن است گوش ما از صدای یک سیستم خیلی متوسط لذت زیادی ببرد و نیازی نباشد درگیر هزینه های زیاد شویم.

Read More