Author Archives

Wonderful Midrange, Communicative System

شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷
/ / /

امروز صبح مهمان دوست خوبی بودم که عاشق ترین Audiophile ایران هست، شایدم همه دنیا

مهندس پوینده عزیز یکی از دوستانی است که من همیشه خجالت زده لطف ها و محبت هاشون هستم و همیشه دلگرمی های ایشان برای من یک غنیمت هست. جدا از همه خوبیها باید اعتراف کنم من چیزهای زیادی از ایشان آموختم و تجربیات ایشان همیشه کمکی بوده به من در مسیری که پیش گرفتم.

مهندس چند روز پیش دستگاه Audio Note M3 Pre Amplifier و Ankoru Power Amplifier رو خریداری کردند و من امروز برای شنیدن صدا مهمان ایشان بودم.

اجازه بدید قبل از اینکه کلی از این صدا تعریف کنم اول مطالبی رو برای مخاطب بیان کنم تا بهتر بدانیم چرا این صدا در این حد تاثیر گذار بود.

ببینید من لازمه قبل از تحلیل یک شرحی در مورد وضعیت مغز هنگام شنیدن صدا بدهم. من فکر میکنم وقتی ما به یک صدا گوش میدهیم مغز سعی میکنه با سیگنال صدا ارتباط برقرار کنه و بخش هایی از مغز طبیعتا تحت تاثیر قرار میگیرند. البته فراموش نکنید من منظورم شنونده ای است که فقط به صدا گوش میده و دنبال تحلیل صدا نیست.

یعنی یک شنونده هم میتونه تو مد تحلیل و آنالیز صدا باشه و هم میتونه تو حالت نرمال باشه که به صدا گوش میکنه ، منظورم من مد نرمال هست که اکثر ما وقتی به صدا گوش میکنیم در آن مد هستیم. حرف من اینه وقتی یک سیگنال صدا دریافت میشه مغز اون سیگنال رو پردازش میکنه و سعی میکنه همون سیگنال رو درک کنه و نمیاد اون سیگنال رو تو ذهن با یک مرجع بسنجه. مثلا وقتی صدای یک ویولن رو با یک ضبط ماشین خیلی بد و در شرایط بد میشنویم مغز روی همون صدا پردازش انجام میده و نمیاد این صدا رو با رفرنسی قیاس کنه که قبلا در یک اجرای زنده شنیده و برای همینه هروقت صدای سیستمی رو میشنویم باید ببینیم وضعیت میزان ارتباط مغز ما هنگام شنیدن صدا چگونه هست نه اینکه اون صدا رو با یک رفرنس ای مقایسه کنیم.

منظورم اینه وقتی من صدای یک آمپلی فایر لامپی رو میشنوم شاید در قیاس با یک آمپلی فایر Solidstate خوب اون Neutrality و Cleanness رو نداشته باشه اما مساله اینه مغز من هنگام شنیدن صدا نمیاد یک مقایسه انجام بده و بعد این تفاوت رو بهانه ای کنه برای لذت نبردن، بلکه با همین صدا شروع به برقراری ارتباط میکنه ، سعی میکنم بیشتر توضیح بدم.

فرض کنید یک قطعه موسیقی رو یک آدم غیر حرفه ای تو اتاق شما بشکل زنده بدون دخالت هیچ سیستمی اجرا کنه ، ممکنه شما ازش لذت نبرید و حتی رفرنسی هم از یک اجرای خوب نداشته باشید و یا برعکس، ممکنه از شنیدنش لذت ببرید در حالی که یک نوازنده حرفه ای وجود داشته باشه که بشکل بهتری اون رو برای شما اجرا کنه اما شما بهرحال در لحظه اجرا توسط نوازنده غیر حرفه ای لذتتون رو میبرید و به یک اجرای بهتر فکر نمیکنید . مهم اینه وقتی ما به یک قطعه موسیقی گوش میدهیم ، چه این صدا اجرای زنده روبروی ما باشه و چه با بدترین سیستم صوتی برامون پخش بشه مغز ما در وضعیت تمرکز روی همون صدا قرار میگیره و نمیاد صدای شنیده شده رو با یک رفرنسی مقایسه کنه مگر اینکه بخواد صدای شنیده شده رو تحلیل کنه.

مقایسه با یک رفرنس کار یک تحلیلگر هست که میاد بر اساس تجربه اش صدا رو در شاخص های مختلف با ایده الی که داره مقایسه میکنه و در مورد صدا نظر میده اما یک شنونده فقط به خود موسیقی توجه میکنه و من کلا همیشه تاکید داشتم باید صدا بشنوید و تحلیل خوندن خیلی کار مفیدی نیست چون شرح تفاوت های یک سیستم صوتی با یک صدای ایده ال نمیتونه خیلی جالب باشه.

مساله دیگه ای که هست اینه همه سیستمها چه لامپی چه ترانزیستوری ، چه درایوری چه الکترواستاتیک و … همه و همه محدودیت هایی دارند و هر کدوم بشکلی از ایده ال فاصله دارند.

من نظرم اینه باید ببینیم به چه موسیقی هایی گوش میکنیم ، هر موسیقی با بخشی از مغز ما در ارتباط هست و یک نوع تاثیر خاص روی ما دارد، مثلا موسیقی سنتی در دستگاه دشتی یک ارتباط حسی و عرفانی برقرار میکنه و یک موسیقی مثل Hard Rock یه جورایی خشونت و قدرت رو در ما تحریک میکنه.

برای شنیدن موسیقی در دستگاه دشتی با صدای شجریان باید ببینیم چه شاخص هایی باید دست نخورده باقی بمونند تا ما بیشترین ارتباط رو با موسیقی برقرار کنیم و از موسیقی لذت بیشتری ببریم. سیستم صوتی مورد انتخاب باید در اون شاخص ها خیلی خوب عمل کنه تا اجازه بده ما بیشتر از موسیقی لذت ببریم. مثلا اگر بخواهد اون حسی که در صدای شجریان هست رو منتقل کنه باید Presence و Harmonic Richness خیلی خوبی داشته باشه و خیلی هم نیازی نیست پهنای باند خیلی زیاد و باس خیلی Physical ای داشته باشه. فقط باید در Midrange خیلی خیلی Natural عمل کنه و یا اگر شاخصی رو تغییر میده باید طوری تغییر بده که ذهن هنگام شنیدن توجه اش جلب نشه و یا احساس کم بودن چیزی رو نداشته باشه ویا آزاردهنده نباشه تا بتونه به اون صدا عادت کنه.

در مقابل اگر قرار شد متالیکا گوش بدیم طبیعتا چون هیچ حس لطیفی در موسیقی نیست و یک نوع خشونت باید منتقل بشه سیستم باید باس خیلی خوب و Macro Dynamic و Punch خیلی خوبی داشته باشه و خیلی مهم نیست تمام هامونیک های فرکانسهای میانی رو خیلی طبیعی بازسازی کنه.

نتیجه اینکه برای مغز من مهم نیست چقدر اون سیستم به ایده ال نزدیک باشه بلکه مهم اینه اجازه بده من با موسیقی ارتباط برقرار کنم همین.

از این دو مساله من نتیجه میگیرم میزان لذت شنیداری من از یک موسیقی که یک سیستم صوتی برام پخشش میکنه به میزان ارتباطی است که مغز من با اون موسیقی برقرار میکنه و در اون لحظه سیستم با همه محدودیت هایی که در مقیاس با ایده ال داره باید کاری کنه که من از موسیقی لذت ببرم. ممکنه سیستم خیلی Neutral نباشه ، ممکنه گسترش فرکانسی خیلی زیادی نداشته باشه ، ممکنه اون punch و انرژی رو نداشته باشه و … اما ممکنه اجازه بده من از صدای شجریان خیلی لذت ببرم و شجریان رو در فضای خانه ام ببینم ، خیلی خوبه چرا؟ چون من موقع شنیدم ذهنم نمیاد گسترش فرکانسی سیستم رو اندازه گیری کنه و اون رو با ایده ال بسنجه و یا نمیاد به Neutral نبودن سیستم توجه کنه، مغز من روی میزان ارتباطش با صدایی که داره پخش میشه تمرکز میکنه و اگر سیستم اجازه بده مغز بتونه ارتباط عمیقی برقرار کنه دیگه ما به اون چیزی که میخواهیم رسیدیم.

نتیجه اینکه دنبال مقایسه لامپ با ترانزیستور یا مقایسه درایوری با الکترواستاتیک و پیدا کردن ایده ال نباشید چون هم همه سیستمها بشکلی خاص از ایده ال فاصله دارند و هم لذت شنیداری خیلی دنبال ایده ال نیست و تمرکز مغز روی خود صدا هست نه مقایسه صدا با یک صدای ایده ال.

ملاک ارزش گذاری و هزینه کردن برای صدا باید بر اساس لذت شنیداری هنگام شنیدن باشد و نه مسائل دیگر.

همه سیستمها محدودیت دارند و هر محدودیت در شاخصی زمانی برای مغز مهم میشه که اون محدودیت اجازه ارتباط با اون نوع موسیقی رو بگیره و یا تحت تاثیر قرار بده. همه ما شنیدیم که صدای رادیوهای لامپی در گذشته خیلی خوب بود و قبلا هم گفتم من یک ضبط ساده سونی کوچک دارم که وقتی صداش رو میشنوم یه جورایی از خودم خجالت میکشم. این همه سال وقت گذاشتم ، review خوندم ، تست کردم و … اما آخرش صدای شجریان در این ضبط کوچک خیلی خیلی لذتبخش تر از اون سیستم گنده و ۱۰ هزار دلاریم هست. بقول تونی Very Impressive but where is the Music

چرا؟

چون نمیدونستم سیستم Complex من اون حس و حال midrange رو از بین میبره و اگر همه چیز رو در حد بالا بده اما اون حس و حال رو بگیره دیگه کار تمومه و لذت بردن از موسیقی امکان نداره.

نمیدونستم لذت بردن از یک موسیقی سنتی به توانایی سیستم در Midrange برمیگرده و توانایی اون در Harmonic Richness ، Presence و نزدیکی صدا.

نمیدونستم ساعت ها شنیدن موسیقی سنتی و غرق صدا شدن به شاخص هایی برمیگره که این سیستمهای Complex بازار در اونها ضعیف هستند.

نمیدونستم و برای همین این همه خرج بیهوده کردم …

من نمیام بگم ترانزیستور باید حذف بشه و باید کنار گذاشته بشه نه ، من معتقدم هر کدوم جایگاهی دارند و با موسیقی هایی جواب خاص خودشون رو دارند.

یک Single Ended Triodes Audio Note صدایی در midrange با چند تا از آلبوم ها داشت که من از هیچ سیستمی تابحال نشنیدم و هیچوقت اونقدر Satisfy نشدم.

در مقابل با یک موسیقی که حس حرکتی اون مثل katie mula خیلی تاثیر گذار هست با krell CAST و ویلسون خیلی لذت بردم اما میدونم حتی Krell Evo One & Two و ویلسون ۸ هم نمیتونند همانند Audio Note با MAXX اون حس و حال موسیقی بارانه پشنگ ، پیانو و ویلن شادمهر عقیلی و صدای شجریان رو به من بدهند.

درسته Audio Note هم نمیتونه اون Fluency ، ریتم ، دینامیک و Neutrality رو به من بده و نمیتونه در یک موسیقی شلوغ و دینامیک پا به پای Krell بیاد جلو اما در مقابل صدای شجریان رو خیلی حسی تر و طبیعی تر و شنیدنی تر پخش میکنه. باید ببینید چند تا از آلبوم های شما برای شنیدن نیاز به ریتم و دینامیک خوب دارند و چند تای اونها نیاز به انتقال اون حس دوست داشتنی در ناحیه وسط، من که بیشتر حسی گوش میدم.

این یک واقعیت هست و همه حسن ها یک جا جمع نمیشه و هر سیستمی یک جایگاه و موقعیتی برای خودش داره که ما باید بر اساس موسیقی هایی که میشنویم انتخاب کننده باشیم هرچند باید اعتراف کنم در مجموع صدای Audio Note با Maxx بیشتر از همیشه تاثیرگذار بود و نظرم رو تا حد خیلی زیادی در مورد لذت شنیداری یک سیستم صوتی تغییر داد. Audio Note با موسیقی هایی که من گوش میدم خیلی Musical تر از بقیه صداهایی بود که شنیدم و صدای ساز و خواننده در ناحیه وسط واقعا با من حرف میزد.

من که میگم سه تا سیستم بگیریم یکی Vitus SS-101 با Wilson 8 یکی هم Audio Note با Wilson 8 و البته یکی هم Quad 2905 با Audio Note . من با همشون حال میکنم، شما بشینید بحث کنید کدوم بهتره کدوم بدتره؟!!!!

زندگی سخت شدا ؟!!

نباید قیمت های بالا این تصور رو بوجود بیاره که مثلا با یک آمپلی فایر 100 هزار دلاری Solidstate به همه چیز های خوب میرسیم ، نه و یا فکر کنیم با یک SET لامپی ۲۵۰ هزار دلاری همه شاخص ها به حد آخر کیفیت میرسند ، نه …

باید محدودیت ها رو باور کنیم و مسیر رو درست انتخاب کنیم و اگر بعد ها هزینه ای کردیم در همون مسیر باشه. اگر صدای یک SET لامپی رو دوست داریم بر همین اساس سیستم بخریم و در آینده تو همین مسیر سیستم ارتقا بدیم و این طور نباشه فکر کنیم با 500 میلیون خرج کردن با یک سیستم Solidstate و سورس دیجیتال دیگه همه چیز OK میشه و هم خوبی صدای لامپ رو داریم و هم خوبی های ترانزیستور رو ، این طور نیست. اگر کسی شعار داد این سیستم هم نقاط قوت solidstate و Tube رو با هم داره و هم نقاط ضعف هیچکدومشون رو نداره باور نکنید.

صدایی که خانه مهندس پوینده پخش میشد بشکل عجیبی در midrange اون Harmonic Structure رو بازسازی میکرد و صدا بسیار بسیار طبیعی ، بدون کمترین آسیبی به Timbre صدا پخش میشد. صدا فوق العاد حسی بود و من فکر نمیکردم Audio Note تا این حد در بازسازی Vocal و سازهای ناحیه وسط توانا باشه.

باورتون نمیشه وقتی Pre Air Tight رو بجای Pre Audio Note آوردیم تو مدار اون زیبایی و حس و حالی که در صدا بود رفت و جالب تر اینکه وقتی Accuphase DG-38 رو وارد مدار کردیم باز هم اون حس و حال رفت و صدا درسته تو شاخص هایی بهتر شد اما اون چیزی که باید در صدا باشه رو با خودش برد. مجبور شدیم DG-38 رو هم از مدار خارج کنیم و باور کنیم مینیمالیست حتی در Digital Domain هم کاملا جواب میده و Audio Note پدیده ایست که نه تنها باید خودش رو باور کنیم بلکه باید نگاه مینی مالیستی اش رو هم باور کنیم حتی در پردازش دیجیتال.

Audio Note واقعا با فاصله از همه آمپلی فایر های لامپی حتی Air Tight و Conrad-Johnson و بقیه لامپی هایی که قبلا شنیده بودم صدا رو رندر میکرد. هیچ کدومشون چنین صدایی در Midrange نداشتند و صدا در ناحیه وسط با آدم حرف میزد، معنی Communicative بودن و با حس و حال صدا ارتباط برقرار کردن رو من امروز بخوبی فهمیدم.

مهندس پوینده عزیز دست شما درد نکنه خیلی روز خوبی بود امیدوارم بتونم جبران کنم نه همه بلکه بخش کوچکی از محبت های شما رو.

در مورد مشخصات صدای این سیستم تا یکی دو روز دیگه مینویسم ، کمی صبر کنید…

راستی انجمن فعلا درست شده و امیدوارم به مشکل نخوره، البته اگر بازهم به مشکل بخوره یک VB نصب میکنم تا دیگه همه چیز حل بشه.

F2a جان منتظر نوشته های خوبت در انجمن هستیم ، از همه دوستان هم میخوام انجمن رو فعال نگه دارند.

سخت نگیرید و هرچی دوست داشتید بپرسید، بنویسید تا با هم جلو بریم ، روزهای خوبی در پیش است…

Read More

Vitus Audio in Iran

چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷
/ / /

تا آقای Vitus از اسپانیا برگردند من خودم در مورد Vitus توضیحاتی میدم تا بیشتر با خصوصیات سیستمهای Vitus آشنا بشوید. این شرکت 8 سال زمان صرف تحقیقات کرد قبل از اینکه اولین محصولش رو تولید کنه و سعی کرد با تکنولوژی Solidstate که بالاترین حد Neutrality و Resolution رو به ما میدهد به یک سطح بالا در شاخص Musicality برسه. همه ما میدونیم آمپلی فایرهای خیلی گران قیمت Solidstate ممکنه در شاخص های Neutrality و ارائه بیشترین جزئیات در صدا توانایی زیادی داشته باشند اما مهمترین شاخصی که میتونه تفاوت ایجاد کنه مساله Emotional بودن صدا خصوصا در ناحیه Midrange هست. Vitus سعی کرده در این 8 سال روی این شاخص کار کنه چرا که کمپانی های زیادی قبلا آمپلی فایرهایی ساخته بودند که صدایی Neutral داشت اما اون حس و حال موسیقی رو که Audiophile های حرفه ای به دنبالش هستند نداشت و یا در مقیاس کمی اون رو به شنونده میداد.

دوست خوبم Tony در انگلستان میگفت یک مشتری در انگلیس داره که قیمت سیستمش به 1500000 پوند میرسه اما صدای سیستمش رو اینگونه تشریح کرد :

I have one client who system is £1.5m yes Million, amazing impressive, yet boring too, after 30 mins, you feel this is great but where is the music ?!

خب ، یعنی حتی سیستمهای خیلی خیلی گران و Neutral هم براحتی اون حس وحال موسیقی رو میتونند بگیرند و اجازه لذت بردن رو به کاربر ندهند. چرا ؟ دلیلش اینه طراحی ها بیشتر بر اساس مدل Objective هست که باعث میشه فقط طراح به پاسخ آزمایشگاهی مدار تکیه کنه و حس شنیداری شنونده رو در نظر نگیره.

برای همینه قبلا هم نوشتم ممکنه صدای یک SET لامپی ارزان لذت شنیداری بیشتری از یک سیستم 500 هزار دلاری داشته باشه و از نگاه من یک طراح سیستم های Solidstate همه تمرکزش باید روی قضیه Emotional بودن صدا باشه چراکه نقطه ضعف اصلی Solidstate ها حتی در قیمت های خیلی بالا به همون Communicative نبودن صدا برمیگرده.

Vitus رو خیلی دوست دارم بخاطر همین مساله و جالبه بدونید Pre Amplifier های این شرکت بخوبی Pre Amplifier های خیلی خوب لامپی اون Bloom و Naturalness رو به شنونده میده در حالی که صدا فوق العاده دقیق و Neutral هست و Power Amplifer های این شرکت نسبت به بقیه Solidstate سازهای خوب دنیا بیشترین حرف رو در Midrange میزنند در حالی که در شاخص های دیگر مانند Resolution پا به پای بهترین آمپلی فایرهای دیگری چون FM Acoustics جلو می آیند. خود آقای Vitus میگه هر تغییر جدیدی غیر از اینکه زیر اسیلوسکوپ اثرش بررسی میشه باید توسط تیم شنوندگان هم کاملا مورد بررسی قرار بگیره و تنها در صورتی اون تغییر اعمال میشه که همه اعضای پنل نظرشون در مورد تاثیر این تغییر بر روی Musicality صدا مثبت باشه.

اگر دقت کرده باشید میبینید کمپانی های مطرح دنیا که حرفهایی برای گفتن دارند خیلی روی مساله Power Supply تاکید دارند و حتی خودشون تحقیقات زیادی روی این مساله انجام دادند. کمپانی هایی مانند Mark Levinson (تو سری های رفرنس 32 ، 33 و 33H که میاد از یک AC Regenerator استفاده میکنه) ، Halcro که از طرح مخصوص خودش یعنی HALCRO Universal Power Factor Corrected Power Supply استفاده میکنه ، Jeff Rowland با یک منبع تغذیه سوئیچ خاص که خودش روی اون کار کرده ،کمپانی Linn که تو سری Klimax Solo 500 از یک Power Supply سوئیچ منحصر بفرد که ساخت خودش هست استفاده میکنه ، ASR Emitter (که در بالاترین سری از بالای 1000000 میکروفاراد خازن برای تثبیت استفاده میکنه و طبقات پایین رو با باتری تغذیه میکنه) ، همچنین در لامپی ها Audio Note و Wavac که اهمیت زیادی به این بخش میدهند.

کمپانی Vitus حدود چهار سال روی این مساله وقت گذاشت و با کمک یکی از شرکتهای دانمارکی یک Power Supply خاص طراحی کرد تا به بهترین پاسخ برسه. Vitus برای طبقات کم توان هم از باتری استفاده میکنه و کلا سعی کرده تا حد ممکن خلوص صدا رو افزایش بده تا اون Rich Texture صدا دست نخورده باقی بمونه و لذت شنیداری افزایش پیدا کنه.

http://www.soundstage.com/maxdb/maxdb071998.htm

وقتی به پشت این دستگاه نگاه میکنیم فقط یک ورودی بالانس داره و یک ورودی غیر بالانس و نیومده وضعیت رو پیچیده کنه و حتی در Pre Amplifier میتونید کاری کنید تمام ورودی ها مدارشون قطع باشه تا کوچکترین تاثیری بر سیگنال نگذاره. تمام کابلهای داخلی اون رو آقای Anders Grove که یک طراح حرفه ای کابل در دانمارک هست انجام میده. آقای Anders Grove صاحب و طراح کابل های معروف Argento Audio در دانمارک هست. من از آقای رحمانی خواستم مدل تمام نقره محصولات رو سفارش بگذارند چون Vitus محصولاتش رو با دو Option ارائه میکنه و میتونید انتخاب کنید Wiring داخلی تمام نقره باشه یا Copper خالص.

Vitus خواسته بهترین باشه و دوست داشتنی ترین و من فکر میکنم اگر قراره هزینه زیادی برای های فای بدیم باید با شرکت هایی کار کنیم که ارزشش رو دارند.

باور کنید حتی در قیمت های خیلی بالا محصولاتی هست که ارزش شنیداری پایینی دارند و فقط با تبلیغات شروع به فروختن میکنند و دلیلش هم تا حدی اینه که کسانی که پول های خیلی زیاد دارند خیلی شنونده های حرفه ای نیستند و بیشتر برای دلشون خرج میکنند.

من دوست دارم این قضیه عوض بشه و برندهای خوبی مثل Vitus به ایران بیاد و البته دارم یه تحقیقاتی میکنم تا در قیمت های زیر 5000 دلار و زیر 3000 دلار سیستمهای خوبی رو وارد کنیم و دوستان ای که در قیمت های پایین تر قصد خرید دارند هم به نسبت پولی که میدهند به نتیجه خوبی برسند.

قصد دارم کم کم به سمت معرفی Package برم به این معنی که بیام و در هر کلاس قیمتی یک سری کامپوننت رو با هم پیشنهاد بدم تا کاربرانی که امکان تست ندارند و یا خیلی نمیخواهند درگیر مسائل Matching بشوند بتونند به نتایج خوبی برسند.

از همین حالا بگم یکی از این Package ها احتمالا Vitus SS-101 با Wilson Audio Watt/Puppy 8 خواهد بود.

یک مساله دیگر هم هست ، انجمن به مشکل خورده و من دارم سعی میکنم مشکل رو حل کنم و باید عذر خواهی کنم بخاطر این مساله. اگر مشکل ادامه دار باشه میرم سمت نصب VB تا دیگه از این مشکلات پیش نیاد.

http://www.euphonia-audioforum.se/forums/lofiversion/index.php/t4334.html

http://www.euphonia-audioforum.se/forums/lofiversion/index.php/t4334-50.html

http://www.euphonia-audioforum.se/forums/index.php?showtopic=490&hl=vitus+audio
http://www.euphonia-audioforum.se/forums/index.php?showtopic=490&hl=vitus%20audio&st=15
http://www.euphonia-audioforum.se/forums/index.php?showtopic=490&hl=vitus%20audio&st=30
http://www.euphonia-audioforum.se/forums/index.php?showtopic=490&hl=vitus%20audio&st=45
http://www.euphonia-audioforum.se/forums/index.php?showtopic=490&hl=vitus%20audio&st=60

من یک بررسی انجام دادم که شاید برای شما هم جالب باشه. البته نمیخوام از این لیست نتیجه ای گرفته بشه و فقط به ذهنم رسید این مطلب رو بنویسم. این جور مطالب رو تو انجمن مینوشتم که الان بهش دسترسی نداریم.

در بین تمام آمپلی فایرهای Solidstate دنیا Vitus به ازای یک توان مشخص بالاترین وزن و قیمت رو داره یعنی به ازای خروجی 100 وات هیچ آمپلی فایری (Solidstate) در دنیا 75 کیلوگرم وزن نداره و قیمتش هم به این اندازه نیست. لیست اکسل را از اینجا دانلود کنید و آمپلی فایرها را مقایسه کنید. Vitus به ازای هر یک وات توان برای یک کانال 750 گرم وزن و 250 دلار پول میگیره.

تو دو تا لینک اول بالا در انجمن Euphonia شما آقای Jorma رو هم میبینید که با آقای Vitus دارند صدا گوش میدهند. بلندگوها یکیشون German Physics هست و یکی هم Marten Design و جای منم اونجا خالیه.

Read More

Wow! The Best Solidstate Forever

دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۷
/ / /

بعد از چند ماه تلاش بالاخره آقای رحمانی رو راضی کردم با شرکت دانمارکی Vitus Audio تماس بگیرند. آقای رحمانی نمایندگی شرکت Vitus Audio رو گرفتند و قرار شده بالاترین مدل Pre Power یعنی SM-101 ، SL-101 و بالاترین مدل Integrated این شرکت SS-101 وارد ایران بشه.

البته اگر دوستان مایل باشند میتونند سری SS-010 رو هم سفارش بدهند که کوچکترین Integrated شرکت Vitus هست تا آقای رحمانی اون رو هم به سفارش شون اضافه کنند. برای تماس با آقای رحمانی میتونید با شماره تلفن 09122860234 تماس بگیرید تا اطلاعات بیشتری در اختیارتان قرار دهند.

من همین جا به آقای رحمانی تبریک میگم و ازشون بخاطر این کار تشکر میکنم، من خیلی دلم میخواست این برند وارد ایران بشه و امیدوارم دوستان استقبال کنند تا در ایران شاهد ورود برندهای فوق العاده ای چون Vitus باشیم.

آقای رحمانی مرسی مرسی مرسی

من فکر میکنم Pre/Power و Integrated های شرکت Vitus در حال حاضر بهترین آمپلی فایرهای Solidstate دنیا باشند چرا که کلاس ساخت و طراحی اونها خیلی خیلی بالاست و شاید در دنیا در بین آمپلی فایرهای Solidstate تنها یک یا دو برند دیگه در این کلاس آمپلی فایر میسازند.

بزرگترین امتیاز این آمپلی فایر در بین Solidstate های بسیار خوبی چون Fm Acoustics ، Goldmund به Midrange این آمپلی فایر برمیگرده چرا که تمام Solidstate های خوب دنیا در شاخص های resolution و detail و گسترش فرکانسی و low noise بودن و کنترل خوب هستند اما مهم اینه در midrange بتونند اون Texture و لطافت صدا رو بازسازی کنند.

دلیل علاقه من به Vitus اینه اگر در بالاترین کلاس ساخت مانند FM Acoustics سیستم میسازه (جالبه بدونید حتی در انتخاب تک تک مقاومت ها هم دقت میشه) شاخص صداش در midrange خیلی خوب هست و میشه اون رو با بلندگوهای خیلی high rez مثل Kharma جمع کرد تا صدا جزئیات رو بدون از دست دادن اون لطافت برای شنونده بازسازی کنه. برخی کمپانی های دیگه هم مثل Hovland سعی شون اینه مثل ویتوس در طراحی Solidstate به اون midrange دوست داشتنی نزدیک شوند.

از نظر من این آمپلی فایر در بین Solidstate ها در ایران یک bench خواهد بود و اگر این سیستم رو با کابل های Jorma و یک سورس خوب و یک بلندگوی خوب match کنیم و در شرایط خوب صدا بگیریم به یک استاندارد خیلی بالا در بین صدای Solidstate ها خواهیم رسید.

من منتظرم با ویلسون 8 و Kharma صداش رو بشنوم و ببینم صدا چه خواهد شد.

من فقط دلم میخواد این امکان بوجود بیاد که سورس دمو dCS Scarlatti باشه با بلندگوی Kharma و کابل های Jorma . اگر این اتفاق بیفته خیالم راحت میشه با شنیدن صدا باور می کنید Vitus بهترین Solidstate ساز دنیاست .

یک نکته ای رو در مورد توان آمپلی فایرهای Vitus باید بگم که در Specification ها عبارت More than enough! رو مینویسه و برای Integrated هم عدد 25 و 50 رو مینویسه ، اصلا نگران درایو بلندگوی خود نباشید و من تضمین میکنم بدون هیچ مشکلی Vitus بددرایو ترین بلندگو ها رو درایو خواهد کرد و برای یک بلندگویی مانند سیستم 8 مطمئنا کوچکترین Integrated این شرکت هم کافی خواهد بود اما برای بلندگوهای خیلی بزرگ مثل Alexandria من یک مدل بالاتر از SS-010 یعنی مدل 50 واتی SS-101 و یا مونوبلاک SM-101 رو پیشنهاد میکنم. Vitus بخاطر Power Supply فوق العاده ای که داره حتی بهتر از Krell میتونه بلندگوی شما رو بدون کمترین استرسی جمع کنه.

من از آقای vitus خواستم اطلاعات بیشتری رو برام بفرسته که در اختیار دوستان بگذارم فعلا همین قدر بگم که مدارات طبقات کم توان میتونند از طریق باتری تغذیه بشوند و کاملا از برق شهر جدا باشند و Power Supply این شرکت هم خصوصیات منحصر بفردی داره و مدار کنترل ولوم هم فقط با یک مقاومت در طول مسیر طراحی شده تا کمترین تاثیر رو بر سیگنال بگذاره. کلا Vitus سعی کرده چیزی بسازه که یک bench در بین Solidstate ها باشه. جالبه بدونید Jorma با این آمپلی فایرها و بلندگوی Marten Design و سورس آنالوگ کابلهاشو Develop میکنه.

راستی Kharma هم تو راه هست و داره به ایران میرسه و منم امیدوارم قبل از اینکه kharma بره تو خونه مشتری من صداش رو بشنوم و مثل Audio Research و Pass Labs نشه که هنوز نیومده ناپدید شد.

آقای Vitus نگاه Subjective داره و معتقدند اساس Development باید بر اساس شنیدن باشه و پاسخ آزمایشگاهی در درجه دوم اهمیت قرار داره. ای جمله در Manual نوشته:

Generally we’re after super neutral, super detailed and super dynamic reproduction without “loosing” the nerve in the music which often is a drawback of many high-end amplifiers

Read More

سیستم صوتی ارزان و خوب

جمعه ۲۶ مهر ۱۳۸۷
/ / /

من تماس های زیادی دارم مبنی بر خرید یک سیستم ارزان و خوب.
تا بحال فکر کنم به هر تماس یک پاسخ خاص دادم و سعی کردم طرف رو راضی کنم بیخیال صدا بشه اما واقعا مثل اینکه نمیشه.
یکی از دوستان یک پیشنهاد داد که فکر میکنم بد نباشه ، ایشان گفتند ببینیم چه برندهای خوبی در قیمت های پایین پیدا میشه و اگر همه دوستان خواستند یک سیستم Match تو قیمت پایین بخرند همه با هم جمع شویم و اون سیستم رو وارد ایران کنیم و یا به یکی بگیم این کار رو بکنه.
اگر کسی نظر و یا راه کاری داره مطرح کنه، من خوشحال میشم بشنوم

در انجمن هم این موضوع رو مطرح کردم میتونید اونجا با هم گفتگو کنیم

http://forum.hifi.ir/viewtopic.php?f=41&t=134.

Read More

Focal JMLab Utopia Series in Iran

سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۷
/ / /

مدتی میشه که بازار ایران از بلندگو های زیر 10 هزار دلار کمی خالی شده اما خبر خوب اینکه جناب آقای فاطمی نمایندگی بالاترین سری Focal JMLab رو الان در اختیار دارند و میتونید برای خرید این بلندگو ها با شماره ایشان 09121040303 تماس بگیرید.
دوستانی از من پیشنهاد بلندگو زیر 10 هزار دلار رو داشتند که من Utopia Micro رو بهشون پیشنهاد کرده بودم ولی اون موقع این بلندگو در ایران نبود.
بهرحال میتونید برای تهیه این سری با آقای علی فاطمی تماس بگیرید.
کمی این روزها درگیرم اما خبر های جالبی براتون دارم که در آینده در موردشون مینویسم.

Read More

چند ساعتی با Audio Note Ankoru beside Wilson Audio MAXX

جمعه ۱۹ مهر ۱۳۸۷
/ / /
audio-note-ankoru.jpg

امروز بعد از ظهر خانه مهندس پوینده عزیز رفتم و بلندگوی Wilson MAXX در کنار آمپلی فایر لامپی Single Ended Triodes مدل Audio Note Ankoru و Pre فکر کنم M3 آودیو نت دمو شد.

سورس دیجیتال هم Accuphase DP 80/81 بود و کابل بلندگو هم همونی بود که من خیلی دوستش دارم Van Den Hul The Third .

من زیاد روی صدا تمرکز نداشتم چون هم شرایط دمو مناسب نبود و هم من گوشم به آهنگ ها آشنا نبود. فقط روی یک آهنگ 10 دقیقه ای از آلبوم بارانه (سنتور پشنگ کامکار) تمرکز کردم که قبلا زیاد شنیده بودمش. دلیل این انتخاب این بود که یک ساز تنها در ناحیه midrange کمترین فشار رو به سیستم از لحاظ انتقال انرژی میاره و میشه روی ناحیه وسط و بالا تمرکز کرد. این باعث میشه یه جورایی محدودیت هایی که در Setup سیستم هست کمتر تاثیرش رو اعمال کنه و من بیشتر به صدای Audio Note دقت کنم.

شرایط دمو خوب نبود، شرایط آکوستیک مناسب نبود، دو تا بلندگوی گنده کنار هم بودند، سیستم تازه به برق وصل شده بود (البته نمیدونم آمپلی فایرهای لامپی هم مانند Solidstate ها برای اپتیمم شدن power supply بعد از قطع و وصل برق نیاز به زمان دارند یا نه)، دستگاه AC Regenerator Accuphase از مدار خارج بود، تمامی کابل های Power Cord معمولی و زیر حد استاندارد بود، کابلهای Interconnect یک و یک و نیم متری شاید بدترین قسمت این سیستم بودند ، بلندگو ها خوب Setup نشده بودند و پردازنده دیجیتال DG-38 هم از مدار خارج بود.

با تمام این محدودیت ها Audio Note Ankoru ثابت کرد دوست داشتنی آمپلی فایر لامپی است که من شنیدم و فکر میکنم همه اونچه که قبلا در مورد توانایی های این آمپلی فایر نوشتم بجا و حتی بیشتر از اون هم شایسته تعریف بود.

من خیلی دوست داشتم ببینم Audio Note در یک Setup دیگه با یک بلندگوی بزرگ و بد درایو مثل Maxx چه جوابی خواهد داد تا خیالم راحت باشه از اینکه واقعا آنچه من از Ankoru دیده بودم اینجا هم خواهم دید.

یادتون هست قبلا The Third خیلی تو خونه من صدای عالی ای میداد و من وقتی صداش رو خونه مهندس پوینده عزیز در کنار Transparent شنیدم چقدر خوشحال شدم. Audio Note مثل The Third به من میگفت یکی از بهترین هاست.

صدای این آمپلی فایر حالت Coloration لامپ رو در مقایسه با آمپلی فایرهای دیگه ای که شنیدم نداره و توان کنترل اش روی بلندگو خیلی خوب هست (البته اعتراف میکنم Audio Note Ankoru کاملا از پس Maxx برنمیومد و خصوصا در نواحی پایین با موسیقی های دینامیک کنترل لازم رو نداشت ، البته منم انتظار نداشتم این آمپلی فایر مثل Krell FPB 600 بتونه Maxx رو جمع کنه اما در مقایسه با Air Tight که اونم یک SET لامپی است بهتر عمل میکرد) و مهمتر از همه صدا خیلی مثل The Third طبیعی، طبیعی، طبیعی و Human Like هست.

صدا موجودیت و Presence خیلی راحت ، دوست داشتنی و خوبی داره با لطافتی بی نظیر و شفافیتی بالا ، یک حس کاملا طبیعی در Timbre و Texture صدا هست که احساس میکنید تمام هامونیک های ساز بازسازی میشه و مثل بیشتر آمپلی فایرهای ترانزیستوری در Micro اون حس طبیعی ، Bloom و Body صدا از بین نمیره. صدا همین جاست (کاملا Immediate) و حضوری فوق العاده طبیعی و دوست داشتنی داره که اون ambience صدا آدم رو یاد لطافت هوای مرطوب و نمناک جاده 2000 در ارتفاعات میندازه که پوست صورت رو نوازش میکنه. صدا اعتیاد آور (این جمله رو از آقای علی فاطمی قرض گرفتم) و بشکل خاصی گوش رو نوازش میکنه. این نوازش illusion یا Coloration نیست بلکه همون حس زیبایی است که در سنتور پشنگ کامکار هست. فکر کنم اگر بشه یک بلندگوی Match برای یک Single Ended لامپی خوب پیدا کنیم خیلی جواب خوبی بگیریم. مرسی از مهندس پوینده عزیز که باعث شد امروز خیلی بهم خوش بگذره.

این ها رو مینویسم فراموش نکنید :

Vitus SM-101 SS-101 SS-010 SL-101

Audio Note Ankoru Power & M3 Pre

Van Den Hull The First Ultimate & The Third

Quad 2905

Mark Levinson No.32 Reference PreAmplifier

Wilson Audio Watt Puppy System 8

Krell Evo One & Two CAST mode with Silver Smith CAST Cables

ASR Emitter I & II Exclusive B

dCS Scarlatti

اینها رو هروقت امکانش بود بشنوید و ببینید آیا شما هم مثل من دوستشون خواهید داشت یا نه. درلیست بالا جای یک سورس آنالوگ خوب خالیه ، بنظر شما این طور نیست؟

دو تا عکس هم اینجا اضافه کردم ببینید.

Read More

حقوق متقابل

پنجشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۷
/ / /

این سایت مدت زمانی است که فعال هست و من هیچ وقت به این فکر نکردم که ممکنه لازم باشه مطالبی رو در مورد حقوق این سایت بنویسم. منظورم در مورد حقوق ایست که بین نویسنده و خواننده وجود داره.

الف. هر کسی حق داره نظراتش رو در سایت خودش بیان کنه و دیگران هم حق دارند نظراتشون و انتقاداتشون رو بنویسند.

ب. اگر از سمت کسی انتقادی بشه نویسنده سایت الزامی به پاسخ گویی نداره هرچند من بدون کوچکترین سانسوری نظرات و نوشته های دیگران رو ثبت میکنم اما همیشه خودم رو ملزم به پاسخ گویی نمیبینم.

ج. هر سایتی حق داره مخاطبش رو خودش انتخاب کنه همون جوری که هر کسی خودش انتخاب میکنه به اون سایت سر بزنه یا نزنه.

از نگاه من ارتباط یک چیز دوسویه هست با رضایت طرفین.

من خیلی برای این مقوله وقت و انرژی گذاشتم و سعی کردم هرچه یاد گرفتم رو در سایت بنویسم و اجازه دادم همه بدون هیچ مانعی مطالب رو بخونند و از تجربیاتم استفاده کنند بدون اینکه هیچ چیزی ازشون بخواهم و هدفم این بود فضای های فای در ایران تغییراتی داشته باشه و اگر من بابت این مقوله تاوان زیادی دادم دیگران در مسیری هموارتر و بی دردسر تر حرکت کنند تا های فای براشون تبدیل به دردسر نشه. البته این کار برای من لذتبخش هست و دلم خواست این کار رو انجام بدم و در مقابل هم هیچ توقعی از کسی نداشتم.

اما در مورد اصولی که بهشون پایبندم:

* اولین اصلی که بهش پایبندم اینه که حقیقت رو بی هیچ تغییری و بدون هیچ گونه سانسور یا گزافه گویی به خواننده منتقل کنم و بارها سعی کردم توجه خواننده رو بجای سایت به تشخیص خودش معطوف کنم تا نگران این نباشم که مخاطبم از نوشته ها چیزی غیر از اون چیزی که مورد نظر من بوده برداشت کنه.

* اصل دوم اینه که در مورد چیزهایی نوشتم که در موردشون مطمئن بودم و تجربشون کرده بودم و در مورد مسائلی که آگاهی کاملی در موردشون نداشتم ننوشتم و یا اون رو به خود خواننده ارجاع دادم و یا فقط نظرم رو از دور بیان کردم و به خواننده این آگاهی رو دادم که خیلی روی نظر من حساب نکنه و خودش تحقیق کنه.

من دسترسی به این سایت را محدود نکردم بخاطراینکه دنبال این نبودم که مخاطبم رو خودم انتخاب کنم اما امروز لازم دیدم نظرم رو در مورد مخاطبی که میخواد این سایت رو بخونه بنویسم .

از امروز من تنها مخاطبی رو به رسمیت میشناسم که صداقت و راستی منو باور داشته باشه و به اصولم احترام بگذاره.

هیچ اجبار و علاقه ای ندارم که برای شما مثال بیارم، توضیح بدم و سعی کنم در شما این اعتماد رو بوجود بیارم که صداقتم رو باور کنید ، نه …

من نیازی ندارم چیزی رو اثبات کنم و بهتره اگر صداقتم رو باور ندارید با همون باور سرکنید و دیگه به این سایت سرنزنید.

Read More

چند خبر

چهارشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۷
/ / /

اول از همه عید رو تبریک میگم به همه کسانی که مثل من اعتقاداتی دارند .

گالری عکسها رو آپدیت کردم ، میتونید عکس های جدید رو در آدرس زیر ببینید :

Hi-Fi Photo Gallery

آقای شهریار سوال جالبی رو در انجمن در آدرس زیر مطرح کردند که خیلی سوال خوبی ایست و من دوست دارم نظر دوستان رو هم بدونم :

Live Music vs Audio Systems Sound

این روزها در فکر مبحث ادبیات های فای هستم، یعنی دارم فکر میکنم بشکلی قابل فهم و ساده و در عین حال کامل مفاهیم فضای Subjective رو از نگاه خودم تشریح کنم. این جوری هم خواننده به درک مفاهیم نزدیک تر میشه و هم میتونه شنونده بهتری باشه. من فکر میکنم تنها راه اثر گذاری بیشتر این سایت اینه بتونم کاری کنم شنوندگان خودشون بتونند بهتر و دقیق تر قضاوت کنند و تفاوت ها رو خودشون بفهمند بجای اینکه منتظر باشند تا نظر من و دیگران رو بدونند. هر کاری میکنم میبینم باز سوالاتی که دوستان مطرح میکنند نشون دهنده این قضیه هست که با نوشتن و خواندن اون دید من به مسائل خوب منتقل نمیشه و باز ممکنه مثل مجلات تاثیر مثبت خیلی زیادی نداشته باشه برای همینه فکر میکنم بجای اینکه من خیلی دقیق بنویسم تا شما بخونید اونقدر ایده خوبی نیست که مسیری رو در پیش بگیرم که شما توانایی بیشتری در تحلیل و درک صدا داشته باشید.

البته این کار از نگاه من در عمل فقط با نوشتن بشکل خوبی به هدفش نمیرسه و باید براش یک سری کلاس آموزشی گذاشت اما فعلا من فقط میتونم بنویسم و شما بعد شنیدن صدا ببینید میتونید صدا رو تحلیل کنید یا نه. برای شنونده بهتری شدن بیشتر از هر چیزی نیاز به حوصله ، تست و شنیدن صدا و بعد خوندن تحلیل داریم.

هرچقدر بیشتر بشنویم زودتر میتونیم صدا رو در چارچوب عباراتی مثل Soundstage ، Timing و … درک کنیم و هرچقدر تجربه ما بیشتر بشه بهتر به سمتی که دوست داریم حرکت میکنیم. کسی که تجربه کافی نداره و درک خوبی از سلیقه شنیداریش نداره همیشه بین نظرات دیگران سرگردان هست. مثلا من بلندگوی 8 رو دوست دارم و کسی ممکنه سلیقه اش با من فرق کنه و مثلا Quad دوست داشته باشه اما تا زمانی که توجهش به نظرات دیگران هست دچار یک سردرگمی میشه و هیچ وقت نمیتونه بر اساس سلیقه اش انتخاب کنه و به جلو بره. منم اگر زیاد روی چیزهایی که دوست دارم تاکید کنم سایت اثر تبلیغاتی پیدا میکنه و فروشندگان شاکی میشن. الان اش هم فروشندگان در ایران نگران تاثیر این سایت هستند، البته حق هم دارند و من دوست ندارم برای کسی مشکلی ایجاد بشه و تنها راه معقول اینه که هر کسی بجای خوندن این سایت یا مجلات به درک بهتری از صدا و سلیقه خودش برسه.

پس باید کاری کنیم شنونده بهتری باشیم و این مساله اتفاق نمیفته جز با تلاش خودمون ، با بیشتر شنیدن ، با دقت بیشتری داشتن و …

از فروشندگان نباید زیاد انتظار داشته باشید چراکه اونها هم نمیتونند خیلی کمکتون کنند و باید خودتون دست به کار شوید.

داشتم فکر میکردم اونقدری که من در زمینه های فای مطالعه کردم، روی صدای سیستم ها متمرکز بودم، برای نوشتن در سایت وقت گذاشتم و کلا وقت و انرژی ام رو برای این مساله گذاشتم به خود موسیقی توجه داشتم و از شنیدن موسیقی لذت بردم؟!

این همون چیزیه که همه ما وقتی درگیر این مقوله میشیم فراموشش میکنیم.

Read More

تحلیل صدای Wilson Audio Sophia with Mark Levinson Upstream

چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed
sophia-i.jpg

روز شنبه هفته گذشته سی ام شهریور ماه هشتادوهفت مهمان یکی از Audiophile ها در تهران بودیم. ایشان زمان زیادی است که به مقوله های فای علاقه مندند و تجربیات زیادی در طول این سالها بدست آوردند. خوشبختانه سایت باعث میشه این ارتباطات شکل بگیره و کمکی باشه به همه ما برای استفاده از تجربیات همدیگر.

سیستم به شرح زیر بود :

Mark Levinson No.390S Digital Source (CD & HDCD Player)

Mark Levinson No.32 Reference Pre Amplifier

Mark Levinson No.432 Stereo Power Amplifier

Wilson Audio Sophia I Loudspeaker

Fadel Art Reference Coherence Line IC & SPKC

از این دوستان تشکر میکنم بخاطر دمو خوب و پذیرایی ، به من واقعا خوش گذشت و خوشحالم از اینکه هر روز دوستان تازه ای پیدا میکنم که مثل خودم علاقه مند و پیگیر های فای هستند.

واقعا جمعیت های فای نه تنها در ایران بلکه در کل دنیا هم خیلی کم هست و این آشنایی ها برای من غنیمتی است.

قبلا نوشته بودم فضای شنیداری از نور و دکوراسیون و وسایل و شلوغ نبودن اتاق گرفته تا دما و اکسیژن و سکوت و … همه و همه در لذت شنیدن یک موسیقی تاثیرگذارند. از نظر من تنها بودن و خیال راحت و فکر آزاد داشتن هم در کنار پارامترهای فضای شنیداری خیلی در لذت شنیداری تاثیر داره و من فکر میکنم غیر از کیفیت رکورد و سیستم صوتی و آکوستیک اتاق باید به پارامترهای دیگری چون زیبایی فضای شنیداری توجه نمود. دلیل این مساله اینه که این مغز ماست که موسیقی رو درک میکنه و اگر مغز در شرایط راحت و مناسب نباشه لذت شنیداری معنی پیدا نمیکنه. نور نا مناسب و زیبا نبودن و شلوغ بودن محیط روی مغز اثرگذار هست و از لذت شنیداری کم میکنه. وقتی خوشحالیم انگار موسیقی رو طور دیگه ای میشنویم و ازش لذت میبریم و وقتی راحت و شاد نیستیم خیلی حوصله شنیدن نداریم و سکوت رو ترجیح میدیم.

من خودم وقتی راحت تر تحلیل مینویسم که اتاق تاریک باشه و اگر نباشه سعی میکنم تمرکزم فقط روی صدا باشه و حس بینایی و نور محیط تمرکزم رو کم نکنه. شاید باور نکنید اما من مطمئن هستم شنیدن غیر Blind خیلی روش مطلوبی نیست و شکل و قیافه کامپوننت ها روی اظهار نظر تحلیلگر تاثیر میگذاره. خلاصه برای تحلیل یک سیستم لازمه حس های دیگه رو موقتا غیر فعال نگه داریم و همه تمرکزمون روی صدا باشه.

این بحث طولانی شد و الان جای نوشتن بیشتر در موردش نیست فقط اعتراف کنم فضای شنیداری این دوست خوبمون خیلی عالی بود و من خیلی موقع شنیدن صدا احساس خوبی داشتم.

محرکی از بیرون آرامش ذهن رو به هم نمیزد و زیبایی محیط به شنونده آرامش میداد. حتی این دوستمون اجازه داد موسیقی شنیده بشه و کمتر در اتاق بودند تا من راحت تر صدا بشنوم و خیلی در این دیدار گفتگویی صورت نگرفت و فقط صدا شنیده شد.

mark-levinson-no-32.jpg

اما در مورد صدا :

صدا در شرایطی بسیار مناسب دمو شد ، سیستم کاملا Break-in شده بود و فقط کمی بنظرم باید بیشتر گرم میشد، فضای شنیداری خوب و آکوستیک اتاق برای نفس کشیدن سوفیا مناسب بود و البته میتونست بهتر هم باشه، آرامش و سکوت به اندازه کافی بود و صدایی شفاف و Stable شنیده میشد.

این که گفتم بهتر هم میتونست باشه با استانداردهای خودم گفتم وگرنه این دمو بهترین دمویی بود که در ایران برام گذاشتند و صدا بهتر از هر جای دیگه ای که صدا شنیدم دمو شده بود.

اول دوست دارم در چند جمله کوتاه کل آنچه شنیده شد رو بطور خلاصه شرح بدم. صدای سیستم یک حس آرامش خاص با خودش داشت که میتونست نتیجه Stable شدن از نظر انتقال انرژی (هم انتقال انرژی خوب بین کامپوننتها و هم فضای آکوستیکی) ، Low Noise بودن و شکل Presence صدای Mark Levinson و سکوت فضا باشه.

صدایی آرام و بی آزار که اجازه میداد بر روی موسیقی تمرکز داشته باشیم آن هم براحتی و بدون مجبور کردن ذهن به تمرکز زیاد هنگام شنیدن. دلیل این مساله فقط سیستم نبود بلکه به فضای مناسب شنیداری و Stable شدن سیستم نیز برمیگشت.

صدا بسیار آرام ، Stable و بدون انرژی force بود با حجم (Scale) خوب ، تصویر Laidback و air . شما در فضای موسیقی قرار داشتید و میتونستید براحتی روی استرینگ های صدا متمرکز شوید هم برای تحلیل نوشتن و هم برای لذت بردن از صدا. وقتی فضای آکوستیکی مشکل داره تمرکز روی صدا و نوشتن در مورد صدا خیلی آزار دهنده هست و تاثیر آکوستیک بد روی صدا خیلی شنونده رو آزار میده. اگر یادتون باشه قبلا که تحلیل dCS Scarlatti رو با Krell Evo One & Two مینوشتم گفتم ذهن خیلی موقع شنیدن راحت بود و دلیل این مساله هم فضای آکوستیکی مناسب بود و هم Neutral بودن سیستم . البته این فضاها از نظر آکوستیکی ایده ال نیستند و تنها مشکلات آکوستیکی اتاق های دیگه رو ندارند و میشه در ولوم های پایین و متوسط با موسیقی های غیر شلوغ صداهای خوبی شنید و برای رسیدن به یک حد بالا هر اتاقی باید آکوستیک بشه و یا با پنل هایی صدا کنترل بشه.

تصویر صدا بیشتر دو تا مونو بود تا یک استریو و بلندگو ها میتونستند بهتر Place شوند البته شاید در اون فضا اون setup بهترین باشه چرا که ممکنه اصلا نشه در یک فضای کوچک از یک بلندگوی بزرگ به یک تصویر خیلی خوب رسید. وضعیت اتاق من هم همینجوری هست و وقتی بلندگو ها رو برای ساخت تصویر بهتر به هم نزدیک تر میکنم بخاطر بازگشت دیوارهای بغل خیلی صدا فوروارد و اعصاب خوردکن میشه و وقتی بلندگو ها رو از هم دور میکنم و به دیوار نزدیک میکنم bass رزونانس زیادی پیدا میکنه و دوباره میره رو اعصاب. برای همین من بلندگو ها رو در فاصله ای قرار دادم که تحمل این دو مشکل (فوروارد شدن ناحیه وسط و بالا و رزونانس ناحیه پایین) آسون تر بشه ولی در مقابل من هم دو تا مونو دارم تا یک استریو و واقعا نمیشه کاریش کرد.

بنابراین ممکنه این دوست خوبمون بهترین حالت رو برگزیده باشند اما بخاطر محدودیت آکوستیک نشه کار بیشتری کرد. من یک سری پنل آکوستیکی رو تو خونه تست کرده بودم و در حالتی که پنل ها بودند محل قرار گیری مناسب بلندگو ها کاملا فرق کرد (بلندگو ها رو به هم نزدیک کردم و یک فضای استریویی خوب تشکیل شد) و این مساله نشون میداد اگر شما اتاق رو آکوستیک کنید محل قرار گیری بهینه بلندگو از جایی که الان بلندگو در اونجا قرار گرفته فرق خواهد کرد. یعنی تغییر شرایط آکوستیکی باعث تغییر محل مناسب قرار دادن بلندگو میشه.

البته باز تاکید میکنم فضا به نسبت فضاهایی که قبلا در اونها صدا شنیدم خیلی مناسب تر بود و تصویر نسبتا خوبی داشتیم. صدا Presence خوبی داشت با شفافیت مناسب و دینامیک خوب بدون خطای ریتم یا به هم خوردن Dynamic Structure .

حس حرکتی (هم دینامیک استرینگ ها و هم حرکت ساز در طول تصویر) در صدا راحت ، طبیعی و بدون استرس بود و Neutral و Low Noise بودن Mark Levinson باعث میشد صدا خالص تر و با جزئیات بیشتری بشکل طبیعی و Smooth رندر بشه. صدا پس زمینه ای مشکی داشت با کمی احساس گرما در Presence صدا که به Sweetness صدا کمک میکرد با حالت Fluid وجاری. بافت و Timbre صدا میگفت دارید صدا Solidstate رو با سورس دیجیتال میشنوید اما بدون edge بود و خیلی Smooth و راحت. صدا اون vibrancy و Harmonic richness و Bloom و Immediacy و درخشش لامپ رو نداشت اما بسیار آرام ، Stable ، Smooth و راحت بود. خواننده نباید این مقایسه رو در ارزش گذاری این سیستم لحاظ کنه چرا که این سیستم بعنوان یک سیستم Solidstate با سورس دیجیتال بسیار عالی بود و من معتقدم برای ارزش گذاری باید هر سیستمی رو با هم نوع خودش مقایسه کنیم نه با تکنولوژی متفاوت دیگه اما خود من برای اینکه همیشه یک دیدی داشته باشیم این کار رو میکنم اما نباید فراموش کرد باید Mark Levinson رو با سیستم های Solidstate مقایسه کرد نه یک سیستم لامپی خیلی خوب.

صدای Mark Levinson شفاف بود اما کمی فقط به اندازه خیلی کمی در ناحیه وسط و بالا dark بود (شاید در این مورد 390S بیشتر سهم داشت و البته دقت کنید darkness رو با پس زمینه مشکی اشتباه نگیریم) و من دوست داشتم صدا حس نزدیکی و vibrancy بیشتری داشته باشه (دقت کنید اگر به محدودیتی اشاره دارم فراموش نکنیم کابل فادل هم این وسط بود و برای قضاوت دقیق تر باید با چند نوع کابل سیستم رو تست میکردم شاید با یک کابل دیگر صدا به اون بالانسی که میخواستم نزدیک میشد) در مقابل مارک لوینسون صدایی ملایم و کنترل شده میداد که دینامیک اون در دو مقیاس macro و micro خوب و شنونده رو در آرامش کامل به موسیقی پیوند میداد. قبلا هم گفتم صدای مارک لوینسون خیلی ناز و ملایم هست و بیشتر میشه اون رو به دختر تشبیه کرد تا یک پسر اما صدای Krell بخاطر macro dynamic بیشتر تداعی کننده پسر هست تا دختر و برای همینه بیشتر شنوندگانی که من دیدم صدای مارک لوینسون رو دوست داشتند و اون حالت ملایمت و لطافت که شنونده رو نوازش میکنه براشون جذابیت زیادی داشت.

سلیقه من طوری هست که به ریتم و Liveness بیشتر علاقه نشون میدم تا آرامش و Sweetness و شاید اگر سن من بیشتر بشه به صداهای Slow تر و ملایم تر علاقه بیشتری نشون بدم.

390s.jpg

یک مساله دیگه عادت شنیداری هست، اگر شما 5 سال صدای آمپلی فایر به ظاهر دینامیک اما exaggerated رو با یک بلندگو با حالت boom bang در صدا بشنوید برای قضاوت یک صدای ملایم باید اول صبر کنید و در دراز مدت صدا رو بشنوید و بعد در مورد صدا قضاوت کنید . از نگاه من خیلی ها قضاوت هاشون بر اساس عادت قبلی شنیداری هست و باید بیشتر صدا بشنوند تا بتونند به یک قضاوت درست برسند. در وحله اول ممکنه آرامش صدای یک سیستم صوتی خوب کمی این حس رو به شخص بده که صدا داینامیک نیست اما با شنیدن بیشتر صدا متوجه بشه اونی که قبلا میشنیده و فکر میکرده داینامیکه خود موسیقی نبوده بلکه صدا بوده یعنی ممکنه سیستمی در شاخصی یک حالت Exaggerated خوشایند داشته باشه (مثلا به شنونده حالت force و انرژی رو بشکل غیر طبیعی القا کنه) که شنونده رو مجذوب کنه اما بعد ها شنونده بفهمه اون حالت در صدا طبیعی و واقعی نبوده. کمپانی هایی هستند که برای فروش بیشتر دنبال ایجاد همین حالت ها در صدا هستند تا شنونده مجذوب بشه و اون کالا رو بخره. بهترین راه حل از نظر من اینه که اولا شرایط شنیدن صدا مثل اکوستیک رو درست کنیم ثانیا برای قضاوت اگر فرصت کافی برای شنیدن نداریم، تمام تمرکزمون روی این باشه که صدای جدید چقدر به موسیقی زنده نزدیک هست و چقدر شنونده احساس طبیعی بودن و آرامش در صدا رو داره. دیجیتال در وهله اول ممکنه بیشتر شنونده رو مجذوب کنه اما در درازمدت نه و یا Presence کابل فلزی میتونه شنونده رو تحت تاثیر قرار بده اما کابل کربنی خیلی طبیعی تر رفتار میکنه. خلاصه گاهی لازمه آدم خودش رو یک محکی بزنه ببینه در چه وضعیتی قرار داره. یک سیستم داینامیک در macro dynamic حالت سریع و light داره با کنترل کامل و در micro dymanic حالت vibrant و زنده.

صدای سیستم بسیار آرام و ملایم بود و حالت صدای کابل کارداس را در شاخص هایی (مثل تصویر lailback ، پس زمینه کاملا مشکی و حالت ملایم و آرام و relax) تداعی میکرد که از نگاه من به ساخت خوب دستگاه و low noise بودن سیستم برمیگشت. صدا تنش و پراکندگی و بیرون زدگی نداشت و بدون سانسور فرکانسهای بالا یا نرمی غیر طبیعی بسیار safe و آرام پخش میشد. استرینگ های صدا در تصویر کاملا کنترل شده بودند و حتی حرکت ساز در تصویر کاملا راحت، طبیعی و کنترل شده بود بدون ایجاد حس سردرگمی و عدم کنترل. واقعا سری های رفرنس Mark Levinson حرف آخر رو در ساخت میزنند، صدای Pre 32 با تجربه ای که داشتم بسیار بسیار Low Noise ، بدون داشتن هیچ اثری از الکترونیک در بافت صدا ، Fluid و شفاف بود. من کلا به سورس و Pre سیستم های Mark Levinson علاقه بیشتری دارم تا Power و البته هنوز سری های بالاتر یعنی 33 و 33h رو هنوز نشنیدم اما دوست دارم Power سیستم حالتی fast تر و ریتمیک تر داشته باشه البته با همین حالت Smooth ، کنترل شده و طبیعی.

بعد از دو ساعت شنیدن صدا اصلا احساس خستگی شنیداری و یا حس اینکه بخوام با بغل دستی حرف بزنم و یا ولوم صدا رو کم یا زیاد کنم و یا به چیز دیگری فکر کنم و یا سیستم رو خاموش کنم نداشتم. صدا خیلی بی آزار و راحت بود انگار به من میگفت امیر دست از تحلیل نوشتن بردار ، ببین محمد موسوی داره چه نی ای میزنه . اگر بخوام سلیقه خودم رو بیشتر شرح بدم و این سیستم رو با اون ایده الی که دارم بسنجم باید بگم من در micro نیاز به Vibrancy و حس Liveness بیشتری نیاز داشتم (شاید این صدا برای شما همونی باشه که میخواهید و من از سلیقه شما اطلاعی ندارم واسه همینه دارم این سیستم رو با سلیقه شنیداری خودم بررسی میکنم) و کمی احساس fast بودن بیشتر. صدای کمی Light تر و دینامیک تر با Presence زنده تر که فکر میکنم اگر میخواستم تغییری بدم اول بلندگو رو عوض میکردم نه upstream رو. بنظرم سوفیا با مارک لوینسون بالانس صدا رو از اون نقطه ای که من دوست دارم کمی جابجا کرده بود (هرچند ممکنه شما همین setup رو بیشتر دوست داشته باشید) و من ترجیحم بجای سوفیا یک بلندگوی دینامیک تر بود. صدا به گوش من تداعی کننده یک چهره آرام ، ساکت و بی آزار بود تا یک چهره شاداب و خندان که اون انرژی مثبت رو منتقل میکرد. من حس زنده بودن بیشتری میخواستم که میتونست یک بلندگوی دیگه با مارک لوینسون اون رو به من بده و من نه سوفیا رو مقصر میدونم و نه مارک لوینسون رو بلکه به Matching این دو ایراد میگیرم البته با توجه به سلیقه شنیداری خودم. ممکنه کسی که این سیستم رو setup کرده این صدا رو خیلی بیشتر دوست داشته باشه و سلیقه اش با من فرق کنه پس من دارم نظرم رو بر اساس سلیقه شنیداری خودم میگم.

matching بسیار مهم هست و ممکنه شما با تغییر کابلها کلا شاخص صدا رو تغییر بدید و به سمتی ببرید که دوست دارید و البته در ایران رسیدن به همین هم بسیار پردردسر و هزینه بر هست. من در ایران به Dealer ای علاقه مندم که بیشتر به شنونده اجازه شنیدن صدا رو بده و امیدوارم فروشندگان در ایران بجای کارتن فروختن بیشتر صدا دمو کنند. همینکه این سیستم در همین نقطه هم می ایستاد و صدای خوبی میداد واقعا باید خوشحال باشیم چون تو ایران با شرایطی که داریم رسیدن به یک صدای خوب خیلی سخته چه برسه به اینکه صدا دقیقا همونی باشه که ما دوست داریم.

این سیستم از نظر انتقال انرژی خیلی پایدار بود و power amplifier بلندگو رو خیلی خوب جمع میکرد بعلاوه اینکه کابل ها هم از سری رفرنس fadel art بودند که باعث میشد انتقال انرژی بسیار راحت و بدون خطای ریتم انجام بشه. بنظرم کمی بافت صدای fadel art با کابل های دیگر فلزی که شنیده بودم فرق داشت و کلا شاخص صدای fadel کمی متفاوت هست. صدا Smooth هست وNeutral با یک حس Cohesive بودن در presence صدا اما شاید کمی کابل روی micro صدا تاثیر داشت به این معنی که صدا در میکرو میتونست حالت نزدیک تر(more Direct) با bloom بیشتری داشته باشه. کلا من فکر میکنم کابلهای بلند در سیستمهایی که انتقال انرژی زیادی بین بلندگو و آمپلی فایر دارند خیلی روی بافت و حس نزدیکی صدا تاثیر میگذارند و باید یه فکری به حال اونها کرد. یک بلندگوی 4 اهم از یک آمپلی فایر 200 واتی حدود 7 آمپر جریان میکشه (البته این مقداردر عمل بخاطر dynamic بودن خیلی بیشتره و من rms رو حساب کردم نه جریان لحظه ای رو) و کابل بلندگو باید با حفظ کیفیت این جریان رو منتقل کنه، واقعا سخته و برای همینه هرچقدر سیستم ها ساده تر و توان اونها پایین تر باشه میشه با کابل های ارزان تری همان صدای خوب رو داشته باشیم. Complex خیلی برای نگه داشتن کیفیت هزینه میگیره و معلوم نیست در انتها چقدر اون حس موسیقی رو دست نخورده تحویل بده.

مساله مهم دیگه اینکه با این سیستم دوست نداشتید ولوم صدا رو خیلی زیاد کنید و یا بجای موسیقی گوش کردن سرو صدا کنید ، من فکر میکنم این حالت حتی با بهتر کردن آکوستیک بهتر هم میشد و آرامش به حدی میرسید که فقط ساعتها به موسیقی گوش میسپردیم. سیستم اصلا جلب توجه نمیکرد و شنونده رو به حال خودش میگذاشت. آیا شما چیز بیشتری از یک سیستم صوتی میخواهید؟؟؟

تصویر صدا اصلا فوروارد نبود و خیلی پایدار ، شناور و شفاف بود. حس openness و air در صدا حس میشد اما تصویر دو کانال کمی با هم متفاوت بودند که میتونست به آکوستیک مربوط بشه البته این حدس هست و باید تست کنیم ببینیم دلیلش چیه. اگر در موسیقی های شلوغ و دینامیک اون شفافیت کم میشد دلیلش از نگاه من آکوستیک بود و نه سیستم و صدا یک Presence نرمال و طبیعی داشت هم در Flow و هم در timbre صدا. start/stop های استرینگ های پس زمینه راحت شنیده میشد بدون سردرگمی یا خطای ریتم و شنونده بدون هیچ استرسی در جریان جزئیات زیاد صدا قرار میگرفت. صدا در نواحی فرکانسی شاخص متفاوت نداشت و با افزایش فرکانس احساس نمیکردید دیستورشن زیاد شده و بافت صدا تغییر کرده که این مساله به حس طبیعی بودن صدا کمک میکرد. صدا اصلا force نداشت و خیلی liquid بود البته bloom یک SET خوب مثل Audio Note رو نداشت و اون harmonic richness رو تداعی نمیکرد اما در مقابل بعنوان یک Solidstate بسیار Smooth و ملایم بود بدون داشتن بافت زبر و کاراکتر الکترونیک. شاید با تغییر کابل کمی صدا بامزه تر میشد و Sweet تر اما نمیشه همین طوری حدس زد و باید این جور چیزها رو تست کرد. Mark Levinson تداعی کننده یک شخصیت با ادب و متشخص بود دلیلش کنترل کامل صدا و ملایمت و Smoothness در صدا بود.

کمی این حس بود که تصویر صدا زیادی عقب رفته و با تجربه ای که من قبلا داشتم این مورد خیلی به بلندگو یا آکوستیک برنمیگشت، شاید کمی آکوستیک تاثیر گذار بود اما از نگاه من مساله عقب بودن میتونست به ML یا Fadel برگرده و این حالت عقب بودن کمی اون حس سرزنده بودن رو در صدا کم میکرد و با توجه به این که من احساسم این بود کمی صدا در macro نیاز به Punch و تحرک بیشتری داره این دو عامل کمی صدا رو از اونجایی که من دوست داشتم دور کرده بودند. من presence صدایی نزدیک تر با درخشش بیشتری میخواستم و اون حالت عقب رفتگی کمی از لذت شنیداری کم میکرد. من قبلا تجربه اینکه یک کابل کاملا میتونه تصویر صدا رو دستکاری کنه و Perspective رو تغییر بده داشتم اما نمیدونم fadel art چنین تغییری رو ایجاد کرده و یا مساله به جای دیگه ای برمیگرده. قبلا که با همین upstream ویلسون هفت رو شنیدم در حالتی که Sub ویلسون در مدار بود صدا جلوتر و نرمال تر بود اما بدون ساب تصویر صدا همین حالت رو داشت. میشه با جابجایی بلندگو و تغییر کابل تست کنیم ببینیم چه عاملی تاثیر داشته اما مساله اینه این نوع تغییرات در تصویر صدا قابل تصحیح هست و باید با تغییراتی به بالانس بهتری رسید.

433_ad_lo.jpg

اما سوفیا :

من داشتم فکر میکردم دیگه تحلیل نوشتن در مورد یک سیستم داره برام سخت میشه دلیلش اینه مثلا وقتی شما زیاد به یک بلندگوی خوب مثل Wilson Audio Watt/Puppy System 8 گوش کنید نمیتونید براحتی از سوفیا تعریف کنید اما جالبه تحلیل گران مجلات بعد از تحلیل بلندگوی marten design در شماره بعدی همون قدر از یک بلندگوی ارزان بازاری تعریف میکنند. من نمیتونم این کار رو بکنم چون وقتی شما یک تجربه خیلی خوب دارید بقیه صدا ها رو با اون میسنجید. باور کنید نمیشه من ویلسون رو بشنوم و در مورد شفافیت مثلا یک بلندگوی 100 دلاری (تو بازار ایران) صحبت کنم. مجلات برای حل این مشکل کلاس قیمتی تعریف میکنند و به تحلیل گر میگویند در این کلاس قیمتی تا میتونی از اونی که بهتره تعریف کن اما من نمیتونم این کار رو بکنم چون یه جورایی حس میکنم دارم برخلاف ذهنیتم مینویسم.

البته یک وقت فکر نکنید سوفیا با سیستم 8 این همه تفاوت داره نه اصلا این طور نیست و صدای این دو از هم فاصله زیادی نداره اما مشکل جای دیگه هست، اونم اینه من 8 رو شنیدم و سوفیا رو نسبت به اون تو ذهنم میسنجم . اگر سوفیا رو با یک بلندگوی دیگه در کلاس قیمتی خودش بسنجیم خیلی ممکنه ازش تعریف کنیم اما مشکل من اینه همیشه صدا ها رو بیشتر بر اساس رفرنسی که دارم تحلیل میکنم تا بر اساس کلاس قیمتی شون.

سوفیا به اندازه سیستم 8 منو مجذوب نکرد و البته در مورد محدودیت هاش نوشتن نیاز به زمان شنیدن بیشتر داره . تصویر سازی اون و Presence صداش جزو خانواده ویلسون هست و نسبت به 8 کمی دینامیک کمتری داره و صدا در نواحی فرکانسی کاراکتر بیشتری نسبت به 8 داره. من باید سوفیا رو با بلندگو های درایوری زیر 15 هزار دلار مقایسه کنم اما هنوز رفرنسی غیر از 8 برای مقایسه ندارم.

واقعا نوشتن جای شنیدن رو نمیگیره و قبلا هم گفتم نوشتن یک سرگرمی برای من هست، برای ارزش گذاری هر کس خودش باید صدا بشنوه و قضاوت کنه البته این پیشنهاد من در ایران خیلی ممکنه عملی نباشه چون بیشتر فروشندگان خیلی در دمو دادن خصوصا به کسانی که فکر میکنند مشتری نیستند دست و دلباز نیستند. امیدوارم روزی این امکان از طرف فروشندگان فراهم بشه که همه دوستان بجای خوندن این سایت یا تحلیل های مجلات بتونند بیشتر صدا بشنوند (در فضایی مناسب و شرایطی ایده ال) و تجربه شون رو بیشتر کنند.

من هروقت تحلیل ای رو میخونم که اون صدا رو شنیدم احساس میکنم تجربه شنیدن صدا خیلی خیلی با خوندن تحلیل فرق داره و فکر میکنم ارزش تحلیل خوندن به اینه که ما بتونیم با فضای Subjective آشنا بشیم و خودمون بتونیم درک بهتری از اجزای صدا داشته باشیم. تحلیل هیچوقت نباید جای شنیدن رو بگیره و چه بسا تنها به تحلیل خوندن بسنده کردن و صدا نشنیدن آدم رو ممکنه به اشتباهات زیادی بندازه و هزینه بالایی از آدم بگیره.

Read More

ادامه عکسها

دوشنبه ۱ مهر ۱۳۸۷
/ / /
Comments Closed
000.jpg

اول اینکه بقیه عکسها رو اینجا گذاشتم،

دوم اینکه یک مبحث بنام DIY به انجمن اضافه شده و کسانی که تجربه طراحی و ساخت آمپلی فایر یا بلندگو و … رو دارند میتونند در این بخش به تبادل نظر بپردازند.

سوم اینکه من یک سوال رو در انجمن مطرح کردم و دوست دارم همگی بهش پاسخ بدیم اونم اینکه تا این لحظه آیا کل هزینه، وقت و انرژی که برای صدا گذاشتید از نتیجه اش راضی بودید؟

ذهنتون رو مجبور به فکر کردن نکنید، خیلی ساده اون حس خودتون رو بگید، آیا این همه وقت و انرژی شما رو به اونچه که میخواد رسوند؟ آیا تجربه های فای برای شما یک تجربه موفق بود با توجه به وقت و هزینه ای که براش گذاشتید؟ درسته سیستم بازی لذت داشت و کلی چیز یاد گرفتید اما این چیزها هدف نبود بلکه هدف رسیدن به اون لذت شنیداری بود. آیا به اون هدف رسیدید با توجه به هزینه ای که کردید؟
برای پاسخ به این سوال اینجا کلیک کنید.

چهارم اینکه آقای رحمانی با اشاره به مطلبی که در مورد قیمت ها نوشتم توضیحی دادند مبنی بر اینکه قیمت های سیستم های صوتی حتی در سال 1979 گاهی به چند هزار دلار (البته زیر 10 هزار تا) هم میرسید و قیمت های سیستم های High-End بیشتر از رقمی که ذکر شد بودند.

اگر شما هم اطلاعاتی در مورد قیمت سیستمها در دهه 70 دارید در انجمن بنویسید.

Read More