خبری نیست …

خبری نیست …

سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۳
/ / /

درود بر دوستان و همراهان های فای

این روزها کیفم کوک نیست …

فعلا این ویدئو رو با کمانچه آقای کلهر ببینید :

https://www.facebook.com/photo.php?v=10152513253430349

ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است

نه در میخانه کین خمّار خام است
میان مسجد و میخانه راهیست
بجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است
نمی دانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو «عطار» کو خود میشناسد
که سرور کیست٬ سرگردان کدام است

این لینک هم ببینید خوبه با تار استاد عزیز آقای داریوش پیرنیاکان:

دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود         تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی         جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود می‌دانست         و آتش چهره بدین کار برافروخته بود
گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌دیدم         که نهانش نظری با من دلسوخته بود
کفر زلفش ره دین می‌زد و آن سنگین دل         در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت         الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد         آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ         یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود

2 Comments