روز شنبه هفته گذشته سی ام شهریور ماه هشتادوهفت مهمان یکی از Audiophile ها در تهران بودیم. ایشان زمان زیادی است که به مقوله های فای علاقه مندند و تجربیات زیادی در طول این سالها بدست آوردند. خوشبختانه سایت باعث میشه این ارتباطات شکل بگیره و کمکی باشه به همه ما برای استفاده از تجربیات همدیگر.
سیستم به شرح زیر بود :
Mark Levinson No.390S Digital Source (CD & HDCD Player)
Mark Levinson No.32 Reference Pre Amplifier
Mark Levinson No.432 Stereo Power Amplifier
Wilson Audio Sophia I Loudspeaker
Fadel Art Reference Coherence Line IC & SPKC
از این دوستان تشکر میکنم بخاطر دمو خوب و پذیرایی ، به من واقعا خوش گذشت و خوشحالم از اینکه هر روز دوستان تازه ای پیدا میکنم که مثل خودم علاقه مند و پیگیر های فای هستند.
واقعا جمعیت های فای نه تنها در ایران بلکه در کل دنیا هم خیلی کم هست و این آشنایی ها برای من غنیمتی است.
قبلا نوشته بودم فضای شنیداری از نور و دکوراسیون و وسایل و شلوغ نبودن اتاق گرفته تا دما و اکسیژن و سکوت و … همه و همه در لذت شنیدن یک موسیقی تاثیرگذارند. از نظر من تنها بودن و خیال راحت و فکر آزاد داشتن هم در کنار پارامترهای فضای شنیداری خیلی در لذت شنیداری تاثیر داره و من فکر میکنم غیر از کیفیت رکورد و سیستم صوتی و آکوستیک اتاق باید به پارامترهای دیگری چون زیبایی فضای شنیداری توجه نمود. دلیل این مساله اینه که این مغز ماست که موسیقی رو درک میکنه و اگر مغز در شرایط راحت و مناسب نباشه لذت شنیداری معنی پیدا نمیکنه. نور نا مناسب و زیبا نبودن و شلوغ بودن محیط روی مغز اثرگذار هست و از لذت شنیداری کم میکنه. وقتی خوشحالیم انگار موسیقی رو طور دیگه ای میشنویم و ازش لذت میبریم و وقتی راحت و شاد نیستیم خیلی حوصله شنیدن نداریم و سکوت رو ترجیح میدیم.
من خودم وقتی راحت تر تحلیل مینویسم که اتاق تاریک باشه و اگر نباشه سعی میکنم تمرکزم فقط روی صدا باشه و حس بینایی و نور محیط تمرکزم رو کم نکنه. شاید باور نکنید اما من مطمئن هستم شنیدن غیر Blind خیلی روش مطلوبی نیست و شکل و قیافه کامپوننت ها روی اظهار نظر تحلیلگر تاثیر میگذاره. خلاصه برای تحلیل یک سیستم لازمه حس های دیگه رو موقتا غیر فعال نگه داریم و همه تمرکزمون روی صدا باشه.
این بحث طولانی شد و الان جای نوشتن بیشتر در موردش نیست فقط اعتراف کنم فضای شنیداری این دوست خوبمون خیلی عالی بود و من خیلی موقع شنیدن صدا احساس خوبی داشتم.
محرکی از بیرون آرامش ذهن رو به هم نمیزد و زیبایی محیط به شنونده آرامش میداد. حتی این دوستمون اجازه داد موسیقی شنیده بشه و کمتر در اتاق بودند تا من راحت تر صدا بشنوم و خیلی در این دیدار گفتگویی صورت نگرفت و فقط صدا شنیده شد.
اما در مورد صدا :
صدا در شرایطی بسیار مناسب دمو شد ، سیستم کاملا Break-in شده بود و فقط کمی بنظرم باید بیشتر گرم میشد، فضای شنیداری خوب و آکوستیک اتاق برای نفس کشیدن سوفیا مناسب بود و البته میتونست بهتر هم باشه، آرامش و سکوت به اندازه کافی بود و صدایی شفاف و Stable شنیده میشد.
این که گفتم بهتر هم میتونست باشه با استانداردهای خودم گفتم وگرنه این دمو بهترین دمویی بود که در ایران برام گذاشتند و صدا بهتر از هر جای دیگه ای که صدا شنیدم دمو شده بود.
اول دوست دارم در چند جمله کوتاه کل آنچه شنیده شد رو بطور خلاصه شرح بدم. صدای سیستم یک حس آرامش خاص با خودش داشت که میتونست نتیجه Stable شدن از نظر انتقال انرژی (هم انتقال انرژی خوب بین کامپوننتها و هم فضای آکوستیکی) ، Low Noise بودن و شکل Presence صدای Mark Levinson و سکوت فضا باشه.
صدایی آرام و بی آزار که اجازه میداد بر روی موسیقی تمرکز داشته باشیم آن هم براحتی و بدون مجبور کردن ذهن به تمرکز زیاد هنگام شنیدن. دلیل این مساله فقط سیستم نبود بلکه به فضای مناسب شنیداری و Stable شدن سیستم نیز برمیگشت.
صدا بسیار آرام ، Stable و بدون انرژی force بود با حجم (Scale) خوب ، تصویر Laidback و air . شما در فضای موسیقی قرار داشتید و میتونستید براحتی روی استرینگ های صدا متمرکز شوید هم برای تحلیل نوشتن و هم برای لذت بردن از صدا. وقتی فضای آکوستیکی مشکل داره تمرکز روی صدا و نوشتن در مورد صدا خیلی آزار دهنده هست و تاثیر آکوستیک بد روی صدا خیلی شنونده رو آزار میده. اگر یادتون باشه قبلا که تحلیل dCS Scarlatti رو با Krell Evo One & Two مینوشتم گفتم ذهن خیلی موقع شنیدن راحت بود و دلیل این مساله هم فضای آکوستیکی مناسب بود و هم Neutral بودن سیستم . البته این فضاها از نظر آکوستیکی ایده ال نیستند و تنها مشکلات آکوستیکی اتاق های دیگه رو ندارند و میشه در ولوم های پایین و متوسط با موسیقی های غیر شلوغ صداهای خوبی شنید و برای رسیدن به یک حد بالا هر اتاقی باید آکوستیک بشه و یا با پنل هایی صدا کنترل بشه.
تصویر صدا بیشتر دو تا مونو بود تا یک استریو و بلندگو ها میتونستند بهتر Place شوند البته شاید در اون فضا اون setup بهترین باشه چرا که ممکنه اصلا نشه در یک فضای کوچک از یک بلندگوی بزرگ به یک تصویر خیلی خوب رسید. وضعیت اتاق من هم همینجوری هست و وقتی بلندگو ها رو برای ساخت تصویر بهتر به هم نزدیک تر میکنم بخاطر بازگشت دیوارهای بغل خیلی صدا فوروارد و اعصاب خوردکن میشه و وقتی بلندگو ها رو از هم دور میکنم و به دیوار نزدیک میکنم bass رزونانس زیادی پیدا میکنه و دوباره میره رو اعصاب. برای همین من بلندگو ها رو در فاصله ای قرار دادم که تحمل این دو مشکل (فوروارد شدن ناحیه وسط و بالا و رزونانس ناحیه پایین) آسون تر بشه ولی در مقابل من هم دو تا مونو دارم تا یک استریو و واقعا نمیشه کاریش کرد.
بنابراین ممکنه این دوست خوبمون بهترین حالت رو برگزیده باشند اما بخاطر محدودیت آکوستیک نشه کار بیشتری کرد. من یک سری پنل آکوستیکی رو تو خونه تست کرده بودم و در حالتی که پنل ها بودند محل قرار گیری مناسب بلندگو ها کاملا فرق کرد (بلندگو ها رو به هم نزدیک کردم و یک فضای استریویی خوب تشکیل شد) و این مساله نشون میداد اگر شما اتاق رو آکوستیک کنید محل قرار گیری بهینه بلندگو از جایی که الان بلندگو در اونجا قرار گرفته فرق خواهد کرد. یعنی تغییر شرایط آکوستیکی باعث تغییر محل مناسب قرار دادن بلندگو میشه.
البته باز تاکید میکنم فضا به نسبت فضاهایی که قبلا در اونها صدا شنیدم خیلی مناسب تر بود و تصویر نسبتا خوبی داشتیم. صدا Presence خوبی داشت با شفافیت مناسب و دینامیک خوب بدون خطای ریتم یا به هم خوردن Dynamic Structure .
حس حرکتی (هم دینامیک استرینگ ها و هم حرکت ساز در طول تصویر) در صدا راحت ، طبیعی و بدون استرس بود و Neutral و Low Noise بودن Mark Levinson باعث میشد صدا خالص تر و با جزئیات بیشتری بشکل طبیعی و Smooth رندر بشه. صدا پس زمینه ای مشکی داشت با کمی احساس گرما در Presence صدا که به Sweetness صدا کمک میکرد با حالت Fluid وجاری. بافت و Timbre صدا میگفت دارید صدا Solidstate رو با سورس دیجیتال میشنوید اما بدون edge بود و خیلی Smooth و راحت. صدا اون vibrancy و Harmonic richness و Bloom و Immediacy و درخشش لامپ رو نداشت اما بسیار آرام ، Stable ، Smooth و راحت بود. خواننده نباید این مقایسه رو در ارزش گذاری این سیستم لحاظ کنه چرا که این سیستم بعنوان یک سیستم Solidstate با سورس دیجیتال بسیار عالی بود و من معتقدم برای ارزش گذاری باید هر سیستمی رو با هم نوع خودش مقایسه کنیم نه با تکنولوژی متفاوت دیگه اما خود من برای اینکه همیشه یک دیدی داشته باشیم این کار رو میکنم اما نباید فراموش کرد باید Mark Levinson رو با سیستم های Solidstate مقایسه کرد نه یک سیستم لامپی خیلی خوب.
صدای Mark Levinson شفاف بود اما کمی فقط به اندازه خیلی کمی در ناحیه وسط و بالا dark بود (شاید در این مورد 390S بیشتر سهم داشت و البته دقت کنید darkness رو با پس زمینه مشکی اشتباه نگیریم) و من دوست داشتم صدا حس نزدیکی و vibrancy بیشتری داشته باشه (دقت کنید اگر به محدودیتی اشاره دارم فراموش نکنیم کابل فادل هم این وسط بود و برای قضاوت دقیق تر باید با چند نوع کابل سیستم رو تست میکردم شاید با یک کابل دیگر صدا به اون بالانسی که میخواستم نزدیک میشد) در مقابل مارک لوینسون صدایی ملایم و کنترل شده میداد که دینامیک اون در دو مقیاس macro و micro خوب و شنونده رو در آرامش کامل به موسیقی پیوند میداد. قبلا هم گفتم صدای مارک لوینسون خیلی ناز و ملایم هست و بیشتر میشه اون رو به دختر تشبیه کرد تا یک پسر اما صدای Krell بخاطر macro dynamic بیشتر تداعی کننده پسر هست تا دختر و برای همینه بیشتر شنوندگانی که من دیدم صدای مارک لوینسون رو دوست داشتند و اون حالت ملایمت و لطافت که شنونده رو نوازش میکنه براشون جذابیت زیادی داشت.
سلیقه من طوری هست که به ریتم و Liveness بیشتر علاقه نشون میدم تا آرامش و Sweetness و شاید اگر سن من بیشتر بشه به صداهای Slow تر و ملایم تر علاقه بیشتری نشون بدم.
یک مساله دیگه عادت شنیداری هست، اگر شما 5 سال صدای آمپلی فایر به ظاهر دینامیک اما exaggerated رو با یک بلندگو با حالت boom bang در صدا بشنوید برای قضاوت یک صدای ملایم باید اول صبر کنید و در دراز مدت صدا رو بشنوید و بعد در مورد صدا قضاوت کنید . از نگاه من خیلی ها قضاوت هاشون بر اساس عادت قبلی شنیداری هست و باید بیشتر صدا بشنوند تا بتونند به یک قضاوت درست برسند. در وحله اول ممکنه آرامش صدای یک سیستم صوتی خوب کمی این حس رو به شخص بده که صدا داینامیک نیست اما با شنیدن بیشتر صدا متوجه بشه اونی که قبلا میشنیده و فکر میکرده داینامیکه خود موسیقی نبوده بلکه صدا بوده یعنی ممکنه سیستمی در شاخصی یک حالت Exaggerated خوشایند داشته باشه (مثلا به شنونده حالت force و انرژی رو بشکل غیر طبیعی القا کنه) که شنونده رو مجذوب کنه اما بعد ها شنونده بفهمه اون حالت در صدا طبیعی و واقعی نبوده. کمپانی هایی هستند که برای فروش بیشتر دنبال ایجاد همین حالت ها در صدا هستند تا شنونده مجذوب بشه و اون کالا رو بخره. بهترین راه حل از نظر من اینه که اولا شرایط شنیدن صدا مثل اکوستیک رو درست کنیم ثانیا برای قضاوت اگر فرصت کافی برای شنیدن نداریم، تمام تمرکزمون روی این باشه که صدای جدید چقدر به موسیقی زنده نزدیک هست و چقدر شنونده احساس طبیعی بودن و آرامش در صدا رو داره. دیجیتال در وهله اول ممکنه بیشتر شنونده رو مجذوب کنه اما در درازمدت نه و یا Presence کابل فلزی میتونه شنونده رو تحت تاثیر قرار بده اما کابل کربنی خیلی طبیعی تر رفتار میکنه. خلاصه گاهی لازمه آدم خودش رو یک محکی بزنه ببینه در چه وضعیتی قرار داره. یک سیستم داینامیک در macro dynamic حالت سریع و light داره با کنترل کامل و در micro dymanic حالت vibrant و زنده.
صدای سیستم بسیار آرام و ملایم بود و حالت صدای کابل کارداس را در شاخص هایی (مثل تصویر lailback ، پس زمینه کاملا مشکی و حالت ملایم و آرام و relax) تداعی میکرد که از نگاه من به ساخت خوب دستگاه و low noise بودن سیستم برمیگشت. صدا تنش و پراکندگی و بیرون زدگی نداشت و بدون سانسور فرکانسهای بالا یا نرمی غیر طبیعی بسیار safe و آرام پخش میشد. استرینگ های صدا در تصویر کاملا کنترل شده بودند و حتی حرکت ساز در تصویر کاملا راحت، طبیعی و کنترل شده بود بدون ایجاد حس سردرگمی و عدم کنترل. واقعا سری های رفرنس Mark Levinson حرف آخر رو در ساخت میزنند، صدای Pre 32 با تجربه ای که داشتم بسیار بسیار Low Noise ، بدون داشتن هیچ اثری از الکترونیک در بافت صدا ، Fluid و شفاف بود. من کلا به سورس و Pre سیستم های Mark Levinson علاقه بیشتری دارم تا Power و البته هنوز سری های بالاتر یعنی 33 و 33h رو هنوز نشنیدم اما دوست دارم Power سیستم حالتی fast تر و ریتمیک تر داشته باشه البته با همین حالت Smooth ، کنترل شده و طبیعی.
بعد از دو ساعت شنیدن صدا اصلا احساس خستگی شنیداری و یا حس اینکه بخوام با بغل دستی حرف بزنم و یا ولوم صدا رو کم یا زیاد کنم و یا به چیز دیگری فکر کنم و یا سیستم رو خاموش کنم نداشتم. صدا خیلی بی آزار و راحت بود انگار به من میگفت امیر دست از تحلیل نوشتن بردار ، ببین محمد موسوی داره چه نی ای میزنه . اگر بخوام سلیقه خودم رو بیشتر شرح بدم و این سیستم رو با اون ایده الی که دارم بسنجم باید بگم من در micro نیاز به Vibrancy و حس Liveness بیشتری نیاز داشتم (شاید این صدا برای شما همونی باشه که میخواهید و من از سلیقه شما اطلاعی ندارم واسه همینه دارم این سیستم رو با سلیقه شنیداری خودم بررسی میکنم) و کمی احساس fast بودن بیشتر. صدای کمی Light تر و دینامیک تر با Presence زنده تر که فکر میکنم اگر میخواستم تغییری بدم اول بلندگو رو عوض میکردم نه upstream رو. بنظرم سوفیا با مارک لوینسون بالانس صدا رو از اون نقطه ای که من دوست دارم کمی جابجا کرده بود (هرچند ممکنه شما همین setup رو بیشتر دوست داشته باشید) و من ترجیحم بجای سوفیا یک بلندگوی دینامیک تر بود. صدا به گوش من تداعی کننده یک چهره آرام ، ساکت و بی آزار بود تا یک چهره شاداب و خندان که اون انرژی مثبت رو منتقل میکرد. من حس زنده بودن بیشتری میخواستم که میتونست یک بلندگوی دیگه با مارک لوینسون اون رو به من بده و من نه سوفیا رو مقصر میدونم و نه مارک لوینسون رو بلکه به Matching این دو ایراد میگیرم البته با توجه به سلیقه شنیداری خودم. ممکنه کسی که این سیستم رو setup کرده این صدا رو خیلی بیشتر دوست داشته باشه و سلیقه اش با من فرق کنه پس من دارم نظرم رو بر اساس سلیقه شنیداری خودم میگم.
matching بسیار مهم هست و ممکنه شما با تغییر کابلها کلا شاخص صدا رو تغییر بدید و به سمتی ببرید که دوست دارید و البته در ایران رسیدن به همین هم بسیار پردردسر و هزینه بر هست. من در ایران به Dealer ای علاقه مندم که بیشتر به شنونده اجازه شنیدن صدا رو بده و امیدوارم فروشندگان در ایران بجای کارتن فروختن بیشتر صدا دمو کنند. همینکه این سیستم در همین نقطه هم می ایستاد و صدای خوبی میداد واقعا باید خوشحال باشیم چون تو ایران با شرایطی که داریم رسیدن به یک صدای خوب خیلی سخته چه برسه به اینکه صدا دقیقا همونی باشه که ما دوست داریم.
این سیستم از نظر انتقال انرژی خیلی پایدار بود و power amplifier بلندگو رو خیلی خوب جمع میکرد بعلاوه اینکه کابل ها هم از سری رفرنس fadel art بودند که باعث میشد انتقال انرژی بسیار راحت و بدون خطای ریتم انجام بشه. بنظرم کمی بافت صدای fadel art با کابل های دیگر فلزی که شنیده بودم فرق داشت و کلا شاخص صدای fadel کمی متفاوت هست. صدا Smooth هست وNeutral با یک حس Cohesive بودن در presence صدا اما شاید کمی کابل روی micro صدا تاثیر داشت به این معنی که صدا در میکرو میتونست حالت نزدیک تر(more Direct) با bloom بیشتری داشته باشه. کلا من فکر میکنم کابلهای بلند در سیستمهایی که انتقال انرژی زیادی بین بلندگو و آمپلی فایر دارند خیلی روی بافت و حس نزدیکی صدا تاثیر میگذارند و باید یه فکری به حال اونها کرد. یک بلندگوی 4 اهم از یک آمپلی فایر 200 واتی حدود 7 آمپر جریان میکشه (البته این مقداردر عمل بخاطر dynamic بودن خیلی بیشتره و من rms رو حساب کردم نه جریان لحظه ای رو) و کابل بلندگو باید با حفظ کیفیت این جریان رو منتقل کنه، واقعا سخته و برای همینه هرچقدر سیستم ها ساده تر و توان اونها پایین تر باشه میشه با کابل های ارزان تری همان صدای خوب رو داشته باشیم. Complex خیلی برای نگه داشتن کیفیت هزینه میگیره و معلوم نیست در انتها چقدر اون حس موسیقی رو دست نخورده تحویل بده.
مساله مهم دیگه اینکه با این سیستم دوست نداشتید ولوم صدا رو خیلی زیاد کنید و یا بجای موسیقی گوش کردن سرو صدا کنید ، من فکر میکنم این حالت حتی با بهتر کردن آکوستیک بهتر هم میشد و آرامش به حدی میرسید که فقط ساعتها به موسیقی گوش میسپردیم. سیستم اصلا جلب توجه نمیکرد و شنونده رو به حال خودش میگذاشت. آیا شما چیز بیشتری از یک سیستم صوتی میخواهید؟؟؟
تصویر صدا اصلا فوروارد نبود و خیلی پایدار ، شناور و شفاف بود. حس openness و air در صدا حس میشد اما تصویر دو کانال کمی با هم متفاوت بودند که میتونست به آکوستیک مربوط بشه البته این حدس هست و باید تست کنیم ببینیم دلیلش چیه. اگر در موسیقی های شلوغ و دینامیک اون شفافیت کم میشد دلیلش از نگاه من آکوستیک بود و نه سیستم و صدا یک Presence نرمال و طبیعی داشت هم در Flow و هم در timbre صدا. start/stop های استرینگ های پس زمینه راحت شنیده میشد بدون سردرگمی یا خطای ریتم و شنونده بدون هیچ استرسی در جریان جزئیات زیاد صدا قرار میگرفت. صدا در نواحی فرکانسی شاخص متفاوت نداشت و با افزایش فرکانس احساس نمیکردید دیستورشن زیاد شده و بافت صدا تغییر کرده که این مساله به حس طبیعی بودن صدا کمک میکرد. صدا اصلا force نداشت و خیلی liquid بود البته bloom یک SET خوب مثل Audio Note رو نداشت و اون harmonic richness رو تداعی نمیکرد اما در مقابل بعنوان یک Solidstate بسیار Smooth و ملایم بود بدون داشتن بافت زبر و کاراکتر الکترونیک. شاید با تغییر کابل کمی صدا بامزه تر میشد و Sweet تر اما نمیشه همین طوری حدس زد و باید این جور چیزها رو تست کرد. Mark Levinson تداعی کننده یک شخصیت با ادب و متشخص بود دلیلش کنترل کامل صدا و ملایمت و Smoothness در صدا بود.
کمی این حس بود که تصویر صدا زیادی عقب رفته و با تجربه ای که من قبلا داشتم این مورد خیلی به بلندگو یا آکوستیک برنمیگشت، شاید کمی آکوستیک تاثیر گذار بود اما از نگاه من مساله عقب بودن میتونست به ML یا Fadel برگرده و این حالت عقب بودن کمی اون حس سرزنده بودن رو در صدا کم میکرد و با توجه به این که من احساسم این بود کمی صدا در macro نیاز به Punch و تحرک بیشتری داره این دو عامل کمی صدا رو از اونجایی که من دوست داشتم دور کرده بودند. من presence صدایی نزدیک تر با درخشش بیشتری میخواستم و اون حالت عقب رفتگی کمی از لذت شنیداری کم میکرد. من قبلا تجربه اینکه یک کابل کاملا میتونه تصویر صدا رو دستکاری کنه و Perspective رو تغییر بده داشتم اما نمیدونم fadel art چنین تغییری رو ایجاد کرده و یا مساله به جای دیگه ای برمیگرده. قبلا که با همین upstream ویلسون هفت رو شنیدم در حالتی که Sub ویلسون در مدار بود صدا جلوتر و نرمال تر بود اما بدون ساب تصویر صدا همین حالت رو داشت. میشه با جابجایی بلندگو و تغییر کابل تست کنیم ببینیم چه عاملی تاثیر داشته اما مساله اینه این نوع تغییرات در تصویر صدا قابل تصحیح هست و باید با تغییراتی به بالانس بهتری رسید.
اما سوفیا :
من داشتم فکر میکردم دیگه تحلیل نوشتن در مورد یک سیستم داره برام سخت میشه دلیلش اینه مثلا وقتی شما زیاد به یک بلندگوی خوب مثل Wilson Audio Watt/Puppy System 8 گوش کنید نمیتونید براحتی از سوفیا تعریف کنید اما جالبه تحلیل گران مجلات بعد از تحلیل بلندگوی marten design در شماره بعدی همون قدر از یک بلندگوی ارزان بازاری تعریف میکنند. من نمیتونم این کار رو بکنم چون وقتی شما یک تجربه خیلی خوب دارید بقیه صدا ها رو با اون میسنجید. باور کنید نمیشه من ویلسون رو بشنوم و در مورد شفافیت مثلا یک بلندگوی 100 دلاری (تو بازار ایران) صحبت کنم. مجلات برای حل این مشکل کلاس قیمتی تعریف میکنند و به تحلیل گر میگویند در این کلاس قیمتی تا میتونی از اونی که بهتره تعریف کن اما من نمیتونم این کار رو بکنم چون یه جورایی حس میکنم دارم برخلاف ذهنیتم مینویسم.
البته یک وقت فکر نکنید سوفیا با سیستم 8 این همه تفاوت داره نه اصلا این طور نیست و صدای این دو از هم فاصله زیادی نداره اما مشکل جای دیگه هست، اونم اینه من 8 رو شنیدم و سوفیا رو نسبت به اون تو ذهنم میسنجم . اگر سوفیا رو با یک بلندگوی دیگه در کلاس قیمتی خودش بسنجیم خیلی ممکنه ازش تعریف کنیم اما مشکل من اینه همیشه صدا ها رو بیشتر بر اساس رفرنسی که دارم تحلیل میکنم تا بر اساس کلاس قیمتی شون.
سوفیا به اندازه سیستم 8 منو مجذوب نکرد و البته در مورد محدودیت هاش نوشتن نیاز به زمان شنیدن بیشتر داره . تصویر سازی اون و Presence صداش جزو خانواده ویلسون هست و نسبت به 8 کمی دینامیک کمتری داره و صدا در نواحی فرکانسی کاراکتر بیشتری نسبت به 8 داره. من باید سوفیا رو با بلندگو های درایوری زیر 15 هزار دلار مقایسه کنم اما هنوز رفرنسی غیر از 8 برای مقایسه ندارم.
واقعا نوشتن جای شنیدن رو نمیگیره و قبلا هم گفتم نوشتن یک سرگرمی برای من هست، برای ارزش گذاری هر کس خودش باید صدا بشنوه و قضاوت کنه البته این پیشنهاد من در ایران خیلی ممکنه عملی نباشه چون بیشتر فروشندگان خیلی در دمو دادن خصوصا به کسانی که فکر میکنند مشتری نیستند دست و دلباز نیستند. امیدوارم روزی این امکان از طرف فروشندگان فراهم بشه که همه دوستان بجای خوندن این سایت یا تحلیل های مجلات بتونند بیشتر صدا بشنوند (در فضایی مناسب و شرایطی ایده ال) و تجربه شون رو بیشتر کنند.
من هروقت تحلیل ای رو میخونم که اون صدا رو شنیدم احساس میکنم تجربه شنیدن صدا خیلی خیلی با خوندن تحلیل فرق داره و فکر میکنم ارزش تحلیل خوندن به اینه که ما بتونیم با فضای Subjective آشنا بشیم و خودمون بتونیم درک بهتری از اجزای صدا داشته باشیم. تحلیل هیچوقت نباید جای شنیدن رو بگیره و چه بسا تنها به تحلیل خوندن بسنده کردن و صدا نشنیدن آدم رو ممکنه به اشتباهات زیادی بندازه و هزینه بالایی از آدم بگیره.