مفهوم مینیمالیست در طراحی – بخش ششم

مفهوم مینیمالیست در طراحی – بخش ششم

شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶
/ / /

تا الان اینگونه نتیجه گیری کردم که هر طراح بر اساس تجربه ای که دارد درکی از رابطه بین دو فضای شنیداری و ریاضی دارد. برخی از طراحان (مانند Pass Lab ، 47 Lab ، Spectral ، Solaja Audio ، تا حدی BAT) اعتقاد دارند برای اینکه شاخصهای مهم شنیداری دست نخورده بماند و ما بیشترین لذت را از صدا ببریم باید طول مسیر سیگنال را تا حد امکان کوتاه نگه داریم و مدارات واسط حداکثر سادگی را داشته باشند. به این نگاه Minimalism و به این افراد Minimalist در Audio Design میگویند. Minimalist ها اعتقاد دارند اون حس و حال موسیقی که مایه لذت شنیداری انسان میشود در سیستمهای پیچیده Complex از بین میرود و کوتاه تر کردن و ساده تر کردن مدارات بهترین راه حل برای به حداکثر رساندن Musicality یک سیستم هست. شاید این جملات را شنیده باشید:

>> Less is More

>> Only The Simplest Can Accommodate The Most Complex

>> The theory or practice in art or design of using the fewest and simplest elements to achieve the greatest effect

یکی از شاخص های بررسی یک سیستم نگاه کردن به آن از بعد میزان پیچیدگی است. یعنی ما میتوانیم پارامتری بنام سادگی تعریف کنیم که هر سیستمی را در مقایسه با دیگری از این بعد بسنجیم. سیستم ها نسبت به هم در طراحی ساده تر یا پیجیده ترند. مثلا مدارات ترانزیستوری با توان بالا از بیش از 8 طبقه مدار استفاده میکنند اما مدارات لامپی تنها از 2 یا 3 طبقه. بنابراین یک آمپلی فایر لامپی مدار ساده تری نسبت به یک آمپلی فایر ترانزیستوری دارد. هر چقدر تعداد طبقات کمتر و سیگنال صدا تا رسیدن به گوش ما مسیر کوتاه تری را طی کند میگوییم سیستم Minimal تر است. طراحی یک سیستم بشکل مینی مال مزایا و نیز محدودیت هایی دارد همانطور که با پیچیده تر شدن سیستم پارامترهایی بهتر و پارامترهایی هم بدتر میشود و ما همیشه در ازای بدست آوردن ممکن است چیزی را از دست بدهیم. مثلا وقتی یک بلندگوی Single درایور به ما یک Ambience Field پیوسته میدهد اما گسترش فرکانسی آن محدود هست ما سعی میکنیم با چند درایوری کردن و 3way کردن بلندگو گسترش فرکانسی را افزایش دهیم اما در عوض Coherency را به نسبتی از دست میدهیم. شما نمیتوانید همه پارامترها را با هم بهتر کنید و این کار حتی با افزایش خیلی زیاد هزینه هم کاملا تحقق پیدا نمیکند. مثلا من فکر نمیکنم در دنیا یک SolidState Power Amplifier بالای 500 وات توان باشد که Immediately یک آمپلی فایر لامپی SET با توان 8 وات را داشته باشد. از نظر من محال هست حتی اگر قیمت تمام شده آمپلی فایر 500 واتی بالای 100 هزار دلار باشد این آمپلی فایر هم گسترش ، ریتم و دینامیک یک Solidstate خوب را داشته باشد و هم Immediately ، Presence و Texture آمپلی فایر لامپی را. عمر های فای من به گذشته قد نمیدهد که بدانم چه اتفاقاتی افتاد و چرا طراحی سیستمها بیشتر بسمت Complex رفت اما حدس من به دو چیز برمیگردد. یکی اینکه سیاستهای حرکت های فای در دنیا تابع بازار (منظورم جایگزینی ایده ال گرایی با افزایش سود هست) بوده تا ایده ال گرایی انسان و دوم متنوع شدن انواع موسیقی و استرینگهای صداست. البته میشه دلیل سومی هم مبنی بر عدم صلاحیت شرکتهای های فای آورد که این مقوله سوم تا حدی در مقوله اول میگنجد. در ابتدا همه چیز ساده بود یک سورس آنالوگ و یک بلندگوی هورن. بعد کم کم پیچیدگی شروع شد. آنالوگ شد دیجیتال و سیگنال دو مسیر به مسیر حرکتش اضافه شد یکی مسیر تبدیل به دیجیتال AD و دومی مسیر دیجیتال به آنالوگ DA که این افزایش مسیر کیفیت سیگنال رو کاهش داد و من با تجربه ای که تاکنون داشتم فکر میکنم دیجیتال یکی از غلط های بزرگی بود که صنعت های فای توسط سونی و فیلیپس کرد. من سی دی Audio رو در دستگاه 50 هزار دلاری dCS Scarlatti شنیدم و فکر میکنم dCS در بالاترین حد ممکن دقت صدا رو پخش میکرد اما صدا شاخص دیجیتال داشت و از آنالوگ فاصله داشت. خب الان دیجیتال شده SACD و DVD-A اما هنوز هم بسیاری شنوندگان حرفه ای معتقدند Reality صدای آنالوگ رو هیج CD دیجیتالی نداره. بلندگوها از حالت Single Driver بسمت چند درایوری رفتند و مساله کراس آور و طولانی شدن طول کابل متصل به درایور پیش آمد. آیا بلندگوهای بزرگ و 4Way همه مشکلات رو حل کردند؟ از نظر من نه و در بسیاری از مواقع این بلندگوها خیلی چیزهای خوب رو از صدا کم کردند. مدارات ترانزیستوری با توانهای بالا و تعداد طبقات زیاد ترانزیستور جای لامپ رو گرفتند اما هنوز هم نتوانستند در همه شاخص ها به لامپ برسند و حتی در قیمت های خیلی بالا خیلی راحت ما Bloom صدای یک SET ارزان رو به یک آمپلی فایر Solid صد هزار دلاری ترجیح میدهیم. وقتی دیجیتال پیشرفت کرد کم کم پردازشهای دیجیتال مانند Upsampling و الگوریتمهای ریاضی خاص در DSP ها مورد توجه قرار گرفتند و مسیر سیگنال پیچیده تر از قبل شد. رابرت هارلی در تحلیل سورس دیجیتال Esoteric مینویسه با استفاده از فیلترهای دیجیتال شاخص هایی خوب و شاخص هایی هم مانند Presence بدتر میشه. کمپانی هایی مثل AudioNote ، Zanden ، 47 Lab و Goldmund اعتقاد دارند تا حد ممکن باید از پیچیدگی و پردازش اضافی پرهیز بشه خصوصا وقتی نخواهیم خیلی هزینه کنیم. با چند درایوری شده کرآس آورها هم پیچیده تر شدند و مدارات آنها پیچیدگی مسیر سیگنال رو افزایش داد. پاسخ فاز خراب شد و الانا دارند فکر میکنند این مشکل رو چگونه حل کنند. کابلها هم بخاطر طول زیاد بالای یک متر مجبور شدند از یک شبکه سلفی خازنی (جبرانساز) استفاده کنند تا سیگنال در طول مسیر بهتر منتقل بشه اما این جبران سازها مشکلات خاص خودشان را داشتند و برخی شاخص ها را به نسبت خرابتر کردند. برای جریان دهی بیشتر Class A ها شدند Class A/B و مدارات Push Pull بشکلی دیگر بر صدا تاثیر گذاشتند. ما midrange رو از دست میدادیم و بجایش کنترل ، دینامیک و گسترش فرکانسی میگرفتیم. یه جورایی لطافت و نرمی رو با قدرت و صلابت معامله میکردیم. بازار به Complex بیشتر گرایش داشت چون میتونست هر روز از یک تکنولوژی جدید و هر روز از یک تغییر احمقانه حرف بزنه و به شکل بهتری پول بیشتری به جیب فروشندگان منتقل کنه. شعارهایی مثل گسترش فرکانسی از 10 هرتز تا بالای 40 کیلوهرتز با استفاده از 5 تا درایور، توان 500 وات به 8 و 1000 وات به 4 با استفاده از 50 تا ترانزیستور موازی و … استفاده از الگوریتمهای پردازش دیجیتال و … THD زیر 0.00009 درصد با استفاده از فلان تکنولوژی و …

این وسط شرکتهایی هم سعی کردند بشکل صحیحی تغییر ایجاد کنند و اینطور نباشه اگر شاخصی بهتر میشه دیگر شاخص ها آسیب جدی ببینند و در نهایت محصول جدید با یک بالانس بهتر نسبت به قبل قرار بگیره و Musicality افزایش پیدا کنه. ژاپنی ها بیشتر در این مسیر بودند و به گوش انسان اهمیت بیشتری میدادند. آنچه من با تجربه اندکی که داشتم بر من مشخص شد این بود که با پیچیدگی سیستم پارامترهای Macro مانند دینامیک ، ریتم ، گسترش فرکانسی ، Slam ، Detail بهتر میشد اما در مقابل پارامترهایی در مقیاس Micro مانند Texture ، Immediately ؛ Presence ، Naturalness و لطافت کمتر میشد. بعبارتی پیچیدگی در مقیاس Macro صدا رو بهتر میکنه اما در مقیاس Micro اون ظرافت و لطف موسیقی رو کاهش میده و از نگاه من Musicality (به گوش خودم) کمتر میشه حتی در قیمت های بالا. حرکت در مسیر مینی مال سخت تر است و رسیدن به یک بالانس بهتر با حفظ سادگی و خراب نکردن پارامترهای Musical کار ساده ای نیست. من نمیگویم یک سیستم غیر مینی مال 100 میلیونی (با فرض اینکه این 100 میلیون واقعی باشد و هزینه تمام شده همین قدر باشد) صدای بدتر و غیر میوزیکال تری به نسبت یک سیستم مینی مال یک میلیونی دارد اما میدانم اصل طراحی باید بر اساس سادگی و حس شنیداری باشد و زیاد شده نه من بلکه خیلی ها در دنیا صداهای چند صد میلیونی شنیده اند اما راضی نشده اند اما از صدای یک Single Driver با یک SET لذت برده اند. دنیای امروز که ما در آن زندگی میکنیم برخلاف سروصداهایش چندان دوست داشتنی و صادق نیست و اصولا من و شما باید هوشیار باشیم.


 

13 Comments