برگردیم به تعریف میوزیکالیتی:
من میوزیکالیتی رو در مورد صدا تعریف میکنم و این تعریف کل موسیقی و صدای بازسازی شده رو شامل میشه. یعنی این تعریف به سیستم صوتی محدود نمیشه و شامل صدای سازهای مختلف و کلا هر چیزی که به شکل صدا درک بشه رو شامل میشه.
از نگاه من میوزیکالیتی یک شرط لازم داره و یک شرط کافی.
شرط لازم برای میوزیکال بودن یک صدا اینه که کمتر تجزیه پذیر رفتار کنه و موقع ارتباط با موسیقی مغز چه در بخش خودآگاه و چه در بخش ناخودآگاه توجه اش به اجزای صدا جلب نشه و تا حد ممکن صدا بصورت یک ترکیب کل درک بشه.
(باز هم تکرار میکنم این مفهوم فقط شامل سیستم صوتی نمیشه و به خود صدا توجه داره)
هر چقدر یک ساختار مانند صدا توجه مغز رو از مد ارتباط با کل اثر مانند موسیقی به سمت های دیگری بکشه یعنی صدا تجزیه پذیر رفتار کرده و اجازه نداده مغز براحتی در مد ارتباط با آن اثر (موسیقی) بمونه.
شما صدای یک ساز رو اگر در یک فضای خوب بشنوید (در صورتی که نوازنده خیلی خوب بتونه اون حس رو با ساز منتقل کنه) هرگز به شما این احساس دست نخواهد داد که اون صدا شاخص هاش چگونه هست، مثلا توجه تون به این جلب نمیشه که تصویر صدا و عمقش چقدر هست و یا چقدر صدا دینامیک خوبی داره و یا چقدر بافت خوبی داره.
وقتی صدا اون حالت تجزیه پذیر رو با خودش داشته باشه حتی با وضوح و Neutrality خیلی بالا حتی شرط اول هم برقرار نمیشه و سیستم یک صدای میوزیکال به ما نمیده. رومی میگه 90 در صد سیستمهای به اصطلاح های اند یک Conflict بین Musicality و Resolution دارند که دلیلش رو اونجا مکان بلندگو (DPOLS) میدونه.
یک مفهوم ای Audio Federation تو سایتش نوشته بود به نام Illusion of Neutrality و مطلبی هم طراح Audio Note در همین مقاله در مورد Resolution vs detail نوشته که جالبه و در هر دو اینها به این مساله اشاره داره که صدایی که جلب توجه کنه و تجریه پذیر رفتار کنه حتی در نهایت القاء حس دقت باز هم از ایده ال فاصله داره و Musical به حساب نمیاد.
طراح Audio Note میگه هم خوانی صدای دو درایور خیلی مشکل هست و هم خوانی سه تا درایور تقریبا ناممکن و دلیلش اینه هم جنس نبودن صدای درایورها میتونه مغز رو متوجه خودش بکنه و نباید صدا به دو شاخص متفاوت تجزیه بشه.
شرکت Tenor هم مفهومی بنام HIS (Harmonic Structural Integrity) تعریف کرده که معنی اش اینه نوع دیستورشن باید با افزایش فرکانس ثابت بمونه تا صدا خوب باشه و این نشون میده چقدر یک شکل بودن (Integrity) مهم هست تا مغز ما متوجه اجزای صدا نشه.
صدایی خوبه که ما رو از بند کثرت و درگیر اجزاء بودن به سمت دریافت یک کل و وحدت ببره و باعث بشه ما وارد یک فضایی بشیم که در اون زیبایی ، آرامش ، از خود بیخود شدن ، سبک شدن و در یک کلام خوب شدن رو تجربه کنیم.
من صدای سیستم 300 میلیونی رو یک در یک فضای بد شنیدم و سرم بعد از 1 ساعت درد گرفت. بنابراین اگر صدایی در اوج Neutral و دقیق بودن و Resolution خیلی بالا داشتن تجزیه پذیر رفتار کنه و توجه مغز رو از شنیدن به سمت های دیگری ببره (مثل آنالیز صدا و …) اون سیستم ارزش میوزیکالیتی اش خیلی پایین هست.
به یک ملودی دقت کنید که از یک سری اجزاء (نت های پشت سر هم) تشکیل شده، ما وقتی با اون ملودی ارتباط برقرار میکنیم کل اون ملودی و نه تک تک نت هایش ما رو به یک حس خاص هدایت میکنه. اگر نوازنده خوب نتونه اون قطعه رو اجرا کنه ما به اون حالت Involve شدن نمیرسیم و مغز ما بخاطر Involve نشدن مسیرش عوض میشه چرا؟ چون اجزای ملودی طوری به هم پیوند نخوردند که ما رو به اون حالت Emotionally Involving برسونند. این تغییر مسیر مغز موقع شنیدن سیستم در یک Audiophile به سمت درگیر اجزای صدا شدن هست و اینکه میره میگرده ببینه مشکل از کجاست و در یک آهنگساز ممکنه بشکل توجه به شکل اجرای یک نوازنده باشه و نه توجه به موسیقی.
وقتی نتیجه تاثیر ترکیب کل صدا بر خودآگاه و ناخودآگاه ما خوب نیست ما وارد دنیای جهنمی Audio میشیم. شروع میکنیم به بهتر کردن اجزای صدا ، مثلا با خریدن آمپلی فایر مدل بالاتر MKII و یا بلندگوی گنده تر مدل بالاتر سعی میکنیم شفافیت و یا وضوح و یا گسترش فرکانسی رو بهتر کنیم و فراموش میکنیم صدای خوب نتیجه ترکیب خوب هست و نه اجزای بهتر و تا زمانی که شرط لازم برای میوزیکال بودن رو نداشته باشیم پول هامون و انرژی هامون به هدر میره بدون اینکه نتیجه ای بگیریم.
قیافه عروس های امروزی رو وقتی از این آرایشگاهها میان بیرون ببینید، این قیافه ها منو یاد صدای سیستم هایی که میشنوم میندازه ، اجزا به شکل Exaggerated تغییر کرده اما کل ترکیب هیچ هماهنگی و بالانسی نداره و وقتی به این چهره نگاه میکنی انگار هر کدوم از اجزای صورت داره میره تو چشم آدم دقیقا مثل صدای سیستم های صوتی در اتاق های امروزی که موقع شنیدن همش توجه آدم به اجزای صدا جلب میشه.
وقتی از مد شنیدن و ارتباط با موسیقی توجه مون به اجزای صدا جلب میشه بدبخت میشیم چون هر ماه مجله استریو فایل و Absolute Sound یک سیستم جدید معرفی میکنه که صداش از رفرنس قبلی بهتر هست و همیشه ما در یک دور باطل و اعصاب خورد کن قرار میگیریم که نگرانیم الان دیگه آمپلی فایرمون بهترین آمپلی فایری که باید نیست. و جالب اینکه آدم هایی مثل جاناتان والین پیدا میشن که همش از عبارت The best استفاده میکنند تا بیشتر به شکل احمقانه ای روی ما تاثیر بگذارند. منم قبول دارم هر روز تکنولوژی باعث میشه که مثلا A بهتر از B در شاخص هایی بشه اما این مساله ربطی به میوزیکال بودن پیدا نمیکنه و خنده دار اینه بعد از 100 سال تبلیغ و ستاره دادن به سیستم های Complex الان دارند دوباره برمیگردند به لامپ و هورن و آنالوگ.
این مجلات کارشون ابله فرض کردن مخاطب ، به گردش انداختن پول در صنعت صدا و خط مشی دادن به یکسری بقول رومی idiot و Moron هست.
رومی راست میگه که 99 درصد نوشته های مجلات روی اجزای صدا متمرکز هست ، مثلا شفافیت بهتر شد و یا ریتم این یکی بهتره و … و کلا صحبت در مورد اجزای صدا آنهم کاملا از روی تاثیر بر بخش خودآگاه ذهن. نمیگم آنچه مینویسند کاملا دروغ هست بلکه آنچه مینویسند ربطی به میوزیکالیتی نداره و روششون از نگاه رومی یک روش غیر کارامد و بیشتر بنفع بازار هست.
http://www.romythecat.com/Forums/ShowPost.aspx?postID=50#50
یک دور باطل که فقط نفعش میره به جیب بازار …
رومی میگه حتی اگر صدا تجزیه پذیر رفتار کرد باید سعی کنی به موسیقی گوش بدی نه اینکه همش در فکر ارتقا باشی و بری در مسیری اشتباه پول خرج کنی.
جالب اینجاست ممکنه یک رادیوی کوچک لامپی صدایی تجزیه ناپذیر به ما بده در حالی که وقتی به اجزای صدای اون دقت کنی ببینی هیچ فاکتور ارزنده ای نداره، مثلا نه شفافیت بالایی داره و نه گسترش فرکانسی بالایی و نه Image خیلی خوبی و … اما کل ترکیب صدا در مقایسه با یک سیستم 100 میلیونی تجزیه ناپذیر تر رفتار کنه.
قبلا در تحلیل منگر نوشتم مقایسه پارامترهای صدای دو بلندگو برای مقایسه آنها ایده خوبی نیست و مهم اینه وقتی به صدا گوش میکنیم صدا شاخص هاش جلب توجه نکنه و خود رومی هم معتقده بهتره برای مقایسه دو صدا نیاییم با A/B تست کردن ببینیم اجزای این با اون چه فرقی دارند و بهتره اول یکی رو بشنویم و ببینیم چقدر راحت تر با موسیقی در ارتباط بودیم و بعد اون یکی رو بشنویم ببینیم وضعیت دومی چگونه هست و مقایسه اجزای صدا در تست A/B خیلی روش مناسبی خصوصا برای یک شنونده معمولی نیست.
میرسیم به شرط کافی ، شرط کافی برای میوزیکالیتی رو من هم خوانی ترکیب صدا با خود شنونده میبینم ، هر چقدر یک موسیقی با ناخودآگاه ما بیشتر و بهتر ارتباط برقرار کنه و هر چقدر تاثیر آن بر ما بیشتر باشد ما به وضعیت بالاتر و بهتری از بعد ناخودآگاهمون میرسیم.
عمق تاثیر یک موسیقی به میزان Involve شدن و غرق شدن ما و رفتن از عالم کثرت به عالم وحدت برمیگرده و البته اگر سیستم صوتی هم آن هم خوانی لازم رو با نوع موسیقی داشته باشه ممکنه این اتفاق زودتر بیفته.
وقتی ما عمیقا تحت تاثیر موسیقی قرار میگیریم و در اون فضا غرق میشیم دیگه هیچ بخشی از مغز ما متوجه صدا و اجزای صدا و کلا مقوله سیستم صوتی نمیشه و ما در یک فضای دیگر که به ناخوداگاه ما نزدیک تر است به شکلی در موسیقی حل میشیم که همه چیز های مربوط به اجزای صدا و عبارات های فای و سیستم صوتی و کابل و برق و … همه و همه فراموش میشه و از بین میره. مغز از هر چیزی شسته و فارغ میشه و جای اونرو شرابی بنام موسیقی پر میکنه.
قبلا هم گفتم هر نوع سیستم صوتی با یک نوع موسیقی ممکنه پاسخ بهتری بده (موسیقی پر تحرک با Solidstate و موسیقی حسی و آرام با لامپ) و وظیفه اون سیستم اینه در انتقال تاثیر آن نوع موسیقی بر خودآگاه و ناخودآگاه ما درست تر عمل کنه.
بنظر میرسه موسیقی هایی که تاثیرات عمیق تری بر ناخوداگاه ما دارند بیشتر حسی هستند تا ایجاد کننده هیجان در بخش خودآگاه مغز و برای همینه کلا لامپ ها در کنار آنالوگ حرف های بیشتری برای زدن دارند هرچند هم اجزای صدای آنها هنگام تحلیل در بخش خودآگاه مغز کمتر از سیستم های Solidstage و Digital شنونده رو مجذوب خودش میکنه و هم وضعیت پاسخ آنها از دید Objective زیر اسیلوسکوپ بدتر از سیستم های Complex هست.
بنظر میرسه هرچقدر صدایی Impress کننده تر باشد و تاثیر بیشتری در نگاه اول بر بخش خودآگاه ذهن بگذارد احتمال اینکه در ناخودآگاه مغز باعث ایجاد اتفاقات خوبی شود کمتر است.
نمیدانم ، شاید دلیل بهتر بودن سیستم های مینی مال (مثل لامپ و آنالوگ) هم اینست که بخاطر تغییر ابعاد کمتری از صدا احتمال تجزیه پذیری آنرا کاهش میدهند و تاثیر کمتری بر بخش خودآگاه ذهن و تاثیر بیشتری بر بخش ناخودآگاه مغز میگذارند ، شایدم بخاطر حفظ اون اطلاعات خیلی Micro صدا که در بخش خودآگاه خیلی مهم جلوه نمیکنند اما در بخش ناخودآگاه تاثیرشون خیلی زیاد میشه باعث شدند ما مینی مال رو ترجیح بدیم. (سیستمهای Complex بنظر ابعاد بیشتری رو هر یک به اندازه کمتری خراب میکنند در حالی که سیستم های مینی مال ابعاد کمتری را در مقیاس بیشتری خراب میکنند و برای همینه پاسخ آزمایشگاهی Complex ها بهتره اما پاسخ مغز ما به اونها بدتره)
(شاید این جمله شریعتی خیلی ربطی به بحث الانم نداشته باشه اما شریعتی میگه هنری که ابعاد کمتری داره و مثلا بجای سه بعد مجسمه سازی میشه دو بعد نقاشی میتونه تاثیر بیشتری بر مخاطب بگذاره.)
شرط لازم میوزیکالیتی رو من تجزیه ناپذیر بودن و Integrity اجزاء یک ترکیب تعریف کردم و شرط کافی رو به میزان عمق تاثیر صدا بر بخش ناخودآگاه ذهن و این عمق تا حدی به نوع موسیقی که انتخاب میکنیم وابسته هست.
از نگاه من شرط کافی از نظر عمیق تر بودن تاثیر صدای یک سیستم صوتی یک خیال نیست (قبلا هم گفتم های فای دروغ نیست) و زیباتر بودن و تاثیر گذارتر بودن صدای یک سیستم در مقایسه با سیستم دیگر به هیچ وجه قابل انکار نیست و فقط مشکل اینه که اولا کلا نقش سیستم صوتی این وسط اهمیت کمتری در مقایسه با دیگر شاخص هایی (مانند خود موسیقی و نوع درک و تلقی ما از موسیقی) که گفتم داره و دوم اینکه مشکل اینه تشخیص اینکه صدایی که میشنویم چقدر با ناخوداگاه ما سازگاتر است و واقعا میوزیکال تر است کار خیلی ساده ای برای همه Audiophile ها نیست.
99% تولیدات بازار بدون درکی از زیبایی ساخته میشه و اکثر Audiophile های دنیا هم بدون درک درستی از مفهوم میوزیکالیتی در مسیری اشتباه بدنبال آن میگردند ، من معتقدم اگر آگاهی باشد و اراده مخاطب همراهی کند آنگاه وضعیت تغییر خواهد کرد و امیدوارم نوشته های این سایت شروع چنین تغییری باشد.
بازار کامپوننتی میسازه که تو تست A/B در بخش خوداگاه ذهن ما تفاوت هایی در شاخص هایی حس میشه اما بعد از یک سال حس میکنیم تغییری که دادیم (تو ایران من زیاد دیدم میلیون ها پول هر سال تو این ارتقاها به هدر میره) در عمل چیزی اضافه نکرده و دلیل این مساله اینه اون تغییر بقول آرتور سالواتوره یک تغییر اساسی نبوده و تاثیرش بر ناخودآگاه ما یا خیلی کم بوده و یا اصلا بی ارزش بوده. نوشته جف رو در لینک زیر حتما بخوانید:
http://www.6moons.com/industryfeatures/mm/m3.html
مشکل دیگر صدا گرفتن در ایران است که با این آکوستیک هایی که ما داریم و با شکل بلندگو Place کردنمون هیچوقت وضعیت بهینه رو تجربه نمیکنیم و همین مساله باعث میشه چون کمتر زمانی ما Involve میشیم دوباره میفتیم تو دور باطل سیستم ارتقا دادن.
ادامه دارد…