من دو شرط لازم و کافی برای میوزیکالیتی (بطور کلی هم برای یک صدا که شامل همه چیز از خود موسیقی گرفته تا صدای بازسازی شده) بیان کردم و لازمه بیشتر در مورد میوزیکالیتی یک سیستم صوتی توضیح بدم.
مغز وقتی به موسیقی گوش میکنید شروع به ارتباط برقرار کردن با خود صدا میکنه و در مد نرمال تمام تمرکزش خود موسیقی هست و صدا رو با رفرنسی مقایسه نمیکنه و وارد مد آنالیز هم نمیشه و سعی میکنه از شنیدن موسیقی لذت ببره. مغز ما یک پتانسیلی (مثلا 5 ساعت در روز) برای شنیدن موسیقی داره و اگر با یک صدای خوب مواجه باشه کل اون 5 ساعت رو به موسیقی گوش میده اما اگر سیستم اذیت کنه اون پتانسیل 5 ساعته در مثلا 3 ساعت به فعلیت میرسه. این پتانسیل اولیه شنیداری در آدمها بر اساس وضعیت مغزشون متفاوت هست.
تا زمانی که صدای در حال پخش شنونده رو خسته نکنه و اجازه بده مغز از موسیقی لذت ببره و راحت باشه ، مغز کارش رو انجام میده و مشکلی هم پیش نمیاد. اما هر سیستمی اجازه نمیده مغز راحت روی موسیقی تمرکز کنه و از صدا لذت ببره و ممکنه سیستم صوتی بشکلی روی صدا تاثیر بگذاره که باعث خستگی شنیداری بشه و نه تنها لذت شنیداری رو کم کنه بلکه کم کم شنونده رو به سمت خاموش کردن سیستم هم بکشونه.
چرا؟
مشکل اینجاست یک فیلتر صدا (من کل تغییرات ای که از لحظه صدابرداری و رکورد و … تا سیستم صوتی و آکوستیک خانه ما رو به اختصار فیلتر صدا فرض میکنم) به سه شکل بر روی اطلاعات کل صدا تاثیر میگذاره :
الف – تغییراتی که باعث ناخوشایند شدن صدا و خستگی شنیداری میشه
ب – تغییراتی که باعث ناخوشایند شدن نمیشه اما با حذف اطلاعاتی باعث کاهش زیبایی موسیقی میشه
ج – تغییراتی که تاثیری بر حس شنیداری نداشته و برای حس شنیداری یا مهم محسوب نمیشه و یا اهمیتش خیلی خیلی کم هست
(اینجا اضافه میکنم یک تغییر خوشایند یا ناخوشایند بر اساس تاثیرش بر بازه بین خوداگاه تا ناخودآگاه یک زمان درکی داره و برخی در لحظه (متمایل به خودآگاه) توسط مغز درک میشوند و برخی در درازمدت (متمایل به ناخودآگاه) تاثیرشون رو نشون میدهند)
مساله اینجاست هنگامی که موسیقی برای درک در مغز پردازش میشه ممکنه تغییراتی که فیلتر صدا روی موسیقی ایجاد کرده مغز رو دچار خستگی و مشکل بکنه و کاری کنه مغز در حالت مد نرمال شنیدن خسته بشه و تمرکزش رو بر روی موسیقی کاهش بده (نداشتن شرط لازم میوزیکالیتی).
ممکن هم هست کاری کنه مغز اصلا توجهش جلب نشه و به لذت بردن از موسیقی ادامه بده و زمانی توجه مغز جلب بشه که یک سیستم دیگه در کنار سیستم قبلی طوری صدا رو پخش کنه که اطلاعات کمتری رو از صدا حذف و باعث لذت شنیداری بیشتری بشه. فیلتر صدا اگر از نوع دوم و سوم بر روی صدا تاثیر بگذاره مشکل خیلی جدی پیش نمیاد (شرط اول میوزیکالیتی برآورده میشه) و شنونده به صدا عادت میکنه و در این حالت شنونده آرامش لازم رو داره و به شنیدن در درازمدت ادامه میده و ممکنه تا صدای بهتری نشنوه و تا پولی نداشته باشه برای سیستم هزینه نکنه (مثل همون رادیو لامپی که صداش جلب توجه نمیکنه).
تاثیر آکوستیک بد کاملا جزو دسته اول قرار میگیره که کاملا لذت شنیداری رو کم میکنه و خستگی شدید شنیداری میاره و یک آمپلی فایر با خروجی ترانس اطلاعات فرکانسهای خیلی بالا و خیلی پایین رو پخش نمیکنه که این کار به لذت شنیداری آسیب نمیرسونه و فقط از لذت شنیدن کم میکنه.
برخی تغییرات هم بی اهمیت تلقی میشوند که البته ممکنه در بخش خودآگاه ما تغییرات مهمی بنظر بیایند اما در بخش ناخودآگاه تفاوتی ایجاد نکنند مانند ابعاد تصویر صدا که به گوش من خیلی مهم نیست ابعاد و عرض چقدر باشه و یا فرض کنید پاسخ فاز طوری تغییر کنه که سازها کمی عقب تر شنیده شوند که از نظر من این تغییر بی اهمیت تلقی میشه و یا کمی انرژی فرکانسهای بالا کمتر بشه البته بدون دیستورت فاز که به گوش من خیلی اهمیتی نداره .
خب، با توجه به مطالبی که گفته شد برای کسی که دوست داره در مسیر درست به سمت ایده الش حرکت کنه با توجه به بودجه ای که داره طبیعتا اولویت هایی وجود خواهد داشت.
در اولین قدم باید کاملا بر روی عواملی که باعث خستگی شنیداری میشوند کار کرد و با هر بودجه ای ابتدا باید کاری کنیم سیستم صوتی و آکوستیک خانه ما تا حد ممکن تغییراتشون بر روی صدا از نوع اول نباشه تا ما در دراز مدت خستگی شنیداری نداشته باشم و بعد سعی کنیم بر اساس بودجه مون به سمتی حرکت کنیم که سیستم صوتی و آکوستیک خانه ما اجازه دهند اطلاعات بیشتری از صدا (زیبایی موسیقی) درک شود و ما لذت بیشتری ببریم و فراموش هم نکنیم که همیشه تغییراتی (از نوع سوم) هست که واقعا ارزش هزینه کردن نداره. یعنی به عبارتی اول باید شرط لازم رو برای میوزیکالیتی برآورده کنیم و بعد سراغ شرط کافی برویم.
بعد از برآوردن شرط لازم با نگاهی درست و با شناخت سلیقه شنیداری مان و موسیقی هایی که بیشتر میشنویم به سمت شرط کافی میرویم. شرط کافی یک صدای زیبا اینه که ما هر چه بیشتر در موسیقی غرق و ارتباط عمیق تر و حسی تری با موسیقی برقرار کنیم.
در این مسیر ما باید بیشتر به ناخوداگاه توجه کنیم و به دنبال کمتر حذف کردن اطلاعات میکرو ای باشیم که آن اطلاعات در بخش خودآگاه خیلی مهم بنظر نمیرسند اما در خودآگاه ما تاثیرات عمیق تری دارند.
در طول مسیر بهتر شدن باید همیشه مواظب باشیم آن شرط اولیه برقرار بماند چرا که ممکن است یک تغییر در صدا خیلی چیزها رو بهتر کنه اما تا حدی اون شرط لازم رو زیر سوال ببره و این تغییر یک راه حل درست بحساب نمیاد.
این نگاه رومی برای من خیلی جذابه ، بنظر من این آدم یک ایده ال گرای واقعی است Perfectionist و خیلی خوب در مورد پدیده ای مانند DSP برای تصحیح پاسخ اتاق حرف میزنه ، رومی میگه یک Approach یا همان روش برای بهتر کردن باید Pure باشد به این معنی که روش مذکور باید هم در جهت حل مشکل و بهتر کردن در آن بعد خاص باشد و هم این راه حل مشکلات کوچک دیگری (در پزشکی بهش میگیم عوارض جانبی) را در ابعاد دیگه درست نکند حتی اگر مقیاس مشکلات پیش آمده خیلی خیلی کوچک و در مجموع نتیجه قابل قبول باشد. رومی با نگاه به این شکل بهتر کردن مخالف هست و میگه همیشه یک راه حل درست و Pure هست که هم کمک میکنه در اون بعد و شاخص ای که میخواهیم پاسخ بهتری جواب بده و هم در هیچ بعد دیگه ای مشکل جدیدی درست نکنه و حتی دیگر ابعاد رو هم بهتر کنه. این نگاه دقیقا با نگاه مینی مال هماهنگ هست چرا که در مسیر مینی مال اگر راه حل ای پیدا شود به نتیجه میرسیم بدون اینکه در ابعاد دیگری به مشکل بخوریم اما در طراحی Complex ما برای حل یک مشکل از روشی استفاده میکنیم که مینی مال نیست و وقتی مثلا در شاخصی مانند گسترش فرکانسی نتیجه بهتری گرفتیم به شاخص های دیگر مانند texture لطمه میزنیم و یا در دیجیتال وضوح رو بهتر میکنیم اما ده ها شاخص دیگر را خراب میکنیم.
در یک مسیر درست حرکت کردن و پول برای یک تغییر درست دادن لذتبخش است و ما به اندازه ای که هزینه میکنیم یک چیزهایی بدست می آوریم و مثل سیستم بازی 99 درصد Audiophile های الان نیست که خرج بیهوده میکنند و چیزی بدست نمی آورند.
نکته مهم اینه که وقتی شرط لازم برقرار شد و تا حدی هم ما به یک صدای Emotional و خوب رسیدیم دیگر کم کم بیشتر متوجه موسیقی و آلبوم خریدن میشویم تا استریو فایل خوندن ، نمیگم این ارتقا ها تموم میشه اما شوق ما برای شنیدن و لذت بردن از موسیقی در مقایسه با الان خیلی پررنگ تر و بیشتر میشه.