بخش دوم Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing

بخش دوم Subjective Audio Glossary & Audio Reviewing

یکشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۷
/ / /

نوشتم ما میتونیم با دیدی Subjective به صدا نگاه کنیم و آنرا برای دیگران شرح دهیم. مساله شرح دادن صدا و یا احساس خودمان هنگام شنیدن کار خیلی راحتی نیست و قبلا هم گفتم روی تحلیل های هر تحلیل گری خیلی حساب باز نکنید چون هم بینشون بیسواد هست و هم کم تجربه و هم بازاری ، اینطور نیست که فکر کنید همه تحلیل گران درک عمیقی از صدا دارند نه.

هر کامپوننتی که خیلی جالب نیست رو در مجله به اون تحلیل گر کم تجربه تره میدن تا ازش بیشتر تعریف کنه و اصولا یک حرف خیلی جالبی دوست بسیار خوبم آقای چینی فروشان به من گفتند و آن این بود که خود خواننده باید به این مهارت برسه که با اطلاعات ای که داره بتونه از روی یک تحلیل، اطلاعات مفیدش رو استخراج کنه و خیلی احتمال داره یک خواننده معمولی وقتی یک تحلیل میخونه اسیر همون تاثیرات تبلیغاتی تحلیل بشه ، واقعا همین طوره و من کاملا با این مساله موافقم. ببینید مارتین کالمز چی میگه:

Two kinds of audio listener?

However the project did raise an important issue concerning how audiophiles and audio designers perceive sound, how they interpret music, and what qualities they value in both live musical performance and in sound reproduction.

Without wishing to appear excessively judgmental, the sound quality results from our team, when compared with the much more positive results reported by some other listeners seem to suggest fundamental differences in perception.

According to the first kind of listener: “I can hear clear sounds, the bass is powerful, solo instrument focus is highly defined. It drives my difficult speakers well, and, this amplifier is cool, clever, compact, convenient, ecological and good value.”

Conversely, the second kind says: “I want to tap my feet, I want to hear the life, expression and natural dynamics which help make it sound more like real music. I want the image to be stable, with deep three-dimensional perspectives; I want sparkling high resolution treble sounds which image in depth. I want a natural timbre and tonal balance.”

From personal experience I know that to be a member of the second group you need to have had experience, ideally on good quality familiar recordings, of how well these qualities can in fact be expressed in a well tuned and matched audio replay system.

Those who have not experienced these music performance qualities from reproduced audio may never know or understand what is possible. They probably run a system which has not been selected to reveal these qualities, and are therefore unlikely to be able to detect whether they are present or absent in any other component introduced into the system. The system becomes a self sustaining closed loop encompassing the listener.

It’s important that the audio system in which a product is evaluated has the potential to reveal most of the important parameters, both those helpful to listener involvement and those responsible for detail, bandwidth, power and spatial effects. Only then will the musical performance differences which we consider so important be sufficiently revealed.

It seems that the first listener group are more accepting of the balance of performance provided by Class D amplifiers, whereas those in the second group may appreciate certain aspects of Class D performance, but viewed as a whole find them dissatisfying at present.

We hope to explore this listener divide in future issues of HIFICRITIC.

من معتقدم تشریح یک صدا بر اساس اجزایش حتی به بهترین شکل برای کسی که اون صدا رو نشنیده دید عمیقی به خواننده نخواهد داد و من همیشه به تحلیل به شکل یک سرگرمی نگاه کردم و همیشه پیشنهاد کردم خود صدا شنیده و تجربه بشه و بعدش تحلیل خوانده بشه. یعنی ارزش تحلیل بیش از اینکه بخواد به ما دید درست و کاملی در مورد یک کامپوننت بده (قبل از تجربه شنیدن آن کامپوننت) به اینه که کمک کنه ما (بعد از شنیدن صدا و بعد خواندن تحلیل) تحلیل کردن رو یاد بگیریم و با شاخص های صدا آشنا شویم تا بهتر و با هزینه کمتر یک سیستمی رو بر اساس سلیقه مون Setup کنیم.

کلا صدا یک چیز هست و شرح یک کل بر اساس اجزایش رو من روش خوبی برای به تصویر کشیدن آن صدا (خصوصا برای دیگران ای که خیلی علاقه وارد شدن به جزئیات رو ندارند) نمیدانم و معتقدم بیشتر باید در مورد اثر صدا بر حس شنیداری (در سه دوره تجربه صدا خصوصا دوره درازمدت سوم) صحبت کرد چرا که صدا باید در نهایت در دراز مدت به گوش ما بالانس و Musical باشد و هرچقدر هم یک تحلیل گر در مورد اجزای صدا حرف بزند خیلی کار مفیدی انجام نداده است و باید در نهایت در مورد حس شنیداریش صحبت کند آن هم با مشخص کردن سلیقه شنیداریش.

تحلیل گر قبل از هرچیزی باید سلیقه شنیداریش رو برای مخاطب شرح بده و از صداهایی که شنیده و تجربیات گذشته اش تصویری درست به خوانند بده تا خواننده در جریان نگاه آن تحلیل گر و معیار ارزش گذاریش قرار بگیره. تحلیل گر باید اطلاعات لازم در مورد موسیقی هایی که بیشتر دوست داره و ببشتر میشنوه رو هم به خواننده بده و کلا خواننده باید درک خوبی از تحلیلگر داشته باشه.

شرایط دمو (از آکوستیک گرفته تا همه کامپوننت ها و رکوردها) و شکل Setup یک کامپوننت در سیستم باید مشخص باشه و هر کامپوننتی باید در سیستم Match خودش صدا بده چرا که هر کامپوننتی ممکنه تفاوتی که ایجاد میکنه در دو حالت Match و غیر Match خیلی زیاد باشه. مثلا Krell 505 تو حالت CAST وقتی کل سیستم Krell هست صدای خوبی داره اما وقتی سیستم از CAST خارج میشه و این سورس میره با یک ست دیگه جمع میشه ممکنه صدا رو از ایده ال دور کنه و همیشه ما یادمون میره Matching مهمتر از خود کامپوننت هاست. برای همینه حرف زدن در مورد یک کامپوننت تنها خیلی نمیتونه ایده خوبی باشه و اگر از صدای کامپوننتی تعریف کردیم باید حتما مشخص کنیم در چه حالتی Match میشه و با چه سیستم هایی Match نمیشه.

تحلیل گر میتونه از دو جهت به یک کامپوننت نگاه کنه یکی از جهت توانایی های آن کامپوننت و دیگری از جهت ضعف های آن کامپوننت و البته تا آنجایی که من میدانم تحلیل گران فقط از سمت توانایی ها نگاه میکنند. البته گاهی خجالت هم نمیکشند و از یک سورس دیجیتال 200 دلاری چنان تعریف میکنند که همون قدر از یک سورس آنالوگ 20 هزار دلاری خوب. یک تحلیل گر کم تجربه بخاطر نداشتن رفرنس های خوب در تجربه های قبلی نمیتونه بخوبی از محدودیت ها بگه اما یک تحلیل گری که تجربه های زیادی داره و صدا های خوبی شنیده خیلی بهتر از سمت محدودیت ها میتونه به صدا نگاه کنه.

من معتقدم یک تحلیل گر باید از شاخص هایی که بیشتر در نگاه اول به چشم میاد شروع کنه و برای تحلیل بر اساس اولویت مقیاس تفاوت ها جلو بره و کم کم وارد جزئیات کوچک تر بشه، یعنی طوری بنویسه که در وهله اول یک Overview خوب به خواننده بده و بعد کم کم خواننده رو درگیر جزئیات بیشتر بکنه. نویسنده نباید کاری کنه تحلیل حالت گنگ و سردرگم پیدا کنه و طوری بشه که خواننده نتونه تصور روشنی از صدا بدست بیاره.

مغز تحلیل گر خودش از لحظه ای که شروع به تمرکز روی صدا میکنه یک مسیری رو طی میکنه که اگر در همون مسیر صدا رو شرح بده بنظر من مسیر درستی هست چراکه مغز ما هم اول متوجه تفاوت های بارز تر میشه تا تفاوت های کوچک تر و به یک معنی از Macro شروع و به Micro میرسه.

همانطور که در بخش اول گفته شد ما با دو دسته مفاهیم سروکار داریم ، دسته اول مفاهیمی که به شاخص های صدا بر میگردد و در مورد اجزای تشکیل دهنده صدا صحبت میشود و در دسته دوم مفاهیمی که به تاثیر کل صدا بر روی حس شنیداری توجه دارد.

به شکلی میتوان این دو مفاهیم رو همان توجه به کل و توجه به اجزاء نامید و در در قسمت کل نگری یا همان توجه به تاثیر صدا بر حس شنیداری باید ببینیم هر سیستمی در انتقال چه حسی موفق تر است. مثلا Krell با بلندگوهای ۴ اهم ۹۰ دی بی امروزی بخاطر ماکرو دینامیک و ریتم بهتر موسیقی های خشن Rock را بهتر و با هیجان بیشتری رندر میکند، یعنی وقتی من به حس شنیداری خودم مراجعه میکنم میبینم Krell توانایی بیشتری برای ایجاد هیجان (با بلندگوهای ۴ اهم ۹۰ دی بی امروزی) در من دارد اما در مقابل Audio Note یک موسیقی حسی در دستگاه دشتی رو خیلی Emotional پخش خواهد کرد که من نتیجه میگیرم صدای Krell هیجانی تر و Impressive کننده تر هست و صدای Audio Note حالت حسی و Emotional تری دارد. حتما این لینک را ببینید که Audio Federation سیستم ها را بر اساس نوع تاثیر صدای سیستم بر حس شنیداری تقسیم بندی کرده هست:

http://www.audiofederation.com/catalog/amps/

در تحلیل و ارزش یابی حتما از موسیقی هایی استفاده کنید که بیشتر آنها را میشنوید چرا که هر سیستمی در بخشی توانایی هایی دارد و بهتر است سیستمی که شما میخرید با موسیقی هایی که میشنوید ارزش یابی شده باشد.

من معتقدم اگر یک شنونده، خیلی حرفه ای نیست و نمیخواد درگیر جزئیات تحلیل صدا بشه بهتره برای تست یک سیستم به حس خودش اعتماد کنه و اون سیستم رو با موسیقی هایی که دوست داره بشنوه، اگر احساس درونی اش در مورد صدا خیلی خوب نبود حتی اگر قیمت سیستم 500 هزار دلار بود باید این اعتماد به نفس رو داشته باشه که دست نگه داره و خرید نکنه.

برای شنیدن در این مد بهتره اصلا به خود صدا دقت نکنید (باز هم تاکید میکنم روی خود صدا تمرکز نکنید) و چند ساعتی موسیقی بشنوید و در انتها ببینید آیا احساس خوبی دارید و دلتون میخواد بیشتر صدا بشنوید یا نه ، اگر دلتون نخواست بیشتر صدا بشنوید و احساس راحت و خوب نداشتید تصمیم به خرید نگیرید و صبر کنید.

حواستون باشه موقع تست صدا رو حتما در ولوم متوسط و خصوصا پایین بشنوید و اصلا موقع شنیدن موسیقی ولوم صدا رو زیاد نکنید.

خیلی ساده هست و همه ما هم میتونیم براحتی این حس رو تشخیص بدیم با یک سوال از خودمون ، بعد از شنیدن 5 ساعت آیا دلمون میخواد باز هم به موسیقی هایی که دوست داریم گوش کنیم یا نه و آیا سیستم صوتی در این پنج ساعت اجازه داد ما در موسیقی غرق بشیم و سیستم رو فراموش کنیم؟

اگر جواب کاملا مثبت بود یعنی Passion صدا بالاست و اون سیستم صدای خوبی دارد اما اگر جواب پرسش منفی و یا حتی نه منفی و نه مثبت هست یعنی اون صدا برای ما مناسب نیست.

ممکنه شرایط آکوستیک و دمو اون passion رو از بین برده باشه اما به هر حال کسی که میخواد جنسش رو بفروشه باید بتونه از اون کامپوننت صدای خوب بگیره، اگر نتونست کاملا طبیعی هست که ما ازش کالا نخریم چون معلوم نیست وقتی هزینه کردیم اونوقت در خانه ما چه اتفاقی می افتد.

پول برای کامپوننتی که ارزشش برایتان مشخص نیست ندهید ، این کار خیلی بهتر از پول دادن و اشتباه خرید کردن هست، اگر فروشنده ای دمو نداد ازش خرید نکنید چون کارتن خریدن در نهایت نتیجه خوبی ندارد.

با این روش کم کم خود فروشندگان میفهمند باید هزینه کنند ، فضای آکوستیکی رو درست کنند و در شرایط مناسب صدا دمو بدهند، اگر شما آنها را به کارتن خریدن عادت دهید دیگر شانسی باقی نمی ماند.

تحلیل گر اول باید در مورد تاثیر صدا بر حس شنیداری بنویسد و بعد وارد جزئیات شود چون از نگاه من ممکنه یک صدایی خیلی اجزای خوبی نداشته باشه اما تاثیر ترکیبش (کل صدا) به گوش ما بالانس باشه اما در مقابل کامپوننتی اجزای بهتری داشته باشه اما ترکیب کل اش به گوش ما بالانس نباشه. مثلا ویلسون 8 نسبت به بعضی از بلندگوها ممکنه در شاخص هایی مانند Neutrality عقب تر باشه اما بالانس کل اش خیلی به گوش من عالی است . قبلا هم در مورد بالانس بودن و میوزیکال بودن در مبحث مینی مالیست صحبت کردم.

حتما برای شما هم پیش آمده که هنگام مواجهه با یک اثر هنری مثل چهره انسان گاهی از چهره ای بیشتر خوشتون میاد که اجزای صورتش به خوبی و زیبایی اجزای صورت نفر دوم نیست اما ترکیب اولی رو شما خیلی بیشتر میپسندید و در دراز مدت بیشتر از دیدن اولی لذت میبرید. چه مثالی زدما ؟!

مثلا نگاهی به این Fashion ها بندازید ، آیا در درازمدت میتونید تحملشون کنید؟! فقط برای چند لحظه وقتی روی سن میان شما رو تحت تاثیر قرار میدن اما چهره اونها اون چیزی رو که باید داشته باشه نداره (این مثال رو آقای فاطمی برام زدند که از همینجا بهشون سلام میکنم).

هارمونی ، بالانس ، زیبایی ، Musicality مفاهیمی پیچیده هستند که شاید هیچوقت نشه در چهارچوبی تعریفشون کرد و بهتره به احساسمون در مواجهه با یک ترکیب مانند صدا اعتماد کنیم و خودمون رو خیلی درگیر تعریف زیبایی و یا وارد شدن به اجزای ترکیب نکنیم. دنیای جالبی داریم ، ممکنه یک سیستم خیلی گران همه اجزایش عالی باشه اما شما لذت بیشتری از یک SET لامپی 3 واتی با 10 درصد دیستورشن با یک تنوی red قدیمی ببرید. هر طراحی رو طراح ندونید چون کمتر کسی به درک زیبایی و Musicality میرسه و بیشتر طراحان درک درستی از مفهوم بالانس و Musicality ندارند. صنعت های فای بقول رابرت هارلی 100 سال مسیر رو اشتباه رفت و بجای لامپ چسبید به ترانزیستور اما بالاخره داره برمیگرده و با لامپ آشتی میکنه.

خلاصه اینکه احساس شما اشتباه نمیکنه و به شما در مورد زیبایی صدا دروغ نمیگه ، بهش اعتماد کنید و با شنیدن موسیقی ببینید چه حسی بعد از چند ساعت دارید. اجازه ندید اجزای صدا شما رو Impress کنه و سعی کنید همه تمرکزتون روی موسیقی باشه و نه اجزای صدا.

ادامه دارد …

7 Comments